تاریخ انتشار: ۲۱:۴۸ - ۰۸ خرداد ۱۳۹۹
تعداد نظرات: ۳ نظر

روایتی از اهالی روستای سفیدسنگان؛ «رومینا را فقط پدرش نکشت»

خاله می‌گوید رومینا دختر خیلی شادی بود، دلش می‌خواست برود عروسی، دلش می‌خواست عروس شود، مکثی می‌کند و جمله‌اش را این طور تمام می‌کند: «بچه بود، خیلی بچه بود خب.»
رومینا اشرفی
 
اقتصاد۲۴- به گل‌های قالی خیره مانده‌ایم، توی اتاق من و زنی که کنارم نشسته غریبه هستیم، مادر، سه تا از خاله‌ها و دخترخاله رومینا هم هستند، مادر بزرگ با مو‌های حنا بسته، وسط آشپزخانه نشسته است، حرف نمی‌زند، جای دیگری است و فقط گاهی چیزی از روی زمین برمی‌دارد، می‌گیرد میان دستانش، می‌تکاند، چیزی مثل غبار. می‌تکاندش جایی دورتر از اینجا.

زنی که کنارم نشسته هم‌زبان جمع است، این امتیاز او باعث شده من غریبه‌تر به نظر بیایم. با پسر و همسرش از تبریز آمده‌اند، با هم رسیده‌ایم، گوشی‌اش را نشانم می‌دهد، می‌گوید از وقتی عکس رومینا را دیده و داستانش را شنیده است، بی‌تاب شده که بیاید و خانواده‌اش را ببیند.

من با همراهی آقای ح که از آشنایان خانواده دشتی یعنی خانواده مادری رومیناست آمده‌ایم برای مصاحبه،، اما خانواده دل و دماغ حرف زدن ندارند، می‌گویند گفتنی‌ها را گفته‌اند و دیگر نمی‌خواهند چیزی بگویند.

میان دوراهی کار و اخلاق مانده‌ام، محبت‌شان آن‌قدر زیاد هست که می‌دانم اگر اصرار کنم، نتیجه می‌دهد، اما منصفانه نیست. زنی که از تبریز آمده مشکل مرا ندارد، با اینکه به صندل راحتی‌ای که پوشیده و لباس‌هایش اشاره می‌کند و می‌گوید می‌داند که ظاهرش مناسب تسلیت نیست، اما آمده که حتما مادر رومینا را ببیند. می‌رود بالا، من می‌مانم و پسرش و آقای ح که نمی‌داند باید چه کند که به قول خودش من دست خالی برنگردم.

«دیرگاهی است که، چون من همه را

رنگ خاموشی در طرح لب است.

جنبشی نیست در این خاموشی

دست‌ها، پا‌ها در قیر شب است.»

آقای ح بالاخره تصمیم نهایی را می‌گیرد، می‌گوید حالا که آن‌ها هم اصرار می‌کنند، برو بالا و یک استکان چایی بخور و اگر خودشان حرفی زدند همان‌ها را بنویس.
 

بیشتر بخوانید: اولین اعترافات پدر «رومینا» دختر ۱۴ ساله تالشی

من و زن تبریزی کنار هم نشسته‌ایم در حلقه زنانی مشکی پوشیده که نزدیک‌ترین نسبت‌ها را با رومینا دارند. زن، ترکی با خاله‌ها صحبت می‌کند، نگاه خالی مرا که می‌بیند می‌آید به کمک، فارسی توضیح می‌دهد که چه‌ها گفته و شنیده است.

مادر رومینا ساکت است. یکی از خاله‌ها سرصحبت را با ما باز می‌کند: «پدرش که ماجرا را می‌فهمد می‌گوید بهتر است که رومینا خودش، خودش را بکشد بجای اینکه من بکشمش، این حرف‌ها باعث شد رومینا بترسد، فکر می‌کنم به همین خاطر هم فرار کرد، توی نامه‌ای که قبل از فرار می‌نویسد هم همین را گفته، خطاب به پدرش گفته حالا که می‌خواستی من خودم را بکشم، پس من می‌روم و فکر کن که من مرده‌ام.»

زن تبریزی کارم را راحت می‌کند، جای من می‌پرسد که رابطه پدر و دختر چطور بوده؟ به روایت خاله پدر آدم خوبی بوده، البته اخلاق‌های دوگانه‌ای داشته: «حالی به حالی بود، گاهی خیلی خوب بود و گاهی بداخلاق می‌شد، اما کلا با رومینا خوب بود و کلا دختر خیلی دوستش داشت، حتی بعد از اینکه رومینا را کشت به خواهرم می‌گوید من سهم خودم را برداشتم و کشتم، سهم تو را (برادر کوچک رومینا) برای تو گذاشتم.»

