اقتصاد۲۴- عربستان و امارات در یمن و سودان رقابت تنگاتنگی با یکدیگر دارند. این دو متحد قدیمی، حالا منافع متضادی را در منطقه دنبال میکنند که سطح تنشها را بالا برده است.
اما هر دو در تلاشاند تا این تنشها تا جایی که ممکن است به صحنه علنی کشیده نشود. به رغم این تلاشها روز گذشته نهایتا عربستان سعودی به صورت مستقیم یک محموله تسلیحاتی که مدعی بود از امارات برای شورشیان جداییطلب شورای انتقالی جنوب در یمن ارسال شدهاست، حمله کرد. پس از این حمله ریاض بیانیهای صادر کرد و در آن از اقدامهای امارات در یمن انتقاد کرد. ساعاتی بعد امارات اعلام کرد که به حضور نظامی خود در یمن پایان میدهد. این رویارویی بارزترین نشانه تشدید تنشها میان ریاض و ابوظبی بود که در یک دهه گذشته در اغلب مسائل منطقه با یکدیگر همسو و همکار بودند.
حمیدرضا عزیزی پژوهشگر غیرمقیم اندیشکده شورای خارمیانه در امور جهانی معتقد است امارات از فضای عدم قطعیت و متلاطمی که پس از جنگ غزه و مشخصا بعد از جنگ ایران و اسرائیل در منطقه پدید آمده، تلاش میکند برای ارتقای جایگاه خود استفاده کند. یعنی همان رویکردی که از قبل در پیش گرفته بود، اکنون به شکل عریانتری پیگیری میکند.
در ادامه متن کامل گفت و گوی «خبرآنلاین» را با حمیدرضا عزیزی، پژوهشگر غیرمقیم در اندیشکده شورای خاورمیانه در امور جهانی، مطالعه میکنید.
*** با توجه به حملات هوایی عربستان علیه نیروهای تحت حمایت امارات در حضرموت، آیا این درگیریها نشاندهنده فروپاشی نهایی ائتلاف عربی است؟ همزمان در سودان هم منافع دو کشور در تضاد با یکدیگر قرار گرفتهاند علت این اختلافات در چیست؟
ائتلاف عربیای که در سال ۲۰۱۵ علیه انصارالله در یمن شکل گرفت، عملا چند سال است که دچار انشقاق و چنددستگی شده است. در این چارچوب، اگر به تحولات میدانی یمن و ائتلافهایی که روی زمین وجود داشته نگاه کنیم، میبینیم که امارات و عربستان سالهاست مسیرهای متفاوتی را در پیش گرفتهاند.
عربستان بر اساس همان رویکرد اصولی خود از روز نخست، یعنی حمایت از دولت مرکزی یمن، یا همان دولت در تبعید، همچنان به همان رویکرد پایبند مانده است. اما امارات به مرور حمایت خود از شورای انتقالی جنوب را افزایش داده است. هرچند که طی این سالها نوعی تقسیم حوزههای نفوذ میان نیروها در جریان بود، ولی نشانههای تمایل بیشتر امارات و نیروهای مورد حمایتش در شورای انتقالی جنوب برای تجزیه یمن و ایجاد یمن جنوبی از مدتها پیش آشکار شده بود.
امارات از فضای عدم قطعیت و متلاطمی که پس از جنگ غزه و مشخصا بعد از جنگ ایران و اسرائیل در منطقه پدید آمده، تلاش میکند برای ارتقای جایگاه خود استفاده کند.
این نشانهها از سال ۲۰۲۲، یعنی بیشتر از سه سال پیش، عربستان بیشتر به سمت مهار جنگ و تثبیت آتشبسی که با حوثیها بهدست آورده بود حرکت کرد و تلاش داشت در یک رویکرد بلندمدت یمن را بهعنوان یک دولت واحد حفظ کرده و تنشها را مهار کند. اما امارات بهصورت گزینشی تمرکز خود را با توجه به حمایتش از شورای انتقالی بر مناطق ساحلی، بنادر و مسیرهای ترانزیت انرژی قرار داده و کنترل خود را بر این مناطق افزایش داده است.
