اقتصاد۲۴ - بحث همکاری ۲۵ ساله ایران و چین یکی از آن موضوعهایی است که نظر بسیاری از کارشناسان و مردم را به خود جلب کرده است. عدهای آن را یک دستاورد بزرگ برای دولت میدانند و برخی دیگر نیز آن را ننگین و همپای گلستان و ترکمانچای میدانند.
اینکه قرارداد احتمالی ۲۵ ساله ایران و چین به نفع ایران است یا به ضررش یک بحث است؛ اینکه تاثیرات سیاسی و استراتژیک این همکاری چیست بحثی دیگر. بد نیست بر این دومی تمرکز بیشتری داشته باشیم. برای درک درست این موضوع مقدماتی لازم است که باید به آن اشاره کنیم.
اینکه قرارداد احتمالی ۲۵ ساله ایران و چین به نفع ایران است یا به ضررش یک بحث است؛ اینکه تاثیرات سیاسی و استراتژیک این همکاری چیست بحثی دیگر. بد نیست بر این دومی تمرکز بیشتری داشته باشیم. برای درک درست این موضوع مقدماتی لازم است که باید به آن اشاره کنیم.
چرخش اجباری روحانی از غرب به شرق
دولت حسن روحانی از ابتدای ورودش به پاستور در سال ۱۳۹۲ تا کنون، یک سیاست کلان را دنبال کرده است. روحانی در بحبوحه سال ۹۲ و بحران هستهای سعی داشت از طریق توافق با اروپا و آمریکا وحل مساله هستهای نوعی آرامش دیپلماتیک به کشور بازگرداند تا از این طریق، ثبات را به بازار سرمایه و ارز بازگردانده و تورم را تک رقمی کند. تاکید او در تبلیغات انتخابات ۹۲ بر حل دو مشکل اساسی کشور یعنی بحران هستهای و تورم به خوبی این رانشان میدهد.
با ورود ظریف به وزارت امور خارجه مشخص شد که روحانی عزم خود را جزم کرده تا این سیاست کلان خود را پیش ببرد. این سیاست در دوره اول ریاست جمهوری روحانی نیز به خوبی پیش رفت. برجام منعقد شد و نوعی آرامش بر بازار ارز و گرانی حاکم گردید.
با خروج آمریکا از برجام در سال ۲۰۱۵، اما همه چیز به هم ریخت. حسن روحانی سعی کرد بدون آمریکا همچنان برجام را به عنوان پشتوانه آرامش اقتصادی خود پیش ببرد، اما آمریکای ترامپ سر سازگاری نداشت. نه تنها دونالد ترامپ تحریمهای ایران را برگرداند بلکه اختلافات دو کشور تا جایی پیش رفت که عدهای از قریب الوقوع بودن جنگ سخن گفتند. روحانی که همواره اقتصادش را بر ثبات سیاست خارجی بنا کرده بود، با سقوط پشتوانه اقتصادی اش روبرو شد و در عرض ۱ سال با جهش تورم مواجه گردید. روحانی و تیم سیاست خارجی اش تلاش بسیار کردند که بار دیگر آرامش را به این عرصه بازگرداند، اما شهادت حاج قاسم سلیمانی به دست آمریکا تمام رشتهها را پنبه کرد و عملا امکان هرگونه مصالحه را بست .
با ورود ظریف به وزارت امور خارجه مشخص شد که روحانی عزم خود را جزم کرده تا این سیاست کلان خود را پیش ببرد. این سیاست در دوره اول ریاست جمهوری روحانی نیز به خوبی پیش رفت. برجام منعقد شد و نوعی آرامش بر بازار ارز و گرانی حاکم گردید.
با خروج آمریکا از برجام در سال ۲۰۱۵، اما همه چیز به هم ریخت. حسن روحانی سعی کرد بدون آمریکا همچنان برجام را به عنوان پشتوانه آرامش اقتصادی خود پیش ببرد، اما آمریکای ترامپ سر سازگاری نداشت. نه تنها دونالد ترامپ تحریمهای ایران را برگرداند بلکه اختلافات دو کشور تا جایی پیش رفت که عدهای از قریب الوقوع بودن جنگ سخن گفتند. روحانی که همواره اقتصادش را بر ثبات سیاست خارجی بنا کرده بود، با سقوط پشتوانه اقتصادی اش روبرو شد و در عرض ۱ سال با جهش تورم مواجه گردید. روحانی و تیم سیاست خارجی اش تلاش بسیار کردند که بار دیگر آرامش را به این عرصه بازگرداند، اما شهادت حاج قاسم سلیمانی به دست آمریکا تمام رشتهها را پنبه کرد و عملا امکان هرگونه مصالحه را بست .
