اقتصاد۲۴-طوفان الاقصی گنبد آهنین صهیونیستها را درنوردیده است و چهرهای تازه از حماس به دنیا نشان داده است؛ طوفانی که حتی به رویای بنسلمان، ولیعهد رویاپرداز عربستان هم چهرهای جدید خواهد داد و اندکی تجدیدنظر او را در معادلات جدیدش میطلبد. حالا منطقه که نه، دنیا درگیر آتش جنگ دوبارهای شده است که شعلههایش بسیاری از بازارها و پیشبینیهای اقتصاد جهانی را تحت تاثیر قرار داده و آیندهای نامشخص را برای منطقهای پرتنش رقم زده است. محمد بنسلمان البته مدتها است که از شکلگیری منطقهای جدید در خاورمیانه سخن میگوید. حتی در سمیناری از خاورمیانه متحدی مانند اتحادیه اروپا صحبت کرده است.
در خلال سخنرانیهای او هم صحبت از عادیسازی روابط عربستان و اسراییل به شدت به میان آمده بود و او حتی در مصاحبهای، از شروط خود برای تحقق این موضوع پرده برداشته بود؛ اما با حمله حیرتانگیز حماس به اسراییل، به نظر میرسد معادلات در خصوص اهداف بنسلمان ماجراجو در خاورمیانه تا حدودی بهم ریخته است. برای بررسی شرایط جدید خاورمیانه، به سراغ نصرتاله تاجیک، دیپلمات بازنشسته و کارشناس مسائل خاورمیانه رفته و با او به گفتگو نشستهایم.
**ولیعهد عربستان در شرایطی به رویاپردازیهای خود در مورد شکل جدید خاورمیانه صحبت به میان میآورد که این منطقه درگیر آتش جدیدی از جنگافرزی شده است، این خواسته عربستانیها را در کنار شرایط جدید خاورمیانه چقدر قابل تحقق میدانید؟
نصرت اله تاجیک: اینکه آقای محمد بن سلمان چندی پیش در مصاحبه با فاکس نیوز و سپس در اجلاسی درون عربستان، خطاب به اعراب مدعی است که «خاورمیانه، اروپای جدید خواهد بود» و «رنسانس بعدی در سی سال آینده و در خاورمیانه اتفاق خواهد افتاد» و «عربستان، کویت و بحرین یا حتی قطر در پنج سال آینده، متفاوت خواهند بود»، مقداری با خوشبینی بیش از حد او به مسائل مرتبط است؛ اگرچه ایجاد امیدواری خوب است، ولی در حقیقت عربستان یک روند درازمدت را با انتخاب مسیری جدید آغاز کرده که بیشتر بر بستر اقتصادی و توسعه شکل گرفته است، اما اگر این خوشبینیُ زمینه واقعی نداشته باشد و تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی منطقه را مد نظر قرار ندهد، از خوشبینی به خیالپردازی تمایل پیدا میکند. این یک واقعیت است و خاورمیانه و زیر مجموعههای آن در خلیج فارس، معادلات بسیار و مسائل پیچیدهای دارد و صرفاً به مسائل اقتصادی مرتبط نیست. دلیل اصلی آن هم، توسعه نیافتگی منطقه و عدم شکلگیری نهادهای پرقدرت مدنی در ایجاد توازن بین مردم و حکومت است و بخشی از آن هم، به مسائل امنیتی گره خورده و بخش دیگر هم به مسائل حل نشده این منطقه مربوط میشود که روی هم تلنبار شده است؛ هر چند بخش جزئیتر هم، به دخالت خارجیها و منافع آنها در منطقه مربوط میشود. در حقیقت عدم حل این گونه مسائل، یک وضعیت ژلهای در خاورمیانه به وجود آورده است.
