تاریخ انتشار: ۲۲:۵۸ - ۰۳ آذر ۱۴۰۳

سوفیا لورن: از هر پنج مردی که با من روبه‌رو می‌شوند هر پنج تا تقاضای ازدواج می‌کنند

سوفیا که مشغول بازی در دو فیلم مختلف است وارد تالار گردید... از موقعیت استفاده کردم و خود را معرفی نمودم. نگاه گرمی به من انداخت و گفت: «ایران برای من همیشه یک کشور خیال‌انگیز و افسانه‌آمیز معنی می‌دهد.»

سوفیا لورن

اقتصاد۲۴- در اوایل ژوئیه‌ی ۱۹۵۷ برابر با تیرماه ۱۳۳۶ خورشیدی کمپانی پارامونت پیکچرز (کمپانی‌آمریکایی که یکی از بزرگ‌ترین استودیو‌های فیلم‌سازی در جهان به شمار می‌رود) از «سوفیا لورن» هنرپیشه‌ی ۲۳ ساله‌ی ایتالیایی دعوت به همکاری کرد. سوفیا در آن برهه هفت سالی بود که از ورودش به فعالیت‌های سینمایی می‌گذشت و یکی از ستارگان سینمای رم به شمار می‌رفت که در آن زمان رقیبی سرسخت برای هالیوود بود.

سوفیا لورن پیش از این‌که بار سفر به لوس‌آنجلس شهر رویا‌های خود ببندد به دومنیکو مکولی سردبیر مجله‌ی معروف ایتالیایی «اِپوکا» قول داد که وقتی به آمریکا رفت و در هالیوود مستقر شد خاطراتش را برای آن مجله بفرستد. البته مجله‌ی اپوکا انتظار نداشت که سوفیا لورن به این وعده وفا کند، زیرا گرفتاری‌هایی که ستارگان سینما در هالیوود دارند آن‌قدر زیاد است که مجال خاطره‌نویسی را به آنها نمی‌دهد؛ اما دیری نگذشت که سوفیا علی‌رغم قضاوت‌های قبلی سردبیر مجله‌ی اپوکا دفتر خاطرات خود را همراه با نامه‌ی تشکرآمیزی به ایتالیا فرستاد و به دومنیکو اختیار تام داد هرچه را که مایل است از این دفتر خاطرات در مجله‌اش نقل کند.

سوفیا لورن: از هر پنج مردی که با من روبه‌رو می‌شوند هر پنج تا تقاضای ازدواج می‌کنند

دیدار اتفاقی خبرنگار ایرانی با سوفیا لورن

حدود چهارپنج ماهی از حضور سوفیا لورن در لوس‌آنجلس می‌گذشت که در یکی از روز‌های پاییز سال ۳۶ احمد ابریشمی خبرنگار مستقر مجله‌ی اطلاعات هفتگی در هالیوود به طور اتفاقی با او روبه‌رو شد. ابریشمی که از این دیدار اتفاقی با ستاره‌ی ایتالیایی شوکه شده بود فرصت را غنیمت شمرد و تحفه‌ای برای مجله‌ی متبوع خود یعنی اطلاعات هفتگی به دست آورد، آن تحفه بخشی از روزنوشت‌های سوفیا لورن پس از اقامتش در لوس‌آنجلس بود. اما این‌که چطور موفق به چنین کاری شد را از زبان خودش بخوانیم:

ساعت ده صبح بود که برای گرفتن خبر‌های تازه به دفتر کمپانی پارامونت رفته بودم و در اتاق انتظار منتظر بودم تا رئیس قسمت تبلیغات را ملاقات کنم، ناگهان در باز شد و سوفیان که مشغول بازی در دو فیلم مختلف است وارد تالار گردید و به سوی دفتر راهنما رفت تا بپرسد نامه‌ای که از مادرید منتظر آن است رسیده یا نه. از موقعیت استفاده کردم و خود را معرفی نمودم. نگاه گرمی به من انداخت و گفت: «ایران برای من همیشه یک کشور خیال‌انگیز و افسانه‌آمیز معنی می‌دهد.»

سوفیا لورن: از هر پنج مردی که با من روبه‌رو می‌شوند هر پنج تا تقاضای ازدواج می‌کنند

گفتم: «خیال ندارید سفری به تهران بکنید؟» شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: «اگر این آمریکایی‌ها بگذارند چرا.» گفتم: «حاضرید برای ساکنین کشور افسانه‌آمیز ایران یک هدیه‌ی خوبی بدهید.» گفت: «مثلا چی؟ یک عکس؟»

- نه، کافی نیست. یک عکس با مقداری مطلب خواندنی.