سندروم سال پایانی دولت؛ تولد آنتی دیپلماسی
در کنار این، همواره باید به یک اصل نانوشته در سیاست نیز توجه داشته باشیم و آن "سندرم سال پایانی دولت" است. مدتی پیش روزنامه اعتماد در مقالهای این اصطلاح را تعریف کرد. طبق گزارش این روزنامه، بیشتر دولتها در سال پایانی دولت ۸ ساله خود دچار افت اقتصادی وحشتناکی شده و مشکلات فراوانی را به دولت بعدی خود به ارث میگذارند.
البته این تعریف، فقط وجهی از قضیه سندرم سال پایانی را شرح میدهد. به نظر میرسد دولتها در سال پایانی عمر خود یک شباهت دیپلماتیک هم دارند. آنها خواسته یا ناخواسته زمینه را برای راهبرد دیپلماتیک دولت بعد هموار میکنند. اما این یعنی چه؟ برای فهم دقیق این مطلب بد نیست به سال پایانی دولتهای دوم دو رئیس جمهور قبل رجوع کنیم.
بیشتر بخوانید: واکنش عطاءالله مهاجرانی به توافق ۲۵ ساله ایران و چین
محمد خاتمی که در سالهای ریاست جمهوری اش نشان داد علاقه دارد تنشهای مختلف ایران را با اروپا و غرب حل کند، در سالهای پایانی دولت دومش بالاجبار به مسیر دیگری افتاد. یورو نیوز به نقل از برخی فعالان سیاسی ایرانی، دوران ریاست جمهوری خاتمی را به دو دوره کلینتون و بوش تقسیم میکند. در این دوره دوم است که اتفاقات گوناگونی شکل میگیرد. حادثه ۱۱ سپتامبر، حمله آمریکا به افغانستان و عراق و سقوط رژیم بعث تحولات گستردهای بودند که مسیر خاتمی را بالاجبار تغییر میدهد.
محمد خاتمی بعد از اینکه جرج بوش پسر در یک سخنرانی عجیب ایران را "محور شرارت" نامید شروع به انتقاد از دولت آمریکا کرد و در یک مصاحبه با شبکه سی ان ان دولت آمریکا را تروریست نامید.
این تغییر رویه یک بار دیگر در زمان محمود احمدی نژاد نیز تکرار شد. احمدی نژاد که بر خلاف خاتمی علاقهای به رابطه با غرب نداشت، بعد از تبدیل شدن پرونده هستهای ایران به یک بحران و صدور قطعنامههای مختلف، در سال پایانی اش تلاش کرد پرونده هستهای ایران را حل کند. البته او برنامه دقیقی برای این کار نداشت، اما همین تلاش باعث شد که بعد از انعقاد برجام در زمان روحانی، این سند را دستاورد خود بداند.
احمدی نژاد در یکی از اظهاراتش به مذاکرات هستهای مسقط اشاره کرد و گفت: "زمانی که قرار بود مذاکرات با آمریکا در عمان شروع شود، در جلسهای با حضور مقامات کشور اعلام کردم که مذاکره در شرایطی که دشمن تصور میکند دست بالا را دارد و تحریمها اثر گذار بوده است، به ضرر کشور تمام میشود و خواهش کردم که شش ماه مهلت دهند تا با اجرای چند برنامه ضربتی اقتصادی و تقویت قدرت اقتصادی مردم، آثار تحریمها کنترل شود و مذاکره در شرایط برابر انجام گیرد. حتی اعلام کردم که حاضرم خانواده ام را به گروگان و تضمین بگذارم که اگر طرحها موفق نبود، خود وخانواده ام را اعدام نمایند. "
بنابراین، شرایط به خوبی گویای این است که هر دولتی در سال پایانی خود زمینه ساز سیاست خارجی دولت بعد میشود و از این جهت شاید بتوان "سندرم سال پایانی" را به این حوزه نیز وارد کرد.
