اقتصاد۲۴- مسعود باستانی - «هیچکس نمیتواند تضمین کندکه تاریخ دوباره تکرارخواهد شد»؛ این جمله نیازی به اثبات ندارد. رخدادهای قرن بیستم وفروپاشی بلوک شرق خود بزرگترین گواه برای ماست، ولی این روزها باید تاکید کنیم که فراموشی تاریخی هم به اندازه تلاش برای فرمولبندی آن آسیبزاست!
امروز شاید هرکدام از ملتهای جهان درتاریخ خویش محبوسند و میتوان گفت زیرسایه گفتوگوی تمدنها، جدال هویتها برقراراست. برنده این نبرد فرهنگی، ملتی است که بیشتر و بهتر بتواند از عنصر تاریخ در فرآیند تکامل هویت خود بهره گیرد. رهیافتهایی منبعث ازتجربیات تاریخی هر نسلی درجهت گزینش هوشمندانه رفتارهای سیاسی واجتماعی سرمایه سترگی است که ذکاوت جمعی وهمت نخبگان جوامع را میطلبد. از این منظر است که تاریخ میتواند به مثابه چراغ باشد. چراغی که در تقاطع گذشته وآینده نصب شده و بزرگترین میراث اسلاف یک ملت برای اخلاف آن است.
مشروطه ایرانی صد و اندی ساله شده و جمهوری اسلامی درآستانه ۴۰ سالگی است و در این شرایط شاهد بروز اعتراضاتی هستیم که بیشک ناشی از ناکارآمدی مدیریتی، تنگناهای اقتصادی و نارضایتی فرهنگی از نحوه اداره امورات کشور است. گرچه اعتراضات این روزها هنوز آن چنان خام و گنگ است که نمیتوان ریشههای علت و معلولی آن را عمیقا تشریح و تبیین کرد ولی احتمال تکرار خطاهای تاریخی و انحراف ازمسیر مطالبات عامالمنفعه همیشه در کمین است. درشرایطی که پدیدهها معلول مجموعهای مرکب از علتها هستند؛ ناگزیر هستیم که از زوایای گوناگون به ماجرا نگاه کرده تا شاید بتوانیم از پوسته ظاهری عبور کرده و سایر علل ساختاری آنها را هم بشناسیم. از این نظرکوشیدهام با خوانش برخی از تجربیات تاریخی نهضت مشروطه، تنها آینهای برای جلوگیری از تکرار آنها در فضای امروز بسازم.
مرداد امسال جنبش مشروطهخواهی ایرانیان ۱۱۹ ساله شد. جنبشی که درآغاز راه، توانست با سرعتی چشمگیردر طبقات و لایههای اجتماعی (شهرنشین) نفوذ کند و به پهنای نقشه تازه ایران درآن روزگاران گسترش یابد.
کامیابی کوشندگان نهضت مشروطیت وپیروزی انقلاب شامل دستاوردهای بزرگی همچون گشایش مجلس مؤسسان، تاسیس مجلس شورای ملی و حاکمیت قانون و تحدید سلطنت را درپی داشت. بازگویی قصه رخدادهای سیاسی آن دوران که حتی شاهد انعکاس شان درکتابهای درسی مدارس هم بودهایم، تنها منجر به تکدر ناشی ازتکرار خواهد شد؛ بنابراین کوشش خواهم کرد به قصد نیل به مقاصد طرح شده در مقدمه نکاتی مشابه را درکنار فرصتها و تهدیدهای نهفته در دل تحولات سیاسی آن عصر برجسته کرده و متناسب با موقعیتهای فعلی جامعه بازتاب دهم.
نخست آنکه انقلاب مشروطیت با بحران اقتصادی کلید خورد. افزایش قیمت قند و شکر و رشد ناگهانی قیمت گندم به میزان ۹۰ درصد طی سه ماهه آخر سال ۱۲۸۲ (از یک سال و نیم قبل از صدورفرمان مشروطیت) کاهش فاحش درآمد دولت را به دنبال داشت. همین بحران سرانجام منجر به افزایش عوارض تاجران بومی و تعویق بازپرداخت اقساط وام بستانکاران محلی شد. همچنین افزایش قیمت موادغذایی مردم درتبریز و مشهد و رشت و تهران، به شکلگیری نخستین اعتراضات در پایتخت منجر شد. اعتراضاتی که در دل عزاداری تجار و بازاریان در ماه محرم شکل گرفت. تشدید اعتراضها و بروز اعتراض دوم و سوم همگی به دلیل رفتارخشونتآمیز حاکم تهران بود که ماجرای فلک کردن تاجر ۷۰ ساله و بازداشت خطیب منتقد وکشتهشدن طلبه جوان در حین اعتراضات بخشی از آنهاست.
