خدیجه «شهلا» جاهد در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۸ در تهران به دنیا آمد. از همان دوران کودکی، شور و شوق زیادی به فوتبال داشت و این علاقه بهویژه به بازیکن محبوب و شناختهشده فوتبال ایران، ناصر محمدخانی، معطوف بود. شهلا در خانوادهای پرجمعیت و در محلهای در جنوب تهران بزرگ شد و از همان نوجوانی دل به ناصر محمدخانی، ستاره تیم پرسپولیس و تیم ملی ایران، بست. او در یک مصاحبه در اینباره گفته بود: «من در خانوادهای پرجمعیت در جنوب تهران زندگی میکردم. فوتبال را خیلی دوست داشتم و بعد از آن عاشق ناصر شدم و هر طور که بود، میخواستم او را ملاقات کنم.»
شهلا که از دوران نوجوانی علاقهمندی شدیدی به ناصر داشت، کمکم توانست با او ارتباط برقرار کند و بعدها در یک رابطه مخفیانه به عقد موقت ناصر درآید. ناصر برای او خانهای اجاره کرد و زندگی مشترکشان آغاز شد، هرچند که در ابتدا این رابطه از چشم عموم پنهان ماند. شهلا در آن دوران به شدت به ناصر وابسته شده بود و به طور کامل در زندگی او جای گرفت.

اما رخدادی عجیب زندگی شهلا جاهد را برای همیشه دگرگون کرد؛ در تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۸۱، یک حادثه تلخ و شوم رخ داد. جسد لاله سحرخیزان، همسر دائم ناصر محمدخانی، در خانهای در میدان کتابی تهران پیدا شد. لاله بهطور فجیعی با ۳۷ ضربه چاقو به قتل رسیده بود. در ابتدا، بسیاری از رسانهها گمان میکردند که این جنایت نتیجه مسائل خانوادگی و انتقامجویی است. از آنجا که ناصر محمدخانی در آن زمان به همراه تیم پرسپولیس در اردوی آلمان حضور داشت، بهطور طبیعی در نخستین گام، او به عنوان یکی از مظنونان اصلی مطرح شد. اما پس از تحقیقات اولیه، بهدلیل نبود هیچگونه سرقتی از خانه، فرضیه انتقامجویی از لاله بهعنوان علت قتل بیشتر تقویت شد.
تحقیقات اولیه هیچ سرنخی بهدست نیاورد تا اینکه چند روز بعد از قتل، کارآگاهان اداره آگاهی متوجه شدند که شهلا جاهد، همسر موقت ناصر، پس از سفر ناصر به آلمان، بهطور مداوم با او تماس میگرفت. در نهایت، از طریق پیگیری حساب بانکی ناصر محمدخانی، شواهدی بهدست آمد که نشان میداد شهلا بهمنظور برداشت پول از حساب او به بانک رفته بود. این کشف منجر به شناسایی شهلا بهعنوان مظنون اصلی در پرونده قتل لاله سحرخیزان شد.
شهلا در ابتدا سکوت اختیار کرده بود، اما پس از گذشت ۱۱ ماه از دستگیریاش، در بازجوییها به قتل لاله اعتراف کرد. او در این اعترافات اظهار کرد که علاقه زیادی به ناصر محمدخانی داشته و به همین دلیل از حسادت نسبت به لاله دچار عصبانیت شده و او را به قتل رسانده است. این اعترافات در مراحل اولیه پرونده بسیار مورد توجه قرار گرفت و بهعنوان شواهد اصلی مطرح شدند. با این حال، زمانی که پرونده به دادگاه رسید، شهلا تمامی اعترافات خود را رد کرد. او در جلسه دادگاه گفت: «وقتی در حیاط اداره آگاهی با ناصر قدم میزدیم، او به من گفت یک ماه دیگر سالمرگ لاله است. او از من خواست به قتل اعتراف کنم تا آبروی او حفظ شود. ناصر به من گفت برای گرفتن رضایت از اولیای دم، یعنی دو پسرش و پدر و مادر لاله، تمام سعی خود را خواهد کرد. من نمیتوانستم مردی را که اینقدر عاشق او بودم، اینطور خوار ببینم. من فقط بهخاطر اینکه ناصر بیشتر از این اذیت نشود، به این قتل اعتراف کردم.»
این تغییر در موضع شهلا سبب شد که در افکار عمومی و میان تحلیلگران قضایی این پرسش مطرح شود که آیا واقعاً او بهتنهایی مرتکب قتل شده است یا تحت فشار ناصر اعتراف کرده است؟ اظهارات شهلا در دادگاه همچنان بهعنوان یکی از پیچیدهترین جنبههای پرونده باقی ماند.

