اقتصاد۲۴- فروردین ماه سال جاری پیش از آنکه عرصه سیاست داخلی با انتخابات زودهنگام سال ۱۴۰۳ روبهرو شود، بیلبوردهای شهری در خیابانها دیده شد که سخنانی از چهرههای روحانی و مذهبی با مضامین مذهبی و عرفانی بر آن درج شده بود. مناسبت نصب این بیلبوردها روزهای پایانی ماه رمضان بود و اقدام در زمره رفتارهای عادی شهرداری تهران بعد از روی کار آمدن علیرضا زاکانی، اما آنچه در میان این بیلبوردها در میان اسامی همچون محسن قرائتی، حسین انصاریان و... جلبتوجه میکرد یک نام غیرآشنا برای عموم مردم بود؛ سیدمحمدمهدی میرباقری. کمتر از سه ماه بعد وقتی انتخابات زودهنگام ریاستجمهوری ۱۴۰۳ خود را در تقویم سیاسی جا داد، دوباره نام میرباقری بر سر زبانها افتاد؛ حامی پروپاقرص سعید جلیلی.
وقتی هنور ترکیب کاندیداهای انتخابات ریاستجمهوری نهایی نشده بود، موجی در شبکههای اجتماعی به راه افتاد که حاوی این پیام بود: «درخواست طرفداران محمدمهدی میرباقری برای نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری.» دفترش، اما در چهارم خردادماه در بیانیهای اعلام کرد از ادامه این دعوتها «پرهیز» شود و از نخبگان جوان و انقلابی خواست با تکیه بر «رویکرد انقلابی و اخلاقی شهید رییسی» به دنبال نامزدهای «مومن و انقلابی» و تشکیل یک «دولت انقلابی» باشند.
انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۳ که گذشت دوباره توییتی از محمدمهاجری به نام میرباقری را بر سر زبانها انداخت. وقتی این فعال سیاسی اصولگرا مدعی شد: «به همان اندازه که آقای سعید جلیلی در توهم رییسجمهورشدن، سالها زنبیل گذاشته، آقای محمدمهدی میرباقری برای رهبر شدن در خواب، رویا دیده است.»
در همان روزها انتشار دو تصویر دوباره میرباقری را در اذهان عمومی آشناتر کرد و نامش را در صدر اخبار قرار داد. هر دو تصویر هم حاوی پیامهایی از دیدگاههای فکری و تبارشناسی سیاسی او بود؛ یک عکس از دیدار او با حسن عباسی چهره پرحاشیه اصولگرا و دوم بازنشر تصاویری از دیدار میرباقری با «آلکساندر دوگین»، بزرگترین نظریهپرداز و متفکر اوراسیاگرایی در اسفندماه سال ۱۳۹۴.
در روزهای اخیر، اما حضور او در برنامه جریان مرز صحبت از او را از دفعات قبل درنوردید، به خصوص که در این شرایط منطقه و کشور میرباقری به نوعی از مساله جنگ صحبت کرده برخی از آن تعبیر دفاع از جنگ کردند، اما میرباقری چه گفته است که واکنشهای زیادی را به دنبال داشته است؟
روايت ميرباقري از طرح بزرگ خدا؛ خالصسازي براي تفكيك مومنان و كافران
ميرباقري در دو هفته - شانزدهم و بيست و سوم مهرماه- در برنامه تلويزيوني جريان- شبكه يك سيما- با موضوع «بلا و ابتلا؛ سرنوشت جبهه حق» حاضر شده تا «طرح بزرگ خدا» يا به روايت او «جنگ مومنان با كافران» را تشريح كند.
