به گزارش جامعه ۲۴ بارها درباره پدیده تلخ خشونت خانگی خوانده یا شنیدهایم، پدیدهای که معمولا از زنان، کودکان و سالمندان به عنوان قربانیان آن نام برده میشود، اما شاید کمتر کسی از این موضوع مطلع باشد که مردان هم تحت خشونت خانگی قرار گرفته و توسط همسر یا فرزندان خود مورد انواع خشونتها قرار میگیرند. اگرچه تعداد مردان تحت خشونت خانگی از زنان قربانی این پدیده کمتر است، اما آسیبهای ناشی از آن برای هر دو جنسیت شدید و دردناک است. با این حال به دلیل شیوع بیشتر زنآزاری این مساله بیشتر مورد توجه رسانهها و متخصصان قرار میگیرد.
با نگاهی به آمارها در مییابیم که خشونت علیه مردان در خانواده پدیدهای تقریبا رایج در جهان است آنچنانکه در بسیاری از کشورها ۲۰ درصد قربانیان خشونت خانگی را مردان تشکیل میدهند. همچنین بر اساس آمار ارائهشده از اداره آمار ملی آمریکا، از هر ۳ قربانی خشونت خانگی در سال، یک نفر مرد بوده و از هر ۶ تا ۷ مرد، یک نفر در طول زندگی خود قربانی خشونت خانگی شده است.
از سوی دیگر ۲۶ درصد از خشونت و جرایم خانگی که به پلیس گزارش میشود، علیه مردان بوده است. همچنین در سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۰، بهطور متوسط هر سال ۱۲ مرد به وسیله همسران فعلی یا قبلی خود کشته شدند و هر سال تقریبا ۱۱ درصد از مردان قربانی خشونت خانگی دست به خودکشی میزنند.
با این حال میتوان گفت مرد آزاری در خانواده خشونتی است که کمتر دیده و شنیده میشود؛ یکی از علل این موضوع به جز آمار کمتر این پدیده در مقایسه با خشونت علیه زنان، تابو بودن مورد آزار قرار گرفتن یک مرد از طرف اعضای خانواده و خصوصا زن است، مسالهای که ویژگی مرد بودن یا مردانگی را که به شدت در جامعه مردان باعث تفاخر و مباهات است زیر سوال میبرد.
از سوی دیگر برخلاف خشونت علیه زنان که معمولا با دلسوزی و همدلی از سوی جوامع امروزی همراه است میتوان گفت مردان تحت خشونت خانگی از تحقیر شدن توسط جامعه به دلیل زیرسوال رفتن مردانگی خود در هراسند. همچنین در جوامع بستهتر و مردسالار، جامعه و حتی اعضای خانواده زن تحت خشونت از او توقع دارند که برای حفظ کیان خانواده و البته زیرسوال نبردن قدرت مردانه همسر در برابر آزار خانگی سکوت کند. اما شاید بتوان گفت که در مساله مردآزاری معمولا این خود مردان هستند که برای حراست از جایگاه مردانگی خود و پیشگیری از تحقیر شدن در جامعه مردان دست به سکوت میزنند.
ایران هم از موضوع خشونت علیه مردان مستثنی نیست و درصدی از مردان تحت خشونت خانگی در کشور شناسایی شدهاند. با این حال با توجه به سکوت مردان تحت خشونت و عدم شناسایی آنها میتوان گفت که آمار ارائه شده توسط مراجع رسمی کمتر از میزان واقعی آن است.
میلاد متولد ۱۳۵۷ است کارگری ساده و زحمتکش که تحصیلات کمی هم دارد. او با یکی از دختران فامیل ازدواج میکند که تحصیلاتش اندکی بالاتر از اوست. زندگی مشترک روی تلخ و عبوسش را به میلاد نشان میدهد.
عروس خانم دست بزن دارد. مرتب او را کتک میزند توانایی کنترل خشمی را که سریع ظاهر میشود ندارد، بهخصوص سیلی زدن که در هر جمعی و با کوچکترین اختلاف نظر فوری از سوی زن به میلاد تحمیل میشود. ناسزاگویی و متهم کردن او به بیسوادی و نافهمی، کمترین تحقیرهایی است که از سوی همسر بر سر میلاد آوار میشود.
