اقتصاد ۲۴- گفتوگوی سید مهدی حسینی دورود - پژوهشگر حوزوی- با حجتالاسلام محسن اکبری شاهرودی مسؤول بخش استفتائات و اجازات دفتر مرجع فقید که در پی میآید نیز از این دست است و حاوی نکات خواندنی فراوان و اگرچه به قصد انتشار در چهلمین روز انجام شده اما به هفتۀ آخر سال موکول نمیکنیم و زودتر منتشر میشود.
آقای اکبری شاهرودی از نزدیکان و همراهان آیتالله صافی به شمار میآید چندان که در ۱۵ سال اخیر بعدازظهرها را با او سپری کرده است.
با این توضیح که چنانچه در مقالۀ تحلیلی عصر ایران که پیشتر و بلافاصله پس از درگذشت آیتالله منتشر شد نیز آمده بود، آیتالله نماد و نمایندۀ تام و تمام تفکر «سنت» در حوزه بود و با «مصلحت» هم میانه نداشت چه رسد به «روشنفکری دینی».
از این رو دیدگاههای آیتالله صافی دربارۀ مرحوم دکتر علی شریعتی و مرحوم صالحی نجفآبادی (نویسندۀ شهید جاوید) را از این منظر باید ارزیابی کرد و اتفاقا جذابیت آقای صافی به خاطر صراحت در بیان مواضع سنتی بود تا جایی که ترجیح داد دبیری شورای نگهبان را هم واگذارد و به قم بازگردد چرا که از یکسو منصوب امام خمینی بود با نگاه اقتضائات فقه حکومتی و از جانب دیگر مورد وثوق مراجع و شخص آیتالله گلپایگانی با تأکید بر سنت و بازگشت به پایگاه سنت در عین حمایت از نظام و امام را برگزید.
با این حال از منظر سنت بود که از استقلال حوزههای علمیه و وابستهنشدن به حکومت و دولت دفاع میکرد و باز از همین منظر که خواهان برقراری رابطه با مصر بود یا در دیدار با رئیس کنونی مجلس در چند ماه قبل راهکار حل مشکلات را بهبود روابط با کشورهای دیگر دانست؛ سخنی که به مذاق برخی نواصولگرایان تلخ نشست.
با این توضیحات، فهم مخالفتهای او با دکتر شریعتی و صالحی نجفآبادی آسانتر میشود و اتفاقا مجال گفتوگو و بحث را فراهم و فراخ میسازد:
کتاب منتخبالآثار ایشان در مبارزه با بهاییها و متمهدیان و ... است. معمولاً کتابهای ایشان در واکنش و به جهت دفاع از دین است. کتاب «فروغ ولایت در دعای ندبه» در جواب دکتر شریعتی و کسانی است که در سند و محتوای دعای ندبه شبهه وارد کردند. کتاب شهید آگاه در رد شهید جاوید نوشته شد. شهید آگاه ایشان واقعاً غوغاست. ایشان از افرادی که هم اکنون آثار صالحی نجفآبادی را ترویج میکند با اینکه انحرافش در مباحث اسلامی معلوم بود خیلی ناراحت بودند. آقای مجاهدی مسئول ممیزی کتابهای اداره فرهنگ بود. ایشان حکایت عجیبی نقل می کنند که معلوم میشود در پشت صحنه، دربار، آقای صالحی را کوک میکردند که برای ایجاد تفرقه این کتاب را چاپ کند.
آیتالله صافی میفرمودند یک روز صالحی کتاب را پیش آیتالله گلپایگانی آورد. آقای گلپایگانی به من گفتند حاج آقا لطفالله شما کتاب آقای صالحی را بخوان. ایشان میگفتند من کتاب را مطالعه کردم و دیدم پر از انحرافات و اشتباهات تاریخی و علمی است. آقای صالحی آمد و گفتم این کتاب این اشتباهات را دارد و به صلاح نیست چاپ شود. آقای صالحی قبول کرد و با هم به چاپخانه رفتیم و کتاب را پس گرفتیم. اما چند روز بعد کتاب منتشر شد. معلوم بود دسیسه و حیله دربار و دشمنان بود.