او در بخش نخست اين برنامه در ميان صحبتهايش تاكيد ميكند كه «خدا يك طرح بزرگ براي مردم جهان دارد و آن عبارت از جنگ ميان كافران و مومنان است كه از آغاز خلقت تا پايان جهان ادامه دارد و پيروزي نهايي در اين جنگ براي مومنان است و اين پيروزي هم قطعي است.» نكته قابل توجه در بخش ديگري از سخنان او تاكيدش بر عبارت خالصسازي است كه ميگويد: «جنگ ميان كافران و مومنان براي خالصسازي است تا صف مومنان از كافران جدا شود. مقصد اين جنگ قرب خداست.»
بخشی از سخنان میرباقری در دومین برنامه، اما با واکنش رسانهها و فضای مجازی رو به رو شده است. وقتی تاکید کرد که «برای رسیدن به مقصد قرب الهی حتی اگر نصف مردم جهان کشته شوند، میارزد؛ لذا کشته شدن ۴۲ هزار نفر از مردم غزه در قبال آن مقصد بزرگ اهمیت ندارد البته کشته شدن شکست نیست؛ بلکه احدی الحسنیین است و در هر حال، پیروزی است. به ویژه آنکه کسانی که کشته شوند، نمیمیرند؛ بلکه زندهاند. ما میخواهیم با تشکیل جبهه متحد پیروان ادیان الهی و مسلمانان نظم جهانی جدیدی را در منطقه خاورمیانه پدید بیاوریم و آن محوریت داشته باشد. کما اینکه این منطقه در گذشته هم محور جهان بوده است. در اینجا انبیاء ظهور کردند و ظهور آخرالزمانی در این منطقه رخ میدهد.»
این نخستینبار نیست که اظهارات میرباقری حول محور مفاهیم آخرالزمانی میچرخد. او در دهه اول محرم سال ۱۳۹۶ در هیات ثارالله قم (مدرسه فیضیه قم) نیز گفته است که «ما قائل به صلح هستیم ولی صلح پایدار که بعد از یک جنگ و جهاد پایدار است و تا این جهاد پایدار را پشتسر نگذارید و جبهه باطل را حذف نکنید، صلح پایدار در عالم برقرار نمیشود.»
همین دیدگاهها و تاکیدات میرباقری بر مساله و محور موضوعات «اخرالزمانی» باعث شده است تا دیدگاههای او را به محمدتقی مصباحیزدی نسبت دهند و صفت بنیادگرایی را برای اندیشههایش به کار ببرند. فارغ از اینکه این ادعا چقدر درست است، باید در محمدمهدی میرباقری نکات دیگری را نیز بدانیم، به خصوص اندیشههایش که بیش از آنکه بتواند در یک دستهبندی سطحی ذیل دیدگاههای مصباحیزدی یا حتی انجمن حجتیه قرار بگیرد به مکتب فکری و نام دیگری میرسد؛ به منیرالدین شیرازی.
محمدمهدي ميرباقري كيست و درباره او چه ميدانيم؟
ميرباقري متولد سال ۱۳۴۰ در قم است. ۱۴ ساله بود که برای تحصیل علوم دینی راهی حوزه علمیه شد. از سال ۱۳۶۰ نزد اساتیدی از جمله حضرات آیات موسی شبیری زنجانی، کاظم حائری و حسین وحیدخراسانی، میرزا جواد تبریزی، محمد تقی بهجت، حسن حسنزاده آملی و عبدالله جوادی آملی تحصیل کرد. او همزمان با تحصیل، در سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۹ دروس مقدمات و سطح حوزه را نیز تدریس میکرد و از ۱۳۷۲ تدریس دروس خارج اصول و خارج فقه را در حوزه علمیه آغاز کرد و همچنان ادامه میدهد. او هماکنون از چهرههای شاخص در حوزه تدریس «درس خارج فقه» نیز محسوب میشود.
او به مدت دو سال در برنامه تلویزیونی «سمت خدا» در شبکه سوم حضور مستمر داشت و در معرفی او در این برنامه عنوان «یکی از نخبگان تبلیغی کشور» استفاده میشد که «در دوران نوجوانی در حکومت پهلوی فعالیت سیاسی میکرد و در دوران جوانی نیز در جنگ ایران و عراق شرکت کرده است.»
