
اقتصاد۲۴- تهران، شهری که گورستانهایش را زنده به گور میکند، امروز در تقلای بیحاصلِ مدرنیته، استخوانهای تاریخ خود را میبلعد. مدرنیته بیقاعده، که گاه در هیبت پیشرفت ظاهر میشود، در سالهای اخیر شتابی دوچندان پیدا کرده تا نشانههای تاریخ را از بستر شهر برکند.
گورستانها، که روایتگران خاموش تمدن، فرهنگ، و زیست اجتماعی نسلهای پیشیناند، یکی پس از دیگری به تیغ بولدوزرها و طرحهای توسعه سپرده میشوند. این روند، که تخریب آرامستانهای تاریخی را در سایهی توجیهات شهری پیش میبرد، سابقهای طولانی دارد. از دوران پهلوی، که عمارت شهرداری تبریز بر گورستان نوبر بنا شد و بیمارستان تجریش روی قبرستانی کهن قد برافراشت، تا امروز که تهران به تدریج بقایای ابنبابویه، امامزاده صالح و حضرت عبدالعظیم را از صحنهی خود میزداید.
در سال ۱۳۹۷، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری با صدور مجوز همسانسازی، تیر خلاصی بر هویت تاریخی ابنبابویه نواخت؛ گورستانی که دیگر آرامستانی زنده نیست، بلکه محوطهای بیجان است که سنگهای تاریخیاش از هم شکافته، حجاریهای نفیسش از یاد رفته و حتی بنای یادبود دکتر مصدق نیز از تخریب مصون نمانده است.
بیشتر بخوانید: نمایی غمبار از گورستان ۱۲۵ ساله امامیه
کاشیکاریهای دوره قاجار بر دیوارهای ابنبابویه، حکایتگر گذشتهای ۱۵۰ ساله است، اما توسعهی شبستان این مجموعه به بهای نابودی بسیاری از سنگقبرهای تاریخی تمام شد. در همین روند، سنگ مزار محمدعلی فروغی، از شخصیتهای برجستهی مشروطه، شکسته شد؛ همانگونه که یادمان سهمتری دکتر مصدق، در سکوتی پرسشبرانگیز بر زمین افتاد و تکهای از آن ناپدید شد. در باغ طوطی، صحن حضرت عبدالعظیم نیز، توسعه شبستانها با شکستن سنگمزارها و ناپدید شدن قبور همراه شد، به گونهای که بسیاری دیگر نتوانستند مزار عزیزانشان را بیابند.
This is a modal window.
این تخریبها محدود به تهران نیست. در تخت فولاد اصفهان، دارالسلام شیراز، مسگرآباد و حتی گورستان تاریخی شهسوار در ایذه، روندی مشابه دنبال شده است. میراث فرهنگی نیز، گویی تنها زمانی خود را مسئول میداند که گورستانی در فهرست آثار ملی ثبت شده باشد، حال آنکه در استان تهران ۱۴۰ گورستان تاریخی شناسایی شده که تنها ۹ یا ۱۰ مورد از آنها این ثبت را دارند. آنچه ثبت نشده، در نگاه نهادهای متولی نهتنها فاقد ارزش تلقی میشود، بلکه عملاً به حاشیه رانده میشود.
هرچند در تدوین طرح تفصیلی تهران، گورستانها را در زمره پهنههای سبز قرار دادند، اما در عمل این مصوبه بیشتر به پوششی اداری شبیه است تا سیاستی مؤثر برای حفاظت. در این میان، سکوت معنادار شورای شهر، شهرداری و میراث فرهنگی نه از سر ناآگاهی، بلکه بازتابی از بیتفاوتی و ناتوانی در درکِ «توسعه پایدار» است؛ توسعهای که تاریخ را نه سرمایه، که مانعی در برابر پیشروی بتن و آجر میبیند. آنچه در حال وقوع است، چیزی جز خودکشی فرهنگی نیست؛ جنایتی که نه در تاریکی، که در روشنایی روز و با مُهر تأیید نهادهای رسمی به اجرا درمیآید.