آقای صالحی در این دام افتاد و متأسفانه شد آنچه که نباید میشد و اختلاف ایجاد شد. آیتالله صافی کتاب شهید آگاه را در دو ماه نوشتند. شهید آگاه واقعاً کتاب بسیار مهمی است. اخیراً هم در بیروت شهید جاوید را به عربی ترجمه کردند و چاپ کردند. آقایانی هم خدمت آقا رسیدند و گفتند اجازه دهید ما شهید آگاه را ترجمه کنیم. این کتاب ترجمه و چاپ شد و خیلی هم از آن استقبال شد. در یک جلسهای که حقیر نیز حضور داشتم آقا فرمودند به آقایان بگویید من آرزو دارم در حرم سید الشهدا علیه السلام دفن شوم. از همان جا، قضیه دفن ایشان در کربلا کلید خورد.
کتاب معالخطیب آیتالله صافی هم خیلی عالی است. آقای خوئی گفته بودند من فکر نمیکردم کسی در حوزه ایران بتواند چنین کتابی با این محتوا و متن فصیح عربی و چنین قلمی بنویسد. چند نامه از اساتید الازهر و کلیة الادب اسکندریه مصر داریم که از مع الخطیب تعریف کردهاند. مع الخطیب کتاب بسیار مهمی است که در جواب محبالدین خطیب نوشته شده است.
کتاب بعدی، «ایران تسمع و تجیب» است. این کتاب در جواب «اسمعی یا ایران» نوشته شد. گروهی از طرف عربستان به ایران آمدند و بعد، کتاب «اسمعی یا ایران» را نوشتند. این کتاب پر از خرافات بود. هدفشان از انتشار این کتاب آن بود که نشان دهند عاصمه ایران یعنی تهران پر از خرافاتی است که شیعه به آن معتقد است. آیتالله صافی کتاب «ایران تسمع و تجیب» را در جواب این کتاب نوشتند. کتاب فوقالعادهای است. امام موسی صدر اسم این کتاب را «ایران تسمع و تجیب» گذاشتند و آن را در بیروت چاپ و منتشر کردند.
حقیر مسئول استفتاءات و اجازات مرحوم آقا در دفتر بودم. یک روز چند دانشجوی کرجی به دفتر آمدند. آنها با خود جزوهای داشتند که در آن شبهات وهابیت آمده بود. به من گفتند لطفا این جزوه را به آیتالله صافی بدهید تا جواب دهند. چون ایشان تکتک استفتائات را میدیدند و جواب میدادند، من عرض کردم آقا وقت ندارند که تمام این دویست و اندی سؤال را جواب دهند. با این حال جزوه را عصر خدمت آقا بردم. آقا جزوه را گرفتند. این جزوه را وهابیها در عربستان منتشر کرده بودند. نام آن «اسئلة قادت شباب الشیعه الی الحق» بود. فرمودند بگذارید باشد من نگاهی کنم.
فردا صبح که سر کلاس تشریف آوردند دیدم سررسیدی به دست دارند که هنوز هم هست. آیتالله صافی گفتند من دیدم کسی نیست سؤالات را پاسخ دهد خودم بعد از نماز مغرب نشستم و تا اذان صبح که نگفته بودند متوجه وقت نشدم. در آن شب سی و سه سوال را جواب داده بود. صبح دفتر را آوردند. طی دو هفته این دویست و اندی سؤال را پاسخ دادند که کتاب «صراط مستقیم» شد. غیرت دینی و با نشاط بودن علمی از ویژگیهای ممتاز آیتالله صافی بود.
گفته میشود آیتالله صافی تا آخرین روز از هوش و حواس و حافظه کامل برخوردار بودند و مطالعه فراوان داشتند و با این کهنسالی روزی ده تا پانزده روزنامه را تورق و مطالعه میکردند و مرتباً از احوال کشور و جهان با خبر بودند.
بله، ایشان در مطالعه، نمونه بودند. پیش از آنکه به بیمارستان بروند تا آخرین روزی که در منزل بودند مطالعه داشتند و غیر از کتب علمی و استفتائات، روزنامهها و بولتنهای خبری را روزانه مطالعه میفرمودند. خودشان میفرمودند از پنج سالگی که به مکتب رفتم، کتاب از دستم نیفتاد.
