اقتصاد۲۴-احتمالا این جملات را در تاکسی، محلکار، کوچه و بازار زیاد بشنوید که «مردم بیملاحظه شدهاند، کسی اعصاب درست و حسابی ندارد، مردم به هم رحم نمیکنند». احتمالا همه ما مخصوصا آنهایی که سن و سالی از آنها گذشته است با این صحبتها موافق باشند. اما علت آن چیست؟ از دیدگاههای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی میتوان پاسخهای مختلفی به این سوال داد، اما تحقیقات در حوزه روانشناسی اجتماعی با نگاهی عمیقتر و روانشناختیتر سعی در یافتن پاسخ این سوالات کرده است. در اینجا چهار توضیح احتمالی برای افزایش رفتار غیرمدنی و ناهنجار ارائه شده است.
۱-فرهنگ ترس: طبق تحقیقات عصبشناسی محرک ترسناک در مغز ما پاسخ «جنگ یا گریز» را تحریک میکند. اگر واقعا احساس ترس شدید شده باشد، احتمال دارد مردم از چیزی که از آن میترسند اجتناب کنند یعنی همان پاسخ گریز (مثلا شنیدن خبر سقوط هواپیما میتواند ما را نسبت به سفر هوایی بیمیل و دچار ترس کند). اما پاسخ دیگر (یعنی همان جنگ) خشم و عصبانیت است. برانگیخته شدن میل به مبارزه و خشونت، میتواند واکنش افراد نسبت به ترس باشد. ترسناک ارزیابی کردن موقعیت توسط افرادی که نسبت به اکثریت جامعه متفاوت هستند (از نظر لهجه، رنگ پوست و...) بیشتر اتفاق میافتد.
۲-خشم: چه این موضوع را قبول کنیم چه نکنیم ما در جوامعی زندگی میکنیم که شکاف ثروت و اختلاف طبقاتی سال به سال بیشتر میشود. فیلسوف و محقق، جوان سیولا (۲۰۲۰) بیان میکند که وقتی مردم احساس نابرابری میکنند، تجربه خشم در آنها شکل میگیرد. این باعث میشود که مردم نسبت به کسانی که وضعیت بهتری دارند، با خشم بتازند. واضح است که این احساس خشم نقش مهمی در بدرفتاری افراد با یکدیگر در جامعه دارد.
۳-دوقطبی شدن جامعه: یک نیروی روانشناختی اجتماعی بسیار قدرتمند چیزی است که به عنوان تعصب درونگروهی و برونگروهی شناخته میشود. چیزی که به نام حس «ما در برابر آنها» نیز مطرح میشود. در حالی که این حس ما در برابر آنها باعث ایجاد وحدت و انسجام در بین اعضای درون گروه میشود، از آن طرف منجر به توهین و گاهی بدرفتاری با اعضای بیرون گروه میشود. همین موضوع است که باعث میشود ما افراد بیرون گروه خودمان را بسیار بیملاحظه و بدجنس ببینیم. این فرایند طی دهههای اخیر در جامعه ما بسیار گسترش یافته است.
بیشتر بخوانید:در تابستان چگونه از چشمان خود مراقبت کنیم؟
۴-هنجارها و استانداردهای اجتماعی: یکی از مواردی که تعارض را کنترل میکند این است که روانشناسان اجتماعی آن را «هنجارهای مشترک» مینامند این هنجارهای مشترک قوانینی است که بر رفتار ما حاکم است و به ما میگوید چه چیزی مناسب و از نظر اجتماعی قابل قبول است و چه زمانی از آن استاندارها تخطی میکنیم. با این توضیحات واضح است که ظهور سیاستهای تفرقهافکنانه منجر به افزایش رفتارهای غیرمدنی شده است. مثلا اگر کمی به گذشته، فکر یا درباره آن مطالعه کنید متوجه خواهید شد که در گذشته معیارهایی از نجابت و نزاکت در سیاست وجود داشت و برخی از رفتارهای سیاسی غیرقابلقبول تلقی میشد، اما این استاندارها در سالهای اخیر کاهش یافته است که نتیجه آن این شده است که مردم احساس کنند که انجام این کارها اشکالی ندارد.
فرهنگ ترس عمیقا جا افتاده است و تغییر آن سخت است، اما باید بدانیم که ما چیزی برای ترسیدن نداریم جز خود ترس. باید سعی کنیم که تسلیم احساساتمان نشویم و وقتی ترس باعث واکنش بدوی جنگ یا گریز میشود، به خود مسائل فکر کنیم.
البته ممکن است مردم با دیدن نابرابری، از دست کسانی که وضع بهتری دارند خشمگین شوند. در جامعهای که هر لحظه بیشتر از قبل متفرق و پراکنده میشود، جبههگرفتن و ناهنجاری کردن، راحتترین کار است.
روانشناسی به ما میگوید که برای مبارزه با حس ما در برابر آنها باید روی اهداف مشترک تمرکز کنیم. اهدافی که هر دو طرف برایشان ارزش قائل هستند. ما باید به اشتراکات خود پی ببریم و به جای تفاوتها، در درجه اول بر شباهتها تمرکز کنیم. شرایط جامعه به گونهای صفر و صدی شده است که دیگر نمیتوان آدمها را به عنوان انسانهایی که دارای ویژگیهای خوب و بد هستند درک کرد و این باعث شده برخی افراد را بینهایت بدجنس بدانیم و احتمالا از دید برخی از افراد آدمی بدجنس به حساب بیاییم. برای ساخت جامعهای متمدن شدیدا نیاز داریم این نگاه را دچار ارزیابی و بازنگری قرار دهیم.