خاله می‌گوید رومینا دختر خیلی شادی بود، دلش می‌خواست برود عروسی، دلش می‌خواست عروس شود، مکثی می‌کند و جمله‌اش را این طور تمام می‌کند: «بچه بود، خیلی بچه بود خب.»

خاله معتقد است مردان دور و بر پدر رومینا در اینکه او را بکشد نقش داشته‌اند، مثلا عموی‌اش گفته بود سرپرستی زن و بچه‌ام با تو خودم می‌کشمش، دیگرانی هم بوده‌اند که گفته‌اند چطور می‌خواهی با این موضوع که دخترت فرار کرده و دوباره برگشته خانه کنار بیایی، چطور می‌خواهی سرت را توی محل بالا بگیری.

«درختی میان دو لحظه می‌پژمرد

اتاقی به آستانه خود می‌رسید

مرغی بیراهه فضا را می‌پیمود

و پنجره‌ای در مرز شب و روز گم شده بود.»

زن تبریزی که زودتر از من رسیده قصد رفتن دارد، هنوز خداحافظی نکرده که من حس مزاحم بودن دارم، چای‌ام را سر می‌کشم و بلند می‌شوم، مادر رومینا کمی جلو می‌آید، صدایش از جایی دور می‌آید، پشت خروار اندوه و غم، چند جمله می‌گوید، جملاتی از سر حسرت که کاش پدر و دختر را با هم تنها نمی‌گذاشت، کاش نمی‌رفت لباس‌ها را بشوید. حالا دیگر چه فرقی می‌کند که کدام لباس‌ها شسته شده باشند، وقتی که تا ابد رخت‌شان رخت عزاست.



فقط خانواده رومینا نیستند که تصمیم گرفته‌اند سکوت کنند، مردی با کلاه حصیری، زنی که آمده از دوره‌گرد پارچه‌فروش خرید کند، مرد جوان موتور سوار، خانم نعمتی، مدیر مدرسه رومینا و خیلی‌های دیگر دوست ندارند چیزی بگویند، از طرفی معتقدند هر آنچه که باید گفته شده و نیازی به توضیح بیشتر نیست، از طرفی معتقدند ناگفته‌ها دارد به شکل نادرستی راهش را از شبکه‌های اجتماعی و به قول خودشان فضای مجازی پیدا می‌کند و تیغ می‌کشد به چهره حقیقت. آن قدر این مدت قضاوت و حرف و حدیث گفته و چرخیده شده که کسی حاضر نیست بار بیشتری بر دوش این امواج که آمده چند خانواده را برده زیر آب و سیل شده، بگذارد.

خانم ف، اما حرف‌هایی دارد، پررنگ‌ترین تصویرش از رومینا روز بازگشایی مدرسه‌هاست، پسر خانم ف و برادر رومینا پیش‌دبستانی بودند، آن روز رومینا دست برادرش را گرفته و آورده بود مدرسه، در دست دیگرش یک دسته‌گل بزرگ و زیبایی بوده که برای مربی پیش‌دبستانی آورده بود. خانم ف دست‌گل و چهره خندان رومینا یادش مانده، این‌ها را که تعریف می‌کند، لبخند دارد، اما آخر حرف‌ها نگاهش خشک می‌شود: «من هنوزم باور نمی‌کنم این اتفاق افتاده.»

خانم ف خودش وقتی ۱۲ ساله بوده ازدواج کرده، آن هم ازدواج فامیلی، اصلا نمی‌دانسته ازدواج یعنی چه، او دختر ندارد، ولی اگر دختر داشت محال بود تا قبل از ۱۸ سالگی شوهرش می‌داد، البته او که هم‌روستایی بهمن و اهل شلقون است، فکر می‌کند بهمن پسر بدی نبوده و خب کم پیش نیامده که اهالی روستای‌شان با روستای همسایه یعنی سفیدسنگان فرار کرده باشند و بعد هم اغلب خانواده‌ها مجبور به رضایت شده و ازدواج شکل بگیرد و لابد بهمن هم با همین نیت برنامه فرار را چیده است.

«نوسان‌ها خاک شد

و خاک‌ها از میان انگشتانم لغزید و فرو ریخت.

شبیه هیچ شده‌ای!

