اقتصاد۲۴ ، شیوا سپهری: فردریش آگوست فون هایک (۱۸۹۹-۱۹۹۲) اقتصاددان اتریشی-بریتانیایی بود که در سال ۱۹۷۴ جایزه یادبود نوبل در اقتصاد را به خاطر تحقیقات پیشگامانه خود در درک عملکرد هماهنگی قیمتها در اقتصاد، تدوین نظریه چرخه تجاری جدید با پیوندهایی با گسترش پولی، دریافت کرد و بررسی اینکه چگونه یک سیستم اقتصادی غیرمتمرکز بازار آزاد نسبت به یک برنامه ریزی متمرکز سوسیالیستی امکان پذیر و سودمندتر است.
هایک در طول جنگ جهانی اول در یک توپخانه میدانی در جبهه ایتالیا خدمت کرد. پس از جنگ، در دانشگاه وین ثبت نام کرد و در آنجا اولین دکترای خود را در رشته حقوق در سال ۱۹۲۱ گرفت. همکلاسیهای او در آنجا برخی از اقتصاددانان برجسته آینده از جمله فریتز بودند. ماچلوپ، گوتفرید فون هابرلر و اسکار مورگنسترن نیز از جمله این چهرههای مطرح بودند.
در سال ۱۹۲۳، دکترای دوم در اقتصاد سیاسی به هایک اعطا شد. هایک در طول سالهای تحصیل در دانشگاه وین، تحت تأثیر کارهای کارل منگر قرار گرفت. او همچنین در یک اداره موقت دولتی شروع به کار کرد و در آنجا با لودویگ فون میزس، نظریهپرداز پولی و منتقد سوسیالیسم آشنا شد.
در سال ۱۹۳۱، هایک توسط لیونل رابینز برای ارائه سخنرانی در مورد اقتصاد پولی در مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن (LSE) دعوت شد. این سخنرانیها در نهایت منجر به انتصاب او در سال بعد بهعنوان پروفسور تاکی علوم اقتصادی و آمار در LSE شد، جایی که هایک تا سال ۱۹۵۰ در آنجا ماند. در آن زمان جان مینارد کینز براساس نظریههای اقتصاد پولی خود برای تحریک تقاضای کل، بحث مداخلات سمت تقاضا، مانند وامهای با نرخ پایین، مالیاتهای پایین و استقراض مازاد را که توسط دولت تامین میشد، پیشنهاد کرد.
هایک، که پس از جنگ جهانی اول، وطنش اتریش را به دلیل تورم ویرانشده میدید، نسبت به چنین محرکهای کینزی هشدار داد، که اگرچه ممکن بود در کوتاهمدت بیکاری را کاهش دهد، اما در میانمدت و بلندمدت بازارها را کاملاً مختل میکند. هایک به دنبال ایدههای خود در مورد مقررات زدایی از بازار، در اواسط دهه ۱۹۳۰ با اقتصاددانان در مورد عدم کارآمدی سوسیالیسم وارد بحث و جدل شد. هنگامی که LSE در طول جنگ جهانی دوم به کمبریج تخلیه شد، هایک شروع به کار بر روی پروژه خود کرد که در آن به علم گرایی اشاره داشت. این به معنای کاربرد نادرست و تعصب آمیز روشهای علوم طبیعی برای مشکلات علوم اجتماعی بود. اگرچه این پروژه هرگز تکمیل نشد، اما مبنایی برای مشهورترین کتاب هایک به نام «جاده بردگی» شد.
در دهه ۱۹۴۰، هایک در ایجاد انجمن مونت پلرین - سازمانی که به ایجاد و حفظ جوامع آزاد اختصاص داشت، نقش اساسی داشت. در جلسه موسس انجمن در سال ۱۹۴۷، ۳۹ محقق برجسته از جمله لودویگ فون میزس، لیونل رابینز، میلتون فریدمن، فرانک نایت، جورج استیگلر، کارگردان آرون و کارل پوپر حضور داشتند.
در سال ۱۹۵۰، هایک LSE را برای ورود به دانشگاه شیکاگو ترک کرد و ۱۲ سال از زندگی خود را در آنجا گذراند. او در شیکاگو تعدادی مقاله درباره فلسفه سیاسی، تاریخ ایدهها و روششناسی علوم اجتماعی نوشت که در کتاب منشور آزادی در سال ۱۹۶۰ گنجانده شد. در سال ۱۹۶۲، هایک به اروپا بازگشت و به دانشگاه فرایبورگ آلمان پیوست. او تا زمان بازنشستگی در سال ۱۹۶۸ در آنجا ماند و در آن زمان کرسی استادی افتخاری را در دانشگاه سالزبورگ در اتریش پذیرفت. در این دوره کار بر روی کتاب قانون، قانونگذاری و آزادی خود را آغاز کرد که در سه جلد مجزا در سالهای ۱۹۷۳، ۱۹۷۶ و ۱۹۷۹ منتشر شد، یعنی دو سال پس از نقل مکان دائمی او به فرایبورگ!
