اقتصاد۲۴- شیوا سپهری: کسری بودجه زمانی رخ میدهد که مخارج از درآمد بیشتر شود و این وضعیت بر سلامت مالی یک کشور تأثیر میگذارد. اصطلاح کسری بودجه معمولاً زمانی استفاده میشود که درباره کل مخارج اقتصادی صحبت میکنیم و نه بودجهی کسبوکارها یا افراد. بدهی ملی از انباشته شدن کسریهای بودجهای تشکیل میشود.
وقتی که کسری بودجه ثبت میشود، به این معنی است که کل مخارج جاری بیشتر از درآمدی است که کشور به دست آورده است. کشوری که میخواهد کسری بودجه را بهبود ببخشد، باید مخارج خاصی را کاهش دهد، فعالیتهای تولید درآمد خود را افزایش دهد، یا حتی ترکیبی از این دو را انجام دهد. نقطه مقابل کسری بودجه، مازاد بودجه است. در این حالت، درآمد بیشتر از کل مخارج جاری است و این به منابع اضافی منجر میشود که کشور میتواند آنها را به دلخواه استفاده کند. در شرایطی که ورودیها و خروجیها برابر باشند، بودجه متوازن است.
یکی از اصلیترین خطرات کسری بودجه، تورم است. تورم به رشد سطح قیمتهای مختلف کالاها اشاره دارد. کسری بودجههای مداوم میتوانند منجر به سیاستهای پولی تورمی شوند.
انواع کسری بودجه
کسری بودجه به سه نوع تقسیم میشود:
کسری مالی
کسری درآمدی
کسری اولیه
کسری بودجه = کل مخارج دولت − کل درآمد دولت
کل درآمد دولت شامل مالیاتهای شرکتها، مالیاتهای شخصی، عوارض و ... است. کل مخارج شامل هزینههای دفاع، انرژی، علم، بهداشت، تأمین اجتماعی و ... است.
چندین عامل باعث ایجاد کسری بودجه میشود. بسته به این عوامل، کسری بودجه میتواند غیرمنتظره یا برنامهریزیشده باشد. کسری غیرمنتظره به رویدادهای پیشبینینشدهای نسبت داده میشود که منجر به افزایش ناگهانی هزینههای دولتی میشوند. برای مثال، رکود بزرگ غیرمنتظره در سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ باعث وخامت شدید فعالیتهای اقتصادی و افزایش نرخ بیکاری شد. دولت آمریکا در پاسخ، بودجه قابل توجهی را به بستههای محرک اقتصادی اختصاص داد. رویدادهای دیگری که ممکن است باعث کسری غیرمنتظره شوند شامل سیل، جنگ و طوفانها و حوادث طبیعی هستند. این مخارج غیرمنتظره میتواند منجر به کسری بودجه شود. از سوی دیگر، کسریهای برنامهریزیشده ناشی از تعهدات استراتژیک دولت برای آینده هستند. برای مثال، در دوران رکود اقتصادی، دولت ممکن است برای تحریک رشد اقتصادی هزینه کند که به کسری بودجه منتهی شود.
بیشتر بخوانید: همه چیز درباره مفهوم تله نقدینگی و راههای خروج از آن
بهطور کلی، کسری بودجه ناشی از موارد زیر است:
هزینههای برنامهریزیشده دولت مانند سرمایهگذاریهای زیرساختی، دفاعی یا پزشکی
کاهش مالیات که درآمد دولت را به زیر سطح هزینههای ملی کاهش میدهد
تولید ناخالص داخلی (GDP) پایین که منجر به کاهش درآمد میشود
ساختارهای مالیاتی ضعیف که بهطور منفی بر جریانهای درآمدی تأثیر میگذارند
هزینههای نظامی بالا
کسری بودجه ناشی از تغییرات سیاستی و عوامل غیرمنتظره است. یک مثال برجسته، کسری بودجه ۱.۴ تریلیون دلاری ایالات متحده در سال ۲۰۰۹ بود. این کسری ناشی از هزینههای سنگین در جنگ عراق (۵۰ میلیارد دلار) و جنگ افغانستان (۲۳ میلیارد دلار) بود.
هیچ دلیل خاصی برای نگرانی درباره کسری بودجه یک سال وجود ندارد. ما ممکن است به عنوان یک کشور، تصمیم بگیریم به دلایل مختلف موجه، کسریهای موقتی را تجربه کنیم، برای مثال، برای تأمین مالی یک جنگ یا مقابله با یک بلای طبیعی. گاهی اوقات، رویدادهای کوتاهمدت، مانند رکودهای اقتصادی شدید، باعث میشوند درآمدها برای مدتی کاهش یابند. اما اگر دولت به طور مداوم کسریهای بالایی را تجربه کند، حتی زمانی که اقتصاد قوی است، دو خطر واقعی وجود دارد.
