اقتصاد۲۴ «اکبر هاشمیرفسنجانی» نامی آشنا در تاریخ سیاسی معاصر است؛ نامی که یکی از موثرینها در پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷ بود و یکی از مهمترین چهرههای جمهوری اسلامی. او در طول ۳۸ سال پایانی عمرش که سالهای پس از پیروزی انقلاب ایران بود، تصمیماتی را ساخت و اتخاذ کرد که هنوز آثار آن باقی و جاری است. هاشمیرفسنجانی را میتوان یکی از اصلیترین تصمیمسازان و تصمیمگیران در جمهوری اسلامی دانست.
از سالهای آغازین انقلاب گرفته تا ماههای آخر عمرش در جریان و روند تصمیمات مهم نظام قرار داشت؛ از برکناری ابوالحسن بنیصدر نخستین رییسجمهوری ایران گرفته تا انتخابات ۹۲ و مذاکرات هستهای اخیر. او همیشه یک پایه تصمیمسازی و تصمیمگیری بوده؛ بهطوری که حتی میتوان او را اصلیترین پایه دانست.
تصمیمات هاشمیرفسنجانی که بر صحنه سیاست اثرگذار بوده را باید در دو شاخه شخصی و کلان دستهبندی کرد. تصمیمات شخصی او، آنهایی بودند که بیشتر حاصل موضعگیریهای سیاسیاش بوده است.
انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ یکی از این تصمیمات شخصی هاشمی بود. او با عدم حمایت از ناطقنوری و سکوت برابر حمایت کارگزاران از محمد خاتمی، زمینهساز این شد که جایگاه ریاستجمهوری در دست محافظهکاران سنتی قرار نگیرد. عدم حمایت از ناطق از این لحاظ مهم بود که هر دوی آنها عضو جامعه روحانیت مبارز بودند و این تشکل سیاسی تصمیم بر حمایت از ناطق داشت ولی هاشمی در این باره سکوت کرد و حتی در جلسهای که جامعه روحانیت برای امضای بیانیه حمایتی از ناطق تشکیل داده بود، شرکت نکرد. اما سکوت برابر حمایت کارگزاران از این وجه اهمیت داشت که قاطبه جامعه، هاشمیرفسنجانی را پدر معنوی این گروه سیاسی میدانستند. بنابراین سکوت و عدم حمایت رسمی از ناطق نوری را میتوان سکوت منفی در جهتدهی به آرای ناطق دانست و سکوت برابر حمایت کارگزاران را سکوت مثبت برابر آرای محمد خاتمی.
از دیگر نمونههای تصمیمات شخصی هاشمیرفسنجانی، آنچه بود که در جریان انتخابات مجلس ششم اتفاق افتاد. او در جریان این انتخابات که از تهران نامزد نمایندگی مجلس شده بود، وقتی در انتهای لیست رایآورندگان این حوزه انتخابیه قرار گرفت، تصمیم به پذیرش شکست گرفت و از حضور در مجلس انصراف داد. این اقدام هاشمی از این جهت اهمیت دارد که او با این حرکت سعی کرد فرصتی برای بازیابی انرژی سیاسی خود پیدا کند تا سالهای آینده با ترمیم چهره سیاسیاش، موثرتر و قویتر در صحنه باشد.
هاشمیرفسنجانی در انتخابات ۱۳۸۸ به نوعی تصمیم نهاییاش را اتخاذ کرد؛ تصمیم برای اینکه لااقل یک پای خود را در کدام سمت جوب بگذارد. این اقدام هاشمیرفسنجانی که همواره در میانه و وسط جوب ایستاده بود، در چارچوب هاشمیرفسنجانی تحولی بنیادین بود. او در جریان انتخابات مناقشهبرانگیز ریاستجمهوری دهم، آشکارا از میرحسین موسوی حمایت کرد.
در جریان حوادث و مناقشات پس از آن نیز، آشکارا از اعتراضات حامیان میرحسین دفاع کرد. نقطه اوج این حمایت خطبههای نماز جمعه ۲۶ تیر ماه ۱۳۸۸ بود؛ در حالی که فضای زیر سقف محوطه نماز جمعه در دانشگاه تهران «پر شده بود»، آنجایی که حامیان موسوی و کروبی از فضای پشت محوطه شعار میدادند، خطاب به آنها گفت که «اجازه بدهید من که بهتر از شما دارم میگویم و شما با شعار تاییدتان کافی است.»