لحظه‌ای فکر کرد و گفت: «چند ورق از دفتر خاطراتم کافی است؟»

با ذوق‌زدگی گفتم: «البته که کافی است. از سر ما هم زیاد است.»

تبسمی کرد و گفت: «پس، فردا به آدرس‌تان خواهم فرستاد.»

پیش از این‌که خداحافظی کند، گفت: «روی عکس چه بنویسم؟» فورا مداد و کاغذ را درآوردم و به فارسی روی یک تکه کاغذ نوشتم: «برای اطلاعات هفتگی» گفت: «این چه زبانی است؟» جواب دادم: «این فارسی است. از روی آن تقلید کنید، مزه‌اش خیلی زیادتر خواهد شد.

سوفیا لورن: از هر پنج مردی که با من روبه‌رو می‌شوند هر پنج تا تقاضای ازدواج می‌کنند

با لبخند ملیحی این تقاضا را هم قبول کرد و بعد مثل کبک به درون استودیو خرامید. (اطلاعات هفتگی، اول آذر ۱۳۳۶)

بخش‌هایی از روزنوشت‌های سوفیا لورن

آن بخش از روزنوشت‌هایی که سوفیا لورن برای خبرنگار اطلاعات هفتگی فرستاد، چند صفحه از همان خاطراتی است که اصل‌شان را چند روز پیش از آن برای مجله‌ی ایتالیایی که در بالا گفته شد ارسال کرد. بخش اهدایی به «اطلاعات هفتگی» را به نقل از همین مجله مورخ اول آذر ۳۶ می‌خوانیم:

پانزدهم ژوئیه [۲۴ تیر ۱۳۳۶]/ چقدر شهرت و محبوبیت ناراحت‌کننده است

به‌به... بالاخره به ویلایی که برایم در لوس‌آنجلس مهیا کرده بودند رسیدم. چقدر شهرت و محبوبیت ناراحت‌کننده است. این خبرنگاران سمج و فضول هم که دست‌بردار نیستند. توی فرودگاه یکی از آنها با پررویی و وقاحت از من سوال کرد که در امور جنسی چه نظری دارم. دلم می‌خواست یک سیلی بر بناگوش او بزنم. هر سوال جایی دارد! وانگهی ممکن بود این سوال را خیلی مودبانه‌تر می‌کرد تا جواب می‌گرفت. یکی دیگر از خبرنگاران از من خواست که دامن خود را بالا بزنم، خیلی بالاتر از زانویم. وقتی به او جواب منفی دادم، گفت: «جین مانسفیلد [۱۹۳۳-۱۹۶۷ بازیگر آمریکایی]این کار را می‌کند.» جوابش را ندادم. من سوفیا هستم نه جین مانسفیلد. خودم نمی‌دانم که تکلیفم با این روزنامه‌نگاران فضول عاقبت چه خواهد شد.

حالا که این سطور را می‌نویسم خوش‌وقتی من از آن جهت است که در ویلای دورافتاده و آرام و ساکتی به سر می‌برم. یک باغبان پیر بیش‌تر در این ویلا نیست و هم او بود که به خیال خودش اولین جمله‌ی انگلیسی را که «خوش آمدید» باشد به من یاد داد؛ و بعد که فهمید انگلیسی می‌دانم، با تکبر و غرور گفت: «شبی مرا به صرف یک گیلاس مشروب دعوت خواهد کرد.» باغبان، آدم بی‌آزاری به نظرم رسید.


بیشتر بخوانید: اسرار خانه سوفیا لورن + عکس


بیست‌وسوم ژوئیه [یکم مرداد ۱۳۳۶]/ بعضی زن‌ها چقدر لوس و ازخودراضی هستند

واه... واقعا باورنکردنی است که بعضی زن‌ها چقدر لوس و ازخودراضی هستند و موقعی که با یکی بهتر از خودشان طرف می‌شوند، و احساس حقارت می‌کنند هر کاری از دست‌شان ساخته است.