صبحها هم بعد از تعقیبات نماز و پیادهروی که داخل منزل انجام میدادند، برخی رسانههای داخلی و خارجی را گوش میدادند تا از اخبار دنیا و جهان اسلام مطلع باشند. این وسعت اطلاعاتشان بقدری بود که مسئولان دولتی را در ملاقاتها شگفتزده میکرد حتی برخی اخبار را که ایشان میدانستند بعضی مسئولان در جلسه ملاقات از ایشان میشنیدند و بعد پیگیری میکردند.
آیتالله صافی جزء مخالفان مرحوم دکتر شریعتی قلمداد میشوند و همانگونه که مستحضر هستید تاریخ شفاهی، واقعیت است و در بیان واقعیت باید احساسات، درگیریهای فکری، سیاسی و عاطفی را کنار بگذاریم و آنچه را که واقعیت است بگوییم. علت این اختلاف چه بود و آیا آیتالله صافی علیرغم گذشت زمان بسیار همچنان آن عقیده را نسبت به دکتر شریعتی داشتند؟
ایشان در این اواخر که همایشهایی برای شریعتی برگزار میشد و فرزندان شریعتی در آن سخنرانی میکردند خیلی ناراحت میشدند و میفرمودند چرا برای کسی که انحرافش مشخص است ترویج میکنید. در قضیه شهید جاوید آقای حسینی قزوینی نقل میکردند من با آقای صالحی خیلی رفاقت داشتم. آن زمان خیلی از علما نقد نوشتند. آقای صالحی به من گفت تنها نقدی که هم علمی و هم مؤدبانه بود نقد آقای صافی بود. در یک جلسهای فردی به رییس جمهور وقت که پرچم مخالفت با مراجع را برداشته بود توهین کرد. آیتالله صافی ناراحت شدند و گفتند من دعوای شخصی با افراد ندارم. اگر در جایی در دفاع حرفی میزنم یا ردی میکنم واقعا بحث، بحث خدا و دین است و هیچ انگیزه غیر دینی در کار نیست.
یا در قضیه دیگری، معمولاً حاج سیدحسن آقا خمینی با اخویهای خود به منزل آیتالله صافی میآمدند. شبی ایشان به منزل حجتالاسلام و المسلمین سیدحسن خمینی رفته بودند. فردا صبح به خدمتشان رسیدم گفتم آقا شما با این حال، چرا تشریف بردید؟! آن زمان برخی منسوبین امام راجع به حجاب گفته بودند که خانم امام خیلی به چادر مشکی مقید نبوده است و چادر رنگی سرشان میکردند. سیدحسن آقا در کلاس درس این را نفی کرده بودند و گفته بودند که مرحوم امام آنقدر مقید بودند که حتی سفره نوههای کوچک پسری و دختری را جدا میانداختند. این گفته منتشر شد. آقا از این موضع اسلامی و غیرت سیدحسن آقا خیلی خوششان آمده بود و به خاطر این موضع، به منزلشان رفته بودند.
روش ایشان این بود که هیچ شخصی را سیاه کامل یا سفید کامل نمیدیدند. این یک جریان فکری معتدل است که باید بین طلبهها و حوزههای ما جا بیفتد که هیچ کس را نباید سیاه کامل یا سفید کامل ببینیم بلکه باید هر کسی را با توجه به مواضعی که دارد قضاوت و داوری کنیم. نسبت به شریعتی هم همین طور بودند. آیتالله صافی در مقدمه آوردهاند که آقای شریعتی زمانی که شما وارد حسینیه شدید خیلی دوست داشتیم آنجا را به مدرسه اسلامی تبدیل کنید و اسلام و شریعت را تبلیغ کنید اما متأسفانه شما به گمراهی رفتید. کاش برگردید و با بزرگان مشورت کنید. بگذارید پیش از آنکه حرفهایتان برای عوام گفته شود در جلسات تخصصی با علما و کارشناسان مطرح شود. اما شریعتی آن را نپذیرفت.
روش ایشان این بود که هر جا شخصی از مسئولان یا غیر آنها از دین و مذهب دفاع میکرد شخصاً وارد میشدند و با تماس تلفنی با نامه وی را تشویق و تحسین میکردند. شاید اگر بخواهم احصا کنم نزدیک به هزار مورد باشد که آقا این کار را کردند. خودشان میفرمودند که روش آقای بروجردی هم همین بوده است. آیتالله صافی دغدغههای مختلفی در بحث دینی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی داشتند. این نکته را به یقین میتوان گفت که ایشان دلسوزترین روحانیون و مسئولان و فرد در شیعه برای مردم بودند. خیلی به مردم علاقمند بودند. همواره تأکید داشتند که مردم باید در جایگاهی که شأن آنهاست قرار بگیرند و این جایگاه شأن آنها نیست. برای مردم خیلی اهمیت قائل بودند.