آیات عظام سیدمحمد طباطبایی و عبدا... بهبهانی به هنگام بستنشینی در حرم حضرت عبدالعظیم علاوه بر عزل موسیو «لوز»، مدیر بلژیکی گمرکات و تعویض حاکم تهران، اجرای احکام شرع و تاسیس عدالتخانه را هم به فهرست مطالبات معترضان افزودند.
بستنشینی علمای تهران نخستین تصویر ازاتصال روحانیون به نهضت مشروطه ازمنظر عوام تلقی میشد. همچنین بازگشت پیروزمندانه بست نشینان حرم از شهرری که با شعارزنده باد ملت ایران همراه شد، اعتماد به نفس عمومی جهت طرح مطالبات آتی را تقویت کرد. به گفته ناظم الاسلام کرمانی شعار زنده باد ملت ایران در این صحنه تاریخی و برای نخستین بار به گوش مردم تهران رسید.
مورچگان را چو بُود اتحاد
شیرژیان را بدرانند پوست
ایران در بستر التهاب
«ای ایرانیان!ای برادران سرزمین محبوبم! تاکی این مستی خائنانه شما را دستخوش خواب غفلت خواهد کرد؟... چشم باز کنید و به دروبرتان نگاه کنید و ببینید دنیا چقدر متمدن شده است. وحشیان آفریقا و سیاهان زنگبار به سوی تمدن و علم کار و کوشش و ثروت پیش میروند... ما در گذشته همه چیز داشتیم وحالا همه از دست رفته است. دیگران در گذشته، چون ملتی بزرگ به ما نگاه میکردند. حالا به وضعی افتادهایم که همسایگانمان در شمال و جنوب همه چیز ما را مال خود میدانند و کشور ما را هر وقت بخواهند بین خود تقسیم میکنند و...»
این بخشی از نطق یکی از واعظان منتقد بود که در تابستان سال ۱۲۸۴ در تهران بازداشت شد. به هنگام بروز خشم مردم از دستگیری این واعظ، طلبه جوانی نیز کشته شد و سومین اعتراض بزرگ مردم تهران ناگهان همچون طوفانی گسترده سراسر پایتخت حکومت مظفرالدین شاه را فرا گرفت.
این بار، اما مکان سنت حسنه بستنشینی از حرم عبدالعظیم به سفارت بریتانیا در قلهک منتقل شد. به هرحال این جابهجایی وکثرت صنوف معترضان متحصن نگاه دربار و سایرسفارتخانهها را به سمت انگلستان چرخاند. گرچه بریتانیا کوشید تا چهره بیطرفانه خود را در نزد دربار حفظ کندو از بروز خطرات احتمالی درباره قراردادهای ایران و انگلستان جلوگیری کند، اما گفتنی است که کاردار سفارتخانه انگلیس در پاسخ به سوال یکی از مشروطه خواهان که اندکی پیش از آغاز تحصن با وی ملاقات کرده و پرسیده بود آیا احتمال اعمال رفتار خشن بستنشینان و اخراج آنان از باغ سفارت وجود دارد، گفته بود: «با توجه به متداول بودن بستنشینی در ایران وی قدرت آن را ندارد به زور مستولی شود».
شاه ودربار که علاوه بر نگرانی ازموقعیت خود دایم درمعرض گلایههاوشکوههای سایر سفارتخانهها نیز بودند؛ به جد اعتقاد داشتند که انگلیسیها مردم را جری میکنندو دستبردار نیستند! میرزا محمدخان وکیلالدوله وزیر تحریرات دربار مظفرالدین شاه در یادداشتهایش این واقعه را این چنین توصیف میکند:
«هر دم از این باغ بری میرسد، تازهتر از تازه تری میرسد
سه روز است بازار و دکاکین طهران بهکلی بسته شده و تماما در سفارت پناهنده هستند. غیراز چند نفر تجار ترک و آنها هم چندان اهمیتی ندارند، مخالفت کرده و میان ترک و فارس تولید عداوتی شده آنها هم بسته اند. نهایت به سفارت نرفته اند و بازارها را بازنخواهندکرد تا مقصود برسند. ایضا میگویند یک فصل بهفصول مطالب خودشان افزوده اند که ما هرگاه مسلمانیم با ما از روی قانون شرع رفتارشود و هر گاه کافریم با ما مثل قانون آنها معامله شود. ایضا آواکای زیادی در سفارتخانه در میان مردم است که به آنها تعلیمات میدهند. قدغن هم کرده اند که مردم بی اجازه ژارژدافر با احدی گفتگو نکنند. ایضا ژارژدافر با وزیرخارجه شفاها گفتگو کرده است که چرا بعرایای مردم رسیدگی نمیشود تا اینها از سفارت بیرون بروند».