اکنون اتفاقی که افتاده این است که به نظر میرسد امارات از فضای عدم قطعیت و متلاطمی که پس از جنگ غزه و مشخصا بعد از جنگ ایران و اسرائیل در منطقه پدید آمده، تلاش میکند برای ارتقای جایگاه خود استفاده کند. یعنی همان رویکردی که از قبل در پیش گرفته بود، اکنون به شکل عریانتری پیگیری میکند. این موضوع طبیعتا با اهداف استراتژیک عربستان در تضاد قرار میگیرد، زیرا عربستان یمن را بهطور کلی، و همچنین منطقه دریای سرخ را، بخش مهمی از عمق استراتژیک خود در نظر میگیرد.
بیشتر بخوانید:رایزنی تلفنی وزرای خارجه ایران و عربستان درباره تحولات منطقه
در شرایطی که مناطق شمالی یمن چندین سال است در اختیار حوثیها که همپیمان ایران هستند، اداره میشود، اگر تقسیم جدیدی صورت بگیرد که براساس آن نیروهای وابسته به امارات نیز بخش جنوبی کشور را کاملاً در اختیار بگیرند، نفوذ عربستان در یمن بهعنوان کشور همسایه بلافصل و همچنین موقعیت آن در دریای سرخ، تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. این موضوع میتواند یک ضربه استراتژیک جدی برای عربستان باشد.
با این حال، هنوز نمیتوان از یک روند غیرقابل بازگشت بین عربستان و امارات سخن گفت. عربستان و امارات تا جایی که به دولتها مربوط میشود، همچنان تلاش دارند از علنی شدن اختلافات جلوگیری کنند. اما اگر حملاتی مانند ضرباتی که عربستان وارد کرده تکرار شود، اگر مکانیسمهای میانجیگری داخلی میان دو کشور فروبپاشد، و بهخصوص اگر این تحولات به شکلی با جبهه شمال و حوثیها گره بخورد، بهگونهای که مثلا حوثیها از این وضعیت برای تقویت نفوذ خود استفاده کنند تثبیت جایگاه خود استفاده کنند؛ این امر میتواند واکنش عربستان را برانگیزد و تنشهای دیپلماتیک میان دو کشور را افزایش دهد.
هنوز نمیتوان از یک روند غیرقابل بازگشت بین عربستان و امارات سخن گفت. عربستان و امارات تا جایی که به دولتها مربوط میشود، همچنان تلاش دارند از علنی شدن اختلافات جلوگیری کنند.
در مورد سودان هم تحولات داخلی این کشور نسبت به یمن بهطور طبیعی ارزش راهبردی کمتری برای عربستان دارد، اما موقعیت جغرافیایی سودان که در حاشیه دریای سرخ و در بخشی از عمق استراتژیک عربستان قرار گرفته، اهمیت آن را افزایش میدهد. عربستان همیشه تلاش کرده کمربند امنیتی دریای سرخ را برای خود حفظ کند، و از این منظر تحولات سودان برایش مهم است.
از یک طرف، عربستان این وضعیت را در چارچوب نقشه کلی نفوذ منطقهای خود میبیند. از طرف دیگر، امارات در پیوند با اقداماتش در یمن، به دنبال افزایش نفوذ خود در حوزه بنادر و مسیرهای مهم دریایی است. در عرصه داخلی سودان نیز حمایت امارات از نیروهای واکنش سریع و افزایش فعالیت گروههای وابسته به امارات در این کشور، همراه با اقدامات مشابه امارات در یمن، این تصویر را ایجاد میکند که امارات در حال کار با بازیگران غیردولتی در این کشورهاست.
در دریای سرخ نیز امارات در حال تقویت و افزایش نفوذ خود است. این رویکرد با سیاست عربستان که مبتنی بر حمایت از دولت مرکزی است، در تضاد قرار دارد و نگرانیهایی را درباره افزایش تنشهایی که میتواند بالقوه منطقه را درگیر کند و پیامدهای منفی برای عربستان داشته باشد، برجسته میکند.
