اقتصاد۲۴-داوود سوری، اقتصاددان در یادداشتی درباره دلایل گسترش فقر در جامعه ایران نوشت: ما در این چهار دهه سرمایههای فیزیکی خود را از دست دادهایم، سرمایههایی که مبنای تولید بودهاند. محیط زیست از بین رفته و همه میدانیم که سرمایه اجتماعی پایینی داریم و کاهش پیدا کرده است. با اینکه آموزش در ایران افزایش پیدا کرده، اما سرمایه انسانی کشور نیز بسیار پایین است و نیروی کار باکیفیت که حاضر باشد در کشور کار کند، بسیار سخت پیدا میشود. سوال من این است به کجا میخواهیم برویم؟ آیا هیچ تصوری از آینده داریم و چگونه به آنجا خواهیم رفت؟
قالب فقرای ما فقرای شاغل و یا فقرای تحصیلکرده هستند؛ فقرایی هستند که از نظر سلامت سالم و جوان هستند، درآخرین بررسیای که داشتیم حدود ۶۰درصد فقرای ما اینگونه هستند و این خیلی سخت است که ایندرصد از فقرای کشور همه قابلیتها را داشته باشند، اما فقیر زندگی کنند.
در سیاستهای اقتصادی که در مقابله با فقر مطرح میشود، بحث تقویت این افراد مهم است تا بتوانند از مواهب و شرایط اقتصادی استفاده ببرند و با توان خود از فقر خارج شوند. از هر سه نفر یک نفر در جامعه ما فقیر است؛ فقیر کسی است که حداقل امکانات زندگی را نمیتواند تامین کند و این باعث تاسف است.
بیشتر بخوانید:از هرسه ایرانی یک نفر زیر خط فقر!
درست است که نرخ بیکاری کاهش پیدا کرده، اما آیا با تعریف یک ساعت کار در هفته که نرخ بیکاری با آن محاسبه میشود، میتوان پاسخگوی مخارج یک خانوار بود؟ قطعاً نه. خیلی از اوقات افراد شاغل هم هستند، اما بسیاری از آنها نیز فقیر محسوب میشوند، چون ارزش نهایی تولید آنها در اقتصاد پایین است، چون یا قیمت محصولاتی که تولید میکنند پایین است و یا تولید کمی دارند.
همه اینها به شرایط کلی اقتصاد برمیگردد. ما با اقتصاد دنیا ارتباطی نداریم و نمیتوانیم در چرخههای رقابتی تولید کالا و خدمات شرکت کنیم که باعث شده اقتصاد کلان ما به این صورت باشد.
بین سیاستهای اقتصادی و سیاستهای اجتماعی یک هماهنگی وجود دارد و نمیتوان آنها را مستقل از هم دید. آقای نیلی گفتند دولتها شیوه حکمرانی دوم را انتخاب کردهاند، من میخواهم به این سخن اعتراض کنم و بگویم اینگونه نیست، چون اصولاً انتخابی در کار نبوده، دولتها اولی را، چون سخت بوده و باید برای آن کار و فکر میکردند را انتخاب نکردند پس دومی ناگزیر میآمده و انتخابی در کار نبوده است. اینکه دولت دخالت کند و نتیجه قیمت بازار را تعیین کند و دونکیشوتوار خود را حامی فقرا نشان دهد را نمیتوان سیاست دانست بلکه بیعملی دولت است و انجام عملی با خرج دیگران محسوب میشود و این عین بیسیاستی است.
به نظر من اینکه دولتی معتقد باشد و یا شعار دهد که برای حمایت از فقرا و کاهش فقر تلاش میکنم، نشاندهنده این نیست که واقعاً بخواهند این کار را انجام دهند، مهم این است که از چه خواستههای دیگری برای رسیدن به آن چشمپوشی میکنند. بعید میدانم هیچ دولتی در دنیا وجود داشته باشد که کاهش فقر و برابری برای آنها مسئله نباشد، اما باید دید چقدر حاضر هستند از خواستههای خود بگذرند تا به رفع فقر برسند. ما میدانیم به جز سیاستهای اقتصادی و اجتماعی، سیاستهای خارجی نیز بر اقتصاد و وضعیت رفاهی خانوارها تاثیرگذار هستند که باید با همدیگر هماهنگ شوند.
در بخش آموزش، آن چیزی که در کشور ما مهم است، سیاستگذاری دولت در بخش آموزش است، مهم نیست که مدارس خصوصی یا دولتی وجود دارند یا خانوارها چقدر میتوانند هزینه کنند، اما نتیجه نظام آموزشی که سیاستگذار اصلی آن نیز دولت است، یک نتیجه یکسان به ما میدهد و تفاوت خاصی بین محصول مدارس خصوصی و دولتی وجود ندارد و اگر میبینیم افرادی رتبههای بالای کنکور را به دست میآورند به دلیل این است که در دهک دهم زندگی میکنند و ربطی به شیوه آموزشی آنها ندارد و حتی خیلی از هزینههای جانبی مدارس خصوصی مثل کلاسهای فوق برنامه نیز از طریق خانوارها تامین میشود.