این بار، اما تحصن سه هفتهای در باغ سفارت ویژگی کیفی هم داشت. طی این بست نشینی اعتراضی فرصتی پدید آمدتا فارغ التحصیلان دارالفنون و بسیاری از فعالان سیاسی زمانه با مردم سخن بگویندو فواید حکمرانی قانون و مزایای حکومت جمهوری را تبیین کنند. این جلسات به گونهای بود که به نوشته «ادوارد براون» (مستشرق آمریکایی فعال در نهضت مشروطه) گویی باغ سفارت، عملا به دانشکده علوم سیاسی تبدیل شده بود. بالاخره موج گسترده تلگرافهای حمایتگرانه از نواحی و ولایات، پشتیبانی علمای بلاد و تهدیدات باکو و تفلیس، دربار را وادار به عقب نشینی کرد و پنجمین شاه سلسله قاجار پس انتصاب مشیرالدوله فرمان گشایش مجلس ملی موسسان راصادر کرد.
پس ازصدورفرمان مشروطیت و افتتاح مجلس ملی موسسان، عصرحکومت ملی آغاز شد. ایرانیان که دیگر تاب تحمل استبدادی ضل ا... قجری را نداشتند، حالا دارالشورا داشتند و مجلس به عنوان نماینده قاطبه مردم میتوانست درهمه مسائل اقداماتی را جهت رفاه دولت وملت انجام دهد. مشروطه اول، لقبی است که به بازه زمانی حدفاصل افتتاح مجدد و بمباران آن توسط محمدعلی شاه داده اند!
جشن ملی پیروزی انقلاب مشروطه چنان موج وسیعی از امید و اشتیاق برای بهبودی و تغییر در جهت رفاه احوالات رعیت برانگیخته بودکه میتوان نوشت، انقلاب مشروطه تحول همگانی در همه عرصهها بود. اضلاع مشروطه با این رئوس به یکدیگرمتصل شده بودند تا این قصه نوشته شود. شاه و مستبدان درباری در برابر مجتهدان و روحانیون وروشنفکران وروزنامه نگاران مشروطه خواه صف آرایی کرده و سفارتخانههای روس وانگلیس وعثمانی وتجار وبازاریان ومردمان ساکن ایالات و ولایت، هرکدام سهمی در این صف آرایی داشتند.
علماوروحانیون که آن زمان معلمان توده محسوب میشدند. آنان درنگاه عوام، قدیسان زمانه تلقی شده و نمایندگان مجتهدان از سید و عام رتق و فتق امورات جاریه مردم را برعهده داشتند. علماوروحانیون دربطن نهضت مشروطه عملا مساجد، مکتبها و زیارتگاهها را به محلی برای تبلیغ افکاردمکراتیک واشاعه اصول اداره جدید مشروطه مبدل ساخته و شاه مستبد رابه غضب الهی تهدیدمی کردند. آنان همچنین کشته شدگان راه آزادی را شهیدان فردوس مکان قلمداد کردند.
مطبوعات وروزنامهها نیزمحل ایفای نقش روشنفکران وشاعران مشروطه خواه دراین دوران بود. به رغم آنکه درصدافراد باسواد درعصرمشروطه خواهی کمتر ازپنج درصد کل جمعیت کشوربود، ناگهان پس ازصدورفرمان مشروطیت، عناوین روزنامه از ۶ عددبه یکصد نشریه مختلف افزایش یافت و نامهایی همچون «صوراسرافیل»، «مساوات» و «روح القدس» در تهران، درکنار جریدههایی به نامهای «آزاد» و «مجاهد» در تبریز، مهمترین عناوین مطبوعات مدافع مشروطه محسوب میشدند. انجمنهای مشروطه خواه هم یکی دیگر ازپاتوقهای فعلان نهضت به شمار میرفت. این انجمنها شماره آنها به حدود ۳۰ انجمن رسیده بود و اعضای در قالب نهادهای صنفی سیاسی ایفای نقش میکردند.
