اقتصاد۲۴- حسین واله دیپلمات ایرانی و استادیار گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی در گفتوگو با رویداد۲۴ اعتراضات اخیر را تحلیل کرده است. او میگوید: «هیچ داوری ارزشی راجع به ناآرامیهای دوماهه اخیر و طرفهای درگیر در آن نمیکنم، بلکه تنها به توصیف اجمالی منازعۀ جاری و رفتار اطراف آن و پیشبینی محتملترین آینده آن میپردازم. ساختار این پدیده، اسباب اصلی و چشمانداز آتی آن را بر اساس اطلاعات کشف، به اجمال توصیف میکنم. سطحی از انتزاعی سازی در این موضوع اجتنابناپذیر است، چنانکه برای داوری ارزشی نیز ضرورت دارد.
ناآرامیهای جاری در کشور سه وجه متمایز دارد؛ درونمرزی، برونمرزی و بین المللی. در وجه درونمرزی، نارضایتیهای انباشته طی دههها، در اثر یک محرک شدید عاطفی به شکل اعتراض عمومی، اما پراکنده بروز میکند. انگارههای غالب در اعتراضها که در شعارهای اصلی جلوه دارد، واکنش به آن محرک عاطفی است، اما نشانگر یک تحول ریشهای نیز هست.
شعارهای «زن زندگی آزادی»، «نه روسری نه توسری»، «عدالت آزادی حجاب اختیاری» ضمن اینکه واکنش عاطفی به تراژدی مهسا را تجسد میبخشد، مسألۀ زنان را در کانون اعتراضها قرار میدهد و فقدان توازن بین تحول در هنجارهای رسمی و تحولات در حیات عینی و نیز قطبی شدگی پارهای تضادهای اجتماعی و فرهنگی را انعکاس میدهد.
در وجه برونمرزی، فرصتی برای آزمون دستورکارهای سیاسی گروههایی از ایرانیان که به خارج کشور و عمدتا به غرب مهاجرت کردهاند، پیدا شده است. وجه مشترک این دستورکارها نفی نظام سیاسی حاکم بر ایران است. دوران «پسا مهسا» از نگاه این نیروها، فرصت طلایی برای تحولی است که دههها انتظارش را کشیدهاند.
در وجه بینالمللی، دولتهای متخاصم و دولتهای ناراضی از سیاست خارجی ایران، در ناآرامیهای اخیر به ترتیب، ابزاری برای ضربه زدن به قصد تضعیف تا اضمحلال ایران و اعمال فشار بر حکومت ایران برای تغییر سیاست، جستجو میکنند.
اسرائیل پیشتر سیاست هزار ضربه به ایران بجای یک ضربه بزرگ را اعلان کرده است. دولتهای اروپایی که قبلا بردباری بیشتری در قبال رفتار ایران در سیاست خارجی پیشه میکردند، به سطح بالاتری از برخورد گذر کردهاند.
تنگناهای حکومت از رهاورد ناآرامیهای جاری به نظرآنان ابزار مناسبی برای مهار رفتارهای خصمانه ایران بهخصوص در موضوع جنگ اوکراین در اختیار جبهه غرب قرار میدهد.
در آمریکا، شکاف حزب جمهوری خواه/حزب دموکرات در موضوع ناآرامیهای اخیر ایران نیز نمود یافته است. در حالیکه جمهوری خواهان بیپرده خواهان جنگ داخلی در ایران و مسلح شدن مخالفان حکومت هستند، دموکراتها رسما حساب خود را از سازمان مجاهدین خلق جدا میکنند.
در میان سه وجه پیشگفته، وجه نخست اهمیت بیشتری دارد زیرا اسباب وجوه دیگر را فراهم میآورد. در این زمینه باید گفت دو سوی منازعه تاکنون بیشتر احساسی تا عقلانی رفتار کردهاند. فکتهای زیر این ادعا را تأیید میکند.
بیشتر بخوانید: پزشکیان: مملکت به گروه یا جریانی خاص تعلق ندارد
۱- حکومت تفکیک اعتراضها از استخدام آن توسط نیروهای برونمرزی را مبنای رویکرد خود قرار نداده لذا تسهیل، اداره و چارۀ اولی همزمان با ممانعت از دومی را در دستور کار ندارد. با «اغتشاش» خواندن اعتراضها و تمرکز بر ریشهکنی آن، ناخواسته دو کار میکند: به جای آنکه قبح اغتشاش را به اعتراض سرایت دهد، اغتشاش را قبحزدایی میکند و بهجای اینکه مطالبات بر حق را برآورد یا دستکم به رسمیت بشناسد، به قطبی شدن جامعه حول محور مخالف/موافق حکومت کمک میکند. سیاست انتساب اغتشاشگران به خارج کشور، استقلالطلبی به مثابۀ یک ارزش را بلا موضوع میسازد.