مرد جوان ۵ سال این زندگی را تحمل میکند روی طلاق ندارد، امیدوار است همسر به نادرستی رفتارش پی ببرد، اما دریغ که هر چه میلاد بیشتر سکوت میکند توهینهای زن بیشتر میشود. کار به جایی میرسد که به تدریج میلاد اعتماد به نفسش را کامل از دست میدهد. دیگر حتی جرات اظهارنظر در جمع را ندارد. دچار خود کمبینی میشود. هر وقت که میخواهد سخنی بگوید صدای زن در گوشش میپیچد که تو بیسوادی و نباید حرف بزنی، گاهی هم از ترس سیلی خوردن و فحش شنیدن در مقابل دیگران سکوت میکند تا مبادا باز هم آبرویش برود، اما رفتارهای همسر آنچنان بیمحابا و پرتکرار است تا آنجا که دیگر جایی برای سکوت و کتمان نمیگذارد.
خانواده و دوستان او را متهم به نداشتن مردانگی میکنند. تو چطور مردی هستی که نمیتوانی زنت را اداره کنی؟ مگه تو مرد نیستی پسر؟ هیچکس حال او را درک نمیکند، در فرهنگ شهرش طلاق هم نکوهیده است و نشانی از نداشتن مردانگی. به تدریج افسرده میشود و در خودش فرو میرود. تا اینکه بالاخره جانش را بر میدارد و از زندگی مشترک خارج میشود، طلاق میگیرد و خلاص. با این حال مرد همچنان تحت درمانهای روانپزشکی قرار داشته و منزوی شده است. اعتماد به نفسی که شاید از ابتدا هم چندان بالا نبود حالا به زیر صفر رسیده است. با اینکه چند سالی از طلاقش میگذرد، اما به مددکارش میگوید که هنوز هم یاد سیلیها و تحقیرهای زن در ذهنش مرور میشود. او یکی از مردانی است که در جوانی خشونت خانگی را تجربه کرده است.
بیشتر بخوانید: افزایش خشونت در ارتکاب جرایم
محمد، هم روزگار میانسالی را با تلخترین حوادث پشت سر میگذارد. او یکی از مردان تحت خشونت خانگی است. کارگری خود ساخته که بعد از سالها برای خودش مغازهای دست و پا میکند. به صلاحدید بزرگترهای خانواده با دخترعمویش ازدواج میکند. دختری که از نگاه بزرگترها همسطح، همفرهنگ و از خون خودش است، با تحصیلاتی یکسان و لابد میتواند همسری مناسب برایش باشد.
خودش ۲۸ ساله و دخترعمویش ۲۴ ساله بودند که حلقه ازدواج را با انبوه رویاهایش در انگشت دخترعمو میاندازد. حالا ۲۰ سال از زندگی مشترکشان میگذرد، زندگی که هر روزش زجرآورتر از روز قبل بود. زن از روز اول ناسازگاری میکند. توقعاتش از همسر چنان بالاست که با جیب و درآمد محمد همخوانی ندارد. رفتارهایش بهگونهای است که گویی چشم و همچشمی با فامیل و آشنا و خود را به رخ دیگران کشیدن تنها علت ازدواجش است.
زن و مرد هر دو متولد یکی از محلات جنوبی تهران هستند با این حال زن، مرد را که ابتدا کارگری ساده و بعد هم دارای مغازهای با درآمد متوسط میشود تحت فشار میگذارد که در بالاترین نقاط شهر برایش خانهای مهیا کند. اما درآمد مرد اجازه نمیدهد. با این حال با تمام فشاری که حس میکند خانهای در یکی از نقاط خوب شهر برای همسرش اجاره میکند. محمد با این حال آنقدر به همسرش اعتماد دارد که اجارهنامه خانه را به نام همسرش میزند. به هر حال ناسازگاریها، تحقیرها و توهینهای زن ادامه دارد، دشنامهای رکیک و خانوادگی به مرد و خانوادهاش، شکستن لوازم منزل و ... کار هر روزه زن است ریشسفیدی بزرگترها برای رفع اختلاف هم فایده ندارد.
توقعات مالی و خارج از توان زن تمامی ندارد، محمد به دلیل ضعف مالی مرتب از سوی همسر تحقیر شده و مورد هتاکی قرار میگیرد. تا اینکه با یک اقدام عجیب تمام توهینهایش را تکمیل میکند. یک شب درحالیکه مرد هنوز به خانه نیامده تمام لوازم او را به نگهبانی مجتمع منتقل میکند به بیان دیگر مرد از خانهاش بیرون میشود بدون آنکه از قبل درباره آن صحبتی شده باشد. مرد در مقابل نگهبان و همسایهها و حتی اعضای خانوادهاش به شدت تحقیر میشود.