تاثيرپذيري ميرباقري عموما به دو استاد نسبت داده ميشود؛ محمدتقي مصباحيزدي كه ميرباقري دروس فلسفه و منطق را نزد او خوانده و منيرالدين حسينيالهاشمي (منيرالدين حسيني يا همان شيرازي) كه ميرباقري دروس بسياري از جمله «كاربردي شدن فلسفه»، «روششناسي علم دين و فلسفه» و «اصول فقه حكومتي» را نزد او تحصيل كرده و به نظر ميرسد بنمايههاي فكري ميرباقري بيش از آنكه از انديشهها و آموزههاي مصباحيزدي شكل گرفته باشد متاثر از منيرالدين شيرازي است.
منيرالدين شيرازي و پايههاي فكري ميرباقري
حزب برادران، از تشكلهاي سياسي-مذهبي تاسيس شده در دهه ۱۰ شمسي توسط سيد نورالدين حسيني الهاشمي (شيرازي) است. طرح اوليه اين حزب در سال ۱۳۱۳، زماني كه طبق گفته خودشان «هيچكس قدرت تشكيل مجمع و حزب» را نداشت، توسط سيد نورالدين ريخته شد و هدف از تاسيس آن «تبديل اسلام هياتي و سنتي به اسلام زنده و سياسي» طرح شده است. گفته شده اين طرح به صورت محرمانه در همان دوره رضاخان توسعه يافت و پس از ۱۳۲۰ فعاليت آن گسترش و نمود زيادتري پيدا كرد و پس از ۱۳۲۴ آشكارا به فعاليت پرداخت. يكي از شروط عضويت در حزب برادران مثبت بودن استخاره به قرآن بود.
در راس تشكيلات اين حزب در آن زمان، نورالدين شيرازي، از مراجع شيعه شيراز قرار داشت كه فرزندي به نام منيرالدين هاشمي داشت كه از روحانيون انقلابي سال ۱۳۵۷ بود. سيد نورالدين شيرازي پدر سيد منيرالدين در سال ۱۳۳۵ در حالي كه سيد منيرالدين تنها ۱۲ سال داشت، درگذشت. بعد از آن بود كه مردم شيراز سيدمنيرالدين نوجوان را ملبس به لباس روحانيت كردند و شوراي مركزي حزب در اقدامي تشريفاتي او را به عنوان جانشين سيد نورالدين شيرازي و رهبر حزب سياسي مذهبي برادران معرفي كردند. منيرالدين چند سال بعد به قم هجرت كرد و به تحصيل علوم ديني پرداخت. با جدي شدن مبارزات عليه نظام شاهنشاهي او به شيراز بازگشت.
بیشتر بخوانید: محمدمهدی میرباقری کیست؟+ عکس
سال ۱۳۴۶ از سفر حج، به عراق رفت و مقيم نجف شد و تا سال ۱۳۴۹ در نجف ماند. با بازگشت به ايران، تا سال ۱۳۵۲ مبارزات خود را پي گرفت. در نهايت در ۱۳۵۲ به قم آمد و براي ترتيب دادن يك انديشه مناسب براي پاسخگويي به نيازهاي انقلاب دست به كار شد؛ تلاشهايي كه به تاسيس فرهنگستان علوم اسلامي قم منجر شد. منيرالدين از چهرههايي است كه در تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي هم نقش داشت و تا پايان زمان حيات رياست اين فرهنگستان را نيز برعهده داشت. سمتي كه پس از فوت او، به ميرباقري رسيد. ميرباقري عموما نام اساتيد زيادي را در رزومه علمي خود آورده است اما بيش از هر كس از سلف خود يعني بنيانگذار فرهنگستان علوم اسلامي قم يعني منيرالدين شيرازي تاثيرپذيرفته است.
