اقتصاد۲۴ - سناریویی را تصور کنید که در آن دو یا سه سال دیگر، جهان به واسطه جنگ در اروپا تا اقیانوس آرام درگیر تنش شود. این ایده آنقدرها هم که تصور میکنید، دور از ذهن و پوچ نیست. حمله پوتین به اوکراین، نبرد بی سابقهای را در اروپا شعله ور کرده و زمینه ساز جنگ نیابتی میان قدرتهای بزرگ شده است.
علاوه بر این در شرق آسیا نیز همان گونه که تنشهای ناشی از سفر نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان در ماه اوت، نشان داد، احتمال وقوع جنگ نه تنها دور از ذهن نیست بلکه محتملتر از همیشه است. در خاورمیانه هم آنگونه که بلومبرگ مدعی است، ایالات متحده، در حالی که شرکایش دچار بدبینی بیسابقهای به این کشور شدهاند، ممکن است مناقشات و درگیریهای غیرقابل کنترلی رخ دهد.
حال همه این بحرانها را کنار هم قرار دهید آنچه از دلش بیرون میآید وقوع تنش و آتش در اوراسیاست. البته همه سناریوهای تعریف شده در این کابوس محقق نمیشوند. این امکان وجود دارد که هیچ یک از این موقعیتها آمریکا را درگیر جنگ نکند. با این همه بازی فکر نشان میدهد که خطر وقوع جنگ تا چه اندازه فراگیر شده است. این وضعیت همچنین یادآوری میکند که بحرانهای امروز عمیقتر از آن چیزی هستند که به نظر میرسد، بحرانهایی که به نوعی به یکدیگر مرتبط اند.
مخالفان آمریکا ممکن است به شکل رسمی متحد نباشند، اما همه آنها در یک منطقه حساس – قلب سرزمین اوراسیا – و در مسیرهای حساس هم سو هستند. از همین رو ایالات متحده تحت فشار، نمیتواند به یک مشکل بدون لحاظ کردن تاثیرش بر توانایی خود در برخورد با دیگران واکنش نشان دهد. مطالبات از دولت آمریکا زیاد است با این همه واشنگتن با مجموعهای از چالشها روبه روست که قادر نیست به راحتی از کنارشان عبور کند و مطمئنا نمیتواند یکباره به رویکردی تهاجمی متوسل شود. از برخی جهات، چالشی که امروز آمریکا با ان روبه روست شبیه به دوره قبل از جنگ جهانی دوم است.
این حقیقت را هم لحاظ کنید که هیچ کدام از رقبای آمریکا فعلا مرتکب اقدامی مغایر با اصول قدرتهای محور نشده اند – اگرچه سرکوب اویغورها توسط چین و حمله پوتین به اوکراین – پژواکهایی از گذشته را نشان میدهد. حمله پوتین به اوکراین را میتوان به رویکرد موسولینی تشبیه کرد یا سیاستهای آدولف هیتلر. از طرفی دیگر الگوهای اساسی ژئوپلتیک به شکل دردناکی آشنا به نظر میرسند. در زمان جنگ جهانی دوم نیز به سان امروز، نظام بین الملل از جهات مختلف ضربه خورد. در آن بازه زمانی، ژاپن به دنبال تسلط بر خاور دور بود، آلمان هیتلری از برتری در اروپا و فراتر از این جغرافیا میگفت و ایتالیای موسولینی در تلاش برای تعریف یک امپراتوری در مدیترانه و آفریقا بود. همزمان اتحاد جماهیر شوروی هم بعد از همکاری با هیتلر در نابود کردن شرق اروپا، در نهایت رویاروی این دیکتاتور قرار گرفت. آن زمان صمیمت کمی در میان دولتهای تجدید نظر طلب وجود داشت.
بیشتر بخوانید: گزارشی از آخرین مواضع مذاکرات برجام؛ تا اطلاع ثانوی تعطیل!
