
اقتصاد۲۴- پرستو صالحی با افشاگری اخیرش علیه برنامه «عشق ابدی» دوباره آتش یک بحث قدیمی را شعلهور کرد؛ چرا این قبیل شوهای تلویزیونی در میان جوانان ایرانی تا این حد محبوب میشوند و غیبت نهادهای فرهنگی در تولید محتوای واقعی چه پیامدی برای جامعه دارد؟
مصاحبههای اخیر پرستو صالحی مجری برنامه عشق ابدی همراه یکی از شرکت کنندگان برنامه یک بار دیگر نام این برنامه را بر سر زبانها انداخته است.
پرستو صالحی در گفت و گوی اخیر خود عنوان کرده که نام این برنامه را باید خیانت ابدی گذاشت چرا که حداقل چهار یا پنج شرکت کننده این برنامه با داشتن سابقه رابطه وارد این برنامه شده و با وقاحت تمام جلوی دوربین برنامه دروغ میگفتند.
صحبتهای پرستو صالحی در کنار صحبتهای یکی از شرکت کنندگان که رسماً اعلام کرد بعد از پخش برنامه توسط سایر شرکت کنندگان مورد حمله در فضای مجازی قرار گرفته و وادار به مهاجرت شده است شنونده را بیشتر از قبل با ماهیت برنامههایی، چون عشق ابدی آشنا میکند.
فراگیر شدن برنامههایی مانند عشق ابدی (با بینندههای میلیونی) که به گفته مجری خود برنامه باید نام آن را خیانت ابدی گذاشت پرسشهای زیادی را به ذهن متبادر میکند. پرسش اول چرایی فراگیر شدن چنین برنامههایی است.
بیشتر بخوانید: عکس/ استوری مجری عشق ابدی برای تسلیت به شروین حاجیپور
بیننده هنگام تماشای این برنامه از خودش خواهد پرسید که چرا این برنامه با چنین مختصاتی در جامعه ایران تا این اندازه فراگیر شده است؟ و پرسش دومی که هنگام تماشای این برنامه به ذهن مخاطب خطور میکند این است که نتیجه فراگیر شدن چنین برنامههایی چه خواهد بود؟ پاسخ به این دو پرسش میتواند مسائل بسیار زیادی را روشن کند و به شناخت از ماهیت جامعه امروز ایران یاری رساند.
جامعه ایران با تمام تغییر و تحولاتی که پشت سر گذاشته هم چنان یک جامعه سنتی است. هر چند شکل روابط (خصوصاً رابطه زن و مرد) تغییرات بسیاری کرده است، اما هم چنان انتظار از ایجاد رابطه میان یک زن و مرد توسط بخش وسیعی از جامعه ازدواج است. به بیان سادهتر غایت یک رابطه در جامعه ایران هم چنان ازدواج است و توقعی که مراجع تاثیر گذار از جوانان دارند رفتن به زیر یک سقف است.
همین چند روز پیش بود که در یک خبر رسمی اعلام شد که قرارگاه ازدواج آسان تاسیس شده تا ازدواج را تبدیل به یک امر سهل و ساده برای جوانان کند. اما حقیقت امر این است که بحرانها و مشکلات معیشتی از یک سو و تغییر ارزشها و نگرشها از سوی دیگر باعث شده تا ازدواج نزد بسیاری از جوانان ایرانی منتفی شود.
با منتفی شدن ازدواج شکل دیگری از روابط جایگزین آن میشود که مورد پسند اقشار سنتی و ساختار سیاسی ایران نیست. حال پرسش اصلی این است که حاکمیت به عنوان مرجع تصمیم گیر با تغییر ماهیت روابط زن و مرد چه باید بکند؟
پر طرفدار شدن برنامههایی مانند عشق ابدی باید زنگ خطری برای دستگاههای فرهنگی کشور باشد که به شدت از تحولات جامعه ایران عقب ماندهاند. دستگاههای فرهنگی در حالی بر روی ازدواج تاکید میکنند که شرایط اقتصادی آن مهیا نیست و از طرف دیگر حضور زنان در عرصههای مختلف اجتماعی شکل روابط را از اساس تغییر داده است.
