تاریخ انتشار: ۰۹:۵۳ - ۰۶ آبان ۱۴۰۳

فرصت‌سوزی‌های صنعت گردشگری در ایران

گردشگری می‌تواند حافظ محیط‌زیست و فرهنگ جامعه بومی باشد. هر وقت در منطقه‌ای رشد گردشگری شکل گرفته، حساسیت مردم بومی به حفاظت از محیط‌زیست و بنا‌های تاریخی بیشتر شده است

اقتصاد۲۴-«ما ناجی فرهنگ جامعه محلی نیستیم و حق دخالت در آن را نداریم. دخالت در فرهنگ جوامع بومی فاجعه‌بار است». «مهسا مطهر»، مدرس گردشگری در گفت‌وگویی با «پیام‌ما» با بیان این جمله به لزوم توجه به عوامل فرهنگی در طرح‌های توسعه تأکید کرد و گفت: «هر طرحی برای توسعه باید از بافت جامعه بیرون آید تا جامعه را به‌سمت توسعه سوق دهد. گردشگری نباید امر مداخله‌کننده در فرهنگ بومی باشد، بلکه باید عامل رشد آن باشد» مطهر گردشگری را رشته جوانی می‌داند و می‌گوید: «هنوز آنچنان که شایسته این رشته است، در حوزه‌های مدیریتی این رشته از متخصصین آن استفاده نمی‌شود و پتانسیل‌های مادی و معنوی گردشگری نادیده گرفته می‌شود». او معتقد است: «فرهنگ جوامع، حاصل رخداد‌های تاریخی، اجتماعی در طول سالیان و به‌صورت نوظهور رسانه است. نمی‌توان برایش نسخه پیچید یا به یکباره تغییرش داد.»

شما سالهاست در زمینه گردشگری فعالیت دارید، پژوهش کردید و کتاب نوشتید. وضعیت گردشگری ایران را در حال حاضر چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا ما از پتانسیل‌های کشور آنچنان که شایسته است، استفاده می‌کنیم؟

به‌نظر من صنعت گردشگری نه‌تن‌ها از توانی که می‌تواند از آن بهره گیرد، استفاده نمی‌کند بلکه معمولاً در حال فرصت‌سوزی است. چند دلیل عمده هم برای این موضوع وجود دارد. یکی اینکه در سیاست‌های کلان کشور، گردشگری جایگاه مناسبی ندارد. همین امر باعث می‌شود مصالح رشد گردشگری اصلاً اولویت تصمیم‌گیری‌های مدیریتی نباشد. دوم اینکه گردشگری رشته جدیدی در کشور ما محسوب می‌شود و به همین دلیل، افراد متخصصی که بتوانند تصدی بخش‌های مدیریت دولتی را به‌عهده بگیرند، یا خیلی جوان هستند و یا ارتباطات سیاسی لازم را ندارند. به همین دلیل، مدیریت‌های کلان گردشگری در حوزه گردشگری تخصص ندارند، دانش‌آموختگان این رشته نیستند و نمی‌توانند در سطح قابل‌قبول استاندارد‌های علمی این رشته تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی کنند. سوم اینکه براساس دو عامل ذکرشده، رشد این صنعت کند می‌شود و بخش‌های خدمات‌رسانی در این حوزه همچنان به شیوه سنتی فعالیت می‌کنند و حتی در بخش خصوصی هم این تخصص لازم وجود ندارد. درنتیجه، فاصله عمیقی بین بخش آکادمیک و بخش فعال تجربی در این صنعت وجود دارد و پیوندی هم بین این دو نیست و هر کدام دارند جداگانه فعالیت می‌کنند. همه عواملی که گفته شد، سبب می‌شود بین واقعیت گردشگری (بالفعل) با پتانسیل آن شکاف وجود داشته باشد.

آیا رشد گردشگری با حفاظت از محیط‌زیست و حفظ فرهنگ جامعه بومی در تضاد است؟ برای اینکه این دو با هم رشد کنند و یکی به دیگری صدمه نزند، چه باید کرد؟

گردشگر می‌تواند آسیب‌های فرهنگی بزند. می‌تواند منجر به نمایشی شدن فرهنگ شود. آدم‌ها به‌طور ناخواسته به فرهنگ جامعه میزبان آسیب می‌زنند که در حوزه بین‌الملل هم این امر مورد بررسی قرار می‌گیرد و آن‌ها به راهکار‌هایی هم دراین‌باره رسیده‌اند