همچنین در سال ۱۹۷۶، مؤسسه امور اقتصادی در لندن، کتاب ملی کردن پول را منتشر کرد که در آن هایک از ایجاد ارز خصوصی رقابتی حمایت میکرد. آخرین کتاب او، غرور مهلک، انتقاد شدیدی علیه سوسیالیسم دارد و چهار سال قبل از مرگش منتشر شده است.
هایک در طول زندگی خود سوسیالیسم را مورد انتقاد قرار داده و اغلب آن را در مقابل سیستم بازارهای آزاد قرار میداد. اگرچه نقدهای قبلی او مبتنی بر دلایل اقتصادی بود، اما بعداً در طرح ادعای خود از استدلالهای سیاسی، اخلاقی و ... نیز استفاده کرد.
بحثهای اقتصادی او ابعاد زیادی داشت. یکی از مواردی که وی تاکید داشت این بود که برای مثال، قیمتهای بازار که منعکس کننده ارزیابی میلیونها شرکت کننده در بازار است، برای محاسبات کارآفرینی ضروری است. این اطلاعات به صاحبان شرکت اجازه میدهند تا مقرون به صرفهترین ترکیبی از ورودیهای فناوری امکان پذیر و کارگران را انتخاب کنند. هایک اظهار داشت که در دنیای تغییرات دائمی - که در آن هر تغییر قیمت باعث میشود شرکتکنندگان در بازار تقاضا و عرضه خود را تغییر دهند و این امر منجر به تعدیلهای دیگر در اقتصاد میشود، پیش بینی پذیری را متزلزل میکند و هیچ سیستم از پیش ساختهشده و برنامه دولتی نمیتواند همچون تواناییهای بازار برای تعدیل مداوم، خود را تطبیق دهد.
او استدلال کرد که سیستم بازار به صورت خودجوش یک «شیوه کشف» را دارد، زیرا انگیزههایی را برای کشف محصولات و فرآیندهای جدید فراهم میکند و در عین حال اطلاعات را به شرکتکنندگان بازار (مثلاً مصرفکنندگان) میدهد. این امر به این دلیل رخ میدهد که کارآفرینان انگیزههایی برای هوشیار بودن و بهره برداری از دانش تازه کشف شده یا ایجاد شده دارند. به اعتقاد هایک تثبیت قیمت و قیمتگذاری دستوری مانع برقراری تعادل خودجوش بازار میشود. همچنین تلاش برای جمع آوری دانش به صورت متمرکز نیز اجازه و امکان بهترین استفاده از دانش محلی و پراکنده افراد را نمیدهد؛ و هیچ سیستمی به اندازه یک سیستم بازار، بازخورد و انگیزهای برای تصحیح خطاها ارائه نمیدهد. در واقع هایک یک مخالف شدید برای برنامهریزی دولتی به شمار میرود و البته سختگیری زیادی هم در این زمینه دارد.
بد نیست مخالفت افراطی او با برنامهریزی دولتی را در زمانه او مورد بررسی قرار دهیم. در واقع در اواخر دهه ۱۹۳۰ بسیاری از روشنفکران بر این باور بودند که سرمایه داری شکست خورده است و دموکراسیهای غربی تنها از طریق برنامه ریزی اقتصادی میتوانند از توتالیتاریسم اجتناب کنند، خواه از انواع فاشیستی یا کمونیستی باشد. این بود که «برنامه ریزی برای آزادی» به شعار روز در میان نخبگان اروپای غربی تبدیل شد.
بیشتر بخوانید: با برترین اقتصاددانان جهان آشنا شوید
دقیقا همین موضع سیاسی بود که هایک در کتاب راه بردگی و نشریات دیگر با آن مقابله کرد. او از این فرض شروع کرد که در جامعه مدنی هر فردی مجموعه ارزشهای خود را دنبال میکند. با این حال، بسیاری از اشکال برنامه ریزی به طور ضمنی فرض میکنند که مجموعهای مشترک از ارزشها وجود دارد. در غیر این صورت اجماع در مورد نحوه تخصیص منابع غیرممکن خواهد بود. هایک استدلال میکرد که بدون مجموعه ارزشهای مشترک، برنامهریزان ناگزیر مجموعهای از ارزشها را بر جامعه تحمیل میکنند. به عبارت دیگر، برنامه ریزان دولتی نمیتوانند وظایف خود را بدون اعمال کنترل فراتر از حوزه اقتصادی و سیاسی انجام دهند.
