اول بگویم که اعتقاد دارم خدمات بیمارستانی در ایران، ازجمله در زمینه کیفیت و سهولت دسترسی به تخصصهای مختلف پزشکی، نهتنها از بسیاری از کشورهای همسطح بالاتر است بلکه با آنچه در بیمارستانهای کشورهای توسعهیافته و غربی هم میگذرد فاصله چندانی ندارد.
اما یک پرسش کلیدی که مدتهاست به عنوان یک فعال صنعت سلامت که در حوزه برندینگ بیمارستانی وقت و انرژی و تمرکز زیادی گذاشته ذهن مرا مشغول کرده این است که چرا نه تنها بیمارستانهای ایرانی در ساخت یک برند خوشنام و موفق ناکام بودهاند بلکه تقریبا تمامی برندهای بیمارستانی ایران در نزد افکار عمومی نام خوب و خوشی ندارند؟!
وقتی ماجرای بیمارستان گاندی و آتشسوزی مهیب آن پیش آمد موجی از انتقادها به این بیمارستان و مدیریت آن و حتی بقیه بیمارستانهای خصوصی و دولتی کشور به راه افتاد. انگار افکار عمومی منتظر جرقهای بوده تا خشم و ناخشنودی خود از برندهای بیمارستانی ایرانی را بر سر آنها خالی کند و ماجرای آتشسوزی بیمارستان گاندی تنها یک بهانه برای بروز این تقابل پررنگ بوده است. تقابل میان افکار عمومی و بیمارستانها در ایران.
در نگاه اول (حداقل در میان پزشکان و مدیران بیمارستانی) انتظار این بود که مردم و افکار عمومی از آتش گرفتن و سوختن بخش اعظم یکی از مدرنترین بیمارستانهای کشور در قلب پایتخت ناراحت شوند و این ناراحتی و همدردی را ابراز کنند. اما چیزی که در شبکههای اجتماعی علیه مدیریت این بیمارستان و گلایهها و نقدهای شدید درمورد تعرفههای آن و تجربههای مردم از این بیمارستان راه افتاد نشان میدهد که نهتنها بیمارستان گاندی بلکه دیگر بیمارستانهای بزرگ و موفق کشور هم نتوانستهاند در میان افکار عمومی و قاطبه مردم؛ برند خوشنام و ماندگاری درست کنند.
این معضل و آفتی است که سالهاست در رسانههای مختلف درباره آن حرف زدهایم. نوشتهایم که برندهای بزرگی مانند بیمارستانهای مایوکلینیک، جانهاپکینز و کلیولندکلینیک آمریکا، آجیبادم ترکیه، آستر هند و بسیاری بیمارستانهای دیگر دنیا چطور توانستهاند برند جذاب و دلنشینی از خود در نزد ذینفعانشان ازجمله افکار عمومی بسازند. بیمارستانهایی که وقتی تعرفههای برخی از آنها را با گرانترین بیمارستانهای کشور مقایسه میکنید میبینید که گاها تا ۱۰۰ برابر گرانتر هستند و از نظر کیفیت تخصصهای پزشکی هم برتری چندانی با بیمارستانهای ایرانی ندارند.
اما چطور آنها موفق شدهاند چنین برندهای قدرتمندی در نزد افکار عمومی بسازند، اما بیمارستانهایی مانند گاندی، مهر، عرفان، کسری، جم، نور و... حتی برای مردمی که بارها و بارها در این مراکز درمانی، مورد مداوا قرار گرفتهاند ارج و قربی که باید را ندارند و گاه حتی از زمین خوردن و سوختن آنها خشنود هم میشوند؟!
قویا اعتقاد دارم مدیریت صددرصد پزشکی بر مراکزی، چون بیمارستانهای خصوصی یکی از بزرگترین اشتباهات این برندها و دلیل اصلی وضعیت فعلی است. ناآشنایی با بدیهیترین شیوههای برندینگ و حکمرانی شرکتی، مفهوم برند کارفرمایی، ارتباط با منابع انسانی، ساخت و معماری برند و ارتباط با ذینفعان مختلف، در عالیترین سطح مدیریت بیمارستانهای ایرانی یک وضعیت فاجعهبار به خود گرفته است.
مدیران ارشدی که ابتداییترین اصول مدیریت یک برند را نمیدانند و حتی وقتی بیمارستانشان در آتش سوخته، مبانی انتشار یک پیام ویدئویی را هم رعایت نمیکنند مهمترین مقصر وضعیتی فعلی بدبرند شدن بیمارستانها در نزد افکار عمومی هستند.
مدیران ارشد بیمارستانها در ایران باید بدانند بیمارستانداری با هر متر و معیاری درنهایت یک کار تجاری و مبتنی بر اصول شرکتداری هم است. در کنار رعایت همه اصول و پروتکلهای پزشکی و اخلاقی و قانونی مرتبط با بیمارستانها که در همه کسبوکارهای دیگر هم به اشکال دیگر چنین چارچوبهای قانونی و اخلاقی و ... وجود دارد؛ مدیران بیمارستانها در ایران باید یک بار برای همیشه این اصل مهم شرکتداری را بپذیرند که کسی که تخصصش یک مهارت پزشکی سطح بالاست غالبا نمیتواند مدیر خوب برای یک کسبوکار ارائهدهنده خدمات سلامت باشد.