بیشتر بخوانید:ایران دیپلماسی گردشگری می‌خواهد


من این عقیده را قبول ندارم که رشد گردشگری به محیط‌زیست و فرهنگ جامعه بومی آسیب می‌زند. برعکس گردشگری می‌تواند حافظ این دو باشد. تجربه نشان داده است که هر وقت در منطقه‌ای رشد گردشگری شکل گرفته، حساسیت مردم بومی به حفاظت از محیط‌زیست و بنا‌های تاریخی بیشتر شده است. این رشد اگر با آموزش و آگاهی‌رسانی همراه باشد، منجر به حفظ همه منابع محیط می‌شود. به‌طور مثال، در قشم در یک دوره‌ای که گردشگری همراه با برنامه‌ریزی و آموزش بوده، منجر به اتفاقات خوبی مثل حفظ و ادامه بقای موجودات مثل پرندگان و لاک‌پشت پوزه‌عقابی که در خطر انقراض بودند، شد. در مورد برخی بافت‌های تاریخی شهر‌هایی که گردشگری آن‌ها روبه‌رشد است، حساسیت مردم برای حفظ آن‌ها بیشتر شده است. درصورتی‌که منافع مردم در گرو رشد گردشگری باشد، این امر باعث تضمین حفظ مؤلفه‌های تاریخی و زیست‌محیطی می‌شود. به‌طورکلی اگر رشد گردشگری با مؤلفه‌های گردشگری پایدار همراه باشد، به‌هیچ عنوان به محیط‌زیست و فرهنگ جامعه بومی آسیب نمی‌زند و حتی آن‌ها را حفظ هم می‌کند.

حفظ فرهنگ جامعه میزبان را چطور می‌توان تعریف کرد؟ آیا آسیب‌شناسی درباره تأثیر حضور گردشگر در جامعه میزبان شده است؟

تجربه نشان داده است که هر وقت در منطقه‌ای رشد گردشگری شکل گرفته، حساسیت مردم بومی به حفاظت از محیط‌زیست و بنا‌های تاریخی بیشتر شده است

در حوزه ملی نمی‌توانم با قاطعیت بگویم که آیا آسیب‌شناسی شده است یا نه. ولی در حوزه بین‌المللی آسیب‌شناسی شده است. گردشگر می‌تواند آسیب‌های فرهنگی بزند، می‌تواند منجر به نمایشی شدن فرهنگ شود. آدم‌ها به‌طور ناخواسته به فرهنگ جامعه میزبان آسیب می‌زنند که در حوزه بین‌الملل هم این امر مورد بررسی قرار می‌گیرد و آن‌ها به راهکار‌هایی هم در این خصوص رسیده‌اند. موضوعی که در جامعه ما مغفول مانده، این است که منطقه‌ای را بررسی کنیم و به این امر توجه کنیم که آیا این منطقه اصلاً مناسب رشد گردشگری هست یا نه! بیشتر به این صورت است که چند نقطه را انتخاب می‌کنند. بدون بازنگری و توجه با آسیب‌ها، شروع به ایجاد زیرساخت‌ها می‌کنند و برای ورود گردشگر آن‌ها را آماده می‌کنند.

بحثی که بین فعالان گردشگری یا بهتر بگویم، بین راهنمایان گردشگری و گردشگران، این روز‌ها پرتکرار است، موضوع احترام به جامعه محلی است. خصوصا افرادی که اشرافی به مباحث علوم انسانی مثل جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی ندارند، کمتر حفظ فرهنگ جامعه مقصد، برایشان قابل درک است. باتوجه‌به جنبش‌های اجتماعی مبنی‌بر زندگی و انتخاب‌های آزادانه که امروزه در جوامع شکل گرفته، به این امر معتقدند که چرا ما باید در مقصد، براساس آداب و رسوم آن‌ها رفتار کنیم؟ چرا ما باید به رسوم قدیمی جامعه میزبان احترام بگذاریم؟ ما می‌خواهیم در حین سفر، طبق اعتقادات خودمان رفتار کنیم. توضیح شما در قبال این تفکر چیست؟ شما این امر لزوم احترام به جامعه بومی را چطور بیان می‌کنید؟

اگر شناخت ما از فرهنگ، شناختی علمی باشد، کمتر دچار این خطای شناختی می‌شویم که قرار است ما ناجی جامعه محلی باشیم. فرهنگ یک پدیده با حرکتی بسیار آرام است. سال‌ها برای تکوین و به‌وجود آمدنش زمان طی می‌شود. فرهنگ، عادت‌ها و رفتار افراد است که در طول سالیان شکل می‌گیرد. برای توضیح بیشتر مثالی مرتبط می‌زنم. پدیده‌ای وجود دارد به‌نام «سیال غیرنیوتنی» مثلاً شیشه یک سیال غیرنیوتنی است. یعنی مایعی که در ظاهر جامد است و در طول سال‌ها (قرن‌ها) ما می‌بینیم که انتهای یک ظرف شیشه‌ای ضخیم‌تر شده، انگار مواد موجود به‌سمت انتهای ظرف حرکت کرده است. حتی یک شیشه نشکن هم اگر به یک نقطه‌ای که حساس است، ضربه بخورد می‌شکند. حالا ربط قضیه پدیده سیال غیرنیوتنی به فرهنگ چیست؟ باید بگویم شکل‌گیری فرهنگ بسیار آهسته رخ می‌دهد و حاصل تعامل یک جامعه با پیرامون آن است. این محیط پیرامون شامل تاریخ، جغرافیا، همسایگان و... است که در برخورد با همه آنها، فرهنگ برای خودش راه‌حل‌هایی ایجاد می‌کند که آن‌ها را تبدیل به آداب و رسوم می‌کند. آنچه ما امروز هستیم، حاصل رخداد‌های تاریخی، اجتماعی و رسانه است. بنابراین، نمی‌توانیم بگوییم نسخه‌ای که در شهر‌های بزرگ کار می‌کند، لزوماً در شهر‌های کوچک و به همین ترتیب، در روستا‌ها هم کارگر است. اگر نسخه‌ای از فرهنگ در کشور همسایه ما کار می‌کند، لزوماً در کشور ما کار نمی‌کند.