هایک اعتقاد داشت که برنامهریزی نه تنها به آزادی منتهی نمیشود، بلکه از آن جلوگیری نیز میکند. تنها زمانی که یک نظام بازار آزاد با نهادهای سیاسی دموکراتیک متحد شده باشد، امکان تداوم آزادی انتخاب وجود دارد.
هایک در کتاب منشور آزادی و جاهای دیگر نهادهای اجتماعی را تعریف کرد و به اعتقاد او این نهادها هستند که به نظر او به بهترین نحو به هدف آزادی دست خواهند یافت. او استدلال کرد که بازار آزاد (البته در یک سیاست دموکراتیک با احترام به حوزه خصوصی و آزادی فردی که توسط قانون اساسی قوی محافظت میشود، با حقوق مالکیت کاملاً تعریف شده) از مجموعه نهادهایی پشتیبانی میکند که هم به افراد اجازه میدهد تا ارزشهای خود را دنبال کنند و هم به آنها امکان میدهد از دانش بومی شده خود بهترین استفاده را ببرند. او در کتاب قانون، قانونگذاری و آزادی استدلال کرد که مفهوم «عدالت اجتماعی» که اغلب در دفاع از سیاستهای دولت رفاه مدرن مورد استناد قرار میگرفت، بیمعنی است، زیرا بهجای تمرکز بر اعمال، بر نتایج اعمال تمرکز میکند.
هایک در تدوین مجموعهای نهایی از استدلالها علیه سوسیالیسم، بین «نظامهای خودانگیخته» و «نظمهای ساخته شده» تمایز قائل شد. او اذعان داشت که بسیاری از نهادهای اجتماعی - از جمله زبان، پول، قانون عرفی، قوانین اخلاقی و تجارت - نمونههایی از دستورات خودجوش هستند. این دستورات در نتیجه عمل انسان به وجود میآیند و در نتیجه افراد به دنبال اهدافی آن را ایجاد میکنند، اما محصول طراحی انسان نیستند، زیرا هیچ کس قصد نداشت که به وجود بیایند.
آنها به این دلیل زنده میمانند که به جوامعی که آنها را اجرا میکنند، مزایایی میبخشند. هایک ادعا کرد که به دلیل «تعصبات علمی»، کسانی که او آنها را «ساختگرای عقلگرا» مینامد، نه تشخیص دادهاند که نهادها میتوانند بهطور خودانگیخته به وجود بیایند و نه درک کردهاند که چگونه این نهادها میتوانند به جامعه سود ببخشند. در مقایسه، «نهادهای اجتماعی دستوری» اغلب حاوی نقصهایی هستند، زیرا تلاشهای برنامهریزان برای بازطراحی، ایجاد یا برنامهریزی نهادهای اجتماعی اغلب پیامدهای ناخواسته، پیشبینی نشده یا نامطلوب داشتهاند. هایک بحث خود در مورد نظمهای خود به خودی را به بینشهای قبلی خود در مورد دانش مرتبط میکند با این ادعا که نظمهای خود به خودی شکل گرفته اغلب قادرند در محیطهایی که با تغییرات سریع و عدم قطعیت گسترده به دلیل پراکندگی دانش مشخص میشود، با سهولت بیشتری سازگار شوند.
هایک حتی در نوشتههای اولیهاش، بر نقش محدود کار تجربی در اقتصاد تأکید داشت. این تا حدی به دلیل وابستگی او به مکتب اتریش بود، که کارش با «نبرد بر سر روشها» (Methodenstreit) با مکتب تاریخی اقتصاددانان آلمانی در آغاز قرن بیستم شکل گرفته بود. مکتب اتریش اصرار داشت که رویکرد نظری (در مقابل یک رویکرد کاملاً تجربی) به علوم اجتماعی هم ممکن و هم مثمر ثمر است و همه مشاهدات یک چارچوب نظری اساسی را پیشفرض میگیرند. در دهههای بعد، اقتصاددانان اتریشی با اعتلای آموزههای پوزیتیویستی و دیگر آموزههای تجربی رادیکالی در فلسفه علم مخالفت کردند.