ایدئولوژیهای نژادپرستانه متفاوتی که انگیزه آلمان نازی و امپراتوری ژاپن را برانگیخت، اساسا ناسازگار بودند هرچند برلین، روم و توکیو پیمان سه جانبه شان را در سال ۱۹۴۰ امضا کردند، اما بی اعتمادی همه جانبه میانشان تضمین میکرد که آنچه امضا شده چیزی بیش از یک توافق سست برای از میان برداشتن نظم موجود و ساختن و احیای امپراتوریهای جداگانه بر آوارها نیست.
در آن تاریخ نیز به سان امروز، یک قدرت بزرگ دموکراتیک که در همه جا با چالش روبه رو بود، تلاش کرد تا در جایی قاطعانه عمل کند. اواخر دهه ۱۹۳۰ بریتانیا در ترسیم موضع سخت خود علیه آلمان در حالی که با تهدیدهای همزمان ایتالیا و ژاپن روبه رو بود، تردید داشت.
در میانه تشدید بحرانها در اروپا و آسیا، ایالات متحده نیز با مشکلات مشابهی دست به گریبان بود. فرانکلین روزولت، رئیس جمهوری آمریکا در سال ۱۹۴۱ گفته بود من به اندازه کافی نیروی دریایی برای دور زدن ندارم. حتی بسیج نیروها در زمان جنگ هم این مشکل را حل نکرد.
آنچه امروز میتوان گفت آن است که برای مقابله با تمامی چالشهایی که امنیت جهانی با آن روبه رو شده، نیازی به اتحاد کاملا یکپارچه دشمنان و رقبا نیست. در دهه ۱۹۳۰، رهبران غربی در تلاش بودند تا پیش بینی کنند که بحرانهای منطقهای یا چه سرعتی میتوانند به فروپاشیهای جهانی منجر شوند. به شکلی مشابه، اکثر سیاستگذاران پس از جنگ سرد نیز تصور نمیکردند که زمان تک قطبی شدن آمریکا بدین شکل پایان یابد.
امروز اروپای شرقی به واسطه حمله پوتین به اوکراین با هدف مبارزه برای بازگردان برتری روسیه از آسیای مرکزی تا دریای بالتیک، درگیر تنش است. طبیعتا در چنین شرایطی حمله رعدآسا و در عین حال موفقیت آمیز مسکو ممکن است به روسیه فرصت دهد تا در موقعیتی برتر در شرق اروپا قرار بگیرد. بدینگونه روسیه میتواند سازمان پیمان آتلانتیک شمالی را به انجام گزارههایی ناچار کند. اشتباههای روسیه و مقاومت اوکراین فعلا مانع از تحقق این سناریو شده، اما حتی روسیه ضعیف نیز توانایی زیادی برای ایجاد مشکل خواهد داشت بالاخص حالا که درگیری در اوکراین ادامه دارد. اوکراین و روسیه هر دو اهداف بلندپروازانه دارند. کییف به دنبال آزادسازی تمامی سرزمینهایی است که در اختیار مسکو، از جمله شبه جزیره کریمه است. در مقابل روسیه خواهان آن است که اوکراین را به کشوری فقیر و دست نشانده تبدیل کند.
این جنگ همچنین رقابتهای وحشیانهای میان قدرتهای بزرگ کلید زده است. واشنگتن و متحدانش پول، سلاح واطلاعات در اختیار نظامیان اوکراین قرار میدهند تا ارتش پوتین را در موضع ضعف بگذارند. آنها همچنین هم صدا با اعمال تحریمها علیه روسیه، میخواهند کرملین را از نفس بیندازند. در مقابل روسیه نیز به اهرم انرژی متوسل شده و تلاش دارد تا هزینه این تحریمها و فشارها را برای اروپا دردناکتر کند به امید آن که خسارتها را کاهش و در میدان نبرد محاسبات را به نفع خود تغییر دهد. / EuroAtlantic
منبع: بلومبرگ / دیپلماسی ایرانی