اقتصاد۲۴ -«اصلا به جهنم که قرص خورده و مُرده است!»؛ این جمله دیروز سیدکاظم موسوی، نماینده اردبیل درباره مرگ اسرا پناهی در گفتگو با دیدهبان ایران است که شنیدنش از زبان کسی که وکیل مردم در مجلس است و اتفاقا معمم نیز هست تعجب و واکنشهای بسیاری را برانگیخت و نشانهای بود از انحطاط اخلاق، دینداری و مسئولیتپذیری در میان برخی کارگزاران نظام که اتفاقا بعضا هم لباس مردان خدا را بر تن دارند! در ادامه با یادداشتی از روزنامه توسعه ایرانی همراه ما باشید تا ببینیم چطور مرگ مشکوک نوجوانان معترض؛ به تابوشکنی مسئولان منجر شد؟
حواله دادن مرگ یک دختر جوان از سوی نماینده اردبیل به جهنم در پی ضد و نقیضها بر سر مرگ جوانان و نوجوانانی است که گفته میشود در جریان اعتراضات یک ماه اخیر کشته شدهاند، اما قرائت رسمی مرگ آنان را منتسب به خودکشی کرده است.
پس از آنچه در مدرسه شاهد اردبیل رخ داد، اخباری منتشر شد مبنی بر اینکه مسئولان مدرسه دانشآموزان را به زور به راهپیمایی بردهاند، برخی دختران معترض شده و حجاب از سر برداشتهاند، به دنبال آن پلیس و نیروهای امنیتی وارد مدرسه شده و کار به خشونت کشیده است. گفته شد ۱۰ دانشآموز مجروح و ۷ نفر دستگیر شدند. یک نفر نیز در بیمارستان جان باخته است.
امام جمعه اردبیل از میان تمام اینها فقط به زور بردن دختران برای راهپیمایی را تایید و از آن انتقاد کرد. بقیه موارد، اما از سوی او و مسئولان تکذیب و درباره فوت دختر مذکور نیز گفته شد که او با قرص برنج خودکشی کرده است. نماینده اردبیل هم به قرآن قسم خورد که نیروهای امنیتی وارد مدرسه نشدهاند.
چند روز بعد گفته شد که بیماری زمینهای و نارسایی قلبی موجب مرگ اسرا شده است. ضد و نقیضگوییها، بیاعتمادی به قرائتهای رسمی و مقاومت در برابر آن؛ ظاهرا نماینده روحانی اردبیل را چنان برآشفته که آنچه در دل داشته را بی هیچ ملاحظهای بر زبان آورده است؛ بدون آنکه لباس تنش و کرسی وکالتش را به یاد آورد!
تابو کردن یک واقعیت
سالهاست که اعتراف به آمار بالای افسردگی، خشم و خودکشی در تریبونهای رسمی یک تابو است. افت شدید شاخصهای مربوط به سلامت روان علی رغم ماهیت اجتماعی و انسانشناختی که دارند، مانند بسیاری مسائل دیگر در ایران به موضوعات سیاسی و امنیتی و حتی به یکی از خطوط قرمز تبدیل شدهاند.
هرگونه صحبت درباره رشد فراگیر افسردگی، خشونت و در پی آنها خودکشی در کشور با واکنش تند و منفی مسئولان و برخی رسانههای همسو مواجه شده و واقعیتها در این باره هر بار در زمره دسایس «دشمن» تعریف و زیر بار سنگین این کلیدواژه انکار میشود.
این سیاست که هر نوع ضعف و کاستی در داخل را انکار کرده و آن را به «دشمن» نسبت دهیم، مسئله سلامت روان جامعه را به سطح منازعات سیاسی و امنیتی کشانده و واقعیتها درباره آن را در زمره دسایس «دشمن» تعریف میکند
شهریور چهار سال پیش گزارشی منتشر شد مبنی بر اینکه «ایران از جهت فراوانی پدیده خودکشی در بین ۱۸۲ کشوری که مورد مطالعه قرار گرفتهاند، رتبۀ ۱۲۴ را به خود اختصاص داده است.»
همان سال سایت اصولگرای جهاننیوز در مطلبی با عنوان «از فضاسازی تا واقعیت آمار خودکشی در ایران»، نوشت: «امروزه یک جریان سیاسی فرهنگی خاص در نشریات، تریبونها و حتی فیلمهایشان ایران و مردم ایران را افسرده، تیرهبخت و بیفرهنگ معرفی میکنند. فیالواقع این جریان فکری در هرجا که اندک نفوذی داشته و مخاطبی دارند؛ چنان وانمود میکنند که گویا افسردگی یعنی ایران و ایران یعنی خودکشی!» اشاره این گزارش به «جریان سیاسی- فرهنگی خاص» حکایت از سیاسی کردن مسئله بهداشت روان داشت.