هایک انتقادات اولیه خود را از این رویکردها در مقاله خود "علم گرایی و مطالعه جامعه" (۱۹۵۲) مطرح کرد. در آثار بعدی، هایک شروع به تمایز بین دو دسته از علوم کرد. اول علومی که پدیدههای ساده را مطالعه میکنند و دوم علومی که پدیدههای پیچیده را مطالعه میکنند. او اظهار داشت که در زمینه دوم نمیتوان پیش بینی دقیقی انجام داد. او میگفت همانطور که زیست شناسان تکاملی با تئوری انتخاب طبیعی میتوانند گونه زایی را توضیح دهند، اما موارد خاصی از تغییر گونهها را در آینده پیش بینی نمیکنند، اقتصاددانان نیز میتوانند اصولی را توضیح دهند که بر اساس آنها شکل گیری قیمتها اتفاق میافتد، اما این امر بدون اینکه قادر به پیش بینی روند آینده باشند، رخ میدهد.
زمانیکه کشورها خود را آماده میکردند تا برنامهریزی دولتی را جایگزین انتخابهای فردی کنند، «فردریش فون هایک» به مخالفت برخاست و از نظم خودجوشی دفاع کرد که حاصل کنش انسانهاست، ولی نتیجه طراحی آنها نیست.
همانطور که هیچ کس مجبور به اختراع انتخاب طبیعی نبود، هیچ کس مجبور نبود فرآیند تکامل زبانهای طبیعی را اختراع کند. زبان یک فرآیند کاملاً وابسته به مسیر از تعدیل بی پایان متقابل است. زبان به طور خود به خود تکامل مییابد. منطقی نیست که هر زبانی را کارآمدی بهینه بنامیم، اما منطقی است که زبانها را بهعنوان انطباقهای بسیار دقیق و مؤثر با نیازهای ارتباطی در حال تکامل جمعیتهای خاص ببینیم.
اغراق نیست اگر بگوییم که نظریه اجتماعی با کشف اینکه ساختارهای منظمی وجود دارد که محصول کنش بسیاری از انسان هاست، اما نتیجه طراحی انسان نیست، آغاز میشود. در برخی از زمینهها این امر در حال حاضر پذیرفته شده است. اگرچه زمانی بود که مردم معتقد بودند حتی زبان و اخلاق توسط برخی از نابغههای گذشته اختراع شده است، اما اکنون همه میدانند که آنها نتیجه یک فرآیند تکامل هستند که هیچ کس نتایج آن را پیش بینی یا طراحی نکرده بود.
برای هایک، قیمتها مانند زبان هستند. چگونه میدانیم که برای رساندن محصول خود به هر کسی که بیشتر آن را میخواهد یا نیاز دارد، چه چیزی لازم است؟ شاید پیشنهاد بدهیم همانطور که ما (و رقبایمان) برای x پیشنهاد میدهیم، x قیمت دارد. مانند زبان، قیمتها افراد را قادر میسازد تا انتظارات متقابل را شکل دهند. قیمتهای شناور آزاد به مردم کمک میکند تا به روشهای پیچیده و متقابلاً با هم هماهنگ شوند، زیرا آنها به طور جداگانه تصمیم میگیرند چه چیزی تولید یا مصرف کنند. فکر کردن به اینکه یک مرجع دولتی باید تصمیم بگیرد که قیمت برنج چقدر باید باشد، مانند این است که یک مقام مسئول باید تصمیم بگیرد که وقتی مردم میخواهند به برنج اشاره کنند، چه کلمهای باید استفاده کنند.
این یک واقعیت پیش پا افتاده و در عین حال جالب است که سیگنالهای قیمت مردم را وادار میکند به اطلاعاتی که در اختیار ندارند پاسخ دهند. با این حال، خریداران با نداشتن تصوری از آن متغیرها، به روشی منطقی به آنها پاسخ میدهند، زیرا آنها تنها چیزی را که باید بدانند میدانند: یعنی قیمت!
در سال ۱۹۸۴، هایک به توصیه مارگارت تاچر، نخست وزیر وقت، از سوی ملکه الیزابت دوم به دلیل خدماتش در مطالعه اقتصاد به عضویت نشان همراهان شوکت درآمد. وی اولین دریافت کننده جایزه هانز مارتین شلییر در سال ۱۹۸۴ بود. هایک همچنین مدال آزادی ریاست جمهوری ایالات متحده را در سال ۱۹۹۱ از رئیس جمهور جورج اچ. دبلیو بوش دریافت کرد.