چهره‌ات را به سردی خاک بسپار.»



مرز دو روستا خیلی باریک است، آن‌قدر که زمینی محصور با کاج‌ها را رد کنی ناگهان همه چیز از سفیدسنگان به شلقون تغییر نام می‌دهد، اما تفاوت‌ها مرز پررنگ‌تری دارد، آن‌قدر که یکی از اهالی می‌گوید، هر چه دختر ما به آن‌ها داده‌ایم کتک‌خورده و زجر کشیده به خانه برگشته و هرچه دختراز آن‌ها گرفته‌ایم با عزت و احترام زندگی کرده، همین حرف را می‌توانید برعکس کنید و از دهان دیگری بشنوی. ظاهرا همه چیز در صلح و صفاست، اما پای وصلت که به میان می‌آید، بزرگتر‌ها چندان راضی نیستند.

مردی که کلاه روستایی بر سر دارد، مرد کنار دستش را نشان می‌دهد و می‌گوید: همین آقا از آن روستاست، اما با ما رفت‌وآمد دارد، هیچ مشکلی هم نداریم، اما بد و خوب همه جا هست، هر جا ممکن است جوانی داشته باشد که پدری نخواهد او را به دامادی قبول کند.

«روی علف‌های اشک‌آلود به‌راه افتاده‌ام

خوابی را میان این علف‌ها گم کرده‌ام

دست‌هایم پر از بیهودگی جست‌وجوهاست.»

روایت‌ها از بهمن متفاوت است، کسانی او را تایید می‌کنند و کسانی معتقدند که اگر رومینا با هر کس دیگه‌ای غیر او فرار کرده بود، سرنوشتش این نبود. ظاهرا فرار راهی است برای اینکه خانواده‌ها تفاوت‌های مذهبی، فرهنگی یا اقتصادی را بدون راه حل بهتری، شوک‌گونه بپذیرند و چاره‌ای برایشان نماند جز اینکه با اتفاق انجام شده کنار بیایند. کسی از اهالی چنین حجمی از خشونت را سراغ ندارد، بدترین سرنوشت برای دختران فراری طرد شدن از خانواده بوده یا طلاق که البته دومی می‌تواند عاقبت هر ازدواجی باشد.

مرد مغازه‌داری از قول پدر رومینا می‌گوید که آن طرف ماجرا اگر هر کسی غیر از بهمن بود، «راضی» می‌شد و لابد حالا خانواده‌ها داشتند برای مراسم عروسی خودشان را آماده می‌کردند.

«میان خوشه و خورشید

نهیب داس از هم درید.

میان لبخند و لب

خنجر زمان در هم شکست.»

عمو و برادرزاده هستند، خانه‌شان را با دست نشانم می‌دهند؛ تقریبا همسایه خانواده مادری رومینا محسوب می‌شوند، عمو تمایلی به صحبت ندارد، تاکید دارد بروم و از خود خانواده‌ها سوال کنم، برادرزاده، اما یک حرف را مدام تکرار می‌کند، اینکه رضا اشرفی، پدر رومینا فرشته نبود، اما این چهره شیطانی‌ای که از او ساخته شده با واقعیت یکی نیست. او معتقد است پدر رومینا تحت شرایط محیط و همان چیزی که به اسم حرف مردم و حفظ ناموس معروف شده، دست به این کار زده است.

مرد دیگری حرف برادرزاده را می‌گیرد و ادامه می‌دهد: «البته معلوم بود که رومینا می‌خواست به هر قیمتی از آن خانه فرار کند، پدرش دست‌کم قاتل نبود، اما قاتل شد، بخاطر حرف‌های بقیه، بخاطر اینکه اگر این کار را نمی‌کرد دیگر نمی‌توانست سر بلند کند جلوی بقیه. اینجا محیط کوچک است.»

مرد جوان دیگری پی حرف‌ها را می‌گیرد و می‌گوید: «باید رضا اشرفی مجازات شود، اما بهمن هم باید مجازات شود، شاید اگر بهمن بعد از اینکه با رومینا فرار کرد، چند بار از او لایو نمی‌گذاشت، پدر رومینا ان‌قدر عصبانی نمی‌شد، بهمن هم مقصر است، اگر اندازه قاتل نباشد، اما می‌تواند مسبب آن شود.»

«می‌گویند: دستی در خوابی گل می‌چید.»