بنابراین، این فضایی است که اکنون در یمن و سودان وجود دارد و در هر صورت موجب افزایش تنشها میان دو کشور شده است.
*** آیا رقابتهای امارات و عربستان به یک جنگ نیابتی در منطقه تبدیل میشود؟
به نظر من هنوز زود است که بتوان از یک جنگ نیابتی به معنای استاندارد، یعنی یک جنگ نیابتی تمامعیار و آشکار، میان عربستان و امارات سخن گفت. با این حال، روندی که شاهد آن هستیم در صورتی که به الگویی از مجموعهای از درگیریهای نیابتی محدود، اما چندکانونی تبدیل شود و اگر این وضعیت مدیریت نشود، میتواند کلیت روابط دو کشور را تحت تاثیر قرار دهد.
ببینید، زمانی میتوان از جنگ نیابتی صحبت کرد که دو بازیگر، اولویتهای استراتژیک و بنیانهای نفوذ منطقهای و سیاست خارجی خود را در تقابل با یکدیگر تعریف کرده باشند و مجموعهای از اقدامات را با هدف ضربه زدن به حریف و گسترش حوزه نفوذ خود به هزینه طرف مقابل طراحی کنند. الگویی که برای مثال میان ایران و اسرائیل در طی سالها وجود داشته، یا میان ایران و عربستان که دستکم تا مارس ۲۰۲۳، یعنی تا زمان امضای توافق عادیسازی روابط، جریان داشت.
اما در رابطه با عربستان و امارات، وضع متفاوت است. این دو کشور هنوز یکدیگر را بهعنوان دشمن نمیبینند؛ که بخواهند اقداماتشان را در چارچوب تقابل با طرف مقابل تنظیم کنند. اتفاقی که رخ داده این است که آنها مجموعهای از حوزههای نفوذ، منافع و اتحادهای همپوشان دارند و بر اساس همین حوزهها از بازیگران محلی حمایت میکنند. این بازیگران محلی، گاه در تقابل با یکدیگر قرار میگیرند. بنابراین، هنگام صحبت از جنگ نیابتی باید به این مبنا توجه کرد؛ وگرنه نه عربستان و نه امارات انگیزهای برای ورود به یک تقابل نیابتی تمامعیار با یکدیگر ندارند.
هر دو کشور طی سالهای اخیر در حال بازتعریف اولویتهای خود بودهاند: عربستان با چشمانداز ۲۰۳۰ و امارات با سند ۲۰۷۱، که شامل برنامههای بلندمدت توسعه است. هر دو کشور به همین دلیل در تلاش بودهاند ریسکهای امنیتی را کاهش دهند و نقش منطقهای خود را تثبیت کنند.
مسئله از آنجا آغاز میشود که پروژههای این دو کشور اگر در مناطق مختلف به صورت مجزا پیش برود، قابل مدیریت است و مشکل ایجاد نمیکند. اما زمانی که در یک جغرافیا با هم تلاقی یا برخورد پیدا میکنند، مانند آنچه اکنون در یمن مشاهده میشود یا آنچه در سودان رخ داده، این وضعیت میتواند به برخوردهای نیابتی محدود یا حتی برخوردهای کموبیش مستقیم (مانند برخی بمبارانهای عربستان) منجر شود.
هنوز زود است که بتوان از یک جنگ نیابتی به معنای استاندارد، یعنی یک جنگ نیابتی تمامعیار و آشکار، میان عربستان و امارات سخن گفت. با این حال، روندی که شاهد آن هستیم در صورتی که به الگویی از مجموعهای از درگیریهای نیابتی محدود، اما چندکانونی تبدیل شود و اگر این وضعیت مدیریت نشود، میتواند کلیت روابط دو کشور را تحت تاثیر قرار دهد.