این اواخر آنچه از دیدار ایشان با آقای قالیباف و در نقد نقل شد بسیار سر و صدا کرد. دربارۀ آن جلسه توضیح می فرمایید؟
بله، در آن دیداری که قرار بود جناب آقای قالیباف تشریف بیاورند ایشان به دلایل کسالت و بنا به دلایلی نمیخواستند قبول کنند. به هر حال با اصرار پذیرفتند اما گفتند اگر من دیدار کنم حرفم را میزنم و باید بگویید که ما در دفاع از نظام و مردم حرف میزنیم و ساکت نیستیم. اینگونه نیست که مردم گمان کنند وقتی مسئولان میآیند ما فقط مدح و تمجید کنیم بلکه تمام همّ و غم ما مردم شریف هستند. به هیچوجه نمیتوان آیت الله صافی را به مخالفت با نظام اسلامی متهم کرد. اصلاً ایشان در کنار مرحوم امام و بعضی بزرگان از ارکان نظام بودند. شما ببیند طرز فکر مقام معظم رهبری نسبت به ایشان در پیام تسلیت را با طرز فکر تندروهایی که به مواضع این مرجع بصیر میتاختند و میتازند.
یکی از پیشنویسهای قانون اساسی را ایشان نوشته است که بحث مفصلی دارد. نکاتی که در پیشنویس گفتند الان کمبود آن احساس میشود. چه خوب است گروهی از نخبگان پیشنویسهای قانون اساسی را که علما نوشتهاند دوباره بررسی کنند و نکات مثبت آن را استخراج و با راهکارهای قانونی به قانون اساسی بیفزایند.
یکی از درخواستهای آن مرجع مرحوم و بیت و دغدغهمندان این است که تمام مشروح مذاکرات شورای نگهبان در زمان دبیری ایشان منتشر شود تا مردم ببینند ایشان چقدر برای اصل نظام اسلامی و دفاع از قانون اساسی و دفاع از دین و مذهب غصه خوردند و تلاش کردند و چقدر خدمت کردهاند. تاریخ نباید پنهان بماند.
خدا مرحوم آیتالله مومن را رحمت کند. یک روز خدمتشان بودم به من گفتند تا زمانی که آیتالله صافی در شورای نگهبان بودند علما، مراجع، حوزهها و مردم متدین هیچ غصهای نداشتند و دلشان قرص بود که هیچ قانونی خلاف شرع تصویب نمیشود و از این فیلتر نمیگذرد. امام هم با درایت کامل ایشان را علیرغم آن همه مخالفت به دبیری شورای نگهبان منصوب کردند.
از نظر ایشان ارتباط با کشورهای غیراسلامی با ملاک حفظ عزت و هویت اسلامی اشکالی نداشت همان طور که مرحوم امام و رهبری معظم فرمودند و الان هم تصمیم بر همین است. بعضیها که از مواضع ایشان بیاطلاعند شروع به اهانت کردند غافل از اینکه مواضع ایشان مورد تأیید امام و مقام معظم رهبری بود. آثار آیتالله صافی پر از مخالفت با استکبار و مخالفت با دشمنان اسلام است. کسی نمیتواند ایشان را به دوستی و رفاقت با دشمنان اسلام متهم کند. آیتالله صافی مذاکره را به معنای آنکه تسلیم بشویم و آیه نفی سبیل را نقض کنیم نمیدانستند و میفرمودند مذاکره و صحبتکردن به این معنا هیچ اشکالی ندارد، چرا باید قهر باشیم؟! مگر با قهرکردن میتوانیم احقاق حقوق ملت ایران را کنیم؟! تمام هم و غم آقا مردم بود و مردم هم به خوبی این را درک کرده بودند.