شور و شوق روشنفکران و روزنامه نگاران از غلبه بر استبداد چنان بود که «میرزاجهانگیر شیرازی» مدیرو موسس هفته نامه صوراسرافیل، درسرمقاله نخستین شماره از این جریده نوشته است:
«دوره خسوف و وحشت به آخر رسید و زمان سعادت و ترقی گردید. عصر نکبت منتهی شد و تجدید تاریخ و اول عمر ایران گشت. زبان و قلم در مصالح و امور مملکت آزاد شد و جراید و مطبوعات برای انتشار نیک و بد مملکت حریق یافت». او در ادامه با اشاره به اینکه تکمیل یعنی مشروطیت، حمایت از مجلس شورای ملی و معاونت روستاییان، ضعفا و فقرا و مظلومین را اهداف اصلی مطبوعه اش را تشکیل میدهد؛ نوشته است: «تملق از کسی نمیگوییم و به رشوه گول نمیخوریم. قدم و مدح بی جا از کسی نمیکنیم و اغراض نفسانی به کار نمیبریم». میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل که به همراه میرزاقاسم خان تبریزی و با سردبیری میرزاعلی اکبر خان قزوینی (دهخدا) هفته نامه اش تا آستانه شهادت در باغشاه نشست کرد، بر این سخن نخست خود ایستاد.
نهضت مشروطه درکنار مجتهدان دلیر، روزنامه نگاران شجاع، شاعران جسوری هم داشت. مشروطه خواهان پس از استقرار درپارلمان و روشنفکران در حین انتشار جراید چنان با سرعت به سوی ترقیجات دلخواه خود حرکت کردند و آن چنان در پی محو آنی و ابدی استبداد از صفحه سیاسی بودندکه لاجرم غفلت ازساختارهای اجتماعی و ستبرهای توسعه نیافته، گریبانگیرشان شد. «ادوارد براون» این ایام را دوران اوج اعتلای مطبوعات ایرانی در ادبیات انتقادی میداندوتوجهی به میزان بهره مندی عامه مردم از این جراید و یا میزان تغییر در زندگی روزمره رعیت ندارد.
از سوی دیگرمردم برای تداوم این جنبشهای سیاسی نیازمند تغییرات وسیع اجتماعی در جهت بهبوداوضاع هستندوازسوی دیگرافزایش آگاهیهای سیاسی و استمرار بسیج اجتماعی میتواند تضمین بقای نهضت سیاسی قلمداد شود. اگرازنگاه مرسوم درآسیب شناسی نهضت مشروطه عبور کنیم وعلل انحراف مشروطیت راتنها دریچه نگرشهای مذهب گرایانه ببینیم، یکی دیگر از پارامترهای دخیل در این ناکامی ملی، سرعت و حرکت سرسام آورمشروطه خواهان افراطی درجراید بود. در حالی که منورالفکران مشروطه خواه اغلب آموزههای خویش را از میرزا ملکم آموخته بودند. علماو مجتهدان مشروطه که همانند ایشان درصف نخست ایستاده بودندباطرح نظریه مصالح عمومی امکانات و توانمندیهای فقه سیاسی را جهت اداره امورساخته وسنجه میکردند.
این درحالی بودکه روزنامه نویسان عصرمشروطیت ازسیمای تابناک گذشته خویش که شامل مرحله آغاز تا فرمان بودند فاصله گرفتند. موج تند انتقادات آنان به دربار، چنان وسعت یافت که برخی جراید محمدعلیشاه را زنازاده خواندندومادرش را که دخترامیرکبیر بود، زنی بدکاره قلمداد کردند وستیز با باورهای خرافی عامه وارائه تصویر از ممالکت مترقیه وظیفه بلاشک روشنفکران عصرمشروطه قلمداد میشدولی ایشان این رسالت را بدون توجه به وضعیت اقتصادی واجتماعی جامعه پیش میبردند. واقعیت آن بودکه در دوران مشروطیت نخست نیزبحران اقتصادی دولت که در پی افزایش قیمت جهانی طلاونقره بروزکرده بود، ادامه داشت وعملا جدالهای سیاسی میان سران طیف مستبدین، معتدلین ولیبرالهای آزادیخواه در کنار فرصتی باقی نگذاشته بودند تا به ارزیابی نسبت تغییر و سنجش میزان رونق کسب و کار و معیشت بازاریان و دهقانان و رعایا بپردازند.
