اقتصاد۲۴- بیست و یک سال پس از حملات یازدهم سپتامبر و اعلام آغاز جنگ جهانی علیه تروریسم توسط دولت جورج بوش و به دنبال آن تهاجم نظامی آمریکا به خاورمیانه با عنوان استراتژی جنگ پیشگیرانه با هدف تعقیب و مجازات القاعده و سایر اسلام گرایان افراطی، ایدئولوژی جهادگرایانه گروههای افراطی و سودای آنها برای احیای خلافت همچنان چالشی مهم برای امنیت منطقه و جهان محسوب میشود.
دو دهه پس از یازدهم سپتامبر پروژههای ایالات متحده برای تحقق فرایند دولت – ملت سازی در منطقه با وجود هزینههای گسترده اقتصادی و نظامی به شکست منتهی شده است. خاورمیانه امروز در وضعیت امنیتی شکننده تری نسبت به دو دهه قبل قرار دارد که دولتهای شکست خورده را میتوان ویژگی بارز آن نامید.
حادثه یازدهم سپتامبر در شرایطی به وقوع پیوست که پس از فروپاشی شوروی، سقوط دیوار برلین و پایان نظم دوقطبی دوره جنگ سرد، آمریکا با تکیه بر قدرت سخت و نرم خود عملا به بازیگر هژمون سیاست جهان تبدیل شده بود. در این دوره نسخههای نئولیبرالی در اقتصاد جهان سیطره یافته و متفکرانی مانند فوکویاما با تکیه بر غایت انگاری هگلی از تاریخ، از جهان گستر شدن لیبرال دموکراسی و پایان تاریخ، غلبه جهانی شدن و به دنبال آن کم رنگ شدن مرزهای هویتی و جغرافیایی سخن میگفتند.
در چنین شرایطی یازدهم سپتامبر در واقع حملهای به هژمونی آمریکا بود که همزمان با جریحه دار کردن احساسات امریکایی ها، فرصتی برای نومحافظه کاران حامی جورج بوش پسر فراهم آورد تا با تئوریزه کردن گفتمانی که از طریق آن با دوگانه سازی و اهریمن انگاری بازیگران مخالف آمریکا در صحنه سیاست جهان با عناوینی مانند دشمنان آزادی، دموکراسی و حقوق بشر، دولتهای یاغی، محور شرارت، دارندگان سلاحهای کشتار جمعی و حامیان تروریسم، مسیر تهاجم آمریکا به منطقه را هموار کنند. از نظر آنان باید از قدرت ایالات متحده در راستای گسترش ارزشها و هنجارهای مورد نظر این کشور در جهان بهره برد و با کسانی که مخالف اشاعه این ارزشها هستند برخورد کرد. از دید آنها این مسئله نه تنها برای آمریکا بلکه برای کلیت نظم جهانی امنیت ساز خواهد بود.
حادثه یازدهم سپتامبر پویایی جدیدی در سیاست خارجی آمریکا و به دنبال آن دگرگونیهای گستردهای در محیط بین المللی به وجود آورد. این حادثه سیاست خارجی آمریکا را با مسئله امنیت و تروریسم پیوند زد. بدین ترتیب تروریسم به عنوان چالش اصلی امریکا در صحنه بین المللی جایگاهی همانند فاشیسم و کمونیسم پیدا کرد، با این تفاوت که مرجع تهدید در این دوره کشوری با مرزهای جغرافیایی، نیروی نظامی و متحدانی مشخص نبود بلکه گروهها و سازمانهای متکثری بود که بر مبنای طرح و برنامه مشخصی عمل نمیکردند و نیروی نظامی، حامیان مالی و جغرافیای عملیات آنها نامشخص بود.
پس از حملات یازدهم سپتامبر مسئله امنیت به نقطه کانونی سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد. در این راستا بر استفاده از نیروی نظامی در خدمت اهداف سیاست خارجی برای مقابله با بازیگرانی که نقطه مقابل نظم مورد نظر آمریکا بودند تاکید میشد.
اگر در دوره جنگ سرد و حاکمیت نظام دوقطبی، استراتژی بازدارندگی بر مبنای توازن وحشت و رقابتهای نظامی و هستهای شکل دهنده مناسبات میان امریکا و شوروی بود، پس از یازدهم سپتامبر استراتژی حمله پیش دستانه مورد توجه مقامات واشنگتن قرار گرفت. بر مبنای این استراتژی مسئله این بود که آمریکا نمیتوانست منظر بماند تا تروریستها ضربه نخست را وارد کنند، در نتیجه نبرد را باید به میدان دشمنان کشاند. بر این اساس دولت بوش مقابله با گروههای تروریستی و برخورد با کشورهایی که به زعم آمریکا به دنبال سلاحهای هستهای و شیمیایی بودند را به طور همزمان مورد توجه قرار داد. در نتیجه کشورهایی مانند ایران، عراق و کره شمالی و پس از آنها کوبا، سوریه و لیبی برچسب محورت شرارت و عامل بی ثباتی و تهدید کننده صلح جهانی را دریافت کردند.
بیشتر بخوانید: تلاش دولت باکو برای اشغال جاده زنگزور و قطع مرز ایران با ارمنستان
با تبدیل شدن اسلام افراطی به مهمترین چالش برای امنیت امریکا، منطقه خاورمیانه در دکترین سیاست خارجی دولت بوش جایگاهی محوری یافت، زیرا از یک طرف میدان اصلی حضور و فعالیت اسلام گرایان افراطی بود و از طرف دیگر دولتهایی که واشنگتن آنها را یاغی و حامیان مالی و نظامی تروریستها میدانست در این منطقه قرار داشتند. همچنین در جهان تک قطبی با محوریت آمریکا بر مبنای هنجارهایی مانند حقوق بشر، آزادی و دموکراسی دولتهایی ناکارآمد بر این کشورها حاکمیت داشت که برخورد با آنها برای آمریکا با نوعی به فرایند دولت ملت سازی نیز پیوند خورده بود. در همین راستا امریکا تلاش کرد با ایجاد یک دولت مرکزی همسو به همراه ارتشی مجهز در ابتدا پروژه دولت سازی و سپس ملت سازی را در افغانستان و عراق دنبال کند که پس از دو دهه نزاع خانمان سوز و تراژدی انسانی این فرایند در هر دو کشور به شکست منتهی شده است.
بیست و یک سال پس از حادثه یازدهم سپتامبر استراتژی جنگ پیشگیرانه به بهای افزایش ناامنی و آشفتگیهای سیاسی بیشتر برای خاورمیانه، به شکست منجر شده است. با وجود قتل اسامه بن لادن و ایمن الظواهری و تضعیف القاعده، سایر اسلام گرایان افراطی مانند داعش، هیئت تحریر الشام و... تهدیدی بالقوه برای مردم و دولتهای منطقه محسوب میشوند.
در سوی دیگر داستان و در صحنه بین المللی نیز حمله روسیه به اوکراین به مثابه تحولی مهم در نظام بین الملل با پیامدهای ژئوپلیتیکی گسترده، قدرت اقتصادی و نظامی و سرمایه گذاریهای گسترده چین در اقصی نقاط جهان و همکاری اقتصادی قدرتهای نوظهور در قالب سازمان همکاری شانگهای و بریکس از همگرایی این قدرتها برای گذر از یکجانبه گرایی حکایت دارد.
واقعیت آن است که بیست و یک سال پس از یازدهم سپتامبر، شکستهای آمریکا در خاورمیانه در تضعیف موقعیت و نفوذ جهانی این کشور نقش مهمی داشته است.
منبع: دیپلماسی ایرانی