بیشتربخوانید :حماس با وساطت ایران اسرای تایلندی را آزاد میکند
تقریباً خاورمیانه از جهت عمق تاریخی، گستره جغرافیایی و شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در وضعیتی قرار دارد که شاید بتوان گفت لرزانترین منطقه در جهان کنونی است و هر اقدام کوچکی میتواند ستونهای جوامع بشری در این منطقه را بلرزاند؛ بنابراین با هر تحول و تغییری ممکن است اتفاقاتی بیافتد که آن ثبات و آرامش لازم برای شکلگیری توسعه اقتصادی وجود نداشته باشد. نکته مهم این است که اگر قرار بر توسعه برای یک کشور باشد، باید این توسعه برای همه کشورها رخ دهد، یعنی منطقه توسعه پیدا کند و توسعه یک کشور بدون توسعه سایر کشورها کمی بعید است. حال ما وارد تعریف جزئی توسعه هم نمیشویم که توسعه چیست و منظور بنسلمان از توسعه چیست و آیا فقط بحث نوسازی زیرساختهای کشور است یا اینکه واقعاً توسعه با شاخصههای اصلی خود مد نظر است؛ به خصوص اینکه شاخصهای توسعه انسانی منطقه منظور است که ما در این زمینه از منظر فرهنگی و اجتماعی در کشورهای منطقه، مسائل حلنشده فراوانی داریم؛ بنابراین نمیتوان انتظار داشت یک کشور توسعه پیدا کند و کشورهای دیگر توسعه پیدا نکنند. این عدم توازن توسعه در کشور و مناطق مختلف میتواند باعث شرایط جدید و التهابات جدیدی بشود. یعنی در خوشبینانهترین حالت، مجددا ما در منطقه خاورمیانه و خلیجفارس شاهد اتفاقات مختلفی خواهیم بود.
به فرض اینکه حالتی که مدنظر بنسلمان است در ۳۰ ساله آینده تحول خاصی در عربستان و یا حتی منطقه ایجاد کند؛ اما در همین منطقه به مرور شاهد شکلگیری شمال و جنوب جدید خواهیم بود. چون کشورهای زیادی هستند در این منطقه که توسعه پیدا نکرده و از نظر شاخصههای توسعه انسانی و مسائل اقتصادی، شرایط خیلی خوبی ندارند؛ بنابراین تحقق خواست بنسلمان به عوامل متعددی بستگی دارد. بنسلمان خوشبینی زیادی دارد؛ البته خوشبینی در حد معقول، خوب است؛ ولی خوشبینی زاید شاید مقداری گمراهکننده باشد. شاید این خوشبینی زیاد از حدی است که بنسلمان دارد و با ویژگیها و پارامترهای این منطقه همخوانی ندارد. در اظهارات ایشان باید دید که با چه هدفی این رویا را اظهار میکند. یک زمانی است که کشوری برای مردم خود و منطقه یک تصویر معقولی میسازد و آن قابل درک است، ولی ممکن است که اهداف دیگری پشت قضیه باشد و این مقداری شرایط را متفاوت میکند و باید دقت کرد و تجزیه و تحلیلی دقیقی از آن داشت.
من دید منفی نسبت به این اظهار خوشبینی وی که احتمال میدهم ناشی از جاهطلبی، علاقه وی به کشورش، فایق آمدن بر مشکلات داخلی که سر راه پادشاهی خود دارد و بی تجربهگی او است، ندارم؛ ولی خیلی نباید به این حرفها بها داد! منطقهای که محمد بنسلمان ترسیم میکند در بحث تحولات اقتصادی است. این موضوع در کل درست است، چون جهان به سمت فقر منابع میرود و طبیعی است که شاخصهای اقتصادی از این به بعد خیلی تعیین کنندهتر باشد. چه بسا همین فقر منابع و فقیر شدن مردم خود یک عامل نا امنی بشود؛ بنابراین مساله اصلی این است که موضوع مد نظر بنسلمان توجه بقیه کشورها به تحولات و توسعه اقتصادی است و ما هم نباید از این قافله عقب بیفتیم.
**با شکلگیری طوفانالاقصی و وسعت یافتن تنش میان حماس و اسراییل چه تاثیری بر شکلگیری خواستههای بن سلمان در منطقه میگذارد؟
به دلیل توسعهنیافتگی منطقه، معادلات و پارامترهای امنیتی یکی از عناصر تعیینکننده به شمار میروند. از این رو یک کشور به تنهایی نمیتواند به سمت توسعه حرکت کند، بلکه باید توسعه، منطقهای باشد. باید همه کشورها در روند توسعه قرار بگیرند و اگر یک کشور بخواهد در روند توسعه قرار بگیرد و با بقیه معادلات و پارامترها رابطهای برقرار نکند، به عقیده من این کشور به توسعه واقعی نخواهد رسید.
