اقتصاد۲۴- ریچارد فالک؛ استاد حقوق بینالملل دانشگاه پرینستون و گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در فلسطین در فاصله سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۴.
"آنتونیو گوترش" دبیرکل سازمان ملل متحد اخیرا مورد سرزنش اسرائیل قرار گرفت، زیرا وی با بیان این که حمله ۷ اکتبر حماس "در خلاء رخ نداد" یک واقعیت را بیان کرد.
گوترش توجه جهانیان را به سوابق طولانی مدت اسرائیل در اقدام تحریک آمیز جنایتکارانه شدید در فلسطین اشغالی جلب کرد که از زمانی که آن رژیم پس از جنگ ۱۹۶۷ میلادی به قدرتی اشغالگر تبدیل شد، رخ داده است. نقش اشغالگر نقشی که انتظار میرود موقتی باشد در چنین شرایطی با رعایت قوانین بشر دوستانه بین المللی از طریق تضمین امنیت و ایمنی جمعیت غیر نظامی تحت اشغال همان طور که در کنوانسیون چهارم ژنو تصریح شده محول میشود. اسرائیل به اظهارات کاملا مناسب و دقیق گوترش بسیار خشمگینانه واکنش نشان داد، زیرا میتوان آن اظهارات را این گونه تفسیر کرد که اسرائیل با توجه به تجاوزات شدید و متنوع خود علیه مردم در سرزمینهای اشغالی فلسطین به ویژه در غزه و هم چنین در سرزمینهای اشغالی در کرانه باختری و بیت المقدس خود آغازگر ماجرا بوده است. به هر حال، اگر اسرائیل بتواند خود را به عنوان قربانی بی گناه حمله ۷ اکتبر به دنیا معرفی کند میتواند به طور منطقی امیدوار باشد که از حامیان خود در غرب برای انتقام گیری هر طور که میخواهد بدون مواجهه با محدودیتهای حقوق بین الملل، اقتدار سازمان ملل متحد یا اخلاق مشترک که برایش آزار دهنده خواهد بود هر کاری که میخواهد انجام دهد.
در واقع، اسرائیل با مهارت معمول خود در دستکاری گفتمان جهانی که افکار عمومی را شکل میدهد و سیاستهای خارجی بسیاری از کشورهای مهم را هدایت میکند و به حمله ۷ اکتبر پاسخ داد. چنین تاکتیکهایی در اینجا تقریبا زائد به نظر میرسند، زیرا ایالات متحده و اتحادیه اروپا به سرعت برای هر اقدامی که اسرائیل در پاسخ به آن انجام داد هر چند انتقام جویانه، ظالمانه یا غیرمرتبط با بازگرداندن امنیت مرزی اسرائیل موافقت کردند. سخنرانی گوترش در سازمان ملل تاثیر چشمگیری داشت، زیرا بالن بی گناهی اسراییل را که هنرمندانه ساخته شده بود سوراخ کرد. او با این کار توجه را به سوی ویرانی در غزه و نسل زدایی جمعیت ۲.۳ میلیون نفری بیگناه غزه سوق داد.
چیزی که به نظر من عجیب و ناراحت کننده است این است که علیرغم اجماع بر سر این موضوع که حمله حماس به دلیل نقصهای خارق العاده در قابلیتهای اطلاعاتی و امنیتی شدید مرزی اسرائیل امکان پذیر شد این عامل از آن روز به ندرت مورد بحث قرار گرفته است. چرا مردم اسرائیل به جای خشم انتقام جویانه علیه غزه تمرکز را معطوف انجام اقدامات اضطراری برای بازگردان امنیت اسرائیل از طریق اصلاح خطاهای پرهزینه سیستم خود نمیکنند تا اطمینان حاصل نمایند که حوادثی مشابه حادثه ۷ اکتبر دوباره رخ نخواهد داد؟
بیشتر بخوانید:واکنش جهانی به فاجعه بیمارستان المعمدانی در غزه
من میتوانم بی میلی "بنیامین نتانیاهو" نخست وزیر اسرائیل برای ارائه توضیح در این باره را درک کنم، زیرا این امر به منزله اعتراف به مسئولیت شخصی او در قبال فاجعهای خواهد بود که اسرائیل در هنگام سرازیر شدن جنگجویان فلسطینی به سوی مرزهای آن کشور تجربه کرد.