ظهر شده، آفتاب آمده بالای سرمان، داغ می‌تابد بر سرهایمان، روستا خلوت شده، سفیدسنگان پر از باغ‌های کیوی است و شالیزار، روستا ساکت شده، فقط صدای آب است و پرنده. روستا در آستانه یک بعد از ظهر آرام و قشنگ است و هیچ جای این زیبایی شبیه هلال ماهی که خون از آن چکیده نیست.

«باد می‌رفت به سر وقت چنار

من به سر وقت خدا می‌رفتم.»
 
منبع: خبر آنلاین
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۲
عباس
0
0
جمعه ۰۹ خرداد ۱۳۹۹
از همه چیز گفته شده، متاسفانه غیر از عامل اصلی که اون آموزش و پرورش است، هیچ حرفی زده نمیشه!؟ در تمام دنیا مدرسه محل آموزش زندگی است به بچه ها، به اونها آموزش میدهند که وقتی چیزی را بهت نمیدن تو نباید اصرار کنی برای بدست آوردنش! ولی مدارس ما ، آموزش و پرورش ما کجای کارند!! نه به حسادت بچه ها، بخل بچه ها و ... هزاران خصلت بدی که در وجود بچه ها هست و باید اصلاح شود. هیچ کاری انجام نمیشه!
ناشناس
0
0
شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۹
سلام من خودم یک زنم و یه دختر در مثل رومینا دارم برایم بسیار دردناکه و امیدوارم دیگر شاهد چنین اتفاقاتی نباشیم ای کاش مسئولین قوانینی صادر میکردند که به همین راحتی جان کسی گرفته نمیشد،سازمانهای مثل آموزش و پرورش و بهزیستی چه قبل و چه بعد از اتفاق بتونند مرهمی باشند بر روی زخمها و آگاهیه کامل به خانوادها بدهند بزرگان خانواده و محل با وساطت و ....جلوی این اتفاقات رو بگیرند،ای کاش این اتفاق هر چند که خیلی تلخ اما تجربه ی باشد برای نیروی انتظامی که مدتی پیگیر خانواده باشند تا خطری جان شخص خاطی رو تهدید نکند و آموزشهای لازم داده بشد رومینا رفت امیدوارم دیگر بخاطر فقر فرهنگی شاهد این اتفاق نباشیم
رهام
0
0
سه‌شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۹
چرا اینقد ساده اید،،رومینا قربانی بوده،،و اون پسر هیچ عشقی نداشته بهش طوری ک در مصاحبه حتی اسمش رو هم نمیاره و میگه اون دختره،،قاتل اصلی این پسره بی شرفه ک بعد برگردوندن رومینا زنگ ب پدره میزنه و تحریکش میکنه ک دخترت ۶ روز پیش من بو ه و.... پدرشم ک چغندر نبوده ببینین چقد تحت فشار قرارش داده و جنون پیدا کرده با حرفای اون پسر ک حاصر شده بچه خودش رو بکشه،،،قاتل اصلی اون پسره بی شرفه ک از طاهرشم معلومه ک خراب عالمه خدا ازش نگذره،،پدر رومینا اول باید اینو میکشت
ارسال نظر
قوانین ارسال نظر
لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت، «اقتصاد24» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

صفحه اول روزنامه‌های سیاسی امروز

پیش‌بینی هواشناسی تهران و ایران امروز + جدول

قیمت لیر ترکیه امروز در بازار + جزئیات

وضعیت هواشناسی امروز

قیمت دینار عراق امروز در بازار + جزئیات

قیمت خودرو‌های سایپا امروز جمعه ۲۸ دی ۱۴۰۳ + جدول

قیمت دلار و یورو امروز جمعه ۲۸ دی ۱۴۰۳ + جدول

قیمت سکه و طلا امروز جمعه ۲۸ دی ۱۴۰۳ + جدول

عکس/ پرسپولیس چند بار قهرمان سوپرجام شد؟

عکس/ پوستر پرسپولیس برای دیدار با سپاهان

عکس/ پوستر AFC برای مسابقه سوپرجام بین پرسپولیس و سپاهان

عکس/ نورا هاشمی با لباس محلی در قشم

عکس/ ترکیب پرسپولیس مقابل سپاهان

عکس/ کاریکاتور کریم باقری در دستان بانوی هوادار پرسپولیس

عکس/ شبنم قلی خانی و مستانه مهاجر در دبی

عکس/ حضور خبرنگاران در محل دیدار پزشکیان و پوتین

اینفوگرافی/ تفاوت شکست خوردن با بازنده بودن

تصویری از ایلان ماسک و جف بزوس ۲۰ سال پیش

تورم دلاری به بازار دستگاه‌های فلزیاب رسید/ افزایش ۱۰۰ درصدی جویندگان گنج در ۷ سال گذشته