امروز قرار بود سناریوی فیلمی را که در آمریکا باید بازی کنم، برایم بیاورند. چند صفحه‌ی آخر آن هنوز ماشین نشده بود. با نماینده‌ی کارخانه‌ی پارامونت به اتاق ماشین‌نویس رفتیم که شاید زودتر سناریو ماشین شود. وقتی که به اتاق رفتم، دختر جوانی که شاید بیست‌وچهار سال بیش‌تر نداشت و آدامس می‌جوید، غرولند می‌کرد و به زمین و زمان دشنام می‌داد. نماینده‌ی کارخانه حضور مرا به او اطلاع داد و گفت بهتر است از دشنام دادن دست بردارد و کارش را تمام کند. دختر ماشین‌نویس از این حرف عصبانی‌تر شد و از جا برخاست و در حالی که نگاه پرکینه‌ای به من انداخته بود، داد زد: «چی؟! هر روز از یک گوشه‌ی دنیا یک عنکبوت را پیدا می‌کنید و می‌آورید و زحمتش را با چندرغاز حقوق به گردن ما می‌اندازید. از روزی که ستاره‌بازی در این شهر رواج گرفته ماشین‌نویس‌ها از چشم افتاده‌اند.» و بعد گریه را سر داد. من درِ اتاق را به هم زدم و بیرون آمدم. اگر دختر ماشین‌نویس خوشگل بود دلم نمی‌سوخت.

اول اوت [دهم مرداد ۱۳۳۶]/ از این‌که راننده‌ی اتومبیل و دوستش مرا نشناختند احساس شکست کردم

از خانه‌ی من تا محل کارم با اتومبیل چهل دقیقه راه است. راستی تا یادم نرفته بنویسم که این‌جا شهر نیست، گل‌خانه است! ساعت ۱۲ شب است و اعصابم درهم شکسته و خرد است. کار امروز من طاقت‌فرسا بود. ساعت شش و نیم که از خواب بلند شدم و سر کار رفتم تا ساعت نه و نیم گرفتار بودم و از همه بدتر این حادثه‌ی اتومبیل اعصاب مرا ناراحت کرده است. برای اولین بار بعد از این همه موفقیت، طعم یک شکست را چشیدم. جریان را همان‌طوری که اتفاق افتاده می‌نویسم:

خودم پشت رل نشسته بودم و به‌سرعت می‌راندم که زودتر به خانه برسم. یک اتومبیل از عقب می‌آمد و می‌خواست از من جلو بزند. وقتی راه دادم نمی‌دانم یک‌دفعه چطور شد که گلگیر این اتومبیل به سپر اتومبیل من گیر کرد و صدای وحشتناکی بلند شد. اتومبیل را نگاه داشتم، من تنها بودم. در اولین نگاه دیدم که سپر من کنده شده و خسارت چندانی وارد نشده است. به‌زودی آن اتومبیل عقب به من نزدیک شد و دو مرد از آن پیاده شدند و بنای داد و فریاد گذاشتند. من از خودم دفاع کردم ولی آنها دست‌بردار نبودند و می‌گفتند که ناشی‌گری من موجب شده که اتومبیل‌شان خسارت ببیند. ناچار خودم را معرفی کردم. یکی از آنها گفت: «خانم! سوفیا لورن یا غیر سوفیا لورن فرقی ندارد. هرکس می‌خواهی باش! اتومبیل را خراب کردی باید خسارت بدهی.» پلیس آمریکا، پلیس قابل احترامی است، خسارت که ندادم هیچ، آنها را وادار کردند که از من معذرت بخواهند. اما اعصاب من خیلی ناراحت است؛ و از این‌که راننده‌ی اتومبیل و دوستش مرا نشناختند احساس شکست کردم.

چهارم اوت [۱۳ مرداد ۱۳۳۶]/ امان از بعضی مرد‌ها که چقدر چشم‌هیز هستند

امان از بعضی مرد‌ها که چقدر چشم‌هیز هستند! پریشب به افتخار من یک مهمانی داده بودند. برای اولین بار ودکا خوردم. مشروب قوی و خوبی است. من از ضیافت‌های این‌جا خوشم نمی‌آید. مردان خیلی زود مست می‌کنند به‌خصوص وقتی چشمان‌شان به یک زن زیبا می‌افتد حال خودشان را نمی‌فهمند و هرچه به دهن‌شان برسد می‌گویند و بعد که مورد اعتراض واقع شدند مستی را بهانه می‌کنند.

صاف و پوست‌کنده بگویم؛ از هر پنج مردی که با من روبه‌رو می‌شوند، دو تای آنها چشمک می‌زند، یکی آه می‌کشد و اظهار عشق می‌کند، یکی وعده‌ی ملاقات می‌خواهد و هر پنج تا تقاضای ازدواج می‌کنند.