پرتماشاگر شدن عشق ابدی نشان گر این است که جامعه جوان ایران حساب خودش را به طور کامل از دستگاههای فرهنگی کشور جدا کرده و نیازهای خود را در برنامههایی که در خارج از کشور تولید میشود جستوجو میکند.
نگاه تک ساحتی مسئولان فرهنگی کشور به جامعه یک نتیجه به دنبال داشته و آن فراگیر شدن اشکالی از رابطه است که ماهیت آن در تضاد با فرهنگ و تاریخ جامعه ایران قرار دارد. اما چرا چنین اتفاقاتی رخ میدهد و چرا جوان ایرانی خودش را از نهادهای فرهنگی جدا میداند؟
همین چند سال گذشته بود که مدیر وقت سازمان صدا و سیما در پاسخ به این پرسش که چرا دیگر این سازمان با مجریان پرطرفداری مانند رضا رشیدپور و احسان علیخانی همکاری نمیکند گفت قصد این سازمان ساخت و معرفی سلبریتیهایی است که طرفدار حاکمیت باشند. به بیان سادهتر هدف جبلی به عنوان رئیس سازمان صدا و سیما ساخت سلبریتیهای حزب اللهی بود. نتیجه چنین رویکردی اُفت کیفی محصولات صدا و سیما و ریزش شدید مخاطب آن بود.
در غیبت برنامه سازان حرفهای و کاربلدی که هم ذات رسانه را به خوبی میشناختند و هم خوب بلد بودند برنامههای پرطرفدار بسازند. صدا و سیما پر شد از برنامههای نازل و بی کیفیتی که انگار برای ده درصد از جامعه ساخته شده است.
بیشتر بخوانید: افت ۱۰ درصدی نرخ ازدواج در یکسال/ ۱۷ میلیون جوان سابق ایرانی بالای ۴۵ سال هرگز ازدواج نکردهاند
این رویه را میتوان در تمام اجزای دستگاههای فرهنگی کشور مشاهده کرد. مدیران فرهنگی کشور اصلاً جوان ایرانی را به رسمیت نمیشناسند که بخواهند برای نیازهای او برنامه تولید کنند و نتیجه چنین رویکرد فراگیر شدن برنامههایی مثل عشق ابدی است.
به عنوان یک مخاطب کافی است یک روز وقت بگذارید و شبکههای مختلف تلویزیون را تماشا کنید. قطع به یقین از فاصله نجومی بین برنامههای این رسانه با واقعیت جامعه تعجب خواهید کرد. این موضوع را میتوان به سایر نهادهای فرهنگی که بودجههای کلانی هم از دولت میگیرند تعمیم داد. در فیلمها، کتاب، برنامههای فرهنگی و... اساساً مردم غایب هستند و نسل جوان در هیچ جای برنامههای کشور جا ندارد.
طبیعی است وقتی جوان ایرانی خودش را در برنامههای فرهنگی کشور غایب میبیند سراغ برنامههایی مانند عشق ابدی میرود. وقتی برگزاری یک کنسرت خیابانی توسط یکی از موجهترین خوانندگان ایرانی (همایون شجریان) با کارشکنی دستگاههای مسئول لغو میشود دیگر تفریح و سرگرمی باقی نمیماند که بتوان به آن رجوع کرد. این به رسمیت شناخته نشدن جوانان و نیازهای آنها قطعاً پیامدهای بسیار خطرناکی به دنبال خواهد داشت که کمترین آن بیگانگی با فرهنگ ایرانی است.
شاید برای خوانندگان این سوال پیش بیاید که برای مقابله با برنامههایی مانند عشق ابدی چه باید کرد؟ جواب به این پرسش واضح است. در گام اول باید جوان ایرانی دغدغهها و نیازهای او را به رسمیت شناخت تا بعد از آن بتوان درباره تولید محتوایی متناسب با نیازهای او برنامه ریزی کرد.
تا زمانی که تنها ده درصد از مردم جامعه توسط دستگاههای فرهنگی به رسمیت شناخته میشوند در بر همین پاشنه خواهد چرخید و جوانان ایرانی نیازهای خود را در برنامههایی مانند عشق ابدی جستوجو خواهند کرد که تاثیر آن تا سالها ادامه خواهد داشت و ایران را تبدیل به پدیدهای خارج از ماهیت و ذات تاریخی خود خواهد کرد.