در جریان تحقیقات، مأموران پلیس شواهد تازهای بهدست آوردند که به نقش شهلا در قتل لاله سحرخیزان اشاره داشت. یکی از این شواهد کشف دفترچه خاطرات شهلا بود که در آن او کارهای روزمرهاش را ثبت میکرد. در صفحهای که به تاریخ قتل لاله مربوط میشد، شهلا نوشتههایی داشت که بعد از آنها را خط زده بود. این تنها قلمخوردگیای بود که در دفترچه خاطرات شهلا مشاهده شد و بهشدت به افکار عمومی و پلیس نشان داد که او درگیر این جنایت بوده است.
افزونبراین، بررسی پرینت تماسهای شهلا نشان داد که از هنگامیکه ناصر به اردوی آلمان رفته بود، شهلا هر روز و هر چند ساعت با او تماس میگرفت، اما از ساعت ۸ غروب روز پیش از جنایت تا ۱۰:۳۰ صبح روز وقوع قتل، هیچ تماسی با ناصر نداشت. این شکاف زمانی سبب شد که مأموران پلیس بهطور جدیتری به شهلا بهعنوان مظنون اصلی نگاه کنند.
بیشتر بخوانید: محکوم له و محکوم علیه کیست؟/ آنچه باید درباره حقوق قانونی خود بدانید
پس از اعترافات و دفاعیات شهلا، پرونده او به دادگاه رفت و در نهایت، او بهدلیل قتل لاله سحرخیزان به قصاص محکوم شد. این حکم مورد اعتراض وکیل شهلا، عبدالصمد خرمشاهی، قرار گرفت. خرمشاهی در دفاعیات خود اظهار داشت: «ماجرا در سه یا چهار جلسه پشت سر هم رسیدگی و شهلا محکوم به قصاص شد. ما به این مساله اعتراض کردیم و این پروسه چند سالی ادامه داشت و مرتب حکم لغو و تایید میشد. ما با توسل به مستندات قانونی که حق قانونی شهلا بود تا زمانی که قانون اجازه میداد، این روند را ادامه دادیم و زمانی که دیگر راهی برای اعتراض وجود نداشت و تقریبا تمام مراحل پرونده طی شده بود، حکم مجدداً صادر شد. خانم جاهد هیچگاه نگفتند که مرتکب این قتل شدهام. من خیلی اصرار داشتم که حقیقت را به من بگوید و به مواردی هم دسترسی پیدا کردم که نشاندهنده حضور افرادی غیر از خانم جاهد در صحنه جرم بود و برای من مساله روشنی بود و من به اینکه شهلا مجرم باشد اعتقاد نداشتم، بلکه بحث شرکت یا معاونت او را صحیح میدانستم. البته بحث مشارکت را هم بعدها تغییر دادم و بیشتر نظرم به معاونت بود و استدلال و مدارک به قدر کافی برای اثبات این مساله وجود داشت. این نظر شخصی من است که همچنان به آن معتقدم. خانم جاهد پیش از محاکمه محکوم شده بود و قبل از تشکیل جلسه دادگاه از طریق رسانهها قاتل معرفی شده بود.»

خواهر شهلا جاهد در مورد آخرین دیدار با او گفت: «او میگفت دیگر از فردا رخت سفید بر تن خواهم کرد و ۹ سال زندگی با عذابم تمام میشود. او هیچ درخواستی از ما نداشت و میگفت برایش دعا کنیم. مادرم را بوسید به پایش افتاد و از او درخواست طلب مغفرت کرد.»
خواهر شهلا که ساعت ۵ بعدازظهر روز سهشنبه در جریان ملاقات حضوری با خواهرش برای آخرین بار بود در خصوص این ملاقات گفت: «از ظهر دیروز نگران اجرای حکم بودیم تا اینکه وکیل پرونده ماجرا را به ما اعلام کرد و گفت که میتوانیم برای آخرین بار با شهلا ملاقات داشته باشیم. تمام اعضای خانواده برای دیدن شهلا به زندان اوین آمدیم. ساعت ۵ را نشان میداد. دلم میتپید و نگران دیدن شهلا بودم. دلم نمیخواست این آخرین ملاقات من با او باشد دوست داشتم بال در میآوردم و او را همراه خودم به بیرون از زندان میکشاندم، اما دقایقی نگذشته بود که شهلا به همراه مامور زندان وارد اتاقک ملاقات شد. او بسیار ساکت در حالی که صورتش سفید شده بود در کنار ما نشست. خودش هم باور نداشت که این اتفاق در حال رخ دادن است هر چه به او گفتیم که اگر واقعیتی وجود دارد بیان کن حاضر به گفتن چیزی نشد و تنها از ما حلالیت طلبید. او میگفت دیگر از فردا رخت سفید بر تن خواهم کرد و ۹ سال زندگی با عذابم تمام میشود. او هیچ درخواستی از ما نداشت و میگفت برایش دعا کنیم. مادرم را بوسید به پایش افتاد و از او درخواست طلب مغفرت کرد. وقتی میبردنش تا به داخل قرنطینه برود صورتش را برگرداند و برایمان گریه کرد. همانجا بود که دلم ترکید، گریه کردم و از خدا خواستم تا از گناهانش بگذرد. حالا هم ناباورانه در انتظار آمدن اولیای دم هستیم، امیدوارم آنها خواهرم را به خاطر گناهش ببخشند.»
همه تلاشها برای گرفتن بخشش بینتیجه ماند و در نهایت بعد از ۸ سال و ۲۳ روز در بامداد ۱۰ آذر سال ۱۳۸۹ شهلا اعدام شد.
پرونده شهلا جاهد در جامعه تأثیرات زیادی بر جای گذاشت. این پرونده نهتنها به دلیل خود جنایت بلکه به دلیل ابعاد انسانی و پیچیدگیهای آن، به یکی از بحثبرانگیزترین پروندههای قضائی تبدیل شد. برخی از گروههای حقوق زنان در ایران، این پرونده را نمادی از نابرابریها در سیستم قضائی ایران و برخورد متفاوت با زنان در پروندههای جنائی دانستند.
تحلیلگران حقوقی همچنین به نحوه برگزاری محاکمه و شواهد موجود در پرونده اشاره کردند و خواستار اصلاحات در نظام قضائی کشور شدند. در رسانههای خارج از ایران نیز این پرونده مورد توجه قرار گرفت و بسیاری از ناظران خارجی به مسائلی مانند برخورد با زنان در دستگاه قضائی ایران و عدالت در چنین پروندههایی پرداختهاند.