بیشتر بخوانید: تشییع پیکر آیت الله صافی گلپایگانی در قم
ایشان مثل آقای بروجردی به برقراری رابطه با مصر هم خیلی علاقه داشتند. اگر کتابی در زمینه رابطه ایران و حوزه علمیه با مصر آن زمان تدوین شود بسیار خوب است. جای این رابطه امروز خالی است. هر کسی از رییس جمهور گرفته تا وزیر امورخارجه، سازمان حج و زیارت و وزیر گردشگری خدمت ایشان میرسید ایشان به برقراری رابطه با مصر تأکید میکردند و میفرمودند این رابطه باید درست شود. رابطه با مصر به عنوان بزرگترین مجمع و جامعه علمی اهل سنت باید برقرار شود. خود ایشان رابطه داشتند. در این اواخر با امام جماعت سیده نفیسه دکتر علیالله الجمّال تماس میگرفتند و احوالپرسی و اظهار علاقه به زیارت مصر میکردند. با مجله الازهر تا اواخر رابطه داشتند. با جامعه الزیتونة تونس همین اواخر مرتبط بودند. به افرادی که با اینها ارتباط داشتند مثل آقای دکتر مبلّغی علاقه داشتند.
حاج آقای اکبری! برادر بزرگوار ایشان آیتالله علی صافی شخصیت بزرگواری بودند و به ایشان ارادت داشتند. هر وقت به ایشان میگفتم اجازه دهید یک ویژهنامه برای شما کار کنیم میگفتند نه درباره برادرم کار کنید. گویا برادر ایشان ملاقاتهایی با شاه داشت که به دستور آقای گلپایگانی بوده است.
مرحوم آیت الله العظمی حاج علی صافی خیلی صریحاللهجه و شجاع بودند. گفته میشود در زمان آقای بروجردی هیچکس جرأت نداشت مقابل ایشان یک کلمه تذکراً بگوید ولی حاج علی خیلی راحت حرف میزدند. مرحوم حاج آقا علی به صریحاللهجه بودن معروف بودند. آقای صافی نقل میکردند زمانی از طرف آقای گلپایگانی، اخوی نزد شاه رفتند. تذکّراتی میدهند. شاه به ایشان میگوید به شما چه ربطی دارد؟ شما چکاره مملکت هستید؟ مرحوم حاج آقا علی گفته بودند متأسفم که نفر اول مملکت اسلامی از قانون اطلاع ندارد و نمیداند که قوانین کشور و حکومت باید زیر نظر علما و فقهای طراز اول باشد. شما از این هم اطلاع ندارید. این را گفته و بیرون آمده بودند. بسیار شجاع و باجرأت بودند.
وقتی پدر امام، مرحوم آقا مصطفی را شهید کردند، مرحوم آقا نقل میکردند خانواده امام، والده امام و خود امام که کوچک بودند به خانه دایی ما در گلپایگان رفتند و چند روزی در آنجا مهمان بودند. رابطه بیت امام و بیت آیتالله صافی یک رابطه قدیمی است. رفاقت آیتالله صافی با امام بعدها نیز ادامه داشت. در خبرگان قانون اساسی خیلی از افراد مثل خلخالی نمیخواستند آیتالله صافی وارد شوند. آیتالله صافی نماینده طیف اصیل و سنّتی حوزه بودند. بساطی را راه انداختند که بگویند آیتالله صافی مورد تأیید حضرت امام نیست. خود امام با تدبیری دستور دادند چندین ماشین با بلندگو درقم راه بیفتند و اعلام کنند آیتالله صافی مورد تأیید امام هستند. امام و مقام معظم رهبری بخاطر همین نیت الهی ایشان به ایشان اعتماد کامل داشتند و این قضیه در مواضع امام نسبت به ایشان و مواضع مقام معظم رهبری و مخصوصاً پیام تسلیت به خوبی آشکار و روشن است.
ارتباط ایشان با مقام معظم رهبری بسیار صمیمی و خوب بود. دیدارهای مختلفی که در این سالها انجام شد همه حاکی از این است. انشاءالله اگر فیلم این دیدارها منتشر شود میبینید که چه رابطه صمیمی و مستحکمی بود. البته ایشان اگر جایی بخاطر اصل نظام و اهداف اسلامی نیاز به راهنمایی میدیدند کوتاهی نمیکردند همان طور که مقام معظم رهبری در پیامشان فرمودند که ما از راهنماییها و نظرات ایشان بهرهمند میشدیم.