اینبار، اما تحمل محمد تمام میشود. به خانه مادری میرود، دست از آبرویی که به گمان او با طلاق از بین میرود میشوید و درخواست طلاق میدهد. در این بین زن پول پیش خانه را که مبلغی حدود ۱۰۰ میلیون تومان بود از صاحبخانه میگیرد و به جای دیگری میرود. زن در دادگاه مرد را متهم به خیانت در زناشویی میکند، اتهامی که از سوی دادگاه رد میشود. دخترعمو، اما از پا نمینشیند و اینبار مهریه ۱۳۵۷ سکهای را به موعد اجرا میگذارد. فرایند طلاق این دو نفر همچنان دارد. در این بین فرزند ۹ سالهشان هم بلاتکلیف و افسرده است.
شاهرخ هم مرد دیگری است که در سنین میانسالی رو به سالمندی توسط همسر از خانه طرد میشود. تمام اموال او توسط همسر و فرزندانش غصب میشود. شاهرخ شب و روزش را در مغازه کوچک فروش لوازم یدکی خودرو میگذراند. نه جایی برای استحمام دارد و نه جای گرم و نرمی برای خواب آسوده در این سن و سال. همسایههای دور و بر مغازه و دوستانش ضعیف شدن هر روزه او را میبینند. سرو وضعش نابه سامان و موهایش در هم گوریده میشود. نبود بهداشت و ناامیدی از سر و رویش میبارد. از همسر و فرزندانی که به راحتی او را از خانه طرد کردهاند دلگیر است.
خانواده میخواهند او را از مغازه هم بیرون کنند، اما ایستادگی میکند. شاهرخ در نهایت در سن ۶۵ سالگی و در یک شب زمستانی در مغازه خوابید و صبح فردا را ندید. او نه معتاد بود و نه خائن و زنباره، او مردی گرفتار همسری با بیماریهای روحی و فرزندانی آزمند بود که در نهایت از شدت ناراحتی و افسردگی در تنهایی جان باخت.
، تعداد مردان تحت خشونت اعضای خانواده آنقدرها هم کم نیست، اما تابوهای فرهنگی نمیگذارد که صدایشان به گوش کسی برسد.
با دکتر سید حسن موسوی چلک، رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران درباره خشونت خانگی علیه مردان گفتگو کردیم.
موسوی چلک در اینباره به میگوید: «در کنار اعتیاد و طلاق یکی از موضوعاتی که از آسیبهای قابل توجه در جامعه است خشونت خانگی است. این نوع خشونت به شکلهای مختلف از جمله همسرآزاری، سالمندآزاری، کودکآزاری، معلولآزاری و مواردی از این دست بروز میکند. در واقع خشونت بخشی ویژه از رفتار ما در تعامل با اعضای خانواده است که بیارتباط با شرایط کلی جامعه نیست. به بیان دیگر در شرایط کلی هم موضوع خشونت یکی از موضوعات جدی جامعه ماست و فکر میکنم پروندههای مرتبط با خشونت بعد از سرقت بالاترین آمار برای رسیدگی را در دستگاه قضایی دارند. آمار پزشک قانونی هم درباره نزاع و ضرب و جرح گویای این موضوع است.»
«طبیعتا اعضای خانواده در همین جامعه زندگی میکنند و تاثیرات این حوزه به صورت خشونت در خانواده خود را نشان میدهد. به عنوان مثال از وجوه مشخصه خانوادههای درگیر خشونت با فراوانی قابل توجه به موضوع اعتیاد باز میگردد، طبیعتا وضع ما در این حوزه خوب نیست، افراد دارای اعتیاد درون خانواده هستند و عوارض مربوط به اعتیاد میتواند منجر به خشونت نسبت به اعضای خانواده شود.»