۲- گروههای پراکندۀ معترضان نقشۀ راهی برای دستیابی به اهدافی که متفرقا اعلام میکنند، تدوین و ارائه نکردهاند و نمیدانند چگونه میتوان به آن اهداف رسید. با این حال، مرتبا بر دامنۀ مطالبات اعلان شده میافزایند. این فرایند نشان میدهد که پیامد ناکامیهای جنبش را برآورد نکردهاند لذا سازوکار پویایی و بالندگی آنرا تامین نکردهاند. گویی رویکرد سنگ مفت گنجشک مفت را برگزیدهاند.
از اینجا میتوان حدس زد که فاصلهای معنادار بین ساختار معترضان در جنبشی که سر ندارد با سازمان هدایت آنان که میکوشد جای سر جنبش ظهور کند، وجود دارد.
۳- هر دوسوی منازعه از پرداخت هزینۀ لازم برای هدف حداکثری اعلام شدۀ خود امتناع دارند مع الوصف از آن اهداف حداکثری دست برنمیدارند. این فرایند بهطور طبیعی به استهلاک آنان بیش از حد نیاز، منجر میشود.
۴- هر دو سوی منازعه رویکرد سنتی «از این ستون تا آن ستون فرج است» را برگزیدهاند. بدون در نظر آوردن ریشههای مشکلی که در صدد حل آن برآمدهاند، تنها به تاکید بر اهداف بسنده میکنند گویی دستی از غیب برخواهد آمد و کاری خواهد کرد. دل بستن به تحولاتی که پیش خواهد آمد بدون تبیین نسبت علّی آنها به اهداف جنبش یا اهداف حکومت، نشان میدهد که هنوز نیروی پیشبرنده هیجان است.
با در نظر گرفتن پارامترهای پیشگفته، دو حالت بدیل کلی و در هر حالت چند افق متصور است. یکم، فرآیند فعلی احساس محوری ادامه یابد. دوم، فرایند احساس محوری به تدریج جای خود را به محاسبهگری بدهد. در حالت یکم، سه افق متصور است:
اول، در اثر یک اشتباه محاسبه بزرگ یا چند اشتباه محاسبه پیاپی، یکی از دو سوی منازعه از پا درآید. دوم، با مداخلۀ مؤثر نیروی خارجی، یک سوی منازعه حذف شود. سوم، منازعه بدون برتری یک طرف ادامه یابد تا همه نیروی دو طرف تمام شود و خرابهای از ایران و ایرانی باقی بماند.
در حالت دوم، دو افق متصور است: ایرانیان به یک سازش بزرگ بر سر پیمانی ملّی دست یابند که در آن هیچ خرده فرهنگ و گروه اجتماعی حذف نشود، تکثر به رسمیت شناخته شود و نظم ذیل حقوق همگان استقرار یابد.
دوم، یک چرخش ناگهانی در نقطهای تصادفی، مانع از آن تحول شود و با حذف نیرویی که مسؤل همۀ زشتیها معرفی شود، صحنِ سیاست را بظاهر تغییر دهد، ولی ساختار واقعی قدرت را کماکان حفظ کند و طبعا نیروی جنبش را جذب کند.
دلایلی وجود دارد که دستیابی به یک سازش بزرگ و پیمان ملی را محتملتر از دیگر افقها مینمایاند:
۱- شعور ناخودآگاه جمعی ایرانی که در بزنگاههای خطیر گذشته از سقوط ایران جلوگیری کرده، به احتمال بیشتر مانع از کلنگی شدن کشور خواهد شد.
۲- مطالبات معترضان ژرفتر و اساسیتر از آن است که بتوانند از آن دست بردارند. ملاحظات و محظورهای حکومت نیز جدیتر و اساسیتر از آن است که بتواند بخاطر هزینه ها، میدان منازعه را ترک کند.
۳- توازن قوای جهانی احتمال مداخلۀ مؤثر نیرویی خارجی را تقریبا منتفی میسازد.
۴- تکثر واقعی در جامعه ایران بعلاوه شعور ناخودآگاه جمعی ایرانیان اجازه غلبۀ نهایی یک سوی منازعه را نمیدهد.
به احتمال بیشتر، برایند عوامل فوق به تغییر صحنۀ منازعه در نقطهای خواهد انجامید که دو سوی منازعه حس کنند قادر به حذف طرف دیگر نیستند. تغییر صحنۀ منازعه با عقب نشینی دو طرف به مواضعی قابل تحمل برای طرف دیگر رقم خواهد خورد. در آن نقطه، مصالح مشترک حیاتی طرفها نقش اصلی را بازی میکند.
تنها عاملی که میتواند به تاخیر یا تخریب این روند کمک کند، چشمداشت به نیرویی ست که هرکدام از دو طرف منازعه امیدوار باشند که بتوان از خارج از مرزها بهدست آورد. این امید دستکم رسیدن به نقطه آتش بس را به تعویق میاندازد و منازعه را طولانیتر میکند.