اقتصاد ۲۴ - پژوهش افیون تودهها است...؛ این جمله شما را به یاد جمله معروف کارل مارکس میاندازد و اشاره دارد به استفادههای نادرست دولتها از یک امر مقدس، مثل دین. کارکرد تخدیری برخی از ادیان مانند مسیحیت آن زمان موجب شد تا مارکس چنین جملهای را درباره دین بگوید و الا شاید کمونیسم به خودی خود با دین مشکلی نداشت. همچنانکه تاریخ این جریان به خود «مارکسیستهای مسلمان» را نیز دیده بود، یعنی آنگاه که دین خود عامل خروش تودهها علیه حکومت پهلوی شده بود و نه یک مخدر.
شاید بتوان در خصوص علم و پژوهش نیز چنین وضع «مخدری»ای را ترسیم کرد. مخدر چیزی است که افراد بدان مشغول میشوند و از بخشهای دیگر زندگی و آنچه بر سرنوشت شان میگذرد، غافل میمانند. به همین دلیل هم بوده که پادشاهان – و از جمله سیستمهای ساواک در حکومت پهلوی- تلاش میکرد تا مخالفان را به انواع مخدرها گرفتار کند تا اصطلاحا شرشان را کم کند.
مخدر همواره چیز بدی نظیر تریاک نیست. ممکن است خوانشی نادرست از دین باشد، همچنان که کلیسای زمان مارکس به نحوی دین را تفسیر میکرد که افراد به دنبال احقاق حقوق خود از کارفرما نباشند و دین انجمن حجتیهای هم مخالف نهضت امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی بود. آنهم نوعی از دین داری بود، اما با تفسیری مخدری!
به نظر میرسد علم و پژوهش در کشور ما هم به چنین وضعیتی دچار شده است. نه اینکه علم چیز بدی است، اما اگر قرار باشد عدهای را بدان مشغول کنی و خودت بهره مندی دائم از همه مواهب مالی و اجتماعی و سیاسی و مدیریتی داشته باشی، چیزی جز کارکرد تخدیری علم به ذهن متبادر نمیشود.
همین الان به وضعیت جوانان دانش پژوه، دانشجو و پژوهشگر ما نظری بیافکنید. همه مشغول نگارش مقالههایی هستند که حتی اگر علمی پژوهشی باشند، نوشته میشوند، اما خوانده نمیشوند! (مثل حروف والی در زبان عربی) و صرفا خوشحالی رزومه ای! را به همراه میآورند، اگر پژوهش برای سازمانها و اندیشکدهها باشند، هم در نهایت یکی دو نفر از مسئولان آن اداره در حد «چکیده مدیریتی» آن را میخوانند که اسراف نشود. اگر پژوهشی هم خیلی خوش سرانجام باشد، تعداد بیشتری از پژوهشگران آن رشته آن را میخوانند.
همین! این میشود کار دانشجویان فوق لیسانس و تا پایان دکترا! و حتی تا کمی بعد از آن را هم پوشش میدهد، همچنان که اخیرا گفته اند دارندگان مقطع دکترا برای سربازی بروند فوق دکترا بخوانند! همه مقاطع تحصیلی تمام شده اند و دولت نمیداند دیگر چگونه میتواند جوانان دهه شصتی را مشغول کند! این نسل مزاحم که یکی از مسئولین سابق سادگی کرد و لو داد که هر جا میرویم این جوانان دهه شصتی جلوی پای ما هستند، مدرسه میخواهند، دانشگاه میخواهند، کار میخواهند... نمیگذارند ما راحت مدیریت مان را بکنیم اصلا! اح؟!