البته این تعریف، فقط وجهی از قضیه سندرم سال پایانی را شرح میدهد. به نظر میرسد دولتها در سال پایانی عمر خود یک شباهت دیپلماتیک هم دارند. آنها خواسته یا ناخواسته زمینه را برای راهبرد دیپلماتیک دولت بعد هموار میکنند. اما این یعنی چه؟ برای فهم دقیق این مطلب بد نیست به سال پایانی دولتهای دوم دو رئیس جمهور قبل رجوع کنیم.
بیشتر بخوانید: واکنش عطاءالله مهاجرانی به توافق ۲۵ ساله ایران و چین
محمد خاتمی که در سالهای ریاست جمهوری اش نشان داد علاقه دارد تنشهای مختلف ایران را با اروپا و غرب حل کند، در سالهای پایانی دولت دومش بالاجبار به مسیر دیگری افتاد. یورو نیوز به نقل از برخی فعالان سیاسی ایرانی، دوران ریاست جمهوری خاتمی را به دو دوره کلینتون و بوش تقسیم میکند. در این دوره دوم است که اتفاقات گوناگونی شکل میگیرد. حادثه ۱۱ سپتامبر، حمله آمریکا به افغانستان و عراق و سقوط رژیم بعث تحولات گستردهای بودند که مسیر خاتمی را بالاجبار تغییر میدهد.
محمد خاتمی بعد از اینکه جرج بوش پسر در یک سخنرانی عجیب ایران را "محور شرارت" نامید شروع به انتقاد از دولت آمریکا کرد و در یک مصاحبه با شبکه سی ان ان دولت آمریکا را تروریست نامید.
این تغییر رویه یک بار دیگر در زمان محمود احمدی نژاد نیز تکرار شد. احمدی نژاد که بر خلاف خاتمی علاقهای به رابطه با غرب نداشت، بعد از تبدیل شدن پرونده هستهای ایران به یک بحران و صدور قطعنامههای مختلف، در سال پایانی اش تلاش کرد پرونده هستهای ایران را حل کند. البته او برنامه دقیقی برای این کار نداشت، اما همین تلاش باعث شد که بعد از انعقاد برجام در زمان روحانی، این سند را دستاورد خود بداند.
احمدی نژاد در یکی از اظهاراتش به مذاکرات هستهای مسقط اشاره کرد و گفت: "زمانی که قرار بود مذاکرات با آمریکا در عمان شروع شود، در جلسهای با حضور مقامات کشور اعلام کردم که مذاکره در شرایطی که دشمن تصور میکند دست بالا را دارد و تحریمها اثر گذار بوده است، به ضرر کشور تمام میشود و خواهش کردم که شش ماه مهلت دهند تا با اجرای چند برنامه ضربتی اقتصادی و تقویت قدرت اقتصادی مردم، آثار تحریمها کنترل شود و مذاکره در شرایط برابر انجام گیرد. حتی اعلام کردم که حاضرم خانواده ام را به گروگان و تضمین بگذارم که اگر طرحها موفق نبود، خود وخانواده ام را اعدام نمایند. "
بنابراین، شرایط به خوبی گویای این است که هر دولتی در سال پایانی خود زمینه ساز سیاست خارجی دولت بعد میشود و از این جهت شاید بتوان "سندرم سال پایانی" را به این حوزه نیز وارد کرد.
رابطه با چین؛ صدای دُهُلی که در دولت بعد شنیده میشود
حالا از دو مقدمه بالا چه نتیجهای میتوان گرفت؟ به نظر میرسد که دولت روحانی نیز در سال پایانی خود در حال زمینه سازی سیاست خارجی دولت بعد است. محمد جواد ظریف به عنوان سکان دار تیم دیپلماسی روحانی از ابتدا نشان داد که ترجیح میدهد بر روابط ایران با غرب و اروپا تمرکز کند. با خروج آمریکا از برجام، اما چارهای جز تغییر این سیاست نبود (اینجا بخوانید). ظریف در اولین سفر خارجی خود بعد از خروج آمریکا از برجام راهی پکن شد. این اتفاق به خوبی نشان میدهد که سیاست خارجی ایران بعد از شکست پروژ برجام چه تغییری کرده است.