این را بگویم که در این‌جا یک مجله‌ی عجیب وجود دارد که نامش «کانفیدنشال» و کارش رسوا کردن هنرمندان عالم سینماست. چیز‌هایی می‌نویسد که آدم شاخ درمی‌آورد. شاید حق دارد. وقتی رفتار بعضی از این هنرپیشه‌ها و ستاره‌ها را می‌بینم حق می‌دهم که چنین مجله‌ای هم وجود داشته باشد.

راستی تا یادم نرفته بنویسم که تا به حال هفت تا فحش آب‌دار و رکیک یاد گرفته‌ام. حیف که به زبان ایتالیایی قابل ترجمه نیست و الا برای راننده‌های رم سوقات خوبی است.

نهم اوت [۱۸ مرداد ۱۳۳۶]/ فکر می‌کردم ورودم غوقا کند، اما کسی توجهی به من نداشت

امروز ظهر، تعطیل داشتم و برای آن‌که غذای مطابق میل خود بخورم، به رستوران ایتالیایی‌ها رفتم. با وجود آن‌که مدتی از اقامت من در آمریکا می‌گذرد، هنوز به غذا‌های آنها عادت نکرده‌ام.

غذای رستوران خیلی خوب بود و مرا به یاد رستوران‌های عالی رم انداخت. هموطنان من زیاد در این‌جا بودند. فکر می‌کردم که ورود من غوغایی برپا کند، اما کسی به من توجهی نداشت. گوشه‌ی دنجی را انتخاب کردم. چند تا جوان که با زن‌های‌شان غذا می‌خوردند نگاه‌شان به من متوجه شد و یکی از آنها چشمک زد. دیگری گفت که من چقدر شبیه سوفیا لورن هستم. همه به طرف من خیره شدند و یکی از زن‌ها گفت: «ابدا به سوفیا لورن شباهتی ندارد. سوفیا لورن زن قشنگی است. این زن مثل سیاه‌پوست‌هاست»! اگر شما جای من بودید چه می‌کردید؟ خنده‌تان می‌گرفت یا عصبانی می‌شدید؟ من هردو کار را کردم.

راستی این را هم بنویسم که یکی از مشتری‌های این رستوران وقتی که من می‌خواستم خارج شوم، سلام فاشیستی داد و گفت: «زنده باد موسولینی»! به او دهن‌کجی کردم.

چهاردهم اوت [۲۳ مرداد ۱۳۳۶]/ سلمانی موهایم را زیر فر سوزانید و من گریه کردم

امروز عصر با ترن به واشنگتن رسیدم، اما صبح روزی که از لوس‌آنجلس حرکت کردم با اوقات تلخ راه افتادم، زیرا شب قبل از حرکت، آخر وقت سلمانی خسته بود و مو‌های مرا زیر فر سوزانید و من گریه کردم. هرچه در لوس‌آنجلس نخل و پالم فروان است، در شیکاگو آسمان‌خراش وجود دارد. از نواحی صنعتی پنسیلوانیا هم دیدن کردم. از واشنگتن خوشم آمده است. خیابان‌هایش آرام‌تر است و مثل لندن به نظرم آمد.

پوتوماک جای قشنگی است و من که سرحال بودم هوس کردم سوار اسکوتر بشوم و مدتی در خیابان‌ها گردش کردم. از شما چه پنهان سه تا نمره هم دادم. خوشبختانه پلیس‌ها مرا می‌شناختند. جای راف والونه [۱۹۱۶-۲۰۰۲/ هنرپیشه و فوتبالیست ایتالیایی]را خالی کردم که بیاید و موتورسورای مرا تماشا کند و به خودش زیاد ننازد.

نوزدهم اوت [۲۸ مرداد ۱۳۳۶]/ نیکسون مرد نازنینی است

واقعا این آقای ریچارد نیکسون معاون رئیس‌جمهوری مرد نازنینی است. کمتر سیاستمداری را به این صمیمیت و مهربانی و سمپاتی دیده‌ام. همه‌اش می‌خندید!

با یکی دیگر از رجال سیاسی آمریکا که سناتور آندی نام دارد آشنا شده‌ام. این آشنایی در ضیافتی صورت گرفت که سفیر ایتالیا به خاطر من ترتیب داده بود. اما هیچ‌کدام اینها به آقای نیکسون نمی‌رسند. قیافه‌ی جذاب و تودل‌برویی دارد. راستی بیش‌تر مردان آمریکایی زیبا هستند. موقعی که در میهمانی سفارت ایتالیا بودم فکر عجیبی مرا ناراحت می‌کرد. برای اولین بار هوس کرده بودم که این کاش یک جاسوسه می‌شدم! حالا که به این هوس فکر می‌کنم خودم خنده‌ام می‌گیرد. شاید محیط ضیافت سیاسی این فکر را به من تحمیل کرد. حالا دلم می‌خواهد فقط سوفیا لورن باشم.