هاشمی در نهایت به آنچه خود از پایهگذارانش بود، وفادار بود و ماند، اما در سال ۸۸ خارج از چارچوبهای سیاسی خودش حرکت کرد که البته از جمله تصمیمات سیاسی شخصیاش بود. او از آن سال به نیرویی تعدیلکننده و موازنهگر در حاکمیت تبدیل شد؛ هرچند که نقش او روز به روز در حاکمیت کمرنگتر میشد، اما هاشمی همچنان هاشمی بود و نفوذ و کاریزمای خود را در نظام داشت.
بیشتر بخوانید: میراث سیاسی هاشمی چه بوده است؟
دیگر تصمیم سیاسی شخصی هاشمی شرکت در انتخابات ۱۳۹۲ بود؛ او در آن سال وقتی برای ثبتنام در انتخابات قصد مشورت با رهبری را داشت، پس از اینکه تلاشهایش برای برقراری ارتباط تلفنی با ایشان در ساعات پایانی ثبتنام به در بسته خورد، با تصمیم خودش راهی وزارت کشور شد.
در مدت پس از ثبتنام تا روز اعلام اسامی نامزدهای مورد تایید شورای نگهبان، چندین فرستاده از سوی نظام برای او رفت و به او توصیه میکردند که با توجه به احتمال بالای رد صلاحیت، بهتر است که پیش از اعلام نتایج، انصراف دهد، اما او بر تصمیمش اصرار داشت و در نهایت با رد صلاحیتش، شوک بزرگی به جامعه خاکستری داد؛ جامعهای که انتخابات ۱۳۸۸ و اعتراضات پس از آن را دیده بود و انگیزه و امیدی به شرکت در انتخابات نداشت.
اما این بازی برای هاشمیرفسنجانی برد- برد محسوب میشد. اگر تایید صلاحیت میشد، با توجه به ترمیم چهره سیاسیاش و همچنین گذراندن دو دوره دولت با محمود احمدینژاد، بخش رایدهنده جامعه به سمت او میرفت و او برنده این بازی بود. در سوی دیگر اگر رد صلاحیت میشد که شد، یک شوک و هیجان مضاعفی را به جامعه و به خصوص بخش مردد و حتی آنهایی که پس از ۸۸ قصد ترک رای داشتند، تزریق میکرد و باعث حضور آنها پای صندوق به نفع کسی میشد که از حمایت هاشمیرفسنجانی برخوردار بود که این هم برای او برد به حساب میرفت.
هاشمی قدرت بازیخوانی بالایی داشت و دست طرف مقابل را هم میتوانست بخواند. قبل از اینکه او ثبتنام کند و حتی قصد آن را کند، حسن روحانی با او مشورت کرده بود و به هاشمی گفته بود که اگر شما نمیآیی من ثبتنام کنم که هاشمی هم گفته بود ثبتنام کن! روحانی پس از این اقدام هاشمی متعجب میشود و به هاشمی میرساند که به سبب حضور او، میخواهد انصراف دهد.
اما هاشمی روحانی را از این کار منصرف میکند و تاکید به صبر میکند و اینکه فعلا اقدامی انجام ندهد. بازیخوانی او درست از آب در آمد و روحانی را در صحنه نگه داشت و از او حمایت کرد، تا از طریق انصراف محمدرضا عارف از کاندیداتوری و با حمایت حمایت اصلاحطلبان، به خصوص محمد خاتمی، حسن روحانی به پاستور برسد.
یکی از جنجالیترین تصمیمات سیاسی و شخصی هاشمیرفسنجانی به انتخابات خبرگان ۱۳۹۴ بازمیگردد. آنجایی که او طرحی برای انتخابات مطرح کرد و حملات تند محافظهکاران را در پی داشت. هاشمی در این انتخابات یک لیست برای خبرگان تهران ارایه داد تا آن را به شکلی طراحی کرده بود که «محمد یزدی»، «احمد جنتی» و «مصباحیزدی» از ورود به خبرگان بازبمانند؛ افرادی که در ادبیات سیاسی برخی رسانههای داخلی و خارجی به «مثلث جیم» معروف شدند.
طرح او به این شکل بود که تعدادی از لیست جامعه مدرسین و تعدادی هم از لیست جامعه روحانیت مبارز در لیست مورد حمایت هاشمی قرار داشتند. به عبارت دیگر مشترکهای دو لیست در فهرست هاشمی قرار داشتند و باعث میشد تا حامیان دو فهرست تشکلهای محافظهکار سنتی به افراد مشترک با لیست هاشمی رای دهند، به صورت ناخواسته به حذف «مثلث جیم» رای دهند. یعنی اینکه لیست هاشمی مخرج مشترک دو لیست جامعه مدرسین و جامعه روحانیت بود، منهای یزدی، مصباحیزدی و جنتی. به این ترتیب یزدی و مصباح در راه یافتن به خبرگان ناکام ماندند ولی جنتی به عنوان نفر شانزدهم از حوزه انتخابیه تهران وارد خبرگان شد. این حرکت سیاسی هاشمی را میتوان یکی از مبتکرانهترین طرحهای انتخاباتی در تاریخ جمهوری اسلامی دانست. به عبارت دیگر لیست انتخاباتی هاشمیرفسنجانی سلبی بود و ایجابی نبود.
