اقتصاد۲۴- نشریه پرتغالی «سابادو» در آخرین شماره خود مصاحبهای با علی دایی، اسطوره فوتبال ایران داشته که در ادامه میخوانید.
«در اوایل سال ۱۹۶۹ میلادی پسری در شهر اردبیل ایران به دنیا آمد که پدر و مادرش او را علی نامگذاری کردند. او که سومین فرزند از ۵ بچه این خانواده بود درباره آن دوران میگوید: «زندگی همیشه برای ما راحت نبود، اما در خانواده ما گرمی و رابطه نزدیک بسیار خوبی برقرار بود.»
پدر و مادرش که سختی زیادی در زندگی متحمل شدهاند بیشتر آرزوهای خود را روی موفقیت فرزندان خود متمرکز کرده بودند و البته به دنبال این بودند تا با مهاجرت آنها به تهران زندگی بهتری داشته باشند. در سال ۱۹۷۹ رژیم پهلوی که گرایشهای غربگرایانه داشت سرنگون شد و حکومتی مذهبی در ایران روی کار آمد. دایی و همبازیانش در آن سالها در کوچه و خیابان ساعتها مشغول بازی بودند. او میگوید: «هنوز هم روزهایی که در کوچه فوتبال بازی میکردم را به خوبی به خاطر دارم و حس جادویی لمس توپ پلاستیکی را احساس میکنم.»
بیشتر بخوانید: حضور علی دایی در پوستر ویژه یورو ۲۰۲۰+عکس
آنها در آن زمان خود را در ترکیب تیم ملی ایران در فینال جامجهانی و برابر دشمنان این کشور مثل آمریکا، شوروی، اسرائیل و عراق تصور میکردند که این تیمها را شکست داده و قهرمان جهان میشدند. دایی به تدریج بزرگتر شد و به تیم جوانان اردبیل رفت: «فکر میکنم ۱۵ سالم بود که به تیم جوانان اردبیل رفتم. جایی که برادرانم هم در آن بازی میکردند. در آن زمان تقریبا تمام پسرهای فامیل ما در این تیم عضویت داشتند.»
علی در آن زمان در پست دفاع بازی میکرد تا اینکه یک روز سرنوشت او برای همیشه تغییر کرد. گلزن تیم به دلیلی که هیچگاه مشخص نشد در یکی از دیدارها غایب بود و سرمربی تیم تصمیم گرفت علی را از دفاع به خط حمله ببرد. «در آن بازی توانستم هتتریک کنم و سرمربی تیم هم پس از اینکه بازی مرا دید پستم را تغییر داد.»
به این ترتیب مهاجمی به نام علی دایی متولد شد. پدر او، اما برنامههای دیگری برای فرزندش داشت و اگرچه پیش از این چندین بار برای تماشای بازی پسرانش راهی ورزشگاه اردبیل شده بود با این حال از ایدههایی که برای علی داشت چشمپوشی نکرد. او دوست داشت پسرش مهندس شود و دوست نداشت اتفاقی جز این رخ دهد: «پدرم چنین ایده و آرزویی برایم داشت و تحصیلاتم برایش در اولویت بود. او فکر میکرد که فوتبال باعث حواسپرتی من میشود و به درس و تحصیل من لطمه میزند. البته از طرف دیگر مادرم همیشه از من حمایت میکرد و مشوق من برای فوتبال بود.»
علی بالاخره راهی تهران شد تا در یکی از بهترین دانشگاههای کشور یعنی صنعتیشریف مشغول به تحصیل شود. البته در کنار درس او همچنان به فوتبال ادامه میداد. دایی میگوید: «اگر برای ادامه تحصیل به تهران نمیرفتم هرگز به یک فوتبالیست بزرگ تبدیل نمیشدم. البته مهندسی هم تاثیر زیادی در زندگی من داشت و اساس تجارت فعلی مرا تشکیل میدهد.»
او در آن زمان در دوراهی بود که مهندسی را انتخاب کند یا فوتبال را. عشق به پدر این تصمیم را سخت کرده بود و درنهایت راهی چند تیم باشگاهی تهرانی شد. ابتدا تاکسیرانی و سپس بانک تجارت تیمهایی بودند که او در آنها به بازی پرداخت تا اینکه در سال ۱۹۹۴ و در ۲۵ سالگی به پرسپولیس پیوست. بیشتر بازیکنان در این سن بهنوعی از جوانی عبور کردهاند، اما برای دایی این تازه آغاز راه بود. او به تیم ملی ایران دعوت شد و در بازیهای آسیایی هیروشیما در ترکیب تیم قرار گرفت. با این حال خاطرهای بسیار دردناک از این رقابتها دارد: «با بحرین بازی داشتیم. گلر حریف با پا به سمت من آمد و ضربهای محکم به شکم من زد. از درد روی زمین به خودم میپیچیدم، اما تعویضهای ما تمام شده بود و تیم پزشکی تصمیم گرفت من همچنان در زمین بمانم. آن ۲۰ دقیقه ساعتها برایم طول کشید. در رختکن از حال رفتم و فورا مرا به بیمارستان رساندند. در آنجا به من گفتند که به دلیل پارگی طحال و آسیب جدی به کبد باید تحت عمل جراحی قرار بگیرم. دو عمل روی من انجام شد و به همین دلیل یک سال از فوتبال دور ماندم. بسیاری معتقد بودند در همانجا فوتبالم تمام شده است.»
این، اما پایان کار او نبود. دایی به تیم ملی برگشت و رکوردی را در گلزنی به جای گذاشت که پس از سالها فقط یک بازیکن فرازمینی توانست به آن برسد؛ کریس رونالدو.»
نبع: جی پلاس