اقتصاد۲۴- من انتظار زیادی از شوهرم نداشتم و کاملا موقعیت و شرایط او را درک میکردم. اما خودتان بهتر میدانید یک زن با احساس و عاطفه نفس میکشد و اگر بی مهری ببیند زندگی برایش جهنم میشود. زن ۳۸ ساله قطرات اشک را از روی گونه هایش پاک کرد و افزود: یک عمر خون دل خوردم و آبروداری کردم تااین که چهار ماه قبل برای دخترم خواستگاری آمد و شوهرم پس از انجام تحقیقات لازم البته بدون آن که نظری از من و فرزندم بخواهد جواب بله گفت و مراسم عقدکنان دخترم برگزار شد.
خانواده دامادم از همان لحظه اول آشنایی با ما، متوجه رفتارهای تحقیر آمیز شوهرم شدند و همیشه میپرسیدند چرا همسرتان قدر شما را نمیداند و این قدر یک دنده و مغرور است. حدود دو ماه از این ماجرا گذشت و متاسفانه دامادم نیز از شوهرم یاد گرفت و برخوردهای بسیار تند و خشن در رفتار با دخترم نشان میداد که این مسئله باعث به وجود آمدن اختلافاتی بین آنها شد.
زن جوان در واحد مشاوره پلیس افزود: در این مدت رفت و آمدهای من و همسر عموی دامادم خیلی صمیمانه و خودمانی شد و هر موقع او را میدیدم سفره دلم را میگشودم و از مشکلات زندگی ام و بداخلاقیهای شوهرم گلایه میکردم. افسوس که ندانسته تمام مسائل ریز و درشت زندگی ام را فاش کردم و غافل از آن بودم که با این کار اشتباه چه بلایی به سرم خواهد آمد.
از شما چه پنهان یک روز پیامک عاشقانهای از طریق گوشی تلفن همراهم دریافت کردم و این مسئله برایم خیلی عجیب بود. چون سابقه نداشت کسی برایم چنین پیامکهایی بفرستد. به این موضوع توجه چندانی نشان ندادم و با خودم گفتم حتما این پیامک اشتباهی ارسال شده است، اما از آن روز پیامکهای عاطفی و عاشقانه زیادی با این مضمون که «تو یک فرشته تنها هستی» دریافت کردم.
من از ترس چیزی به شوهرم نگفتم و از طرفی کنجکاو شده بودم و دوست داشتم بدانم این فرد کیست که این قدر ابراز عشق و علاقه میکند. نمیدانم چرا در قفس تنهایی خودم را به روی این مسئله باز کردم و من هم یک بار به این پیامکهای عاشقانه پاسخ دادم. اما هنوز چند ساعت از این موضوع نگذشته بود که دامادم به همراه پدر و مادر و زن عمویش خیلی خشمگین و عصبانی به خانه ما آمدند و سر و صدا راه انداختند. من تازه فهمیدم همسر عموی دامادم تمام درد دلها و گلایه هایم را به شوهرش انتقال داده است و کسی که پیامکهای عاشقانه برایم ارسال میکرده، عموی دامادم بوده است.
زن جوان گفت: شوهرم هیچ نگفت، ولی با دعوا و درگیری که سر این مسئله به پا شد زندگی دخترم نیز از دست رفت و دامادم و خانواده اش میگویند عروسی که مادرش فاسد باشد نمیخواهیم.