اقتصاد۲۴- محمود سریع القلم در یادداشتی با عنوان «استراتژی غرب نسبت به ایران» نوشت:
این متن تلاش میکند در یک چارچوب آکادمیک، ذهن و عمل تصمیم سازان اروپا و آمریکا نسبت به ایران را واکاوی کرده (Deconstruction) و نقشۀ شناختی آنها را حتی المقدور ترسیم نماید (Cognitive Mapping).
مهمترین موضوع در دولت فعلی بایدن در سال ۲۰۲۳ افزایش و یا حفظ نرخ رشد اقتصادی، افزایش اشتغال و کاهش تورم به زیر ۵ درصد است. منظور از مهم ترین، تا ۷۰ درصد است. سال آیندۀ میلادی در همین ایام، فعالیتها و انتخابات مقدماتی آمریکا برای ریاست جمهوری ۲۰۲۵ آغاز میشود. تمام تلاش دموکراتها بر این است که اکثریت سنا را حفظ کنند، مجدداً رهبری مجلس نمایندگان که هم اکنون با اکثریت محدود ده نفر (۲۲۲ به ۲۱۲ دموکرات) در اختیار جمهوری خواهان است را به دست آورند و در نهایت حتی اگر بایدن تصمیم به نامزدی نگیرد، دموکرات دیگری به مبارزۀ انتخاباتی برای ریاست جمهوری بپردازد. کلید تحقق این هدف، بهبود وضع اقتصادی است.
در دو سال ریاست جمهوری بایدن از طریق لوایح دو حزبی، دولت آمریکا موفق شده پیرامون روش تعامل/ تقابل با چین، چالش زیست محیطی، سرمایه گذاری برای انرژیهای تجدید پذیر، مدیریت کرونا، مساعدت به کارآفرینان متوسط، افزایش قابل توجه تولید نفت و گاز صادراتی و «انطباق» با بحران اوکراین، اقدامات بی سر و صدا، تدریجی و چندجانبه گرایانۀ گستردۀ بین المللی را پی گیرد.
علی رغم ۱۳۶۵۶ تحریم آمریکا علیه روسیه، مسکو و واشنگتن از طریق یک خطِ ویژه ارتباطی، مرتب به یکدیگر پیغام میفرستند و خطوط قرمز ترسیم میکنند. به عنوان مثال آمریکا قرار است ۳۱ تانک آبرامز به اوکراین بدهد، ولی این اقدام حداقل ۴-۳ ماه برای تولید طول خواهد کشید. برای کشور نسبتاً بزرگی مانند اوکراین طبعاً ۳۱ عدد تانک در صحنۀ نبرد سرنوشت ساز نخواهد بود: یعنی هم با شما روسها جنگ میکنیم و هم قصد گسترش ابعاد جنگ را نداریم.
بیشتر بخوانید: ۱۱ نشانه خطرناک؛ تهران خود را برای مرگ نهایی برجام آماده میکند!
دلیل اینکه آمریکاییها با موضوع بالون چینی خیلی با خونسردی عمل کردند، این است که خودشان در اطراف چین و به خصوص در دریای چین جنوبی به عنوان یک فعالیت عادی قدرتهای بزرگ، اطلاعات جمع آوری میکنند. بر اساس باور و مفروض بنیادی دولت بایدن، آمریکا ضمن «مدیریت بحران های» بین المللی، مبنای حکمرانی را باید در «بازسازی داخلی» (Domestic Renewal) بنا نهد.