مشروطه نخست در ابتدا کار، برضمیر استبدادطلب محمدعلیشاه لگام زدو او پذیرفت تا با ایشان همکاری کندو این درحالی بود که جانشین صادرکننده فرمان مشروطیت حتی درمراسم تاجگذاری اش نیز از نمایندگان مجلس شورای ملی دعوتی به عمل نیاورده بود. سلطان مستبداما بعدهابه یاری کلنل لیاخوف روسی بابه توپ بستن مجلس شورای ملی و شهیدکردن چهرههای برجستهای همچون ملک متکلمین، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و... در باغشاه موفق شدبساط مشروطه چیهای تهران را برچیند؛ زیرا که جدالهای سیاسی روشنفکران، دغدغههای مذهبی و نگرانیهای روحانیون و منازعه جدید صحنه بین المللی، گویی یک تغافل ملی رارقم زده بود؛ هرچند استبداد روسی محمدعلیشاه صغیربود وحدود دوسال بعد مجاهدان مشروطه با رهبری چهرههای ملی بر قزاقهای تحت فرماندهای شاه مستبد پیروز شدند.
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
امروزدر حالی ایرانیان شاهد عبور نهضت مشروطه از صدو اندی سالگی هستند و پس از آن نیز در بطن صدها تحول سیاسی دیگر از جمله جنبش ملی شدن صنعت نفت، انقلاب سال ۱۳۵۷، جنگ تحمیلی با عراق و ... حضور داشتهاند. ایرانیان چه در سطوح ملی چه در سطوح بینالمللی و محلی همواره عنصر فعال بوده و ایفای نقش کرده اند و به همین دلیل میتوان نوشت حالا حامل کولهباری بزرگ و ارزشمند از تجربیات سیاسی و تاریخی هستند.
تحولات سیاسی و اجتماعی معاصر گاه به اندازه چندین قرن نسبت به ایام ماضی است و اهالی این سرزمین را قادر میسازد تا از راه خوانش مستقیم خاطرات و رخدادهای سیاسی و بازبینی اسناد مکتوب و محفوظ شدهای که از کشاکش همه صحنه تاریخی از جمله پیروزیهای عدالت طلبانه یا شکستهای ناآگاهانه و غفلتهای خام اندیشانه که برجای مانده، نقاط ضعف و قدرت خود را بشناسند.
تاکید بر این که تاریخ تکرار نخواهد شد ویا موقعیت و آرایش سیاسی بین المللی هر دوران منحصر به فرد است تاکید برامور مبرهن است، اما شناخت خلقیات جمعی و بازشناسی نحوه مواجه افکار عمومی با فرصتها و تهدیدات آتی در کنار بهره گیری از این تجربیات جهت رفتارشناسی ملی برمردمانی که استبداد صغیر، کودتای ۲۸ مرداد و اختناق شاهنشاهی را تجربه کرده اند، سرمایهای ذیقیمت به شمار میرود. شاید نیازی نباشد تا هر دهه برای جوانان تکرار کرد که گاهی حوادث سیاسی در وطن شان همانند برخی از ماجراهای تجربه مشروطه ایرانی تکرار همان موقعیت چاه و چاله است.
ملتی که یک بار مشروطیت را به توپهای روسی باخته و بار دیگر نهضت ملی خود را در هنگام کودتای نظامی و دلارهای آمریکایی از کف داده است، چاه وچاله را خوب میفهمد. مردمی که یا در موازنه میان دو قدرت جهانی یا در اصطکاک بین سنت و تجدد دستاوردهای نهضتهای ملی خواهانه خود را از دست داده اند، بازی چاه و چاله را میفهمند. ساکنان این سرزمین بارها شاهد بوده اند که جارچیان جار زدند که عصر استبداد طی شد و فصل جمهوری رسیده است و انگار که نویسندگان این پیام فراموش کرده بودند تا بگویند عبور از فصل گذار ناگزیر است. مردمانی که با رویای دموکراسی شبهای خود را شادمانه زیسته اند و درصبح ظفر شبه دموکراسی خوش آب و رنگی را تحویل گرفته اند، چاه و چاله را خوب میفهمند.
آنها در صحنههای مختلف از جمله همین نهضت مشروطه دیده اند که هیچ کدام از این جاده به مقصد منفعت ملی و بهبودی روزگار عوام نرسیده است. آنها شاهد بودند که استبداد روسی صغیر بود و مشروطه تحت الحمایه انگلیس دوام نیاورد و فرمانروایی خرافه گرایانه فنا شد. آنها به چشم دیده اند چگونه ممکن است از شعار جمهوریخواهی به سلطنت پهلوی رسید و در بستر این شهادت تاریخی بارها از برابر معادله چاه و چاله عبور کرده اند. بدون شک مشکلات اقتصادی و نیاز بهبود کیفیت معشیت در دوران عسرت، اعتراض برانگیز است و درهر دوره بهانه شروع اعتراضاتی بوده که در کشاکش تحولات سیاسی از یاد رفته است. اما باید به یاد داشت که مشروطه تاریخ ماست و تاریخ ما میتواند چراغ باشد، تنها کافی است آن را بر افروزیم.