بیشتر بخوانید:سه کشور اول گردشگری جهان


حالا من به‌عنوان فردی که در یک شهر بزرگ زندگی می‌کنم، نسخه زندگی خودم را به افرادی که در نقاط دیگر و جوامع کوچکتر زندگی می‌کنند، ارائه دهم. من از گذشته، آینده و سیر فرهنگی منطقه میزبان آگاه نیستم. از آنجا که حرکت فرهنگ یک حرکت آهسته است، تغییر و فشار ناگهانی می‌تواند به آن آسیب برساند.

در حال حاضر که در اندیشه اکثریت ما ایرانی‌ها، جهان به دو بخش غرب (خوب) و شرق (بد) تقسیم شده است. هرچه از غرب است، خوب است و هرچه از شرق است، بد است. چون ما در فرهنگمان از دیرباز تا کنون همه پدیده‌ها را فقط در دو حیطه خیر و شر جای می‌دهیم؛ سیاه یا سفید، چیزی به عنوان خاکستری نداریم. این نگاه در تمام عرصه‌ها تسری پیدا می‌کند. از سوی دیگر در نگاه حاکمیت هر چیزی که از غرب نشئت می‌گیرد، بد است و فقط هر چیزی که از شرق است، خوب است. در این شرایط هر دو گفتمان فکر می‌کنند تفکر درست تفکر آنهاست. درحالی‌که این‌طور نیست. هر جامعه‌ای با هر تعداد خرده‌فرهنگ، هر راه‌حل و هر طرح برای توسعه باید از بافت خودش بیرون بیاید. نسخه‌های خارج از بطن آن فرهنگ برایش کارساز نیست.

به همین دلیل، کارشناسان فرهنگی درباره ورود (سفر) به مناطق مختلف در مورد چگونگی برخورد با فرهنگ جامعه بومی می‌گویند، ما فقط مهمانیم و هیچ حق و اجازه دخل و تصرفی بر آن نداریم. آینده را نمی‌دانیم و از گذشته آن هم اطلاعی نداریم. یک مثال ساده، این است که یک خارجی بخواهد پدیده فرهنگی تعارف کردن ما ایرانی‌ها را بررسی کند و برایش راه‌حل بدهد. مثلاً بگوید ایرانی‌ها به در که می‌رسند، برای ورود با هم تعارف می‌کنند، راه‌حلش این است که هر کسی که به در رسید از آن عبور کند، آیا این راه‌حل کار می‌کند؟ خیر. چون این رفتار برای ما به‌معنی احترام به بزرگتر یا کسی که مرتبه اجتماعی بالاتر دارد، انجام می‌گیرد و به‌معنی ادب است. رعایت نکردن آن ممکن است در یک جمعی نشانه بی‌ادبی باشد و بازتاب‌های خودش را داشته باشد. به‌عنوان مثال اینکه می‌گوییم اول خانم‌ها از در عبور کنند، این پدیده برای کشور‌های اروپایی بود که خانم‌ها با دامن‌های بلند می‌خواستند از پله و در عبور کنند، بدنشان در امان باشد و مرد‌ها به‌عنوان حفاظ پشت سرشان قرار بگیرند. کم‌کم این امر به جوامع دیگر هم تسری یافت.

درنهایت باید بگویم فرهنگ به‌مثابه یک شیء سیال غیرنیوتنی مثل شیشه نشکن، اگر به یک نقطه حساسیت ضربه وارد شود، کل ساختارش ممکن است فرو بریزد و اجزای به‌هم مرتبط آن دچار اختلال در کارکرد شوند. هر تغییری باید در دل خود آن فرهنگ رخ دهد و البته که این تغییرات به‌آرامی و در طول سالیان رخ می‌دهد. من به‌عنوان شهروند یک شهر بزرگ، که تجربه زیسته متفاوتی دارم، نمی‌توانم و نباید بر اساس تفکرات و تجربیات خود، برای زندگی و فرهنگ جوامع دیگر راه‌حل ارائه دهم.

منبع: روزنامه پیام ما
ارسال نظر