یکی از آنها مالی است. دولت، مانند هر وامگیرندهای، باید بهرهای را که بر تمام بدهیهای باقیمانده وجود دارد، پرداخت کند. اگر بدهی سریعتر از کل اقتصاد رشد کند یا اگر نرخ بهره در حال افزایش باشد و به ویژه اگر هر دو این موارد همزمان رخ دهند، پرداختهای بهره سریعتر از درآمد کل کشور افزایش خواهد یافت. برای ادامه پرداختها، دولت باید مالیاتها را افزایش دهد، مخارج را کاهش دهد، یا حتی بیشتر قرض بگیرد تا فقط بتواند بهرهها را پوشش دهد.
خطر دیگر این است که کسریها میتوانند رشد اقتصادی را کند کنند. پسانداز خصوصی میتواند برای تأمین مالی سرمایهگذاریهای خصوصی یا برای پوشش کسریهای دولتی استفاده شود؛ اما نمیتواند همزمان برای هر دو استفاده شود. وقتی دولت بیشتر قرض میگیرد، تأمین مالی سرمایهگذاریهای جدید برای شرکتها و افراد سختتر میشود. بدون این سرمایهگذاریهای جدید، کسبوکارها نمیتوانند به سرعت با شرایط بازار گسترش یابند یا ابزارهای بهتر و بیشتری مانند کامپیوترهای سریعتر یا ماشینآلات جدیدتر برای افزایش بهرهوری کارکنان فراهم کنند. کسری بودجه در یک سال تأثیر زیادی بر بهرهوری ندارد، اما کسریهای بالاتر در طول زمان طولانی تأثیر واقعی خواهند داشت.
در واقع، در دوران رکود، کسریهای موقتی میتوانند بسیار مفید باشند. رکودها زمانی رخ میدهند که تقاضا برای کالاها و خدمات از سوی مصرفکنندگان، سرمایهگذاران، دولت و تقاضای خالص از خارج از کشور، برای تأمین همه تولیداتی که کارگران قادر به تولید آن هستند، کافی نباشد. در این شرایط، کارخانهها تعطیل میشوند، دفاتر و کسبوکارها بسته میشوند، و افراد بیکار یا اخراج میشوند. وقتی این اتفاق میافتد، تقاضا ممکن است بیشتر کاهش یابد و یک چرخه معیوب ایجاد شود. در دوران رکود، افزایش هزینههای دولتی میتواند تقاضا برای کالاها و خدماتی را که کارگران تولید میکنند، افزایش دهد تا زمانی که مصرفکنندگان دوباره منابع و اعتماد لازم برای شروع خرید بیشتر را به دست آورند.
برای مثال، در طول آخرین رکود، زمانی که ۱۰ درصد از کارگران جویای کار نتوانستند شغلی پیدا کنند، دولت آمریکا شروع به هزینه بیشتر کرد که شامل بیمه بیکاری، کمکهای مالی به دولتهای ایالتی و محلی و اهداف دیگر بود. علاوه بر این، مالیاتها را کاهش داد تا مصرفکنندگان خصوصی با درآمدهای خالص بالاتر، بتوانند هزینههای خود را حفظ یا افزایش دهند. این اقدامات به کسری بودجه دولت افزود، اما همچنین تقاضا را افزایش داد و به حفظ درآمد کسانی که شغل خود را از دست داده بودند، کمک کرد. این امر به نوبه خود به این معنا بود که مردم میتوانستند پرداختهای وام مسکن خود را ادامه دهند و سایر صورتحسابها را پرداخت کنند. آنها توانستند خانههای خود را حفظ کنند. در این میان، کسبوکارهایی که ممکن بود شکست بخورند، توانستند به فعالیت خود ادامه دهند. سایر هزینههای دولت آمریکا مانند هزینههای جادهها، دفاع ملی، کوپنهای غذایی و کمک به دولتهای ایالتی و محلی مزایای مستقیم برای مردم و کسبوکارها فراهم کرد.
با افزایش اعتماد بخش خصوصی و رشد هزینههای خصوصی، مهار کسریها برای جلوگیری از رشد بیپایان بدهی نسبت به درآمد، اهمیت بیشتری پیدا میکند. اما در دوران سخت، کسری بودجه میتواند به تقویت اقتصاد کمک کند.