محمد بلوری روزنامه نگارمشهور و کهنه کار صفحه حوادث در روزنامه ایران نوشت:با گذشت بیست و دو سال از یک تراژدی هولناک خانوادگی که دختر و پسر نوجوانی بهنام شاهرخ و سمیه، در جریان دلدادگی جنونآمیزشان مرتکب شدند، این بار محمدعلی نجفی چهره معروف علم و سیاست با قتل همسر جوانش، همسان با «تراژدی خانوادگی شاهرخ و سمیه» شدیدترین تکانه اخلاقی و خانوادگی دو دهه اخیر را در میان اقشار مختلف جامعه بویژه خانوادهها پدید آورد.
اقتصاد24 - در سال ۷۵ دختری شانزده ساله بهنام سمیه در جریان معاشرت با شاهرخ نوجوان همسال خود، دل به او میبندد و تصمیم به ازدواج میگیرند اما با مخالفت شدید خانواده روبهرو میشوند و با اصرار سمیه،شاهرخ تصمیم به کشتن افراد خانواده این دختر میگیرد.
سمیه در غیاب والدینش، شاهرخ را به خانهشان دعوت میکند و با کمک او ابتدا خواهر ۱۳ سالهاش و بعد برادر ۸ سالهاش را در وان حمام خانهشان خفه میکند و ساعتی بعد وقتی مادرش از آرایشگاه به خانه میرسد شاهرخ به اصرار سمیه با اولین ضربه چاقو او را مجروح میکند، اما مادر سمیه با ترفندی خودش را به بیرون از خانه میرساند و ازهمسایهها تقاضای کمک میکند و....
این جنایت هولناک که در یکی از محلات اعیاننشین منطقه خیابان گاندی اتفاق افتاده بود، اقشار مختلف جامعه را تکان داده بود و هر روز در محافل خانوادگی، در تاکسی، اتوبوس، ادارات و سازمانهای مختلف بحث درباره این جنایت مطرح بود و کارشناسان امور اجتماعی و پرورشی هم پی بردند با بیتوجهی آموزش و پرورش به تعلیم و تربیت و تکوین شخصیت نوجوانان، نسلی پرورش مییابد که تحت تأثیر هجمه فرهنگی غرب، با ارزشهای معنوی و فرهنگی والدین بیگانه خواهند شد و هویت اصلی ایرانی و باورهای اصیل ایرانیمان به باد خواهد رفت.
در آن زمان که خانوادهها با ماجرای هولناک شاهرخ و سمیه به نشانه عصیان دو نوجوان علیه سنتها، باورها و ارزشهای معنوی جامعه رو بهرو شده بودند، محمدعلی نجفی ۴۴ ساله بر صندلی وزارت آموزش و پرورش تکیه زده بود و از اتفاق روزگار دختر دوازد هسالهای به نام میترا استاد به تازگی دوره ابتدایی مدرسه را به پایان رسانده بود. غافل از این که با گذشت دو دهه، به عنوان همسر دوم همین «آقای وزیر» ۶۷ ساله پای در حجله بخت نامیمونی خواهد گذاشت و سرانجام روزی در حمام آپارتمانش واقع در سعادتآباد تهران با شلیک دو گلوله بر بستر خون خواهد خفت...
این قتل هم همچون تراژدی هولناک شاهرخ و سمیه، واکنش گستردهای در جامعه بخصوص در میان خانوادهها پدید آورد و حرف و حدیث مختلفی درباره وصلت آقای وزیر آموزش و پرورش سال ۷۵ و قتل میترا استاد با دو گلوله در حمام آپارتمان محل سکونتش بهراه انداخت.
هر چند متهم به قتل ۶۷ ساله در بازجویی، قتل عمد همسر دومش را انکار کرد و گفت:
- «در جریان مشاجرهمان با اسلحهای در دست برای ترساندن میترا وارد حمام شدم اما هنگام گلاویز شدنش با من گلوله به سینهاش شلیک شد به خاطر لرزش انگشتم...»
پنج گلوله در صحنه قتل شلیک شده که سه گلوله به دیوار حمام و دو گلوله هم با اصابت به میترا استاد باعث مرگش شده. بنابراین با توجه به اتوماتیک نبودن سلاح بالطبع پنج بار انگشت به ماشه فشار آورده و با پنج بار فشار انگشت، پنج گلوله در فاصلههای مختلف شلیک شده است.
نکته مهم دیگری که میتواند در جریان تحقیق قضایی مؤثر واقع شود، تشخیص اثر انگشت روی وسیله و آلتی است که متهم با آن مرتکب جرم شده است. طبق روال قضایی اسلحه یا چاقویی که متهم با آن مرتکب قتل شده باید توسط دایره جنایی تحت آزمایش انگشتنگاری قرار گیرد تا روشن شود آثار انگشتی که روی دسته چاقو یا سلاح گرم باقی مانده متعلق به متهم است.