هاشمیرفسنجانی در طول حیات سیاسیاش پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی، تصمیمات سیاسی کلان هم اتخاذ کرد و هم در ساختنش دخالت داشت.
یکی از مهمترینها، عزل ابوالحسن بنیصدر نخستین رییسجمهوری در تاریخ جمهوری اسلامی بود. بنیصدر اختلافات زیادی با حزب جمهوری اسلامی که آن زمان آیتالله خامنهای، هاشمیرفسنجانی و شهید بهشتی در آن عضو بودند، داشت. ۲۲ فروردین ۱۳۶۰ هاشمیرفسنجانی در قامت رییس مجلس نامهای به هیات بررسی اختلافات ارسال کرد.
او در این نامه نوشته بود که «آقای بنیصدر در کارنامه خود که در روزنامه انقلاب اسلامی منتشر شده، نوشتهاند که من همه مردم حاضر در مراسم ۱۴ اسفند دانشگاه را با غیرمسلمان و... معرفی کردهام؛ در صورتی که این ادعا تحریف صریح اظهارات اینجانب است. با ارسال متن اظهاراتم در جلسه علنی یکشنبه مورخ ۱۷ اسفند ماه ۵۹ که در صفحه ۱۶ سطر ۲۳ تا ۳۲ مذاکرات علنی مجلس شورای اسلامی و متن نوشته جناب رییسجمهوری خواهشمند است رسیدگی فرمایید و برای روشن شدن افکار مردم مسلمان ایران، نظر خودتان را ابراز دارید.»
این اختلافات سیاسی، در جریان اداره جبههها هم ادامه داشت؛ تا زمانی این اختلافات ادامه داشت که امام بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل کرد. عبدالله جاسبی آذرماه ۱۳۹۲ در مصاحبه چگونگی عزل بنیصدر این جایگاه را اینگونه روایت کرد: «سال ۱۳۶۱ ما جلسهای با آیتالله خامنهای دبیر کل وقت حزب جمهوری اسلامی داشتیم.
من همین طوری از ایشان سوال کردم آقای خامنهای حالا خودمانیم چطور شد که امام با عزل بنیصدر موافقت کردند؟ چون بالاخره اگر امام موافقت نمیکردند علیه بنیصدر حزب هم اقدامی نمیکرد و در اصل این اجازه امام بود که حزب هم توانست علیه بنیصدر اقدامی انجام دهد. آقای خامنهای در آن جلسه نقل کردند که ما همان خرداد ۶۰ جلسهای را با امام داشتیم. همین که امام وارد جلسه شدند من بودم و شهید بهشتی و آقای هاشمی. امام بیمقدمه شروع کردند به اعتراض کردن به ما که شما از خدا نمیترسید؟ چرا آنقدر اختلاف ایجاد میکنید و با همدیگر اختلاف دارید؟ چرا به فکر مردم نیستید؟ یک آن آقای هاشمی ناراحت شدند و شروع کردند به تند صحبتکردن به امام که ما خجالت بکشیم؟ آنقدر این بنیصدر علیه ما حرف میزند و آبروی ما را میبرد شما حرفی نمیزنید؟! و بعد آقای هاشمی ساکت شدند و زدند زیر گریه! امام جلسه را ترک کردند و ما هم همینطور سکوت کرده بودیم. فردای آن روز حاج احمد آقا به ما زنگ زدند و گفتند دیشب امام خوابشان نبرده است و حکم عزل بنیصدر را از فرماندهی کل قوا صادر کردهاند.»