ميرباقري و موسسه تحت رياستش از پشتوانههاي اصلي فكر «اسلاميكردن دانشگاه» و همچنين اسلامي كردن علوم هستند. سال ۱۳۸۷ در مقالهاي كه نشريه «برداشت اول» وابسته با مركز بررسيهاي استراتژيك رياستجمهوري آن را منتشر كرد، نوشت كه همه علوم بايد «ريشه در تفقه ديني داشته باشند». شايد به اين دليل او را تئوريسن اسلاميكردن دانشگاهها نيز ميخوانند.
رويكردهاي سياسي؛ حمايت از احمدينژاد
و حامي پر و پا قرص سعيد جليلي
ميرباقري صاحب آثار مختلفي در قالب مقاله و كتاب درباره «علم و دين»، «دين و تكنولوژي»، «دين و توسعه» و «چگونگي اسلاميسازي علوم» است. علاوه بر اين از آنجايي كه در ديدگاههاي او دين اسلام يك دين اجتماعي و تمدني است، براي ساخت تمدن نيز بايد دستگاه علمي داشت كه از آن طرح حمايت كند و آن ويژگيها را به ساختار و روابط تبديل كند.
او همچنين از منتقدان «عرفانهاي مبتني بر معرفت نفس» است. رييس فرهنگستان علوم اسلامي قم در يكي از سخنرانيهاي خود كه در شب چهارم محرم و دهم محرم سال ۸۸ داشت با نقد عرفان مولوي گفته است: «من اين را دارم در حوزه علميه قم ميگويم: با عرفان مولوي نميشود جهان را اداره كرد! اين چه عرفاني است كه ميگويد: «چون كه بيرنگي اسير رنگ شد/ موسياي با موسياي در جنگ شد» ....كتابهاي اينها را هم مقدس ميدانيم و در كنار قرآن ميگذاريم؟ كجا كنار قرآن است مثنوي؟ خوب، خجالت بكشيم ديگر! ميگويد: عارفانه حرف زده! خوب، عليه اميرالمومنين هم در آن حرف فراوان است؛ درست كنيد آخر اين كتاب را! يا كتاب را درست كنيد يا تعريف نكنيد. چه معنا دارد برخي از بزرگان حوزه از اين كتاب تعريف كنند؟ كتابي كه عليه اميرالمومنين صريح مطلب دارد! پدر اميرالمومنين را مشرك ميداند اين آدم! آخر اين عيب حوزه است. غلط است كسي عليه اميرالمومنين حرف بزند، اين ناسالم است؛ خوب، بگوييد اين دروغ است يا آن دروغ است! ميگويد: حرف خوشگل زده! شيطان پدرجد اين حرفها را ميزند....»
بیشتر بخوانید: واکاوی وضعیت کادرسازی مصباحیزدی و موقعیت سیاسی شاگردانش
ميرباقري روز بيست و سوم تير امسال در اختتاميه سلسله نشستهاي «ملت ابراهيم» كه در دفتر فرهنگي آستان قدس رضوي در قم برگزار شد، گفته بود: «چه كسي است كه نداند مردم عزيز ما در سختي هستند و گراني و كمبود بر طبقه مستضعف فشار ميآورد، ولي هيچ كس هم نيست كه نداند پشت كردن به فرهنگ دول دنياي امروز و پايهريزي فرهنگي جديد برمبناي اسلام در جهان و برخورد قاطع اسلامي با امريكا و شوروي، فشار و سختي و شهادت و گرسنگي را به دنبال دارد و مردم ما اين راه را خود انتخاب كردهاند و بهاي آن را هم خواهند پرداخت و بر اين امر هم افتخار ميكنند.» اين اظهارات با واكنش عباس عبدي مواجه شد و نوشت كه «اگر ذرهاي گرسنگي در اين چهره ديديد، مردم را خبر كنيد، همين سخنان هم از روي سيري و آسايش است، چون انسان گرسنه و در حال سختي به اين حرفها فكر هم نميكند.»