چنین وسیلهای با برگه تشخیص اثر انگشت ضمیمه پرونده میشود تا در دادگاه، قضات مطمئن شوند اثر انگشت روی آلت قتل متعلق به متهم است و به این ترتیب اگر فرد متهم قتل را انکار کند، اثر انگشت، قاطعترین دلیل برای نشان ارتکاب جرم از سوی چنین فردی خواهد بود.
اما در محل کار رئیس پلیس آگاهی تهران شاهد بودیم که گزارشگر سیمای جمهوری اسلامی بدون توجه به این مورد، اسلحه متعلق به محمدعلی نجفی (متهم) را در دست گرفت و به شمردن فشنگهای موجود در آن پرداخت و به این ترتیب مؤثرترین مدرک از صحنه جنایت که اثر انگشت متهم را نشان میداد، از بین برد. در صورتی که نمیبایست به یک گزارشگر اجازه داده شود تا مهمترین مدرک و اثر بهجا مانده از صحنه جنایت را از بین ببرد.
در جریان پخش این صحنه از اتاق رئیسپلیس آگاهی تهران که از تلویزیون پخش میشد، بینندگان همچنین شاهد رفتار سرشار از احترام رئیسپلیس آگاهی نسبت به متهم حاضر در صحنه بودند که برای میلیونها بیننده دیدنی و اثرگذار بود. برخی از خوانندگان روزنامه هم که تحت تأثیر این صحنه احترامآمیز قرار گرفته بودند با اشاره به صحنه خشونتآمیز دو افسر و مأمور پلیس با یک جوان متهم به روزهخواری و یادآوری چند صحنه خشونتبار دیگر که از شبکههای مجازی پخش شده بود، جملگی تأکید میکردند چه خوب که این رفتار احترامآمیز رئیسپلیس آگاهی نسبت به شهروندان توسط همه مأموران مراعات شود. هرچند که تعداد صحنههای خشونتآمیز پلیس که توسط عده اندکی از مأموران انجام میگیرد، بسیار اندک ولی اثرگذار است.
در این فرصت پیشآمده به صحنه مصاحبه خبرنگاران جوان همکارم با محمدعلی نجفی (متهم پرونده) اشاره میکنم که برای بینندگان صحنه سرگیجهآور بود. در این مصاحبه همگی شروع به پرسش از متهم کرده بودند، بیآنکه جوابها شنیده شود و متهم در برابر هجوم پرسشهای جمعی سرگردان میماند که چه جواب بدهد. معمولاً شیوه مصاحبه خبرنگاران با یک فرد این است که رعایت نوبت را بکنند و به دقت گوش فرا دهند، چون ممکن است جواب مصاحبه شونده به یک خبرنگار مهمترین نکته باشد.
***
- به تراژدی زندگی پرماجرای یک مرد سیاسی و با تجربه بازگردیم که در مهلکه زناشویی پر رمز و راز با زن جوانی افتاده بود، زنی که با گذشت چند ماه از جدایی از همسر اولش و داشتن یک فرزند راه پیشرفت اجتماعیاش را در ازدواج با پیر سیاست و تجربه یافته بود و نه در پی شوهر بلکه مرادی بود تا موفقیت را با کمک شوی سالخورده طی کند.
میترا پیش از این ازدواج با راهنما و مرشدی پدرگونه راههای مختلفی را برای پیشرفت طی کرده بود، چندی به خوانندگی و هنر روی آورد و هنرپیشه یکی دو فیلم شد اما این نقشها عطش روح تشنهاش را سیراب نکرد تا در آشنایی با محمدعلی نجفی، شوهر مرشدگونهاش را یافت، تا با کمک این «عاقل مرد» بیتجربه در وادی عشق و عاشقی راه ترقی را طی کند.
میترا راه ترقی و پیشرفت برای رسیدن به عرصه سیاست، نمایندگی در شورای شهر اسلامشهر را انتخاب کرد و برای رسیدن به یکی از صندلیهای تالار شهر تصمیم گرفت از مرشد سیاسیاش کمک بخواهد تا در آیندهای نه چندان دور به جاذبههای اجتماعی سیاسیاش راهی بجوید و در این رفت و آمدها بود که مرشد راهنمایش با ۳۲ سال اختلاف سنی در مرام عاطفیاش گرفتار شد و زن جوان با این ازدواج، در رؤیاهایش راههای موفقیت در عرصههای پرجاذبه سیاست را ترسیم کرد. اما چندماهی از ازدواج میترا با «پیر مراد»ش نگذشته بود که سایههای بدگمانی به زندگی مشترکشان دامن کشید. ابعاد این سایهها ممکن است در آیندهای نه چندان دور از چهره واقعیتها کنار زده شود.