بدون شک اسرائیل به احتمال زیاد تمام ابزاری را که در اختیار دارد با احساس اضطرار برای رفع این شکافهای باورنکردنی در سیستم اطلاعاتی خود و تقویت تواناییهای نظامی خود در امتداد مرزهای نسبتا کوتاه غزه به کار میگیرد.
نتانیاهو با ارائه نقشهای از خاورمیانه که فلسطین را شامل نشده بود طی سخنرانی در ماه سپتامبر در سازمان ملل که در آن از صلحی جدید در خاورمیانه در چشم انداز اسرائیل صحبت کرد به طور موثری فلسطینیان را از سرزمین خود پاک کرد و این گمانه زنی را تقویت کرد که عادی سازی رابطه اسرائیل با عربستان سعودی به معنای انکار ضمنی اجماع سازمان ملل متحد در مورد فرمول دو کشور به عنوان نقشه راه صلح خواهد بود. در همین حال خشم اسرائیل و پاسخ شدید به حمله حماس مردم را در سراسر جهان عرب و در واقع در سراسر جهان حتی در کشورهای غربی خشمگین کرده است. با این وجود، پس از بیش از سه هفته بمباران بیرحمانه، محاصره کامل و آوارگی اجباری دسته جمعی نقش اسرائیل برای به راه انداختن این موج خشونت در غزه هنوز توسط حامیان غربی آن کشور به چالش کشیده نشده است. ایالات متحده به طور خاص از اسرائیل در سازمان ملل متحد حمایت میکند و از حق وتوی خود در صورت لزوم در شورای امنیت استفاده کرده و تقریبا بدون همراهی با دیگر کشورها علیه آتش بس در مجمع عمومی سازمان ملل متحد رای میدهد. حتی فرانسه به قطعنامه مجمع عمومی رای داد و بریتانیا با رای ممتنع موافقت کرد که هر دو کشور احتمالا در پاسخ به فشارهای مردمی ناشی از تظاهرات خیابانی بزرگ و خشم ایجاد شده در داخل جوامع شان تلاش کردند واکنشی عملی از خود نشان دهند.
هم چنین، به نظر میرسد در مورد غزه فراموش شده که دولت افراطی اسرائیل مجموعه تحریکات خشونت آمیز تکان دهندهای را در سراسر کرانه باختری اشغالی انجام داد. بسیاری این اقدام خشونت آمیز شهرک نشینان را به عنوان بخشی از آخرین بازی پروژه صهیونیستی با هدف دستیابی به پیروزی بر بقایای مقاومت فلسطین تفسیر کرده اند.
دلیل اندکی وجود دارد که شک کنیم اسرائیل عمدا با اقدام فوری در واکنش به حمله ۷ اکتبر حماس بیش از حد واکنش نشان داده است به ویژه اگر هدف آن کشور منحرف کردن توجه از تشدید خشونت علیه شهرک نشینان کرانه باختری باشد که با توزیع اسلحههای دولت به "تیمهای امنیتی غیر نظامی" تشدید شده است. به نظر میرسد طرح نهایی دولت اسرائیل این است که یک بار برای همیشه به توهمات تقسیم سازمان ملل پایان دهد و به هدف حداکثری صهیونیستها یعنی الحاق یا انقیاد کامل فلسطینیان کرانه باختری اقتدار بخشد.
در واقع، هر چند بیمارگونه به نظر میرسد، اما واقعیت آن است که رهبری اسرائیل از وقایع ۷ اکتبر استفاده کرد تا با ارتکاب نسل کشی در غزه کار را تمام کند و در پوشش این ادعا که حماس چنان خطری است که باید نابود شود حمله به کل جمعیت غزه را توجیه کرد.
تحلیلهای من مرا به این نتیجه میرساند که این جنگ ادامه دار اساسا در مورد امنیت غزه یا تهدیدات امنیتی ناشی از حماس نیست بلکه در مورد چیزی بسیار شومتر و بدبینانهتر است. اسرائیل از این فرصت برای تحقق جاه طلبیهای سرزمینی صهیونیستها در میان "مه جنگ" با ایجاد آخرین موج سلب مالکیت فاجعه بار از فلسطینیان استفاده کرده است. این که آن را "پاکسازی قومی" یا "نسل کشی" بنامیم در درجه دوم اهمیت قرار دارد اگرچه در حال حاضر به عنوان یکی از بزرگترین فجایع بشردوستانه قرن بیست و یکم شناخته میشود. در واقع، مردم فلسطین قربانی دو فاجعه همزمان شده اند: یکی سیاسی و دیگری انسانی.