اقتصاد ۲۴- زن جوان در حالی که دادخواست شکایت از همسرش را روی میز مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری میگذاشت، عنوان کرد: امروز از چنگ همسرم فرار کرده ام چرا که او قصد کشتن من و فرزندم را دارد. همسرم وقتی به دلیل مصرف موادمخدر صنعتی، از حالت طبیعی خارج میشود دیگر متوجه رفتارهای خطرناک خودش نیست.
البته رفتارهای اشتباه من در گذشته نیز به این اعمال خطرناک او دامن زده است و من دیگر چارهای جز جدا شدن از او ندارم. زن جوان در حالی که نوزادش را در آغوش میفشرد، دفتر زندگی اش را به ۳ سال قبل ورق زد و گفت: در خانوادهای زندگی میکردم که پدر و مادرم هیچ گاه به تحصیل فرزندانشان اهمیتی نمیدادند.
بیشتر بخوانید:مرد تهرانی ۳ سال بعد فهمید پدر بچه اش نیست!
من هم که احساس پوچی میکردم در دوران دبیرستان ترک تحصیل کردم و در یک کارگاه خیاطی مشغول کار شدم.
پدرم دستفروش بود و وضعیت مالی خوبی نداشتیم. از سوی دیگر هم، پزشکان به مادر بیمارم توصیه کرده بودند که اگر در بیمارستان بستری نشود وضعیت جسمانی اش رو به وخامت خواهد گذاشت، ولی پدرم نمیتوانست هزینه بستری شدن او را بپردازد این گونه بود که مدتی بعد مادرم بر اثر عوارض ناشی از بیماری فوت کرد و من مجبور شدم از خواهران و برادران کوچک ترم نگهداری کنم.
ازدواج پدر و رفتارهای خشن او برای حمایت از همسرش و همچنین فشارهای اقتصادی، موجب شد برای رهایی از این شرایط به خواستگاری «غلامعباس» پاسخ مثبت بدهم.
احساس میکردم با ازدواج میتوانم به آینده ام امیدوار باشم و بدون هیچ گونه شناختی از غلامعباس زندگی مشترکم را با او آغاز کردم، اما خیلی زود با رفتارهای خشن همسرم متوجه اعتیاد او به موادمخدر صنعتی شدم.
این در حالی بود که مجبور به سکوت بودم و نمیتوانستم دوباره به آن خانواده آشفته بازگردم. در همین زمان بود که اشتباهی بزرگ را مرتکب شدم ودر جست و جوی محبت وارد شبکههای اجتماعی شدم و با پسر جوانی به نام «حمید» ارتباط برقرار کردم.
او با جملات عاشقانه اش مرا وابسته خودش کرده بود تا این که روزی فهمیدم حمید با دختری ازدواج کرده است. با آن که هیچ وقت حضوری او را ملاقات نکرده بودم، اما ازدواج او ضربه روحی شدیدی به من وارد کرد به طوری که برای فراموش کردن او به سمت موادمخدر کشیده شدم. از آن روز به بعد در کنار «غلامعباس» مواد مصرف میکردم تا این که پدرم متوجه موضوع شد و مرا در مرکز ترک اعتیاد بستری کرد.
وقتی مواد را کنار گذاشتم پدرم اصرار میکرد از همسرم جدا شوم، اما من که میدانستم مقصر خودم هستم به زندگی با او ادامه دادم. مدتی بعد و در حالی که دختری به دنیا آورده بودم «غلامعباس» متوجه ارتباط قبلی من با حمید شد و از آن روز دیگر همواره پس از مصرف مواد، مراکتک میزند. امروز نیز...