این جملات را یک مدیر بسیار سطح بالای دولتی متولد دهه سی گفته بود. نسلی که چنبرهای بی مثال بر تمام مناصب مدیریتی کشور زده اند و تقنین و اجرا و قضاوت را به قوت هر چه تمامتر در اختیار گرفته اند. نسلی که پس از گذشت سی سال و چهل سال و پنجاه سال هنوز قصد بازنشستگی ندارند و این هم وضعیت کشوری است که ساخته اند. تازه میترسند اگر خدمت را ترک کنند، انقلاب و نظام از دست برود! نسلی که در زمان شاه به دنیا آمد و دانشگاه رفت و حتی کار کرد، دوران رهبری حضرت امام و دولتهای موسوی، هاشمی، خاتمی، احمدی نژاد، روحانی و اکنون هم رئیسی قرار است با آنها ادامه پیدا کند و همه هم از سر خدمت و بدون یک ریال حقوق مدیریتی؟! و بدون داشتن چند خانه و املاک و مستغلات؟!
کماکان قصد دارند ادامه دهند و معلوم نیست چند رئیس جمهور را در آینده نیز بخواهند بدرقه کنند. همه هم با دیپلم یا نهایتا لیسانسی که قبل از انقلاب گرفته بودند (و نوعا در رشتههای مهندسی) وارد مناصب مدیریتی کشور شدند، همواره مدیر جهادی و شبانه روزی بودند و در کنار آنهم تمام وقت درس خواندند و همه هم دکترا گرفتند و همزمان با مدیریت، هیأت علمی دانشگاه نیز شدند.
مجموعه نظام (که دقیقا یعنی همین افراد) برای رهایی از شر جوانانی که آنها هم جویای شغل و سیاستگذاری و تصمیم گیری بودند، از اول درس و دانشگاه را جلوی پای آنها گذاشتند و ده پانزده سالی آنها را مشغول کردند. اکنون که همه جوانان دهه شصتی دکترا گرفته اند، فوق دکترا را به آنها پیشنهاد میدهند برای اینکه دو سال دیگر بتوانند بدون دردسر بر مناصب مدیریتی باقی بمانند؛ و یا در مواقعی که از آنان مطالبه کار و مشارکت در مدیریت کشور به عمل میآید به آنها گفته میشود «شما خودتان باید زرنگ باشید»، یا نهایتاً «ما خودمان گرفتیم، شما هم خودتان ما را بیرون بکنید؛ جای ما بنشینید»! و یا جملاتی از این قبیل. در بهترین حالت هم به آنها گفته میشود «ما شما را تحصیل کرده نکردیم که خودمان هم برایتان شغل ایجاد کنیم؛ شما باید خودتان کارآفرین باشید و برای دیگران هم شغل ایجاد کنید».
نوعی از هندوانه گذاری مودبانه! دو تا استارت آپ موفق را هم مثال میزنند و میگویند اینها چه کردند؟ شما هم بروید از همین کارها بکنید! بدون اینکه توجه کنند به این که از ده تا استارت آپ یکی هم نمیگیرد و کلی هم هزینه لازم است تا کار نتیجه دهد. مشخص هم نیست هزینههای زن و بچه این جوانان را تا به ثمر رسیدن کار چه کسی باید بپردازد؟ معنای دیگر این سخن آن است که شما بروید اگر میتوانید از هیچ پول در آورید (ما هم نهایت تلاشمان را میکنیم که نتوانید!)، ولی ما کماکان سر ماه حقوقهای بالای مدیریتی مان را میگیریم! یعنی ثروت آفرینی با شما، ثروت خوری با ما!
یکی از کارهایی که این جوانان (بیشتر دهه شصتیها و تا حدی هم هفتادی ها) انجام میدهند، برگزاری جلسات نقد حکمرانی در اندیشکده ها، لایوها و نظیر آن است تا مخالفت خود را با این ساختار و عملکرد آن نشان دهند، اما جسارتا شبیه همان آروغی است که فلان وزیر به فلان پادشاه پیشنهاد داد تا مردم احساس کنند بالاخره دارند یک مخالفتی میکنند!
ریزش سرمایه اجتماعی نظام نزد طبقه تحصیلکردهی مشارکت جو در اداره جامعه، چیزی بود که نبایست اتفاق میافتاد و تمام...!
میثم قمشیان، پژوهشگر سیاستگذاری فرهنگی