این را هم بنویسم که در مهمانی سفارت با یک افسر آشنا شدم که سیبی بود که با ویتوریو دسکا [۱۹۰۱-۱۹۷۴/ بازیگر و کارگردان ایتالیایی]نصف کرده باشند. جای او هم خالی بود.

هفتم سپتامبر [۱۶ شهریور ۱۳۳۶]/ زندگی در لوس‌آنجلس خسته‌کننده است

از روزی که به لوس‌آنجلس بازگشته‌ام، کارم زیادتر و کشنده‌تر شده است. آمریکایی‌ها از ایتالیایی‌ها در کار سخت‌گیرتر هستند. فکر می‌کنم اگر پنج تا فیلم بازی کنم، مبدل به یک عجوزه بشوم. عجوزه شدن هم بد نیست، زیرا از دست مزاحمین و عشاق که راحت می‌شوم.

پریشب برای من اتفاق بدی روی داد. خوابیده بودم و هوا نسبتا گرم بود. پنجره‌ی اتاقم را باز گذارده بودم. شب از نیمه گذشته بود که صدایی مرا بیدار کرد. فورا چراغ را روشن کردم و یک جیغ بلند کشیدم. جوان لاغراندامی که فورا فهمیدم چینی است توی اتاق من بود. من مرتبا فریاد می‌زدم: «دزد!» ولی او با خون‌سردی کنار تخت آمد و گفت: «خانم سوفیا لورن داد بزنید عاشق! مرا دزد صدا نکنید»!

از خون‌سردی او خنده‌ام گرفت. جوان چینی با ادب تمام اظهار عشق کرد و یک عکس امضاشده از من گرفت و رفت. بعد از رفتن او به پلیس تلفن کردم و از فردای آن روز یک کارآگاه خصوصی که سن و سال زیادی هم دارد مراقب خانه است.

باغبان هنوز دعوت خود را تکرار می‌کند بدون آن‌که تاریخی را برای آن معین نماید.

زندگی در لس‌آنجلس خسته‌کننده شده است و آرزو دارم زودتر به اروپا مراجعت کنم.

منبع: خبر آنلاین
ارسال نظر
قوانین ارسال نظر
لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت، «اقتصاد24» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

صفحه اول روزنامه‌های سیاسی امروز

پیش‌بینی هواشناسی تهران و ایران امروز + جدول

وضعیت هواشناسی امروز

قیمت خودرو‌های سایپا امروز جمعه ۲۸ دی ۱۴۰۳ + جدول

قیمت دلار و یورو امروز جمعه ۲۸ دی ۱۴۰۳ + جدول

قیمت سکه و طلا امروز جمعه ۲۸ دی ۱۴۰۳ + جدول

عکس/ پوستر پرسپولیس برای دیدار با سپاهان

عکس/ پرسپولیس چند بار قهرمان سوپرجام شد؟

عکس/ پوستر AFC برای مسابقه سوپرجام بین پرسپولیس و سپاهان

عکس/ نورا هاشمی با لباس محلی در قشم

عکس/ ترکیب پرسپولیس مقابل سپاهان

عکس/ کاریکاتور کریم باقری در دستان بانوی هوادار پرسپولیس

عکس/ شبنم قلی خانی و مستانه مهاجر در دبی

عکس/ حضور خبرنگاران در محل دیدار پزشکیان و پوتین

اینفوگرافی/ تفاوت شکست خوردن با بازنده بودن

تصویری از ایلان ماسک و جف بزوس ۲۰ سال پیش

تورم دلاری به بازار دستگاه‌های فلزیاب رسید/ افزایش ۱۰۰ درصدی جویندگان گنج در ۷ سال گذشته