در پرتو شرایط جدید، بالاخره قدس به دلیل اینکه قبله اول مسلمین بوده، از سوی دیگر مسائل فلسطینیها و مظالمی که بر این مردم و ملت به دلیل زیاده خواهیهای رژیم صهیونیستی و روشهای قرون وسطایی این رژیم ایجاد شده، عربستان نمیتواند هر چه قدر از نظر اقتصادی قوی شود و ذخیره اندوخته ارزی بالایی داشته باشد، تعاملات منطقهای و بینالمللی مطلوبی را شکل دهد و مسائل داخلی و منطقهای را خودش حل کند؛ به این معنا که این کشور نمیتواند یک سیاست انزواگرایانه پیش بگیرد و روابط معمولی با مسلمانان داشته باشد؛ زیرا به هر صورت آن عواملی که برشمردم، تاثیرگذار هستند؛ لذا همانطور که در پاسخ به سوال اول توضیح دادم، بنسلمان با خوشبینی بیشتر از حد به مسائل نگاه میکند. یعنی تاریخ سیاسی و اجتماعی کشورها یا تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی منطقه و کشورهای این منطقه را مدنظر قرار نداده است. وی فکر میکند اگر عربستان مشکلات منطقهای و بینالمللی خود را حل کند، میتواند روی ریل توسعه قرار بگیرد که اینگونه نیست. همه کشورهای منطقه باید یک عزم ملی داشته باشند که با هم روند توسعه را رقم بزنند. مهمترین عامل این قضیه، توسعهنیافتگی منطقه است که پارامترهای امنیتی تعیینکننده است.
البته مفهوم این گزاره و ادعا این نیست که ما برای حل مسائل منطقهای حتما و لزوماً باید از حل معادلات امنیتی در منطقه شروع کنیم و سراغ مثلاً همکاریهای نظامی و ... برویم، زیرا اتفاقاً این موضوع آزمایش شده و جواب نداده است؛ بلکه ما باید از طریق رفتارها و حاکمیت الگوهای اقتصادی، دنبال حل مسائل منطقه و حتی حل مسائل امنیتی باشیم. یعنی ما باید یک سرنوشت و عزم مشترک بوجود بیاوریم و یک هویت ملی- منطقهای تعریف کنیم. همچنین باید یک گفتمان غالب منطقهای داشته باشیم که بر پایه الگوی همکاریهای اقتصادی باشد و اجرای پروژههای اقتصادی و توسعهای جزو آن باشد. در کل ما به جای تفکر امنیتی باید تفکر اقتصادی را بر منطقه حاکم کنیم. این باعث میشود که سرنوشت مردم منطقه در کشورهای مختلف به هم پیوند بخورد و آن امنیت مورد نیاز ایجاد شود. برای اینکه ما در سیکل معیوب «آیا امنیت مهم است یا اقتصاد» نیفتیم؛ بلکه باید امنیت مطلوب پایه را بوجود آورد و بعد با اجرای پروژهها و نفعی که همه میبرند و یک تنیدگی مطلوب، مثبت و سازنده منطقهای ایجاد کنیم. بعد همه در پایه و ریل توسعه قرار میگیرند.
پس این شرایطی که بین حماس و رژیم صهیونیستی بوجود آمده فارغ از تاثیرات سیاسی، اجتماعی و امنیتی درازمدت و میانمدت، در کوتاهمدت همانطور که یکی از رسانهها این را مطرح کرده، سعودیها به وزیر امور خارجه آمریکا اطلاع دادند که تمامی اقدامات عادیسازی را فعلاً منجمد میکنند. پس این شرایط اینگونه بر روند تاثیر دارد. تمام اقدامات عادیسازی از سوی محمد بنسلمان در حقیقت برای امتیازگیری عربستان از آمریکا است و یک روند طولانی و پیچیدهای دارد که به عقیده من حتی اگر این درگیری اخیر نیروهای مقاومت و رژیم صهیونیستی هم نبود، به همین سادگی محقق نمیشد.
**حالا به غیر از تنشهایی که میان صهیونیستها و حماس وجود دارد، سوی دیگر دنیا درگیر جنگ اوکراین و روسیه است. این عامل چه تاثیری بر روند شکلگیری خاورمیانه جدید خواهد داشت؟
من بعید میدانم تحولات خاورمیانه خیلی مرتبط با بحث اوکراین باشد. تحلیلگران خوشبین در ابتدای جنگ اوکراین اینگونه میپنداشتند که به دلیل مشکلات انرژی و غیره، یعنی با حذف شدن روسیه از بازار انرژی شاید نقش خاورمیانه مقداری برجستهتر شود؛ ولی دیده شد که قضیه خیلی عمده نبود و شاید اروپا جور دیگر مشکلاتش را حل کرد یا به آن حدی که وخیم پنداشته میشد، نبوده است. من خیلی رابطه معقولی بین دو موضوع نمیبینم. اینکه این تغییرات در خارومیانه ناشی از جنگ اوکراین باشد، خیلی نمیتوان ربطی به هم داشته باشد. بیشتر تغییرات خاورمیانه ناشی از یک روش جدیدی از حکمرانی یا برنامهریزی سیاست خارجی است که به جای قطببندی موازنه منفی که در حقیقت آن حالتی که از جنگ سرد وجود داشت که کشورها بلوکبندی میشدند، الان دیگر منافع اقتصادی حاکم خواهد شد. در واقع برای تامین منافع اقتصادی کشورها، سیاست موازنه مثبت یا ایجاد توازن در سیاست خارجی کشورها و تعامل با همه قطبهای سیاسی و اقتصادی را پیشه میکنند.