عکس/ نماز خواندن هیات همراه پزشکیان در کاخ کرملین

خواندنی‌ها
خودرو
فناوری
آخرین اخبار

تاثیر فناوری‌ های نوین بر مدل های کسب و کار آینده چیست؟

عکس/ برگزاری نشست سران قوا در نهاد ریاست جمهوری

آشنایی با زیبایی‌های کاخ کرملین روسیه + عکس

عکس/ نمایی بی نظیر از شهر منجیل گیلان ۱۳۳ سال پیش

باید‌ها و نباید‌های مهم در دوران بارداری

فیلم/ مقیسه قاضی چه پرونده‌هایی بود؟

راز شگفت انگیز طول عمر ژاپنی‌ها چیست؟

فیلم/ بارش زیبای برف هم‌اکنون در فرحزاد تهران

عکس/ چهره خاص و دیدنی گوگوشِ در کنار پدرش ۶۴ سال پیش

انجمن کم درآمدان گمنام چیست؟

فوری؛ مدارس این استان یکشنبه ۳۰ دی تعطیل شد

عکس/ بازتاب حادثه تروریستی تهران در الجزیره انگلیسی

عکس/ ترافیک شدید در بزرگراه‌های تهران

عکس/ استقبال قاضیِ مقیسه از حمید نوری

فیلم/ بارش شدید برف سعادت آباد را سفید پوش کرد

عکس/ تمرین تیم استقلال در کمپ ناصر حجازی

قاضی علی رازینی کیست؟/ از چهره‌های مهم قضایی که امروز ترور شد

گاندو دوباره به تلوزیون می‌آید

فیلم/ سخنان ۲۵ روز پیش قاضی مقیسه چه بود؟

فیلم/ علی رازینی درباره ترورش چه گفته بود؟

موضع پزشکیان در مصاحبه با NBC سازنده، منطقی و عزتمندانه بود

محمد مقیسه کیست؟/ زندگی قاضی جنجالی دستگاه قضایی؛ از آغاز تا ترور

فیلم/ دکوراسیون مدرن خانه شبنم مقدمی در برج لاکچری تهران

آرمان رمضانی از استقلال جدا شد

اینفوگرافی/ ۱۰ استارتاپ بزرگ ایران با ارزش ۱۰۰ هزار میلیارد تومان

فیلم/ تایید حضور نیروی نفوذی در ترور دو قاضی

عکس/ پوشش برف در ایران از نگاه ناسا

تکذیب ادعای بازداشت کارکنان دیوان عالی کشور

معرفی مشخصات نارنجک انداز ایکس ام۲۵

عکس/ نمایی از ساختمان محل ترور ۲ قاضی دیوان عالی کشور

عکس/ استوری احساسی بهنوش بختیاری در اینستاگرام غوغا کرد

عکس/ واکنش ربیعی به حادثه تروریستی امروز

متن معاهده راهبردی ایران و روسیه + جزییات

عکس/ واکنش رشیدپور به تویت عجیب سعید جلیلی

قیمت دینار عراق امروز + جزئیات

قیمت لیر ترکیه امروز + جزئیات

قیمت طلا به سقف ۶ هفته اخیر رسید

عکس/ قاب ماندگار عارف، ناصر حجازی، ستار و پروین با استایل خاص

بهرام سکان یا بهرام سوم کیست؟/ یکی از شاهان ساسانی که سلطنتش کوتاه بود

عکس/ چهره متفاوت آتنه فقیه نصیری، سحر ولدبیگی و حمیرا ریاضی در سال ۷۹

تکذیب ادعای ترور قاضی حسینعلی نیری

فیلم/ جزئیات ترور دو قاضی از زبان سخنگوی قوه قضائیه

افزایش دوباره قیمت مرغ از این تاریخ

فیلم/ انتقال پیکر قضات و فرد ضارب بعد از حادثه امروز تیراندازی

قاضی رازینی در گذر زمان از سال ۱۳۵۷ تا امروز

سوابق و ماجرای ترور قبلی قاضی علی رازینی

آشنایی با سوابق و بیوگرافی قاضی محمد مقیسه

حضور فعال بیمه ما در نمایشگاه پتروکم

فیلم/ پریناز ایزدیار هم کمدین شد

دلایل افزایش ۷۶ درصدی سود عملیاتی تکیمیا