بنابراین، هنوز نمیتوان از یک درگیری نیابتی کامل میان آنها سخن گفت. میتوان از حوزههای نفوذ همپوشان صحبت کرد که احتمال لغزش آنها به سمت درگیریهای نیابتی محدود را افزایش میدهد، اما این وضعیت هنوز با تقابل نیابتی سنتی ایران و عربستان متفاوت است. تقابل ایران و عربستان دارای یک بعد هویتی و ایدئولوژیک بسیار قوی است و اساسا رقابتی میان دو رویکرد متفاوت نسبت به نظم منطقهای بهشمار میرود.
درحالیکه شالوده و ساختار نظم منطقهای مورد نظر عربستان و امارات تقریباً یکسان است: نظمی مبتنی بر توازن قوا که وزن آن به نفع کشورهای عربی باشد. اما رقابت میان این دو کشور در این است که کدامیک در این نظم جدید دست بالا را پیدا کند. از سوی دیگر، به دلیل وجود سازوکارها، مبانی حل اختلاف و چارچوبهای نهادی در شورای همکاری خلیج فارس، احتمال آنکه این رقابت به سطحی مشابه رقابت ایران و عربستان برسد کمتر است. نمیگویم که چنین امکانی وجود ندارد؛ اما احتمال آن کمتر است.
*** با وجود اینکه برخی از گزارشها حاکی از آن بود که بن سلمان در دیدار با ترامپ به دنبال کوتاه کردن دست امارات در سودان بوده است، اما به نظر میرسد که در ریاض وحشتی مبنی بر تبدیل شدن امارات به قدرت اصلی منطقه وجود دارد. این ترس تا چه اندازه جدی است؟
در رابطه با بنسلمان و مسئلهای که درباره وحشت کردید، پیشتر هم تا حدی توضیح دادم، اگر بخواهم جمعبندی کنم، فکر نمیکنم هنوز یک وحشت بهمعنای واقعی، یعنی یک نگرانی عمیق در سطح استراتژیک، در ریاض نسبت به اینکه امارات بخواهد جای عربستان را بگیرد یا به قدرت اصلی منطقه تبدیل شود، وجود داشته باشد.
اما نگرانی از نوع بازیگری امارات و محدود شدن فضای مانور عربستان در برخی حوزهها، و همچنین نگرانی از اینکه امارات در برخی حوزههای نفوذ راهبردی عربستان مداخلاتی انجام دهد که به زیان منافع سعودی باشد، قطعا وجود دارد. یعنی یک ترس استراتژیک فراگیر که به کل منطقه مربوط باشد و ناشی از نقشه امارات برای برتریطلبی کلی، هنوز دیده نمیشود.
علتش هم روشن است: به هر حال عربستان از نظر جمعیت، وسعت، وزن نمادین در جهان اسلام (از جمله میزبانی از اماکن مقدس اسلام) و منابع، در جایگاهی قرار دارد که اساسا با امارات قابل مقایسه نیست. امارات هم کشوری شبیه ایران نیست که تحت تحریم قرار داشته باشد و در مسیر فرسایش ساختاری قرار بگیرد. امارات نیز روابط خارجی متنوعی دارد؛ با چین و روسیه همکاریهای نزدیک دارد. از این نظر، دو کشور وجوه مشابهی دارند. اما از نظر شاخصهای کلاسیک قدرت دولت جمعیت، سرزمین، حاکمیت، عربستان دست بالا را دارد و این حوزهها اساسا قابل رقابت نیست.
شالوده و ساختار نظم منطقهای مورد نظر عربستان و امارات تقریباً یکسان است: نظمی مبتنی بر توازن قوا که وزن آن به نفع کشورهای عربی باشد. اما رقابت میان این دو کشور در این است که کدامیک در این نظم جدید دست بالا را پیدا کند.
با این حال، نگرانی اصلی در عربستان به نظرم این است که امارات یک مدل جدید از قدرت را در منطقه پیش میبرد که کمهزینهتر و موثرتر است و در عین حال انعطاف بیشتری دارد.
