تاریخ انتشار: ۱۵:۴۵ - ۰۱ بهمن ۱۴۰۳
اقتصاد۲۴ گزارش می‌دهد؛

شاپور دوم یا شاپور ذوالاکتاف کیست و چگونه امپراتوری ساسانی را به اوج اقتدار رساند؟

آغاز داستان پادشاهی شاپور دوم از وقتی که در شکم مادر بوده شروع شده و برای او تاج‌گذاری انجام دادند. پس از درگذشت هرمز دوم، پسر او آذرنرسه، جانشین وی شد.

اقتصاد۲۴- هدی کاشانیان: شاپور دوم، معروف به شاپور ذو‌الأکتاف، یکی از برجسته‌ترین و طولانی‌ترین شاهنشاهان سلسله ساسانی بود که از سال ۳۰۹ میلادی تا ۳۷۹ میلادی (حدود ۷۰ سال) حکومت کرد. لقب ذوالاکتاف به معنای «صاحب شانه‌ها» یا «دارای شانه‌های قوی» به دلیل توانمندی‌های نظامی و قاطعیت او در سرکوب مخالفان به وی داده شده است. او در دوران حکومت خود با چالش‌های بسیاری رو‌به‌رو بود و امپراتوری ساسانی را به اوج اقتدار سیاسی، نظامی و اقتصادی رساند.

زندگینامه شاپور دوم

اوایل زندگی شاپور دوم ساسانی در هاله‌ای از افسانه قرار دارد. اما چنین گفته شده که آغاز داستان پادشاهی او از وقتی که در شکم مادر بوده شروع شده و برای او تاج‌گذاری انجام دادند. پس از درگذشت هرمز دوم، پسر او آذرنرسه، جانشین وی شد؛ اما دوره فرمانروایی او کوتاه بود و به‌دلیل بی‌رحمی، لایق سلطنت شناخته نشد و پس از مدتی، به دست اشراف و روحانیون برکنار شد. برادر او هرمز را به زندان انداختند و نوزاد او که شاپور دوم نام داشت، به تخت پادشاهی نشاندند. برخی منابع گزارش کرده‌اند که شاپور در شکم مادر بود و تاج‌گذاری او روی شکم مادر او انجام شد. با این فرض، به احتمال بسیار در زمان نوزادی شاپور، حکومت را مادر شاپور دوم به‌همراه روحانیان و وزرا اداره می‌کردند.

شخصیت شاپور دوم ساسانی را در جوانی بسیار هوشمند، با دارایت و سیاستمدار توصیف کرده‌اند. در مورد او روایت‌هایی نقل شده که ناظر بر درایت او است. در داستان‎های کتب قدیمی درباره شاپور دوم آمده که شبی شاپور دوم در تیسفون بود و با شنیدن سر و صدای مردم شهر، از خواب پرید و علت را پرسید. به او گفتند که مردم در عبور از پل، دچار مشکل هستند و شلوغی ایجاد شده برای گذر از پل، دلیل سروصدا است. شاپور دوم دستور داد برای گذر از دجله، پل دیگری بسازند، تا یک پل برای رفت و پل دیگر برای برگشت مردم استفاده شود تا ازدحام از بین برود.

شاهنشاهی شاپور دوم

بعد از مرگ اورمزد نرسی و نابودی فرزندان پسرش، بزرگان ساسانی تصمیمی گرفتند نوزاد او را که شاپور دوم نام گرفت، بر تخت پادشاهی نشاندند. بنابر یک روایت سنتی، درباریان و روحانیون، تاج ساسانی را روی شکم مادر وی «ایفرا هرمز» که در ماه‌های آخر بارداری بود، قرار دهند؛ بنابراین می‌توان فرض کرد که در سال‌های آغازین پادشاهی وی، درباریان و روحانیون و به ویژه مادر شاپور زمام امور را در دست داشتند و نظام امپراتوری از دید ساختاری و اداری، بدون حضور یک شاه اثرگذار، محفوظ مانده‌است. این موضوع به درباریان و روحانیون فهماند که کشور را می‌توان بدون یک شاه توانا نیز چرخاند. 

