اقتصاد۲۴-بر اساس آمارها، متولدین دهه شصت ۱۶ میلیون و ۸۰۲ هزار هستند و این یعنی آنها بزرگترین گروه جمعیتی ایران محسوب میشوند.
اگر متولدین اواخر دهه پنجاه را که از نظر کنش و منش سیاسی قرابت بسیاری با نسل دهه شصت دارند به این گروه بیافزاییم آنگاه وزن جمعیتی این گروه بیش از پیش آشکار میشود. دهه شصتیها امروز حداکثر ۴۳ و حداقل ۳۴ سال سن دارند. تا اینجا فقط با نگاهی سطحی به آمار، دو هجمه اصلی نسل جدید به دهه شصتیها بلاموضوع میشود.
نخست آنکه دهه هشتادیها برخلاف انگارههای رایج پرتعدادتر از نسل قبل نیستند. دوم آنکه با توجه به بازه سنی دهه شصتیها، آنها در اوج بهرهوری خود به لحاظ زیستی قرار دارند. نکته جالبتر اینکه اغلب دهه هشتادیها فرزندان نسل دهه شصت یا اواخر دهه پنجاه هستند.
اکنون اگر حداقل سن آنها را معیار قرار دهیم، ۳۴ سال برابر با پایان تحصیلات تکمیلی یا رسیدن به تخصص در هر حوزهای است که فرد دهه بیست زندگی خود را وقف آن کرده باشد. اما اگر معیار سنجش بهرهوری سنی را حداکثر یا میانگین یعنی ۴۳ و ۴۰ سال قرار دهیم چه؟ به نظر میرسد در اینجا نیز دهه شصتیها حتی نقش تعیینکنندهتری در جامعه مییابند. چراکه در این سنین عموما به ثباتی قابل قبول در زندگی اجتماعی و شخصی رسیدهاند.
به همین دلیل در نهادها و سازمانهای مختلف کشور نیز اغلب مناصب رده میانی در اختیار متولدین دهه شصت است که اتفاقات مناصب بسیار تعیینکنندهای هستند؛ از مدیر عاملی شعبه یک بانک گرفته تا مسئولیتهای مدیریتی در سازمانهای دولتی یا خصوصی، اغلب در اختیار متولدین دهه شصت است؛ بنابراین این میتوان گفت که دهه شصتیها نه تنها برخلاف انگاره و تعبیر نسل جدید «فسیل» نشدهاند، بلکه قاعدتا بهترین سالهای زندگی شخصی و اجتماعی خود را سپری میکند.
بیشتر بخوانید:نسل زد تابو شکن یا سر به راه؟
البته بدیهی است که این تفسیر، صرف نظر از شرایط اقتصادی و سیاسی ایران و با توجه به الگوها و شاخصهای بهرهوری هر فرد در سنین زیستی خود مطرح شده است. از سوی دیگر باید توجه داشت که با توجه به رنج سنی این نسل، تا ۱۵ الی ۲۰ سال آینده نیز تعیینکنندگی و اثرگذاری آنها در کشور ادامه خواهد داشت.
اغلب متولدین دهه شصت در بحبوحه جنگ ایران و عراق به دنیا آمدند. حتی برخی از آنها خاطرات محوی هم از جنگ تحمیلی به یاد دارند. آنها در دوره سازندگی پس از جنگ رشد کردند و برخی از آنها در دوم خرداد سال ۷۶ نقش داشتند. زندگی در فضای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی دوران اصلاحات از اندوختههای مهم متولدین دهه شصت و نیمه دوم دهه پنجاه است.
این گروه جمعیتی در دو دولت اصلاحات دوران جوانی و دانشجویی و کاری خود را سپری کرده و فهم دقیقی از تحولات و مناسبات اجتماعی و سیاسی آن دوره دارد. با نگاهی به تعداد تشکلها و احزاب فعال در دانشگاه، مشخص میشود که بیشترین و پررنگترین دوران فعالیت دانشجویی و سیاسی در این دوره بوده و حیات دانشگاه بیش از هر دوره دیگری با شور و کنش سیاسی و اجتماعی همراه شده است.
برخلاف انگارههای برساختهشده از سوی شبکههای اجتماعی و رسانههای خارجی، نسل دهه شصت شرایط امروز دهه هشتادیها را زیسته و تجربه کرده است. آنها نیز به تبع نخبگان جریان اصلاحات تا سال ۸۴ مواضع رادیکالی پیدا کردند و رفتهرفته رادیکالیسم رویکرد غالب گفتمان اصلاحات و دهه شصتیها شد. به همین دلیل تحریم صندوق رای اشتباهی راهبردی این نسل بود که در تیر ۱۳۸۴ محمود احمدینژاد را به قدرت رساند. پوپولیستی که کشور را از ریل توسعه سیاسی و اقتصادی خارج و وارد فصل جدیدی از رشد نقدینگی و تورم، هدررفت منابع عظیم نفتی، توقف تولید و انزوا و تحریم کرد.