این مدل با وزن و اندازه و ویژگیهای امارات سازگار است، اما همین ویژگی به امارات قابلیت مانور بیشتری میدهد که عربستان فاقد آن است.
بهجای اینکه مانند عربستان تمرکز خود را بر روابط با دولتهای مرکزی و تثبیت فضای منطقهای از طریق حفظ ثبات این دولتها بگذارد، امارات به صورت گزینشی عمل کرده است. تمرکز خود را بر حوزههای مشخصی از منافع گذاشته؛ از جمله بنادر، نفوذ اقتصادی از طریق شرکتها، شبکههای مالی و مسیرهای ترانزیتی گذاشته است. این کشور برای به دست آوردن این مزیتها، حاضر است با هر بازیگری کار کند؛ چنانکه در یمن با شورای انتقالی جنوب همکاری میکند و در سودان با نیروهای واکنش سریع. این یک رویکرد کاملا فرصتطلبانه، سودمحور و تاکتیکی است که با رویکرد سنتی عربستان در تضاد قرار میگیرد.
همین موضوع زنگ خطری برای عربستان است. زیرا اکنون رقابت بر سر بنادر، کریدورها و مسیرهای ترانزیتی در دو منطقه یمن و سودان به عربستان این احساس را میدهد که مدل نفوذی که تاکنون دنبال کرده، شاید کارآمد نیست؛ در حالی که امارات با سرعت بیشتر و با موفقیت بیشتر پیش میرود.
این الگو اکنون در حال تکوین است و هنوز شکل کامل و مشخصی ندارد. اما اگر این الگو وضوح پیدا کند، همانطور که پیشتر گفتم، ممکن است به تنشهای دیپلماتیک یا حتی درگیریهای نیابتی محدود میان امارات و عربستان منجر شود.
با این حال، در این لحظه، نگرانی عربستان بیش از آنکه درباره خود امارات بهعنوان یک قدرت منطقهای باشد، درباره کانونهای مختلف قدرت و نوع بازیگری امارات در آن کانونهاست.
*** در شرایطی که شاهد نزدیکتر شدن عربستان سعودی با قطر و نزدیکتر شدن امارات و اسرائیل هستیم، منطقه چه شکل جدیدی به خود خواهد گرفت؟
این موضوعی که در حال ظهور است، یعنی نزدیکی عربستان با قطر و نزدیکی امارات با اسرائیل، به نظر من باید در دو سطح تفسیر شود: سطح نخست، رقابتهای درون منطقه خلیج فارس و درون شورای همکاری خلیج فارس است و سطح دوم، کلیت منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا که این تحولات در آن جریان دارد.
در مورد عربستان و قطر، طبیعتا نزدیکی و توسعه روابطی که در حوزههای مختلف، بهویژه در عرصه دیپلماتیک، شاهد آن هستیم نوعی تلاش برای بازیابی توازن در برابر امارات است؛ اماراتی که چه بهصورت مستقل و چه در پیوند با بازیگران دیگر بهویژه اسرائیل در سالهای اخیر مسیر متفاوتی را در پیش گرفته و همانطور که گفتم منافع این کشورها را تحت تاثیر قرار داده است.
در اینجا نباید نقش عاملیت قطر را نادیده گرفت. قطر نه طرفی که صرفاً با آن ائتلاف میشود، بلکه بازیگری با منافع مشخص و مستقل است. همانطور که درباره تاثیر نفوذ امارات بر منافع عربستان صحبت شد، همین موضوع درباره فضای بازیگری قطر نیز صدق میکند. اکنون فضای مانور قطر محدودتر شده است؛ بهویژه پس از تحولات غزه، ضربههایی که به حماس گروهی که قطر نیز از آن حمایت میکند وارد شد، و حملات اسرائیل به قطر. با این تحولات، موازنه تغییر کرده و نقش امارات برای قطر هم مسئلهساز شده است.
پس از تحولات جنگ غزه، جنگ لبنان، سقوط اسد و در نهایت جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل در حال بازتعریف است.