به عنوان مثال از ۶۱۷۰۰۰ پُل در آمریکا که عموماً در قرن نوزدهم ساخته شده اند، یک سوم با مبلغ ۵۸ میلیارد دلار نیاز به تعمیرات دارند که باید از طرف دولت فدرال در اختیار ایالات مختلف به خصوص شرقی قرار گیرد. به عنوان یک پایه تئوریک حکمرانی، این دولت دموکرات معتقد است ضمنِ افزایش تولید ناخالص داخلی ۲۵ تریلیون دلاری آمریکا (چین ۱۸ تریلیون و روسیه ۱.۷ تریلیون)، تحولات جهانی باید به گونهای مدیریت و چینش شوند که آمریکا بتواند به اهداف اقتصادی خود برسد و دموکراتها یک بار دیگر ریاست جمهوری را در ۲۰۲۵ از آن خود کنند. تمام اقدامات دولت بایدن بر این پایه استوار است. از این رو، بنیان سیاست خارجی آمریکا در دولت بایدن، «برون سپاری» (Outsourcing)، بدون درگیریهای دراز مدت و «سردردهای سیاسی» است. استرالیا، کره جنوبی، ژاپن و هند در برابر چین به کار گرفته شده اند؛ لهستان، آلمان، فرانسه، انگلستان و کشورهای اسکاندیناوی در برابر روسیه همکاری میکنند و اسراییل و عربستان، برون سپاری ایران را به عهده گرفته اند. واشنگتن این مجموعه را مدیریت و هماهنگی میکند و از بازدارندگی نظامی که یک نمونۀ اخیر آن مانور مشترک اسراییل و آمریکا بود، به موازات فعالیتهای ۸۰ درصدی قدرت نرم و مجازی صورت میپذیرد. با توجه به اینکه حدود ۳.۵ میلیارد نفر از جمعیت جهان زیر پوشش رسانههای مجازی آمریکا قرار دارند، این نوع فعالیت در شکل دهی به اذهان و حتی عرضۀ اطلاعات میتوانند جایگاه استراتژیک ایفا کنند.
در کلیت سیاست خارجی آمریکا حتی ۵ درصد از انرژی و توجه به خاورمیانه اختصاص پیدا نمیکند. به طور طبیعی و به عنوان یک اهرمِ قدرتمند فشار، دولتهای غربی از آزادی خواهی، دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان و اقلیتها دفاع میکنند، ولی برای تحققِ این اهداف، منافع اقتصادی و داخلی خود را به خطر نمیاندازند: به خصوص در جهانی که بحران در یک گوشۀ آن به طور تصاعدی میتواند در بازارسهام، انرژی، سرمایه گذاری و زنجیرۀ عرضۀ کالا اثر بگذارد. با توجه به بازار مصرفی طبقۀ متوسط ۳۰۰ میلیون نفری در هند، ۴۰۰ میلیون نفری در چین، ۵۰ میلیونی در نیجریه، ۵۰ میلیونی در برزیل، تجارت ۱.۵ تریلیون دلاری با اتحادیۀ اروپا، ۶۵۰ میلیارد دلاری با مکزیک و ۳۰۰ میلیارد دلاری با کشورهای عربی، ایران جایگاه چشمگیر اقتصادی ندارد، چون با مقیاسهای جهانی درآمد نسبتاً محدودی دارد و طبقۀ متوسط آن رو به کاهش است.
استراتژی غرب نسبت به ایران در اصل، تضعیف بنیههای اقتصادی است. چینیها بنیانهای اقتصادی مدرنیته را دربست قبول کردند، ولی مبانی سیاسی و فلسفی آن را با مدیریت پیچیدۀ افراد شهری خود بیرون نگه داشتند. روسها نه مدرنیته اقتصادی را توانستند پیاده کنند و نه مدرنیته فلسفی را.
آنها نیزمعلق هستند. از ماههای اول جنگ اوکراین، یک میلیون از بهترینهای علمی، تخصصی و کارآفرینان، روسیه را ترک کرده اند. چینیها هم با روسیه ارتباطات خود را حفظ میکنند هم با ایران تا از غرب امتیاز بگیرند، چون خیلی به آنها نیازی ندارند. اشتراک روشی چینیها و غربیها در این است که هم با حوصله هستند و هم درازمدت فکر میکنند. توان اقتصادی آدمی را هم با حوصله میکند و هم درازمدت. غرب در تحقق اهداف خود نسبت به ایران و روسیه هیچ عجلهای ندارد.