کمتراز یک ماه که از این عزل گذشت، جو داخلی علیه بنیصدر بیش از پیش منفی شد. حزب جمهوری اسلامی هم این فرصت را مغتنم شمرد. ۲۰ خرداد، مهدی نصیریلاری از اعضای حزب جمهوری اسلامی، برای نخستینبار در مجلس عزل رییسجمهوری را به میان کشید. بعد از آن ۱۲۰ نماینده مجلس، طرح را به عنوان بررسی عدم کفایت سیاسی بنیصدر برای ریاستجمهوری به هیاترییسه تقدیم کردند. در این میان هاشمیرفسنجانی به عنوان رییس مجلس نقش پررنگی در برکناری بنیصدر داشت. فارغ از اینکه گریههای هاشمی در جلسه با امام چه تاثیری بر سرنوشت بنیصدر گذاشت، هاشمیرفسنجانی اختلافات گستردهای با بنیصدر داشت و به نوعی او که رییس مجلس هم بود، با اداره مجلس که اکثریت آن را اعضای حزب جمهوری اسلامی تشکیل میدادند، توانست بنیصدر را از صحنه حذف کند.
تصمیم دیگری که هاشمی در آن نقش مهمی داشت، پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل مبنی بر آتشبس میان ایران و عراق، از سوی جمهوری اسلامی بود. این قطعنامه در حالی اواخر تیرماه ۱۳۶۷ از سوی ایران مورد پذیرش قرار گرفت که یکسال قبل از آن، از سوی شورای امنیت صادر شده بود. در این فاصله یکساله هاشمیرفسنجانی به عنوان جانشین فرمانده کل قوا، کمبودها و نقصانهای اداره جنگ را میدید.
در کنار کمبودها، یکی از بزرگترین و برترین شکستهای ایران در طول جنگ ۸ سال، در موضوع حفظ فاو صورت گرفت و عراق توانست در جریان «رمضانالمبارک» درحالیکه فرماندهان سپاه در جایی غیر از جبهههای جنوب در حال برگزاری جلسه بودند، خط دفاعی فاو را شکسته و این بخش استراتژیک را از نیروهای ایرانی پس بگیرند.
وقتی هاشمی وضعیت جبههها را دید، از مسوولان دخیل در جنگ شرح حال موارد مربوط به آنها را گرفت. خاتمی وزیر ارشاد وقت، از عدم تمایل جامعه برای اعزام به جبههها گفت؛ تیم اقتصادی دولت وقت از کمبود بودجه و کاهش درآمدهای نفتی کشور خبر داد و مهمتر از همه محسن رضایی در نامهاش برای پیروزی در جنگ، درخواستهای عجیبی مطرح کرده بود که مورد تعجب هاشمی و امام قرار گرفت.
محسن هاشمی فرزند اکبر هاشمیرفسنجانی اخیر در یادداشتی بخشهایی از خاطرات پدرش را منتشر کرده و در آن روایتی هم از ماجراهای پذیرش قطعنامه ۵۹۸ ارایه کرد: «در روزهای آخر جنگ ۹ ساله با عراق روشن بود که ادامه جنگ مصلحت نیست.
ولی با وجود شعارهای جنگ جنگ تا پیروزی و تایید امام، به عنوان فرمانده جنگ و جانشین فرمانده کل قوا نقش مهمی ایفا کردم، واقعیتهای جبهه را که با هیاهوی سپاه و... روشن نبود به مسوولان و سپس به امام گفتم و سپس در جلسه سران قوا، در خدمت امام، عدم امکان پیروزی نظامی را ثابت کردیم.
امام مشکلشان این بود که با آن همه تصریحات که تا آخرین نفر و آخرین قطره خون و تا رفع فتنه میجنگیم، چگونه ناگهان اعلان پذیرش قطعنامه نماییم؟ و اضافه کردند، خودشان از مسوولیت رهبری کنار میروند و ما اداره کنیم. من در جواب گفتم: اینکه کار را مشکلتر میکند و بهتر است من به عنوان جانشین فرمانده کل قوا و فرمانده جنگ قطعنامه را امضا کنم و شما برای حفظ حیثیت من را محاکمه کنید و با قربانی شدن من کشور و مردم و انقلاب نجات پیدا میکنند. امام با نظر عطوفانهای به من، آن را نپذیرفتند و پذیرفتند خودشان بپذیرند، ولی از ما خواستند که دیگران را توجیه کنیم.» بسیاری از محافظهکاران هاشمی را متهم میکنند که جام زهر قطعنامه ۵۹۸ را او به امام تحمیل کرد. اما تاریخ مسالهای غیر از این میگوید. در هر صورت، تصمیم هاشمی مبنی بر پایان جنگ نیز، از جمله تصمیمات سیاسی کلان او بود که توانست امام را قانع کند.
تصمیم دیگر و مهم هاشمیرفسنجانی، اجرای طرح اقتصادیای بود که در اوایل دهه ۷۰ اجرا کرد. این تصمیم نیز از جمله تصمیمات کلان هاشمی بود. او با آزاد کردن برخی قیمتها قصد داشت که چالههای کشور را پر کند و اقتصاد را توسعه دهد.