بیشتر بخوانید:حضور ناگهانی فرمانده اسرائیل در همسایگی ایران
بنابراین، بین عربستان و قطر یک نفع مشترک برای بازیابی این موازنه وجود دارد. عربستان منابع و ظرفیتهایی دارد که پیشتر اشاره شد و قطر نیز ویژگیهایی دارد که در برخی جنبهها به امارات نزدیکتر است: چابکی، امکان عملگرایی بیشتر در حوزه منطقهای، و روابط مساعد با بازیگران مختلف.
نکته مهم دیگر این است که عربستان و قطر در کنار یکدیگر (چه در چارچوب شورای همکاری و چه در فضای گستردهتر منطقه)، یک محور مشروعیت دولتی و توازن دیپلماتیک را در برابر امارات شکل میدهند؛ اماراتی که بهطور فزاینده بهعنوان بازیگری غیرقابلپیشبینی که با گروههای غیردولتی کار میکند، شناخته میشود. نقش قطر بهعنوان میانجی نه فقط در خاورمیانه بلکه فراتر از آن شناختهشده است. عربستان هم با همکاری با دولتهای مرکزی و تلاش برای میانجیگری در پروندههایی مانند سودان، عملا کنار قطر قرار میگیرد. پیام این محور آن است که:ما بازیگرانی هستیم که برای ثبات و نظم منطقه از طریق تقویت دولتهای مرکزی تلاش میکنیم، در حالی که امارات رویکرد متفاوتی پیش گرفته است.
در سطح گستردهتر منطقهای، این وضعیت نشانهای از تغییر نظم منطقهای است؛ نظمی که پس از تحولات جنگ غزه، جنگ لبنان، سقوط اسد و در نهایت جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل در حال بازتعریف است. امارات اکنون در این فضای متحول، یک فرصت برای خود میبیند: همسو شدن با بازیگری که توانسته خود را بهعنوان قدرت غالب منطقه چه از نظر نظامی و چه فناوری تثبیت کند، و از طریق همکاری با آن و تعریف حوزههای منافع همپوشان، نفوذ خود را افزایش دهد.
همکاری امارات و اسرائیل در حوزه فناوری جدید نیست، اما اکنون بهطور فزاینده امنیتی میشود و در جغرافیای گستردهتری نیز توسعه مییابد. همین چند روز پیش بحث بهرسمیتشناختن سومالیلند توسط اسرائیل مطرح شد؛ در حالی که زیرساختهای امارات در آن منطقه از گذشته وجود داشته و این پیوندها اکنون در شاخ آفریقا تقویت میشود. حتی در مورد پیشروی نیروهای وابسته به امارات علیه حوثیها نیز برخی معتقدند که بخشی از آن به «منافع مشترک امارات و بهمراتب بیشتر اسرائیل» بازمیگردد برای ایجاد یک نیروی منسجم جنوبی در برابر حوثیها.
در این سطح، موضوع دیگر فقط رقابت عربستان و امارات نیست؛ بلکه مرتبط است با اینکه ایران چه نقشی دارد؟ ترکیه چه نقشی دارد؟ و اینکه در شرایط کنونی، دستکم بهصورت تاکتیکی، ممکن است زمینهای برای شکلگیری نوعی هماهنگی بیشتر میان ایران، عربستان، قطر و ترکیه فراهم شود.
ترکیه بهطور خاص بهدلیل تحولات حوزه دریایی و توافقهای اخیر اسرائیل با قبرس و یونان، احساس خطر بیشتری میکند. بنابراین، بعید نیست که شاهد نوعی همکاری و همسویی این بازیگران برای مهار نفوذ امارات و اسرائیل باشیم.