در بحث طرح کنترل جمعیت ایشان از همان اول مخالف بودند و فرموده بودند که این طرح خلاف مبانی اسلامی است. در قضیه آقای احمدینژاد ایشان فرموده بودند که وی یک روز به همه برخواهد گشت. (در مقابل رهبری و همه قرار خواهد گرفت).
در قضیه کنگره «فقیه آگاه» ببینید ایشان وقتی متوجه میشوند مقام معظم رهبری پیام دادهاند اصرار میکنند به آقای محمدی گلپایگانی که باید اول پیام ایشان خوانده شود و بعد من سخنرانی کنم. به هر حال رابطه بسیار صمیمی و البته با ارائه ارشاد و راهنماییها بود که البته برخی تندروها نمیخواهند این صمیمت علنی شود و بعضاً هم از پیامی که مقام معظم رهبری داده بودند با آن القاب و آن محتوا، ناراحت بودند!
به یقین میتوان گفت سیاسیترین مراجع تقلید ایشان بودند. هیچ مرجعی را نداریم که چنین جامعیتی در مباحث سیاسی داشته باشند. با آن همه اشتغالات علمی و ملاقاتها و ...، علاوه بر اخبار تلویزیون و رادیوهای داخلی و خارجی، بین ده تا پانزده روزنامه را در کنار بولتنهای خبری محرمانه و غیر محرمانه روزانه مطالعه میکردند و تا همین روز آخر هم که به بیمارستان منتقل شدند همین رویه ادامه داشت.
واقعاً از عجایب است که مرجع تقلیدی با ۱۰۳ سال سن شمسی یا ۱۰۶ سال قمری اینقدر مطالعات علمی و سیاسی و فرهنگی داشته و آگاه از همه مسائل باشند.
خود ایشان از ابتدا و مخصوصا در این اواخر اظهار ناراحتی شدید میکردند از این مسئولیت بزرگی که به گردن ایشان افتاده است. مرحوم آقا همیشه میگفتند که آقای بروجردی میفرمودند من برای منصب و مقام مرجعیت حتی یک قدم هم برنداشتم. خود ایشان هم اینگونه بودند حتی یک قدم در این مسیر برنداشتند. همه دیدند علیرغم بیمهریها، خداوند متعال به ایشان چه عزّت و عظمتی داد که بعدها طوری شد که ایشان را معرفی کردند و از مراجع طراز اول شیعه شدند. شما در قضیه اهانت اخیر و بعد در تشییع قم و نجف و کربلا، محبوبیت عامه بینظیر ایشان را دیدید. از همه احزاب و جناحها و افکار مختلف مرید ایشان بودند چون میدیدند ایشان واقعاً برای خدا و دین و مردم وارد میشوند و واقعاً هوای نفس در کار نیست.
ایشان از محضر آیتالله بروجردی استفادههای فراوان علمی کردند. مرحوم آقا در آن زمان در آغاز سی سالگی و در دهه سی عمرشان بودند و خیلی بهرهها بردند. اینطور نبود که صرف احترام در محضرشان حاضر شوند. البته خودشان در حد بالایی بودند و از نجف اجازه اجتهاد داشتند اما فانی در مکتب اخلاقی، فقهی و اصولی آقای بروجردی بودند. کسی که فانی میشود باید امتیازاتی را دیده باشد. اصول مکتب فکری آقای بروجردی و آقای صافی بسیار ممتاز است. شرح روابط علمی و استاد و شاگردی و صمیمی این دو عالم بزرگ شیعه، خودش یک کتاب قطور میشود.
عرض کردم در بررسی زندگی آیتالله صافی باید این ملاک را در نظر داشته باشید که ایشان هیچ شخصی را سیاه یا سفید کامل نمیدیدند. هر جا که میدیدند اشخاص له یا علیه دین وارد شدند ایشان وارد میشد و تذکر میداد یا تشویق میکرد. مخالفتهای ایشان شخصی نبود و در همه آنها خدا و دین مطرح بود.