تازه وقتی بدانیم این متخصصهای سطحبالا، وقت زیادی از روز خود را در اتاقهای عمل، شوراهای پزشکی، کلاسهای درس دانشگاهها علوم پزشکی و ... میگذارنند بیشتر متوجه میشویم که چقدر راهبری کسبوکارهای بیمارستانی در ایران دور از واقعیت آن چیزی است که در برندهای موفق دنیا شاهدیم.
چند ماه پیش در رویداد گردشگری سلامت اروپا که در توسکانی ایتالیا برگزار شد یک کارگاه آموزشی با موضوع هوش مصنوعی و متاورس و تاثیر آن بر صنعت سلامت برگزار کردم. قبل از شروع رویداد فکر میکردم که احتمالا بیشتر کسانی که چنین کارگاهی برای آنها جذاب باشد جوانهایی هستند که روی استارتاپهای حوزه سلامت متمرکز هستند. اما در کمال تعجب، وقتی این کارگاه شروع شد متوجه شدم بیشتر شرکتکنندگان آن مدیران ارشد بیمارستانهایی از کشورهای ایتالیا، آلمان، آمریکا، کرواسی، فرانسه، استونی، یونان، الجزایر، امارات و ... هستند. بیمارستانهایی که برخی از آنها از برندهای زنجیرهای شناختهشده اروپا محسوب میشدند.
اما مدیران همین برندهای سطحبالا و شناختهشده، در پایان این کارگاه من را سوالپیچ کرده بودند تا بدانند آنچه من درباره آن صحبت کردهام چطور روی کسبوکار بیمارستان تحت مدیریت آنها تاثیر خواهد گذاشت و آنها در قبال تغییرات فناورانه مرتبط با هوش مصنوعی و متاورس چه راهبردها و استراتژیهایی باید در پیش بگیرند!
برای آنها مهم بود که بدانند وقتی مخاطبان و ذینفعان آنها در حال حرکت به سوی فناوریهای جدید ارتباطی هستند چطور باید خود را با این تغییرات و ذائقه و رفتار نسل جدید وفق دهند و میپرسیدند که باید کجای کسبوکارهای بیمارستانی خود را و با چه درجهای از اولویت تغییر دهند!
این دغدغه را مقایسه کنید با بیمارستانهای ایرانی که هنوز تغییرات نسل جدیدی که دسترسی به شبکههای اجتماعی دارد را درست متوجه نشدهاند. پزشکانی که بیمارستانها را میگردانند هنوز متوجه نشدهاند که ذینفعان آنها و مردمی که این روزها آنها را قضاوت میکنند دیگر پدرومادرهای پابه سن گذاشته و ناآگاه از ترندها و دانش مرتبط با سلامت و بدن خود نیستند. بلکه متولدین دهه شصت و هفتاد و حتی هشتاد شمسی هستند که قبل از اینکه به بیمارستان آنها مراجعه کنند دهها ویدئو در اینستاگرام و یوتیوب دیدهاند و صدها کامنت خواندهاند و از حقوق درمانی خود آگاهی کامل دارند. نسلی که هر تجربهای را چه خوشایند چه ناخوشایند بلافاصله با دایره آدمهایی که میشناسد یا حتی نمیشناسد از طریق صفحات خود در فضای مجازی به اشتراک میگذارد.
جای تاسف بسیار زیادی است که ارشدترین و مسئولترین افراد کلیدی بیمارستانها، کمترین زمان، وقت و هزینهای را برای ساخت ارتباطات کارآمد کسبوکاری و استفاده از دانش روز مرتبط با مدیریت بیمارستان (نه دورههای آموزشی بازآموزی اجباری مرتبط با دانش پزشکی و...) اختصاص نمیدهند. مدیرانی که چنین کارهایی را وقتتلفکردن میدانند و تنها زمانی به خطای چنین رویکردی پی میبرند که احتمالا در یک بحران بزرگ گیر افتاده باشند و دیگر فرصتی برای ساخت یک برند تاثیرگذار که همدلی مردن را برمیانگیزاند نداشته باشند.
اما اگر بخواهم در کنار ترسیم وضعیت فعلی برند بیمارستانها در ایران که همانطور که گفتم وضعیتی بسیار آشفته دارد چند راهکار ساده برای قدمهای ابتدایی عبور از این وضعیت بدهم میتوانم به موارد زیر اشاره کنم.
• ارتقای مداوم سطح کیفیت خدمات
• دسترسپذیری ذینفعان آنها به فرایندهای بازخوردهی و انتقاد
• رعایت اصول برندینگ و مارکتینگ
• حضور مداوم و مستمر در شبکه ذینفعان صنعت ازجمله رویدادهای کسبوکاری
• حضور در نمایشگاههای مختلف ازجمله رویدادهای غیرعلمی و عمومیتر که تصویر صمیمیتری از برند آنها میسازد
• تولید محتوای درست از برند بیمارستان
• استفاده از مختصصان برندینگ که مسئولیت پزشکی و درمانی در بیمارستان ندارند
• ساخت چهرهای انسانی از برند خودشان
• برعهده گرفتن مسئولیت اجتماعی در حوزهها و زمانهای مختلف
• ارتباط درست و مستمر با رسانهها و چهرههای تاثیرگذار صنعت سلامت
• حمایت از ایدهها و تیمهای نوآور مرتبط با کسبوکارشان
• حضور درست در شبکههای اجتماعی
• تحلیل نسل جدید ذینفعان خود ازجمله متولدین دهههای هفتاد و هشتاد