از مهمترين آثار معرفيكننده ديدگاههاي او كتاب «در شناخت غرب: تحولخواهي مذهبي در ميانه اسلام و تجدد، تحقيق، تقرير و تاليف حسين مهديزاده؛ تقريري آزاد از نظريه غربشناسي سيد محمدمهدي ميرباقري» است كه به خوبي ديدگاه و تفكرات وي را بيان كرده است.
ميرباقري؛ مدافع احمدينژاد، رييسي و جليلي
رياست بر فرهنگستان علوم اسلامي؛ چرا ميرباقري، مصباحيزدي نشد؟
ميرباقري بعد از تصدي رياست فرهنگستان علوم اسلامي قم تلاش كرد تا الگوي مصباحيزدي در موسسه امامخميني را با قرائت و برداشت ويژه خود از ديدگاههاي منيرالدين هاشمي دنبال كند. با اين وجود به نظر ميرسد او هرگز نتوانست مانند مصباحيزدي بازويي سياسي از طريق حاميانش براي خود تدارك ببيند. برخي از روحانيون نزديك او هم ميگويند مساله عدم توان ميرباقري نبوده و او نخواسته تا با تربيت نيروهاي سياسي و تربيت پياده نظام براي عرصه سياسي وجهه ايدئولوژيك و فكري فرهنگستان را زير سوال ببرد و كمرنگ كند.
او بارها تاكيد كرده كه هر آنچه رگ و ريشه غيراسلامي دارد، بايد نسخه بوميسازي شدهاش را ساخت: «ما حتما بايد در جهاد علمي اين اهداف را پيگيري كنيم؛ در قدم اول بوميسازي علم و استفاده بهينه از دانشها؛ رسيدن به قلههاي علم و پيشرو شدن در مسير توليد علم و رسيدن به خودكفايي و استقلال علمي.»
با اين وجود او با ادبياتي ويژه خود باب تازهاي از مفاهيم فكري و سياسي را در هم آميخت و سعي در تبيين آن كرد، به خصوص كه آنتن صداوسيما هم در اكثر اين سالها به ميزان مختلف در اختيارش بود و با مرور اظهاراتش در دو دهه گذشته ميبينيم كه رويكردها و ديدگاههايي كه از منيرالدين شيرازي كسب كرده محدود به عرصه فكري و انديشه نشده و او سعي كرده تا در عرصه سياسي آنها را پياده كند. همين مساله باعث همپوشاني او در ادبيات و موضعگيريهايش با جريان پايداري و حلقه مصباح شد؛ موضوعاتي ازقبيل موضعگيريها درباره احمدينژاد، حوادث بعد از انتخابات سال ۱۳۸۸، گفتوگوي تمدنها و تقابل با چهرههايي همچون هاشميرفسنجاني، علي لاريجاني، حسن روحاني و سيد محمد خاتمي.
نقد جدي ايده گفتوگوي تمدنها، مقابله سرسختانه با سند ۲۰۳۰ و البته دفاع از طرح صيانت مجلس همه و همه به نوع برداشت و قرائت او از شيوه حكومتداري بازميگردد؛ شاگرد ممتاز مكتب منيرالدين شيرازي و البته ادامهدهنده راه محمدتقي مصباحيزدي.