یکی از چیزهایی که در نقل خاطرات برایشان اهمیت داشت منفعت دینی بود. ایشان در سن صد و سه سالگی با آن حافظه عجیب، دریا و اقیانوس خاطرات بودند. اگر میتوانستند بنویسند یک موسوعه دهها جلدی میشد. خاطراتی را تعریف میکردند که منفعت دینی داشت. ثم ماذا را بعد از هر خاطرهای میگذاشتند. این خاطره را نقل کردید، ثم ماذا؟ آیا دین مردم، اعتقادات و باور مردم تقویت شد؟ متأسفانه در اکثر ترجمهنگاران ما این امتیاز نیست. کتابهای خاطراتی که نقل شده است خالی از این است. هر چه به دستشان رسیده است نوشتهاند و خیال کردهاند کار خوبی است. مرحوم آقا این روش را اصلا قبول نداشتند.
آیت الله صافی با بعضی از اصلاحطلبان و اصولگراها بسیار رفیق و برعکس با بعضی اصلاحطلبان و اصولگراها بسیار مخالف بودند. به هیچ شخصی نمره بیست و صفر نمیدادند. موضعی نمره میدادند. نمیتوان گفت ایشان اصلاحطلب بودند یا اصولگرا. وقتی به ایشان توهین شد در دفاع از ایشان اصلاحطلبان، اصولگرایان و همه جناحها و احزاب وارد شدند. مقاله سعیدحجّاریان را بخوانید؛ در این مقاله از آقای صافی بسیار تعریف کرده است. با وجودی که ایشان یک اصلاحطلب است. اصولگراها و جامعه مدرسین از ایشان دفاع کردند. بالاخره همه وارد شدند چون در ایشان، هوای نفس نمیدیدند و کارهایشان را الهی میدانستند.
مراجع ما محصول حوزه قدیم و سنّتی هستند. البته به لطف خداوند نظام حوزه جدید ما در بعضی جهات پیشرفتهایی داشته است ولی بالاخره نواقصی هم هست که علما و رهبری معظم بارها بر آن تأکید داشتهاند. ایشان میفرمودند حوزه باید مستقل بماند. آیتالله صافی بر استقلال اساتید تأکید زیادی داشتند. با اینکه ایشان محکم در دفاع از نظام ایستادند و تاکید داشتند در عین حال استقلال مالی، سیاسی، اجتماعی، فکری و استقلال در مباحث حوزوی را بسیار تأکید داشتند و در این قضیه، پرچمدار بودند.
مرحوم امام بذری را کاشتند و نهالی که تازه میخواست شروع به روییدن کند. در همان زمان مهم و بزنگاه تاریخی، با تأیید امام و رأی مردم، آیتالله صافی وارد خبرگان قانون اساسی میشود و آن خدمات مهم را ارائه میکند. مشروح مذاکرات خبرگان را حتماً بخوانید. حقیر آنها را بصورت گزارش تحت عنوان «جامع دیانت و سیاست» در کتابی آوردهام که امید دارم به عنوان تاریخ معاصر چاپ شود.
بعد مرحوم امام، شورای نگهبان را که مهمترین ارکان بود به ایشان میسپارند. این خیلی مهم است. امام مهمترین رکن در مسیر قانونگذاری را به آیتالله صافی میسپارند یعنی قوانین باید از فیلتر ایشان عبور میکرد. در قضیه تودهایها، ایشان میگفتند من در سفری به گلپایگان رفتم. یک روز صبح از رادیو شنیدم که شورای نگهبان تعدادی از تودهایها را تأیید کرده است. سریع به تهران برگشتم با وجودی که به وزیر کشور اسامی ابلاغ شده بود. من به ایشان نامه زدم که اینها رد صلاحیت هستند. آن نامه موجود است. ببینید ایشان چه خدمتی به نظام قانونگذاری کشور کردند.
منزل آقای صافی در قم بود. در زمانی که ایشان مسئولیت داشتند به ایشان خانه و ماشین داده شد اما قبول نکردند. جالب است بدانید ماشینی را در اختیار ایشان به عنوان دبیر شورای نگهبان قرار داده بودند. همین اواخر برایم نقل کردند با ماشین به مجلسی رفته بودند یک سرهنگی به راننده ایشان گفته بود این ماشین مصادرهای، برای من است. ایشان از همان جا دیگر سوار آن ماشین نشدند. به آقایی که مسئول این کار بود زنگ زدند که این ماشین را پس دادیم. ایشان وقتی در شورای نگهبان بودند به منزل آقازادهشان میرفتند و شب در آنجا میخوابیدند. بعضی شبها نیز در شورای نگهبان میخوابیدند. معمولاً از قم برای خود غذا میآوردند یا در خانه آقازاده غذا میل میکردند. آیتالله مؤمن تعریف میکردند که بعضی از حقوقدانان شورای نگهبان تعجب میکردند از سعه اطلاعات حقوقی بینالمللی. یعنی واقعاً به تمام معنا در آن زمان و در آن منصب مهمّ جز ایشان کسی شایسته نبود.