همکاری ۲۵ ساله ایران و چین در حالی پیش میرود که ایران و آمریکا در بدترین موقعیت ارتباطی با هم هستند؛ سازمان انرژی اتمی سازمان ملل و رئیس جدیدش (گروسی) رابطه خوبی با ایران ندارند؛ اسرائیل دور جدیدی از اقدامات خصمانه را علیه ما آغاز کرده و به خصوص اروپا و تروئیکایش (آلمان و فرانسه و انگلیس) دائما ایران را تهدید به اعمال مکانیسم ماشه میکنند. در همین حال، ایران تا کنون چند بار اعلام کرده که تعهدات هستهای خود را کم میکند و به نظر میرسد با نابودی کامل برجام تنها یک گام دیگر فاصله دارد.
بیشتر بخوانید: ربیعی: درباره سند همکاری با چین هیچ چیز مخفیانهای وجود ندارد
از طرف دیگر، روابط منطقهای ایران به خصوص در سوریه و عراق نیز دچار تحولاتی شده است و به نظر میرسد که پوتین و روسیه نیز علاقهای به همکاری بیشتر ندارد. در این شرایط ظریف و روحانی بالاجبار به سمت چین رفته اند تا با بستن پیمان ۲۵ ساله با او بتوانند ساختار دولت را بار دیگر بنا کنند.
همانطور که بیان شد، روحانی همواره به دنبال این است که از طریق نوعی ثبات سیاسی به ثبات اقتصادی برسد. به نظر میرسد این بار چین جانشین غرب شده تا این خلا را برای روحانی پر کند. اما با این وجود، مشخص است که اقدام جدید دولت بیشتر زمینه ساز سیاست خارجی دولت بعد باشد.
از یاد نباید برد که حسن روحانی پیش از این در کتاب "چین نو" به دفاع از اصلاحات به سبک چینی برخلاف اصلاحات گورباچف در روسیه پرداخته بود و حالا گویا میخواهد با پیوند تهران و پکن، این ایده را در سطح دیپلماتیک پیش ببرد.
درختی که روحانی قصد کاشتن آن را دارد، ثمره اش در دولت بعد مشخص میشود. درختی که یا در سال ۱۴۰۰ و بعدش میوه میدهد و یا میسوزد و دولت بعد را هم میسوزاند.
همکاری ۲۵ ساله ایران و چین در حالی پیش میرود که ایران و آمریکا در بدترین موقعیت ارتباطی با هم هستند؛ سازمان انرژی اتمی سازمان ملل و رئیس جدیدش (گروسی) رابطه خوبی با ایران ندارند؛ اسرائیل دور جدیدی از اقدامات خصمانه را علیه ما آغاز کرده و به خصوص اروپا و تروئیکایش (آلمان و فرانسه و انگلیس) دائما ایران را تهدید به اعمال مکانیسم ماشه میکنند. در همین حال، ایران تا کنون چند بار اعلام کرده که تعهدات هستهای خود را کم میکند و به نظر میرسد با نابودی کامل برجام تنها یک گام دیگر فاصله دارد.
بیشتر بخوانید: ربیعی: درباره سند همکاری با چین هیچ چیز مخفیانهای وجود ندارد
از طرف دیگر، روابط منطقهای ایران به خصوص در سوریه و عراق نیز دچار تحولاتی شده است و به نظر میرسد که پوتین و روسیه نیز علاقهای به همکاری بیشتر ندارد. در این شرایط ظریف و روحانی بالاجبار به سمت چین رفته اند تا با بستن پیمان ۲۵ ساله با او بتوانند ساختار دولت را بار دیگر بنا کنند.
همانطور که بیان شد، روحانی همواره به دنبال این است که از طریق نوعی ثبات سیاسی به ثبات اقتصادی برسد. به نظر میرسد این بار چین جانشین غرب شده تا این خلا را برای روحانی پر کند. اما با این وجود، مشخص است که اقدام جدید دولت بیشتر زمینه ساز سیاست خارجی دولت بعد باشد.
از یاد نباید برد که حسن روحانی پیش از این در کتاب "چین نو" به دفاع از اصلاحات به سبک چینی برخلاف اصلاحات گورباچف در روسیه پرداخته بود و حالا گویا میخواهد با پیوند تهران و پکن، این ایده را در سطح دیپلماتیک پیش ببرد.
درختی که روحانی قصد کاشتن آن را دارد، ثمره اش در دولت بعد مشخص میشود. درختی که یا در سال ۱۴۰۰ و بعدش میوه میدهد و یا میسوزد و دولت بعد را هم میسوزاند.
منبع: خبر فوری