«نباید خشونت را یک جزیره قلمداد کنیم. نشاط جامعه، سرمایه اجتماعی در جامعه، فقر در جامعه، سواد سلامت روانی، سواد اجتماعی، امید، اطمینان آفرینی، سلامت و شفافیت، تحریمها و حتی نوع تعامل با سایر کشورها همگی تاثیرات خود را بر جامعه میگذارد. در بسیاری موارد خشونت تنها یک نشانه از ناکارآمدی سایر حوزهها است. وقتی درباره خشونت به آمارها مراجعه میکنیم باید آگاه باشیم که آمارها بخش رسمی خشونت هستند، معتقدم بسیاری از خشونتها اصلا گزارش نمیشوند که بخواهیم به آمار استناد کنیم.»
«با این حال بر اساس آمار سال ۹۸ سازمان پزشکی قانونی، تعداد افرادی که در این سال با ادعای همسرآزاری به پزشکی قانونی مراجعه کردهاند ۸۵ هزار و ۳۵۷ فقره بوده است که از این تعداد ۳ هزار و ۷۳۳ مورد مربوط به مردانی بوده است که مدعی بودهاند توسط همسران شان مورد آزار قرار گرفتهاند یعنی تقریبا ۴.۴ درصد آمار مذکور مربوط به خشونت علیه مردان بوده است. البته با توجه به شرایط فرهنگی حاکم بر جامعه معمولا مردان به مراتب سختتر از زنان میپذیرند که برای شکایت از همسران آزارگر به مراجع قضایی مراجعه کنند؛ لذا نمیتوانیم بگوییم تعداد مردان مدعی همسرآزاری را همین آمار ۳ هزار و ۷۰۰ نفر در سال ۹۸ تشکیل میدهند.»
«نکته بعدی پنهان کردن آزار توسط زنان نسبت به همسرانشان است. این موضوع به شرایط فرهنگی حاکم بر کشور بازمیگردد. گاهی هم ما مصادیق همسرآزاری را نمیشناسیم و به همین علت نمیتوانیم تعبیر درستی از وضعیتی که در آن قرار گرفتهایم داشته باشیم. روشهای همسرآزاری متفاوت است. یا همسرآزاری جسمی است که درباره زنان تحت خشونت هم اعمال میشود، یا جنسی است به معنی محرومیت از رابطه زناشویی و سایر موضوعاتی که در این حوزه ممکن است رخ دهد. در این موارد کمتر مردی حاضر است موضوع عدم تمکین را در سیستم قضایی مطرح کند. در مواردی که مرد با چنین ادعایی به دستگاه قضایی رجوع میکند یعنی شرایط بسیار بد است. روش دیگر همسرآزاری از بعد روحی و روانی است مانند تحقیر و سرزنش کردن، مقایسه کردن، تحویل نگرفتن عامدانه همسر. مسامحه و غفلت مانند عدم تبریک روز تولد و ... از مصادیق همسرآزاری هستند، اما معمولا به صورت غیرعمد صورت میگیرند.»
«معمولا همسرآزاری علیه زنان یا مردان، به صورت همسرآزاری فیزیکی یا همان ضرب و جرح گزارش شده و به ندرت گزارشهایی از آزارهای روانی، عاطفی و مسامحه دریافت میکنیم. در مورد همسرآزاری جنسی هم معمولا تلاش بر کتمان آن است و در شرایط خاص گزارش میشود و گزارش این مورد در تمام جهان تابو است.»
(معمولا اینطور تصور میشود که مرد قدرت بدنی بیشتری دارد که در صورت همسرآزار بودن بر زن اعمال میکند، مردانی که مورد خشونت فیزیکی قرار میگیرند چه ویژگی دارند که مورد چنین خشونتی واقع میشوند؟): «مواردی هستند که احتمال مورد خشونت قرار گرفتن مرد را افزایش میدهند، اگرچه که لزوما هم باعث اعمال خشونت از سوی زن نمیشوند. طبیعتا یک بخش قدرت بدنی است، مورد دیگر شرایطی است که مرد و زن نسبت به یکدیگر دارند، مثلا مردی که درگیر اعتیاد است و نمیتواند خرج خانه را بدهد، یا توانایی انجام کار را به هر دلیلی ندارد یا سر کار نمیرود، یا درگیر جرم و آسیب اجتماعی میشود نسبت به زنی که چنین شرایطی را ندارد از جایگاه ضعیفتری برخوردار بوده و مجبور است بیشتر مطیع باشد. در چنین شرایطی زن سیطره مییابد حالا اگر زن شاغل بوده و بخواهد هزینه خانواده را تامین کند قدرت او برای اعمال خشونت افزایش مییابد. زنی که از شرایط اقتصادی بالاتر برخوردار است میتواند مرد را به اشکال مختلف از جمله به صورت فیزیکی تحت آزار قرار دهد.»