نظر ایشان راجع به رژیم منحوس پهلوی معلوم است. ایشان همیشه اشعار کتاب «کلمة الحق» مرحوم پدرشان را از حفظ میخواندند. مرحوم امام و مقام معظم رهبری به این کتاب عنایت خاصی داشتند. همیشه میفرمودند در رژیم پهلوی ظلمهای فراوانی به دین و مردم شد. یکی از خاطراتی که الان به ذهنم آمد اینکه حاج حیدر قلی میرزا حشمتی بود که از رجال سیاسی و از ادبا و شعرا بود. آیتالله صافی فرمودند در حدود سال ۱۳۶۰ قمری که سال ۱۳۲۰ شمسی است امیرحشمت خوابی میبیند؛ خواب یکی از ائمه علیهم السلام را ظاهراً. میرزای حشمتی در خواب میپرسید طومار رضاخان کی برچیده میشود؟ آن بزرگ در خواب میفرماید رضا شاه پهلوی. میرزای حشمتی وقتی بیدار میشود به حروف ابجد حساب میکند میبیند میشود ۱۳۶۰ قمری که همزمان شد و رضاخان برچیده شد. ایشان میفرمودند من آن موقع استکشاف کردم و به ذهنم رسید که سقوط محمدرضا به حروف ابجد «محمدرضا شاه» می شود یعنی سال ۱۳۹۹ قمری که در همان سال محمدرضا پهلوی فرار کرد. مرحوم آقا این را برای یکی از شاعران گفتند و شاعر آن را به شعر درآورده است:
چو فواره ظلم شد سربلند / سقوط و زوال است او را ز پی
بگفتم که تاریخ آن چیست؟ / گفت «محمدرضا شاه» تاریخ وی
از خدمات اجتماعی ایشان بگویید.
ایشان به دلیل علاقه شدید به مردم، خدمات اجتماعی فراوانی به محرومان و ضعفا داشتند و همیشه به مسئولان سفارش آنها را میکردند. خود مردم هم این روحیه ایشان را میدانستند. شما ببینید اگر حادثه غیرمترقبهای برای مردم مثل زلزله و سیل و کرونا پیش میآمد اولین مرجع تقلیدی که بیانیه میداد و به مقلدان خود اجازه میداد نصف خمس خود را به آسیبدیدگان از این حوادث بپردازند ایشان بودند. در همین قصه کرونا با همین اجازه ایشان کمکهای بزرگی به خرید تجهیزات پزشکی و بهداشتی برای مناطق محروم شد که چون بنای بر تبلیغات نبوده اینها رسانهای نشده است. به هر حال غم و غصه شبانهروزی ایشان مردم بودند و لحظهای از فکر آنها و اینکه در سختی باشند غافل نمیشدند.
ایشان میفرمودند در جلسهای که ما هم حضور داشتیم برخی به آقا پیشنهاد دادند که اینجا مدرسه علمیه بسازید. آقای بروجردی فرمودند با آمدن من به قم، حوزه نجف تحتالشعاع قرار گرفته، اگر مدرسه هم بسازیم میترسم حوزه نجف مقهور حوزه قم شود. پیشنهاد شد مسجدی بسازید. ایشان گفتند مانعی ندارد. من همیشه دوست داشتم مثل مسجد گوهرشاد، مسجد معموری هم در قم در جوار حرم باشد. مرحوم آیتالله صافی فرمودند در مسجد اعظم فعلی دو خانه بود برای شاهزادهای که حتی راضی نشده بود بفروشد تا به مسجد بالاسر اضافه کنند. آقای بروجردی به مرحوم اخوی آیتالله حاج آقا علی فرمودند که شما بروید و ببینید چه میگوید. مرحوم اخوی طوری صحبت کرده بودند که همان روز شاهزاده آمد و به آقا گفت همین طور منزلها را تقدیم شما میکنم. البته آقای بروجردی همه پول او را داد و سپس کار مسجد شروع شد که موجب آبروی شیعه است.