هنگامی که شاپور کودکی بیش نبود موبد خردمند و شایسته‎ای به نیابت از او بر تخت می‌نشیند. شاپور پنج ساله شده بود که در سحرگاهی صدای سرو صدای بلند مردم را می‌شنود. شاپور از موبد علت این صدا را می‌پرسد. موبد می‌گوید صدای سرو صدای مردم است که از روی پل گذر می‌کنند تا به هم بر نخورند. شاپور در همان کودکی دستور ساخت پل دومی را داد تا مردم آسوده باشند. همه بزرگان از دانش و خرد او شگفت زده می‌شوند. شاپور در دانش وفرهنگ آموزی گوی سبقت از استادان خود ربوده بود تا جایی که در هفت ساگی به رزم وکمان روی آورده در هشت سالگی به میدان آمده چوگان آموخت.

شاپور شهر استخر را پایتخت خود قرار داد. هنگامی که شاپور کودکی بیش نبود، طائر عرب با سپاهی بزرگ به سمت تیسفون حمله کرد و دختر نرسی به نام نوبهار را به اسیر کرده و او را به همسری خود در‌می‌آورد و از نوبهار صاحب دختر بسیار زیبا روی شده که نام او را مالکه گذاشتند. وقتی شاپور به بیست و شش سالگی رسید برای انتقام به این بی‌حرمتی طائر، لشگری ۱۲ هزار نفری آماده کرد و به نبرد با طائر رفت. طائر در جنگ شکست خورد و به یمن عقب‌نشینی کرد. شاپور با لشگری عظیم قلعه طائر را محاصره کرد. دختر طائر مالکه، شاپور را از بالای برج دید و دلباخته او شد. دایه خود را نزد شاپور فرستاده ضمن برشمردن اصل و نصب خود بر شاپور اظهار عشق کرده و از وی می‌خواهد با او ازدواج کند. شاپور نیز با او پیمان می‌بندد.


بیشتر بخوانید: سلطان حسین بایقرا کیست و چالش‌های حکومتش چه بود؟


هنگام شب مالکه، برای طائر و بزرگان شراب فراوان ریخت و همگی آنها مست شدند و سپس دروازه بر شاپور گشود. شاپور وارد قصر شده بسیاری از آنها را کشت. سحرگاه شاپور در میدان قلعه برتخته‌ای نشست. در ابتدا طائر را گردن زده دو کتف او را می‌دوزد. سپس کتف‌های تمامی عرب‌های اسیر را به هم می‌دوزد و بعد از این اعراب به او لقب ذوالاکتاف دادند. شاپور از آنجا به استخر می‌رود و بر تخت پادشاهی می‌نشیند. 

کنیز و نجات جان شاپور دوم

روزی شاپور تصمیم می‌گیرد در هیبات بازرگان به روم و نزد قیصر رفته و از وضعیت آنجا مطلع شود. موضوع را فقط به موبد موبدان می‌گوید و کشور را بدو می‌سپارد. مراه با ده کاروران راهی روم می‌شود. خود را بازرگانی ایرانی معرفی کرده به دربار قیصر روم می‌رود. در دربار ایرانی حضور داشته، شاپور را شناخته به قیصر خبر می‌دهد قیصر که از نام و نشان شاپور آگاه شد او را بیهوش کرد و دستور داد تا در پوست خری قرارش دادند و او را به مکانی دیگر بردند. 

در خانه یکی از همسران قیصر روم، کنیزی که نژادش به ایرانیان می‌رسید زندگی می‌کرد. همسر قیصر نیز کلید جایگاه شاپور را به کنیزش سپرد. از طرف دیگر، قیصر عازم ایران شد و، چون شاهی نبود شروع به تاراج کرد. کنیز لحظه‌ای شاپور را تنها نمی‌گذاشت و از این بلایی که بر سر شاپور آورده بودند در رنج بود و چشمانش گریان. روزی با شاپور که در پوست خر بود صحبت کرد که «تو کیستی که دل به حال امروز تو گریان است؟» 

شاپور به کنیز گفت اگر رازدار باشی، تو را آگاه می‌کنم. کنیز بر هرچه کتاب مقدس بود سوگند خورد. قرار شد کنیزک چند روزی شیر گرم آورد و بر پوست خر بریزد. سرانجام پوست نرم شد و شاپور با تنی خون‌آلود و ناتوان از پوست بیرون آمد. کنیز برای نجات شاپور لوازم سفر فراهم کرد و هنگامی که صاحبان خانه نبودند، هر دو فرار کردند و راه درازی را طی کردند. چون پای به ایران گذاشتند، شاپور از کنیز پاک‌سرشت بسیار تشکر کرد.