«فقدان مهارت حل مساله و کنترل خشم در میان زوجین و در کل اعضای خانواده میتواند چنین رفتارهایی را رقم زند. همچنین مرد اگر مرتکب خطایی شده باشد یا آتویی دست زن بدهد مانند روابط فرازناشویی از سوی مرد یا اعتیاد یا همان بیکاری میتوانند از عوامل تشدید کننده اعمال خشونت در خانواده علیه مردان باشند. اما همانطور که گفته شد مردان علاقه کمتری به گزارش این موارد دارند مگر اینکه شرایط خاصی ایجاد شده و کار به دادگاه کشیده شود و در آن زمان ادعای تحت ضرب و شتم شدن از سوی همسر یا فرزند را مطرح کند. البته گاهی مستقیما زن خشونت علیه مرد اعمال نمیکند بلکه فرزندان یا افراد خانواده او هستند که دست به اعمال خشونت نسبت به شوهر او میزنند.»
«مردان نسبت به خشونتی که علیه آنها در خانواده صورت میگیرد واکنشهای متفاوتی دارند. گاهی آن را میپذیرند و تحمل میکنند. گاهی تقاضای طلاق میکنند و گاهی هم میتواند منجر به نزاعهای جدی و حتی قتل شود. در مواردی هم که مرد تا حد ممکن از فضای خانه و خانواده فاصله میگیرد مثلا صبح زود از خانه بیرون رفته و دیروقت باز میگردد. معمولا در چنین مواردی خشونت میتواند منجر به تبعات منفی در حوزه سلامت روان مرد شود. این خشونتها گاهی باعث میشود که مرد به به انواع آسیبهای اجتماعی، جرائم، روابط فرازناشویی خارج از منزل برای تامین نیاز به محبت و کنترل فشار وارد بر خود گرایش پیدا کند. گاهی نتیجه این اعمال خشونتها منجر به "متارکه" شود یعنی زن و مرد از یکدیگر طلاق نگیرند، اما هر یک زندگی جداگانه و مستقل خود را داشته باشند و جدا از هم زندگی کنند.»
«نگاه تحقیرآمیز و تمسخرآمیز نسبت به مردی که توسط همسر یا فرزندانش مورد آزار قرار میگیرد به مراتب بیش از زنی است که در وضعیت مشابهی قرار دارد که علت آن هم همان مسائل فرهنگی مبتلابهجامعه است. گرچه که این روزها نگاه مردسالارانه کمتر شده است، به این دلیل که هم زنان نسبت به حقوق خود آگاهی بیشتری دارند هم اطلاعاتشان نسبت به منابع حمایتی در چنین شرایطی افزایش یافته است. از سوی دیگر مردان هم به دلیل تغییر در ساختار خانواده و روابط اجتماعی و نقش فعال زنان در اقتصاد خانواده و افزایش میزان تحصیلات آنها دیگر مردان مانند گذشته نمیتوانند حس مالکیت به زنان داشته باشند.»
«با این حال در جامعه مردان، آنانی که تحت خشونت خانگی قرار دارند سعی در کتمان کردن موضوع دارند، زیرا میدانند ممکن است مورد تحقیر قرار گرفته و ممکن است منزلت اجتماعی آنها در محیط خانه و در تعامل با سایر افرادی که در محیطهای مختلف با آنها در ارتباط هستند و در میان دوستان و آشنایان کاهش پیدا کند. در واقع گرچه فرهنگ مردسالارانه یا تعصب نسبت به صفت مردانگی و مردبودن کمرنگ شده، اما کامل هم از بین نرفته است. در ماجرای قتل رومینا این فشار محیط بر پدر بود که او تصمیم گرفت فرزندش را به قتل برساند. در واقع فشار محیط عاملی تشدید کننده بود. طبیعتا در کلانشهرها برخلاف شهرهای کوچک روابط اجتماعی نزدیک نیست. در شهرهای کوچک، روستاها و کلا مناطقی که مردم شناختی بیشتر از یکدیگر دارند فشار روی مردان تحت خشونت خانگی بیشتر است.»