چهار سال بعد، اما این نسل در پی جبران اشتباه خود برآمد و با سیلی عظیم خیابانهای شهرها را درنوردید. هرچند که سرانجام به مقصود خود نرسید، اما یک بار دیگر عاملیت و تعیینکنندگی را بر سرنوشت خود نشان داد. تجربه کنشگری خیابانی و اعتراضی در سال ۸۸ اندوخته دیگری برای نسلی بود که سودای تکرار دوران اصلاحات را در سر داشت. تجربهای که نسل جدید تاکنون توان تکرار آن را نداشته است.
متولدین دهه شصت یک بار دیگر در سال ۹۲ پای صندوق آمدند تا نشان دهند که اکثریت در کشور به چه دیدگاه و گفتمانی باور دارد. این رای در سال ۹۶ نیز تکرار شد. تجربه اندوخته سیاسی و آگاهی از تاریخ معاصر اقتضا میکرد تا به گفتمانهای مخرب اجازه به قدرترسیدن داده نشود. دولت دوم روحانی، اما به دلایلی که در این مقال نمیگنجد، زمینههای سرخوردگیهای جامعه و پایگاه اجتماعی جریان اصلاحات را فراهم کرد. البته که همچون مهمترین بزنگاههای تاریخ ایران، عوامل خارجی، مثل به قدرت رسیدن دونالد ترامپ جمهوریخواه و خروج از توافق هستهای آثار قابل توجه و تعیینکنندهای بر شرایط کشور داشتند.
از اواخر دهه ۹۰، نسل جدیدی پا به میدان کنشگری سیاسی گذاشت که متولد اواخر دهه هفتاد و دهه هشتاد بود. این نسل که به عنوان نسل z شناخته میشود، بدون آنکه هیچیک از ویژگیهای زمینهای برای فهم مناسبات سیاسی ایران را داشته باشد، کنشگری را از خیابان آغاز کرد. به دلیل انحطاط جامعه مدنی در سالهای گذشته، میتوان گفت که نسل z تجربه زیسته سودمندی از دوران جوانی و دانشجویی خود نداشته است. به طور مثال فعالیتهای سیاسی و فرهنگی دانشجویی در میان اکثر آنها تقریبا کاری عبث تلقی میشده است. در چنین فضایی بخش بزرگی از این نسل با تاریخ و دستکم با تاریخ معاصر ایران نیز عجین نیست و بدون آگاهی و سواد سیاسی، در پی تحلیل و کنش سیاسی و اعتراضی است.
از سوی دیگر خشم، در لایهها و ساختهای اجتماعی به این نسل تحمیل شده و آنها نیز آن را به عنوان الگویی در کنشهای اجتماعی و سیاسی خود پذیرفتهاند.
در مقام مقایسه، به نظر میرسد که نسل z شباهت بسیاری به نسل سال ۵۷ دارد. دهه هشتادیها درست شبیه متولدین دهه ۴۰، رادیکالیزه شدند و فاقد گفتمانی واقعبینانه و سازنده هستند. البته تفاوت محوری آنها با نسل ۵۷ اینجاست که نسل z بیش از آنکه تحت تاثیر تاریخ و شرایط اکنون ایران باشد، متاثر از رسانههای خارجی شده و، چون خود را نمیشناسد، نمیتواند تصویر درستی از موقعیت و جایگاهش داشته باشد؛ بنابراین تفاسیر، نمیتوان عصیانگری نسل را جدید صرفا یک ویژگی سودمند شخصی و اجتماعی دانست.
چراکه این عصیانگری در صورت هدایتنشدن در مسیرهای سازنده، میتواند پیامدهای مخرب بسیاری نیز داشته باشد. از سوی دیگر کسانی که خود را سخنگویان نسل z میپندارند اگر به تاریخ معاصر ایران و حتی تاریخ پس از انقلاب اسلامی نگاهی واقعبینانه و منصفانه داشته باشند، خود اذعان خواهند داشت که عصیانگری ویژگی خاص و بارز این نسل نیست. کما اینکه طغیان و عصیان نسل دهه شصت که فاقد خودشیفتگی نسل دهه هشتاد است و حتی خود را نسل سوخته میداند، به مراتب پیامدهای اجتماعی و سیاسی موثرتری اشته است.