شاپور در خانه مردی روستایی پناه می‌گیرد و آن مرد روستایی را همراه با نگین خود نزد موبد موبدان می‌فرستد. موبد موبدان با دیدن نگین به دیدار شاپور آمده و دیگران مطلع می‎کند. همگی دور شاپور جمع می‌شوند. لشگری عظیم آماده کرده شبانه به استخر شبیخون می‌زنند و قیصر را همراه با هزار و دویست تن از بزرگان رم اسیر می‌کنند. شاپور نامه‌ای نوشته به تمام بزرگان و سراسر ایران زمین برتاج نشتن مجدد خود را خبر می‌دهد و از همگی می‌خواهد گرد هم آیند. شاپور لشگری بزرگ گرد آورده و راهی روم می‌شود. برادر قیصر به نام «یانس» با لشگری بزرگ به مقابله با او برمی‌خیزد. پس از نبردی سهمگین سپاه روم شکست می‌خورد. یانس می‌گریزد و شاپور تمام روم را فتح کرده و تعداد زیادی از رومیان را می‌کشد و غنائم بسیاری جمع آوری می‌کند.

میراث هنری شاپور دوم

شاپور دوم چندین شهر بنا کرد. او به خوزستان توجه خاصی داشت. از آنجایی که اسیران جنگی روم در شهر سلطنتی ایرانشهر شاپور اسکان داده شده بودند، بنای شهر نیوشاپور را نیز به او نسبت داده‌اند. در سال ۳۶۳ وقتی نصیبین در حکم غرامت جنگی به ایرانیان تعلق گرفت، شاپور دوم مردمانی را از شهر‌های استخر و سپاهان در آنجا اسکان داد. دیگر شهر‌هایی که بنای آن به او نسبت داده‌اند، عبارتند از: بزرگ شاپور در نزدیکی بغداد در ساحل غربی دجله خوره شاپور، در این شهر آتشکده‌ای به نام سروش‌آذرانبنا کرد، پیروزشاپور، شادروان شوشتر در خوزستان بوان در سپاهان، جُروان در سپاهان، که در آنجا آتشکده‌ای بنا کرد.

دقیقاً از زمان شاپور دوم خلق یادمان‌های ساسانی در پارس متوقف شد و در شمال غرب ایران ادامه یافت. احتمالاً با رواج القاب و چهره نویی از پادشاه کاخ پادشاهی نویی نیز لازم بوده است. مکانی که به تیسفون و خوزستان نزدیک‌تر باشد. سبک هنری این آثار با آثار موجود در پارس اساساً متفاوت است.

پیش‌بینی می‌شود از دوران شاپور ظرف‌های سیمین به جای سنگ نگاره‌ها ابزار تبلیغات پادشاهی شد. به نوشته منابع گرجی سده هفتم میلادی شاپور دوم کاسه و جام سیمین پیشکش می‌داد. در دوره پادشاهی شاپور دوم هنر پادشاهی نیز مدون شد و تحت نظارت درآمد. گچ بری‌های کاخ شماره دو در کیش نیم تنه پادشاهی را نشان می‌دهد که برخی او را شاپور دوم می‌دانند و بر یافته‌های خارق العاده آذرنوش از حاجی آباد نیز چند نیم تنه شاپور دوم نقش شده است. این موضوع نشان می‌دهد که از قرن چهارم میلادی گچ بری‌ها و ظروف سیمین جانشین سنگ نگاره‌های یاد بود شده بود.

مرگ شاپور دوم و انتخاب جانشینان او

شاپور دوم در سال ۳۷۹ میلادی، پس از هفتاد سال حکومت بر ایران درگذشت. شاپور سوم از ۳۸۳ تا سال ۳۸۸ میلادی، شاه ساسانی و پسر شاپور دوم بود. در زمان پادشاهی او اعیان قدرت را در اختیار داشتند و اردشیر در واقع دست نشانده همین بزرگان بود و، چون به رغم تمایلات تعصب آمیز و ضد مسیحی موبدان کوشید تا شاید با امپراتور روم روابط دوستانه برقرار کند. ناخرسندی بزرگان را برانگیخت و به تحریک آ‌ن‌ها کشته شد. جانشینان شاپور دوم یعنی برادرش (یا فرزندش) اردشیردوم و دو پسرش شاپور سوم و بهرام چهارم شاهزادگان ضعیف‌النفسی بودند و در زمان آنها اعیان دولت به آسانی اقتداری را که در عهد شاپور از دست داده بودند، به چنگ آوردند. پادشاه نخستین یعنی اردشیر دوم را اعیان خلع کردند و آن دو نفر دیگر هم به مرگی ناگهانی وفات یافتند.

ارسال نظر