شاید این رویکرد از سایر پارامترها تاثیر بیشتری داشته باشد. نکته بعد برمیگردد به نقش آمریکا و در حقیقت میزان منابعی که آمریکا میخواهد در کشورهای منطقه هزینه کند. چون این منابع کم شده و طبیعی است که کشورها مقداری از آمریکا فاصله میگیرند. البته این به معنای آن نیست که به طور کامل از آمریکا ببرند، بلکه بیشتر کشورها به دنبال منافع اقتصادی بیشتر هستند. قطبهای مختلف اقتصادی از جمله چین نقش قویتری را در آینده بازی میکنند و طبیعی است که روسیه مقداری به خاطر درگیری در اوکراین دیگر امکان اینکه بخواهد منابعی در اینجا را صرف بکند، ندارد؛ ولی در مجموع روسیه هم در دو دهه گذشته، نقش فعالی مثل آمریکا یا به تازگی چین در منطقه خاورمیانه نداشته است.
**شما مسائل اقتصادی را جزو عوامل مهم در شکلگیری خاورمیانه جدید و تحولات منطقه دانستید. پیشبینی شما از ابعاد اقتصادی خاورمیانه جدید چیست؟
به نظر میرسد که موضوع بیشتر به سمت ایجاد توازن بین قدرتهای اقتصادی و به خصوص قدرتهای نوظهور میرود. عربستان الان هم با چین روابط دارد و هم با آمریکا. از چین یک سلسله امکانات میگیرد و همزمان دنبال تسلیحات آمریکایی است که بالطبع چینیها نمیتوانند برای آنها تامین کنند؛ بنابراین کشورهای منطقه بیشتر به سمت ایجاد توازن در سیاست خارجی خود در منطقه و صحنه بین المللی جلو میروند. هر کشور یا بازیگری دارای مزیت نسبی است و طبیعی خواهد بود که کشورهایی که الگوی توسعهای را برای سیاست خارجی خود انتخاب کردهاند تلاش میکنند از مزیت نسبی همه کشورها برای تامین نیازهایشان و دستیابی به اهداف ملی خود استفاده کنند.
**ایران کنونی در کدام نقطه در خاورمیانه جدید خواهد ایستاد؟
اگر در اینجا یک دستگاه مختصاتی با محور xها که اهداف و برنامههای ایران را نشان دهد و yها که میزان دستاوردها را نشان دهد ترسیم کنیم، در حقیقت ایران خیلی جای خوبی قرار نگرفته است. در این تحولات اقتصادی، به دلیل نوع و رویکرد سیاست خارجی ایران که توسعهای و منفعتگرا نیست و قبل از آن به دلیل اقتصاد سیاسی ضعیفی که ما طراحی کردیم که معیشت مردم را به فروش نفت متصل کرده و از نظر اقتصاد آسیبپذیر هستیم، ما خود را از مزیت نسبی خویش و سرمایهگذاریهای داخلی و خارجی محروم کردهایم؛ بنابراین واقعیت امر این است که این قضیه باعث میشود ما از نظر اقتصادی و سیاسی تضعیف شویم. در حقیقت با این شرایط چگونه باید بتوانیم از این اتفاقات برای کسب منافع ملی استفاده درست کنیم؟ آینده خیلی روشن نیست.
