اقتصاد ۲۴- زن ۵۷ ساله در حالی که بغضش را فرو میخورد و اشک هایش قطره قطره بر سنگ فرشهای اتاق مددکاری اجتماعی کلانتری سجاد مشهد میچکید آه دردناکی کشید و به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: سالها قبل به دلیل بی بند و باریهای اخلاقی و اعتیاد همسرم از او طلاق گرفتم تا امنیت روحی و روانی دو دختر کوچکم را حفظ کنم که آن زمان در مقطع ابتدایی تحصیل میکردند حضانت فرزندانم را پذیرفتم و روزهای جوانی ام را به پایشان ریختم چرا که فقط به آینده و خوشبختی آنها میاندیشیدم و گذر عمر را در چین و چروکهای چهرهام نمیدیدم با آن که کارمند یک دستگاه دولتی بودم، اما درآمدم کفاف هزینههای زندگی ام را نمیداد. اگرچه با کمک مالی خانواده ام منزل کوچکی خریدم و از پرداخت اجاره بها راحت شدم، اما بازهم دفترچههای اقساط بانکی بر دوشم سنگینی میکرد از سوی دیگر نیز بهترین لباسها و لوازم تحریر را برای دخترانم میخریدم و امکانات رفاهی را برایشان فراهم میکردم تا هیچ کمبودی را در زندگی احساس نکنند به همین دلیل شبهای زیادی را تا سپیده دم بیدار میماندم و خیاطی میکردم به گونهای که انگشتانم براثر فرورفتن سوزن در شرایط خواب آلود پر از زخمهای ریز و درشت بود در همین حال هنگامی که به اداره میرفتم صبحانه فرزندانم را آماده میکردم و آنها را به مدرسه میفرستادم. هیچ کس نمیدانست برای آن که دخترانم طعم نداری را نچشند من در این چهاردیواری چه شبهای سختی را به صبح میرساندم. خلاصه سالها از پس هم میگذشتند و من فقط با لبخندهای زیبای فرزندانم جان میگرفتم و برای سعادت آنها بیشتر تلاش میکردم به طوری که حتی یک بار هم به ازدواج مجدد نیندیشیدم تا فرزندانم راحت زندگی کنند خلاصه دختر بزرگم وارد دانشگاه شد و درحالی که یک سال به پایان تحصیلاتش مانده بود ازدواج کرد و طعم خوشبختی را چشید در همین روزها دخترکوچکم خود را برای آزمون سراسری آماده میکرد و من شبهای زیادی کنارش مینشستم تا شرایط مناسبی را برای تحصیل او فراهم کنم. بالاخره مدتی بعد خبر قبولی او در رشته پزشکی دانشگاه تهران قلبم را تا اوج آسمانها به پرواز در آورد طوری که از شدت خوشحالی فقط اشک میریختم و او را میبوسیدم. خلاصه دخترم بار سفر بست و برای کار و تحصیل روانه تهران شد، اما من که میترسیدم او نیاز مالی داشته باشد و چیزی به من نگوید هر ماه حقوقم را به حساب او واریز میکردم و خودم با چشمانی کم سو به خیاطی ادامه میدادم
بیشتر بخوانید:عکسهای برهنه دختر لارستانی در شهر چرخید!
زن ۵۷ ساله در حالی که بغض غریبی گلویش را میفشرد اشکهای چکیده بر گونه هایش را پاک کرد و با بیان این که شکل ظاهری دوران جوانی ام را به خاطر ندارم ادامه داد: من آمال و آرزوهای خودم را فراموش کرده بودم و چین و چروک صورتم را در آینه نمیدیدم، اما به خوشبختی دخترانم دل خوش بودم تا این که شراره هم روزی به همراه یک مرد ۴۵ ساله از تهران به مشهد بازگشت و او را نامزد خودش معرفی کرد من که از شدت حیرت و تعجب خشکم زده بود با ازدواج او مخالفت کردم چرا که میدانستم شراره به دلیل کمبود محبت پدرانه گرفتار احساسات و عواطف دوران جوانی شده و بامردی که اختلاف سنی زیادی با او دارد ازدواج کرده است، اما مخالفتهای من فایدهای نداشت.
اخلاق و رفتار شراره به شدت تغییر کرده بود او دیگر دختری نبود که با چشمانی اشکبار به تهران رفت. حالا در پارتیهای شبانه شرکت میکرد و مشروبات الکلی مینوشید من هم نمیتوانستم بی بند وباریهای اخلاقی او را تحمل کنم سالهای جوانی ام را از دست داده بودم تا دخترانم نظاره گر بی بندوباریهای پدرشان نباشند، اما وقتی به رفتارهای دختر و دامادم اعتراض کردم شراره همه وسایل شخصی ام را درون چمدان ریخت و مرا از خانه بیرون انداخت. حالا هم در حالی به کلانتری آمده ام که میدانم در تربیت صحیح فرزندم کوتاهی کرده ام و... به گزارش خراسان بررسیهای کارشناسی مشاوران ورزیده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری با صدور دستوری ویژه و راهنماییهای سرهنگ بیژن خنجری (رئیس کلانتری سجاد) در این باره آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی