اقتصاد۲۴-به نقل از منابع تاریخی، درباره وقایع روز یازدهم ماه محرم چنین میخوانیم: «ابن سعد» تا حدود ظهر روز یازدهم به دفن اجساد پلید کوفیان مشغول بود. پس از اتمام کار در حالی که پیکر پاک فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و یاران پاکبازش در زیر آفتاب رها شده بود، دستور داد سرهای دیگر شهدای کربلا را از بدنها جدا کنند و به قصد تقرّب به ابن زیاد و گرفتن جایزه با خود به کوفه ببرند.
این سرهای پاک که مجموع آنها با سر امام علیه السلام به ۷۲ سر نورانی می رسید اینگونه بین قبائل تقسیم شد:
۱. قبیله کنده به سرکردگی قیس بن اشعث، سیزده سر
۲. قبیله هوازن به فرماندهی شمر بن ذی الجوشن، دوازده سر
۳. قبیله تمیم، هفده سر
۴. قبیله بنی اسد، نه سر
۵. قبیله مذحج، هفت سر
۶. سایر قبایل، سیزده سر
عمر سعد پس از دفن اجساد پلید سپاهیانش نزدیک ظهر روز یازدهم دستور حرکت به سوی کوفه را صادر کرد.
«ابن عبد ربه» در «عقد الفرید» مینویسد: در میان اسراء دوازده پسر بچه و نوجوان از جمله آنها محمد بن الحسین و علی بن الحسین علیه السلام بودند.
از جمله زنان بزرگواری که در کربلا به اسارت درآمدند عبارتند از:
زینب کبری علیها السلام، ام کلثوم، فاطمه دختر امیرالمؤمنین علیه السلام، فاطمه دختر امام حسین ع، سکینه دختر امام حسین علیه السلام، و دختر چهارساله امام حسین علیه السلام (رقیه)، و رباب دختر امرء القیس همسر با وفای امام حسین ع، رمله، مادر حضرت قاسم و همسر امام حسن مجتبی ع.
بیشتر بخوانید:فیلم/ غوغای باشکوه اردبیلیها در حسینیه معلی
اینان بازماندگان از عترت رسول اللَّه بودند که ابن سعد و سپاهش حرمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در حق آنها رعایت نکردند و با جسارت تمام آنان را، چون اسیران جنگی به بند کشیدند و با خیل نامحرمان که قاتلان ذراری پیامبر صلی الله علیه و آله و یارانش بودند، به سوی کوفه روانه ساختند.
از دشوارترین لحظات تاریخ کربلا، که در عظمت و سنگینی با همه آسمانها و زمین برابری می کند، لحظه وداع جانسوز قافله اسیران با بدن های پاره پاره شهیدان است.
دشمنان، اسیران دلسوخته را از کنار آن پیکرهای پاک شهیدان عبور دادند، همان پیکرهای غرقه به خونی که یکجا همه عزّت ومظلومیت را در خود جمع و خلاصه کرده بودند.
برابر بعضی از نقل ها، اسیران خود چنین درخواستی داشتند تا برای وداع با آن عزیزان شهیدشان از کنار قتلگاهشان عبور کنند.
ناگفته پیداست که ترک سرزمین کربلا در آن وضعیت غمبار و وحشتناک برای آن دلسوختگان بسیار دشوار و سخت بوده است. به ویژه آنکه دشمن اجساد پلید سربازانش را دفن کرده بود، ولی پیکرهای ذراری پیامبر صلی الله علیه و آله به خصوص پیکر پاک سرور جوانان بهشت بیغسل و کفن در بیابان رها شده بود. دشمن بدکینه نه خود به دفن آنها اقدام نمود و نه اجازه تدفین آنها را به کسی داد.
مشاهده آن صحنه های دلخراش با آن بدن های پاره پاره و پایمال سمّ اسبان که عمدتاً قابل شناسایی نبودند، میتوانست هر بینندهای را از پای درآورد، ولی طمأنینه و آرامشی که در زینب کبری علیها السلام، یادگار صبر و شکوه علی علیه السلام ظهور کرد و صلابت و استحکامی که در کلمات دلنشین او موج میزد، تا حدود زیادی آن فضای سنگین را شکست و آن را برای آل رسول قابل تحمل کرد
زنان حرم، چون چشمشان به آن بدنهای پاره پاره افتاد، فریادشان به ناله و شیون بلند شد و بر صورت خود لطمه زدند. زینب که میدانست دشمن در انتظار است تا با دیدن کوچکترین نشانه ای از ضعف وپشیمانی درخاندان پیامبر، قهقهه مستانه سر دهد، با دیدن پیکر به خون آغشته برادر، رو به آسمان کرد و گفت: «أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ هذا الْقُرْبانَ؛ خدایا این قربانی را قبول فرما!». این جمله، چون پتکی بر سر دشمن فرود آمد و کوس رسوایی آنها را بهصدا درآورد.
زینب علیها السلام سنگ صبور اهل کاروان، که با نوحه سرائی بجا و به موقعش تا حدودی باعث تخلیه بغضهای فرو خفته در گلو شده بود، متوجه علی بن الحسین علیه السلام شد که میرفت از سر بیقراری قالب تهی کند، زینب علیها السلام خود را به امام سجاد علیه السلام رساند [۲۸]و فرزند برادر خود را تسلی بخشید و آینده کربلا و عاشورا را آنگونه که ما امروز بعد از حدود ۱۴ قرن میبینیم دقیقاً ترسیم کرد، آری قلب نازنین زینب علیها السلام میدانست که این آغاز کار است هر چند تاریکدلان بنیامیّه و منافقان آن را پایان کار می پنداشتند.
زنان و دختران و کودکان حرم حسینی را بر شتران بدون جهاز سوار کردند و آنها را بدون پوشش مناسب، میان دشمنان حرکت داده و همانند اسیران بلاد کفر و در نهایتِ مصیبت و اندوه، به سوی کوفه حرکت دادند.