البته بخشی از آن بستگی به سیاست خارجی کشور دارد. به عقیده من رودررویی بیش از حد و غیرضروری با آمریکا این شرایط را ایجاد کرده است؛ یعنی شرایطی برای خودمان بوجود آوردهایم که مشکلات فراوانی برای ما ایجاد کرده است. در عین حال، شرایط اقتصادی ضعیفی طراحی کردهایم و از طرف دیگر از نظر سیاسی هم توان لازم برای تاثیرگذاری را نداریم. همین موضوع باعث شده که در حقیقت ما نقاط آسیبپذیر خودمان را زیاد کنیم. این شرایط خیلی آینده روشنی را برای ما رقم نمیزند و طبیعی است که رقبا جلو بیفتند و ما شاهد این موضوع باشیم که از جهت ذخیره ارزی، نقش آنها در بازار نفت، گرفتن بازارهای ایران و از جهت نقش آفرینی رقبا در بازارهای بینالمللی اعم از مالی و کالایی، رقبا از ما جلوتر باشند. به نوعی غیبت ما از بازارهای جهانی در هر زمینهای باعث شده رقبای ما از ما جلو بیفتند و این تبعات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خودش را دارد. با این شرایط من فکر میکنم واقعاً ما وضعیت خوبی نداریم و هرچه زودتر باید وضعیت سیاست خارجی را سر و سامان اساسی بدهیم. بخشی از این شرایط به دلیل تحریمها و بخش دیگر بحث سوءمدیریتها است.
یک قسمت این شرایط هم به قطع ارتباط با مجامع تخصصی که لزوماً هم رسمی نیستند، بوده که حتی از نظر تجاری هم ارتباط برقرار نشده است. متاسفانه به دلیل اینکه این شرایط بر ما تحمیل شده، خواسته یا ناخواسته از آموزش هم دور افتادهایم، یعنی ما الان شرایط مطلوبی برای اینکه یک بانک و یا تجارت فعال یا موفق داشته باشیم، نداریم.
**پس خیلی نمیتوان خوشبین بود که ایران با شرایط تحریمی و اقتصادی خود بتواند نقش پررنگی در خاورمیانه جدید داشته باشد؟
واقعاً خیر! نه تنها نقش فعالی در خاورمیانه نمیتواند داشته باشد، حتی در تنظیم امورات داخلی خودمان هم ماندهایم. بالاخره این نارضایتیها و مشکلاتی که وجود دارد و هر از گاهی سر باز میکند و بیرون میزند، بیشتر به دلیل همین وضعیت عدم شکوفایی اقتصادی کشور است.
اگر سفره خانوار پررونق باشد، کار و شغل به اندازه کافی باشد و قدرت جذب فارغ التحصیلان را در کشور داشته باشیم، طبیعی است که خیلی از این ناهنجاریهای اجتماعی از جمله طلاق، اعتیاد و یا حتی ناهنجاریهای سیاسی-امنیتی وجود نخواهد داشت و حتی امید به زندگی نیز بالا میرود. بخش عمده مسائل و مشکلات کشور ما به دلیل این است که در شرایط رونق یا شکوفایی اقتصادی نیستیم و دلمردگی سیاسی هم مزید بر بیانگیزگی مردم برای فعالیت سیاسی اجتماعی و اقتصادی شده است. باید سیاست خارجی ما سر و سامان پیدا کند. سرمایه، عامل تعیینکننده در توسعه و ساخت و ساز یک کشور است و این سرمایه از سرمایههای مردم ایران که از کشور خارج میشود یا سرمایهگذاری ایرانیانی که در خارج کشور هستند یا سرمایهگذاران خارجی باید تامین شود.
متاسفانه ما در سیاست خارجی خود شرایطی را بوجود آوردهایم که حتی ظرفیت و پتانسیل تمدنی خود هم در حال آسیب خوردن است. بخشی از آن خودش را در بحث گردشگری نشان میدهد. میزان آمار بسیار کم گردشگران خارجی در داخل ایران نشانه خوبی نیست. یعنی در جذب گردشگر خارجی، همسایگان ما مثل کشورهای عربی حاشیه جنوب خلیج فارس، ترکیه و سایر کشورهای همسایه خیلی شرایط بهتری دارند. ما خودمان را بسیار آسیبپذیر و محروم کردهایم. میتوان با یک مدیریت منسجم و تصمیمات شجاعانه این شرایط را بهبود ببخشیم. چرا باید میزان ورود گردشگر خارجی به ایران این میزان باشد؟ یک زمانی کرونا بود و شرایط برای جذب گردشگر ممکن نبود، ولی الان شرایط تغییر کرده است. علاوه بر تحریمها من بیشتر سوءمدیریت و نبود تیم اجرایی قوی و منسجم را عامل اصلی این شرایط میدانم. باید هر طور شده مملکت را از این وضعیت خارج کرد. اصلاح رویکرد سیاست خارجی و کنار گذاشتن دید امنیتی به مسائل سیاسی- اجتماعی و مخصوصا گردشگری میتواند کلید این قفل باشد. درآمد حاصل از گردشگری بهترین و طبیعیترین روش تخصیص منابع است که الان با مصائبی روبرو است.