خبرگزاری تسنیم نیز پارسال طی گزارشی در همین باره نوشت: «در حالی که رسانههای غربی به دروغ اصرار دارند ایران را از افسردهترین کشورهای دنیا نشان دهند، اما آمارهای رسمی جهانی چیز دیگری را نشان میدهد!»
این خبرگزاری در گزارش خود نوشته بود که بر اساس دادههای سازمان بهداشت جهانی (WHO)، ایران حتی بین ۱۰ کشور اول دنیا نیست و «آمریکا دومین کشور افسرده جهان است.»
ناگهان اصرار پس از سالها انکار!
حال، اما چه شده که اینقدر اخبار خودکشی تکرار میشوند؟! در جریان اعتراضات سه- چهار هفتهای اخیر همان مقامات و رسانههایی که همواره در برابر آمارهای نگرانکننده خودکشی جبهه میگرفتند، مدام در حال انتشار اخبار خودکشی هستند.
پیش از اسرا پناهی، فوت نوجوان دیگری به نام نیکا شاکرمی خبرساز شده بود که گفته میشد در جریان اعتراضات جان باخته، اما صدا و سیما با پخش گزارشی اینگونه روایت کرد که او خود را از بلندی به پایین پرت و خودکشی کرده است. هرچند که مادر وی این موضوع را تکذیب کرد؛ اما به هر حال منابع رسمی درگذشت این دختر را بر اثر خودکشی اعلام کردند.
درباره دختر دیگری به نام سارینا اسماعیلزاده نیز همین گزارش داده شد. صدا و سیما با دوربینش به جایی که مدعی بود محل حادثه است رفت و گفت که سارینا از راهپله خود را به طبقه پنجم رسانده و از آنجا پس از ورود به پشت بام همسایه به پایین پریده است. در خصوص او، زنی به عنوان مادرش نیز بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و گفت که دخترش حتی سابقه خودکشی ناموفق با قرص را هم داشته است.
مورد دیگر در ایلام بود. نوزدهم ماه جاری خبری منتشر شد با تیتر «تازهترین دروغ ضدانقلاب از خودکشی دختر ایلامی». دادستان ایلام در گفتگو با رسانهها تاکید کرد که «دختر هیچگونه سابقه کیفری و امنیتی نداشته؛ خودکشی کرده و سال قبل نیز با مصرف قرص اقدام به خودکشی ناموفق کرده بود؛ بنابراین ماجرای خودکشی او هیچ ارتباطی با اغتشاشات اخیر نداشته است.»
مرگ با گلوله یا افسردگی ناشی از ناامیدی و نابرابری
تلاشها برای باورپذیر کردن روایت مسئولان از مرگ این نوجوانان تاکنون موفق نبوده و به جدالی تازه با افکار عمومی تبدیل شده است. در قبال اصرار مقامات بر خودکشی آنها، مخالفان با بیاعتمادی مطرح میکنند که تریبونها و چهرههای مدعی خودکشی نوجوانان، صرفا قصد سرپوش گذاشتن بر عملکرد نیروهای انتظامی و امنیتی در مواجهه با معترضان را دارند.
گذشته از اهمیت راستیآزمایی ادعای خودکشی یا کشته شدن این نوجوانان؛ نکته قابل تامل دیگر در این میان آن است که گویا اعتراضات اخیر خط قرمز آقایان مسئول در برابر وضعیت قرمز آمار خودکشی در کشور را شکسته است! در واقع تلاش مقامات و برخی رسانهها برای اثبات عدم خشونت نیروهای انتظامی و امنیتی در کنترل اعتراضات اخیر، موجب شده تا برای اولین بار حقیقتی را که همیشه کتمان میکردند، با زبان خود و از تریبونهای خود عریان و به آن اعتراف کنند.
حال پاسخ آنها در برابر ادعایی که خود مطرح میکنند، چیست؟ پاسخ نماینده اردبیل که یک «به جهنم» گفتن بود و بس! در حالی که ادعای خودکشی این جوانان و نوجوانان، بار مسئولیتی کمتر از برخورد خشونتبار با معترضان برای حاکمیت ندارد. در واقع طرح این موضوع که دختران و پسران به ضرب گلوله در اعتراضات کشته نشدهاند، بلکه خودکشی کردهاند، نمیتواند از حاکمیت سلب مسئولیت کند؛ تفاوتی ندارد که جوانان با گلوله کشته شوند یا شرایطی برای آنها ایجاد شود که آنان را به سوی مرگ هدایت کند.
شاخصهایی که موسسات مطالعاتی و تحقیقاتی به عنوان عوامل تاثیرگذار بر افسردگی، خشم و درنهایت خودکشی اعلام میکنند، شاخصهایی است که در ایران به شدت پایین هستند؛ مواردی مانند حمایت اجتماعی، آزادی در انتخاب زندگی، سخاوتمندی در سطح جامعه و تصورات مردم از فساد دولتی و کسب و کار؛ دقیقا همان شاخصهایی که جامعه معترض در ایران به دنبال آنهاست و برای دستیابی به آن امیدی به کاظم موسویها نمیبیند!