رويكردهاي سياسي؛ حمايت از احمدينژاد در دهه 80 و دفاع از جليلي در دو دهه انتخابات
ميرباقري در دهه ۸۰ از مدافعان محمود احمدينژاد بود. او در يادداشتي كه سال ۱۳۸۹ براي هفتهنامه «پنجره» منتشر شده، راي به دولتهاي نهم و دهم را راي به گفتمان اصيل انقلاب اسلامي خواند. در همان زمان كه بخشي از اصولگرايان و حاميان احمدينژاد در آن زمان از حضور و اصرار احمدينژاد به معاون اولي اسفنديار رحيم مشايي انتقاد داشتند. با اين وجود او در همين مطلب در جواب كساني كه رفتارهاي دولت دهم را «غيرعقلاني، غيركارشناسي و غيرعلمي» ميخواندند، تاكيد كرد كه «اين رفتار بدون محاسبه و كارشناسي نيست، منتها با كارشناسي مدرن فاصله دارد و ميخواهد بر بنيادهاي ديگري تكيه كند.»
در دومين دور رياستجمهوري سال ۱۳۸۸ نيز ميرباقري مدافع سرسخت احمدينژاد باقي ماند. بعد از انتخابات و همزمان با رخدادها و حوادث بعد از انتخابات رياستجمهوري سال 1388 ميرباقري نيز از اين دوران و اتفاقات با صفت «فتنه» ياد كرد و آن را «پالايشي در درون انقلاب اسلامي» و «لازمه عبور از آن مرحله» معرفي كرد و در همان زمان گفت: «برخي اركان قانون اساسي را قبول دارند و درخواست تغييرات بنيادين در اعتقادات اسلامي را ندارند، هر چند گرايشات غربي دارند، اما اگر تنشها و چالشهاي اجتماعي به حدي قوي شود كه احساس كنند اسلام در خطر است به اسلام بازميگردند و نظام تا حد ممكن بايد از رو در رويي با اينها پرهيز كند و سعي كند، آنها را داخل نظام جاي دهد.»
ميرباقري مثل بسياري از نيروهاي فكري نزديك به مصباحيزدي اگرچه در دل حامي احمدينژاد بود و ماند اما حلقه اطرافيان احمدينژاد و داستان بهاري شدن رييس دولت نهم و دهم او را آزرد.
در انتخابات سال ۱۳۹۲ از رياستجمهوري سعيد جليلي و در انتخابات سال ۱۳۹۶ از رياستجمهوري سيد ابراهيم رييسي حمايت كرد. در انتخابات ۱۴۰۳ هم از سعيد جليلي حمايت كرد.
او در سال ۱۳۹۴ از حوزه انتخابيه البرز و در اسفندماه سال ۱۴۰۲ نيز از حوزه انتخابيه سمنان وارد مجلس خبرگان رهبري شد.
مخالف اينترنت، مذاكره با غرب و توسعه
ميرباقري مخالف هر موضوعي است كه رنگ و بويي از دنياي مدرن داشته باشد. در همان ديدار كه تصاويرش در حوالي انتخابات امسال بازنشر داده شد گفتههايش با آلكساندر دوگين به خوبي گوياي اين امر است.
براساس گزارش منتشرشده در مشرق نيوز در اين ديدار دوگين به تفصيل و با شدت مدرنيسم را نقد كرده و گفته است كه اوايل دهه ۱۹۸۰ و پيش از فروپاشي شوروي، شباهت ايدهآلهاي روسيه با انقلاب اسلامي را مشاهده كرده و از ۳۰ سال پيش، اين نظريه را داشته كه روسيه و ايران بالاخره با هم عليه غرب متحد خواهند شد.
دوگين همچنين تاكيد كرده كه «ميتوان براي مدرنيته يك مكان را متصور بود و آن غرب است. زمان پيدايش اين ايدئولوژي هم در عصر «روشنگري» بود. مدرنيته سپس مانند يك گردباد، به تمام دنيا منتشر شد و توانست دنيا را بگيرد. كشور خود من را هم تحت تاثير قرار داد. به عقيده من، نور و ظلمت يعني سنت و مدرنيته. اين چارچوب فكري من است و من ايران را به خاطر دفاع از سنت و جنگ با مدرنيته تحسين ميكنم.»