اما این طرح باعث افزایش تورم شدید و در پی آن، منجر به اعتراضات گسترده از سوی مردم شد؛ البته بیشترین اعتراضات در حاشیه شهرها رخ داد و مناطق محروم. تصمیمی که هاشمی در جریان اجرای این طرح گرفت و مهمتر از اجرای طرح بود، توقف طرح و بازگشت به عقب و از دستور خارج کردن آن بود.
از جمله تصمیمات کلان دیگری که از سوی هاشمی اتخاذ شد، حمایت قاطع از مذاکرات هستهای بود. او در علن و در پشت پرده اقدامات وسیعی برای به نتیجه رساندن مذاکرات داشت. در مقاطعی از مذاکرات که این گفتگوها دچار اخلال میشد، هاشمی با وارد شدن به موضوع، مذاکرات را به جلو هل میداد. محسن هاشمی در خاطرات جدیدی که از پدرش منتشر کرده، به یکی از این موارد اشاره کرده است: «عصر شنبه که بنا بود فردای آن نتیجه مذاکرات یک هفتهای لوزان اعلان شود، هم روحانی و هم ظریف سرگردان بودند. ساعت ۳ و ۴۵ دقیقه بعد از ظهر به دفتر روحانی رفتم و در مدت کوتاهی او را قانع کردم، اقدام کند و توطئه تندروها را گفتم که ایشان هم منکر نبود. ایشان هم فورا ظریف را قانع کرد، صفحه برگشت و یأسها رفت و امید و تصمیم آمد.» این شاید یکی از نمونههای حمایت هاشمی باشد؛ هاشمیرفسنجانی در قامت رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، یعنی آخرین پست حاکمیتی او، تصمیم به حمایت قاطع از مذاکرات منتهی به برجام داشت.
تصمیم سیاسی کلانی که دیگر عمر هاشمی به آن قد نداد، مربوط میشود به جلسه خبرگان رهبری در زمانی که کارویژه این مجلس برای آن تعیین شده است. او سال ۱۳۹۳ در گفتگو با روزنامه «شرق» درباره مجلس خبرگان تاکید کرده بود «فقط یک وقت کار هیات رییسه خبرگان حساس میشود و آن موقعی است که بخواهد رهبری جدید انتخاب شود. اساس این است و ممکن است در ۲۰ یا ۳۰ سال و کمتر و بیشتر یک بار اتفاق بیفتد.»
او در پاسخ به این سوال که «در آن لحظه حساس، هیاترییسه خیلی موثر است»، پاسخ داده بود که «آن لحظه حساس، مهم است. برای آن لحظه حساس حتما لازم نیست رییس باشم، کافی است عضو خبرگان باشم. انسان در خبرگان میتواند صحبت کند و نظرش را بدهد و اگر بخواهم، تاثیرگذار هم خواهم بود.»
هاشمیرفسنجانی را باید در راس هرم تصمیمگیری و تصمیمسازی جمهوری اسلامی دانست؛ هرچند که از اواخر دهه ۷۰ خورشیدی، قدرت و نفوذ او رو به افول گذاشت و سال ۸۸ به اوج رسید، اما او همچنان مهرهای مهم در سیاست ایران محسوب میشد؛ چه موضعش و چه اقدامش. روی کار آمدن دولت روحانی برای او یکی از مهمترین اقدامات بود که بتواند به قول خودش کشور را نجات دهد؛ چرا که او در جریان موضوع هستهای خطر جنگ بود و تحریمهای وسیعتر را پیشبینی میکرد. او در یکی از آخرین سخنرانیهایش گفته بود که مردم «سال ۹۲ پیروز شدند و در سال ۹۴ هم بزرگان را نگذاشتند که وارد میدان شوند و چند چهره رده سوم و چهارم توانستند ژنرالهای رقیب را کنار بزنند.» او تاکید کرده بود «مردم تصمیماتشان را خودشان میگیرند و در این نزدیکی پایان عمر که راه انقلاب را مسدود کرده بودند آن را باز کردم.».
هاشمیرفسنجانی در این سخنرانی که تنها چند ماه قبل از مرگش بود، گفته بود که «اکنون دیگر میتوانم راحت بمیرم» و همان هم شد؛ تنها چند ماه بعد از این صحبتش او ۱۹ دی ۱۳۹۵ درگذشت و عمرش به تاثیر گذاشتن در تصمیمسازیهایی که قصدشان را داشت، قد نداد.