*** بعد از دو سال جنگ در غزه و حملات اسرائیل به هفت کشور از جمله قطر، آیا برای کشورهای عربی، ایران همچنان تهدید اصلی در منطقه است یا اسرائیل جای آن را گرفته است؟
اگر بخواهم جمعبندی کنم، اکنون پس از دو سال گذشته ــ با توجه به نظرسنجیهای رسمی و غیررسمی و همچنین تحلیلهایی که در میان نخبگان فکری و سیاسی جهان عرب مطرح میشود ــ نگرانی نسبت به نقش و نفوذ اسرائیل در منطقه رو به افزایش بوده است. من شخصاً در جلسات مختلف با کارشناسان و برخی دیپلماتهای کشورهای خلیج فارس نیز این تغییر را بهوضوح مشاهده کردهام. در مقایسه با دو سال پیش، مسئله اسرائیل و نگرانی از اقدامات آن، بهویژه در شامات (سوریه و لبنان) و همچنین پس از حمله اسرائیل به قطر، اکنون به موضوع غالب در گفتمان این کشورها تبدیل شده است.
با این حال، وقتی وارد لایه عمیقتر این گفتمان میشویم، میبینیم که دستکم تا این لحظه نگرانی از اسرائیل جایگزین کامل ادراک تهدید از ایران نشده است. ایران همچنان بهویژه به دلیل جنبههای ایدئولوژیک نظام سیاسی جمهوری اسلامی، بنیانهای هویتی متمایز، و حوزههای ژئوپولیتیک متداخل یک نگرانی بلندمدت برای این کشورها باقی مانده است.
دو عامل باعث شدهاند که در شرایط فعلی، اسرائیل در ادراک تهدید جایگاهی بالاتر پیدا کند:
عربستان و ایران در سال ۲۰۲۳ با میانجیگری چین مناسبات خود را بهبود بخشیدند؛ امارات نیز به شیوهای متفاوت روابطش را تعدیل کرده است. حتی در حوزه اقتصادی، برخی شریانهای حیاتی اقتصاد ایران از امارات میگذرد و این موضوع از نگاه امارات نوعی «مصونیت متقابل» ایجاد میکند. قطر هم پس از بحران ۲۰۱۷ روابط نزدیکی با ایران داشته است. همه اینها باعث شده که کشورهای خلیج فارس احساس کنند تا حدی از جهت ایران در وضعیت کنترلشدهتری قرار دارند.
از دید این کشورها، ایران نسبت به سال گذشته و بهخصوص پیش از جنگ لبنان، سقوط اسد و جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، در موقعیت ضعیفتری قرار گرفته است. نفوذ منطقهای ایران تا حدی کاهش یافته، در حالی که اسرائیل در همین بازه، توان نظامی خود را در عرصههای مختلف اثبات کرده و بنابراین در موازنه قوا اکنون قدرت برجستهتری به نظر میرسد.
در نتیجه، از نگاه این کشورها، مسئله اصلی این است که کدام کشور توانایی و نیت تهاجمی بیشتری دارد تا بتواند تهدیدی واقعی ایجاد کند. با وجود افزایش نگرانی از اسرائیل، این امر هنوز به معنای حذف تهدید ایران از محاسبات امنیتی آنها نیست.
اما اینکه آیا این روند در بلندمدت به تغییر اساسی در ادراک تهدید منجر شود یا نه، به چند عامل بستگی دارد:
آینده رقابتهای درونی کشورهای خلیج فارس و توان آنها برای ایجاد سازوکارهای موازنهساز؛
میزان موفقیت ائتلافهای احتمالی (چه درون شورای همکاری و چه خارج از آن) در مهار پروژه منطقهای اسرائیل؛
واکنش ایران به دورههای احتمالی جدید درگیری با اسرائیل؛
چگونگی تحول نظم منطقهای پس از جنگ غزه، جنگ لبنان، سقوط اسد و جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل.
در حال حاضر، ادراک تهدید از ایران و اسرائیل بهطور همزمان و موازی جریان دارد. ممکن است یکی از این دو در آینده جای دیگری را بگیرد؛ اما اکنون هم در گفتمان عمومی و هم در نگاه نخبگان سیاسی کشورهای خلیج فارس، نگرانی از اقدامات اسرائیل برجستهتر است.