بیشتر بخوانید: چه کسی جانشین مصباح یزدی میشود؟
محمدمهدي ميرباقري نيز در اين ديدار با تاييد تمامي ديدگاههاي دوگين گفته است كه «من تشكر ميكنم از صحبتهايي كه شما كرديد. همانطور كه گفتيد، نقاط مشترك زيادي وجود دارد. ما به همين نكته هم بايد دقت كنيم: محور برنامهريزيهاي ما بايد اتحاد متافيزيكي ما باشد. اگر هم در مسائل ژئوپليتيك با هم همكاري ميكنيم، محور اين همكاري بايد همان اتحاد متافيزيكي باشد، بنابراين بيش از آنكه تاكيد كنيم چه چيزهايي را نميخواهيم و دشمن مشترك ما چيست.»
او همچنين بهشدت با اينترنت و فضاي مجازي زاويه دارد و معتقد به كنترل سخت اين فضا است. مرداد ماه سال 1392 بود كه ميرباقري اينترنت را «بساط شيطان» خواند و گفت كه ما به هيچوجه، حكمران مجازي نخواهيم بود چون اين مساله مبتني بر ايدئولوژي غربي است: «اينكه گمان كنيم حضرت (امام دوازدهم شيعيان) ميآيند از موبايل و ماهواره و اينترنت استفاده ميكنند، اوهام است. اينها بساط شيطان است، وقتي بساط نور ميخواهد در عالم پهن بشود اين بساط جمع ميشود.»
«ارتباط منفعلانه» با جهان غرب نيز مساله ديگري است كه ميرباقري همواره با آن مخالف كرده است و حتي يكي از مسووليتهايي را كه بر دوش نمايندگان خبرگان رهبري ميداند اين است كه «آيا بايد به سمت سازشكاري با غرب حركت كنيم يا استقامتي را كه در طول سي و چند سال داشتهايم و گردنههاي بزرگ را با آن پشت سر گذاشتيم حفظ كنيم؟» او همچنين در اين باره گفته است كه «ما اگر بخواهيم ساختار مجلس خبرگان را فعالتر كنيم، به جاي اينكه بر طبل «نظارت» بكوبيم، بايد بر طبل «حمايت» بكوبيم؛ مجلس خبرگان رهبري بايد حامي ولي فقيه در گفتمانسازي نسبت به مطالباتشان و پيگير تبديل آن مطالبات به مطالبات عمومي از دستگاهها و حاكميت باشد و براي تحقق آن مطالبات، نظارت كند.»
او ميگويد كه «انقلاب اسلامي ايران، آغاز احياي مجدد اسلام از لحاظ اجتماعي و بازگشت آن به عرصه تمدني است و براي اين كار به يك انقلاب فرهنگي و علمي نيازمند هستيم نه مبارزات سياسي و نظامي.» با همين ادبيات بود كه در انتخابات اخير همچون سال 1392 از سعيد جليلي حمايت كرد و از مردم خواست كه «به جرياني راي دهند كه توسعهگرا نباشد، بلكه طرفدار استقلال و پيشرفت اسلامي-ايراني و طرفدار نظم جديد جهاني بر مدار قطبهاي جديد قدرت (نه بر مدار قدرتهاي غربي)، باشد.»
جايگاه جديد ميرباقري
به نظر ميرسد ديدگاههاي ميرباقري در ميان طيفي از نيروهاي انقلابي جوان چندان كم طرفدار نباشد. شايد در ايام انتخابات از او تنها به عنوان حامي سعيد جليلي نام برده شود اما ميرباقري فراتر از جايگاه حامي جليلي قابل تعريف است، حتي فراتر از ديدگاههاي مصباحيزدي و حلقه پايداريها. او قرائت جديدي از تكليف و حكومتداري را بيان ميكند. قرائتي برخاسته از ايدئولوژيهاي ذهني و آموخته او طي 5 دهه تحصيل علوم ديني. قرائتي كه شايد مخالفان جدي داشته باشد اما حامياني سرسخت هم دارد.