عکس/ نماز خواندن هیات همراه پزشکیان در کاخ کرملین

عکس‌های تولد ۲۴ سالگی باران خانم سریال گردن‌زنی

استوری معنادار معاون سابق پرسپولیس علیه درویش

خواندنی‌ها
خودرو
فناوری
آخرین اخبار

قیمت لیر ترکیه امروز + جزئیات

قیمت طلا به سقف ۶ هفته اخیر رسید

عکس/ قاب ماندگار عارف، ناصر حجازی، ستار و پروین با استایل خاص

بهرام سکان یا بهرام سوم کیست؟/ یکی از شاهان ساسانی که سلطنتش کوتاه بود

عکس/ چهره متفاوت آتنه فقیه نصیری، سحر ولدبیگی و حمیرا ریاضی در سال ۷۹

تکذیب ادعای ترور قاضی حسینعلی نیری

فیلم/ جزئیات ترور دو قاضی از زبان سخنگوی قوه قضائیه

افزایش دوباره قیمت مرغ از این تاریخ

فیلم/ انتقال پیکر قضات و فرد ضارب بعد از حادثه امروز تیراندازی

قاضی رازینی در گذر زمان از سال ۱۳۵۷ تا امروز

سوابق و ماجرای ترور قبلی قاضی علی رازینی

آشنایی با سوابق و بیوگرافی قاضی محمد مقیسه

حضور فعال بیمه ما در نمایشگاه پتروکم

فیلم/ پریناز ایزدیار هم کمدین شد

دلایل افزایش ۷۶ درصدی سود عملیاتی تکیمیا

بانک دی، پیشتاز در وصول مطالبات

گزارش بورس امروز شنبه ۲۹ دی ۱۴۰۳

انتشار اوراق گواهی سپرده خاص بانک رفاه کارگران ادامه دارد

معرفی خودرو مرسدس بنز S کلاس با موتور V ۱۲ + عکس

با همت و تلاش، کارنامه درخشانی را در ویترین نگاه مردم بگذاریم

آتش‌سوزی مهیب در یکی از بیمارستان‌های مشهد

فیلم/ اولین تصاویر از محل ترور دو قاضی در تهران

آینه صنعت پتروشیمی در ایران پتروکم/ شریعتمداری صدای صاحبان صنایع را شنید

تأکید محمد کبیری بر میزبانی شایسته از گردشگران نوروزی کیش

عکس/ حرم حضرت معصومه (س) در دوران قاجار ۱۲۹ سال پیش

حضور بیمه البرز در نمایشگاه تخصصی صنایع دریایی و دریانوردی ایران

فیلم/ برف شمال تهران را سفیدپوش کرد

عکس/ مکان حمله تروریستی به ۲ قاضی دیوان عالی

برگزاری دومین نشست تخصصی کنفرانس بین المللی فناوری با مشارکت بیمه البرز

واکاوی ابعاد ممنوع‌التصویری رییس دولت اصلاحات با اظهارات تازه حسن روحانی؛ چه کسی سیدمحمد خاتمی را ممنوع‌التصویر کرد؟

ورود اتباع ایرانی و مسافران اسرائیلی به سوریه ممنوع شد

بیانیه قوه قضائیه درباره ترور دو قاضی دیوان عالی

فیلم/ ماجرای ترور قاضی رازینی ۲۶ سال پیش

فیلم/ جشن تولد غم‌انگیز ماه‌چهره خلیلی با حضور پسرش

عکس/ واکنش حسام الدین آشنا به ترور سه قاضی در تهران

عکس/ نقش برجسته غزال در کاخ داریوش شوش بازماند از ۳۰۰۰ سال پیش

عکس/ ژست بامزه رُز و جک در پشت صحنه تایتانیک ۲۸ سال پیش

عکس/ قاب خانوادگی منوچهر وثوق در کنار پدرش ۷۶ سال پیش

هدیه ۵۰ میلیارد تومانی شیخ اماراتی به سردار آزمون+ عکس

قیمت جدید دام زنده ۲۹ دی‌ماه ۱۴۰۳ + جدول

جزییات تیراندازی و شهادت دو قاضی مقابل کاخ دادگستری

حال و هوای تشییع نمادین پیکر حضرت زینب (س)

بازیکن آرژانتینی در آستانه جدایی از استقلال

عکس/ قاب جذاب آناهیتا درگاهی و رویا جاویدنیا در ۳۷ و ۵۹ سالگی

عکس/ حمله مسلحانه به ۳ قاضی در دیوان عالی کل کشور

عکسی پرحاشیه و دیدنی از ملاقات پزشکیان و رئیس جمهور ترکمنستان

تیر اندازی مقابل کاخ دادگستری در میدان ارک

حمله تند کیهان به خودکشی ابراهیم نبوی

عکس/ تولد عجیب ابرا سریال یاغی در ۲۴ سالگی

عکسی پرحاشیه و با جزییات از ۵۵ سال پیش تهران