
اقتصاد۲۴- نعمتالله فاضلی انسانشناس و استاد بازنشسته پژوهشگاه علوم انسانی: در جایی سخنرانیای از استاد ژاله آموزگار شنیدم که در آن میگفتند، اجداد ما هزاران سال ایران را با همه زیباییهایش به ما ـ نسل کنونی ـ سپردهاند و نسل جدید نیز باید همه کار را بکنند و ایران را به همان زیبایی یا زیباتر از آن به نسل آینده تحویل دهند. من در این نوشته میخواهم بخشی از این وظیفه بزرگ و شاید بزرگترین وظیفهمان را بیشتر بکاوم و بگویم، چگونه ما دانشگاهیان این وظیفه را ایفا کنیم. من در پی پاسخ به این پرسش هستم که ما، دانشگاهیان، دانشجویان و دانشآموختگان، در ایفای وظیفه نوروزی خود، که نوروز نامی دیگر برای ایران است، چه کردهایم، چه میتوانیم بکنیم و چه باید بکنیم.
اخیراً کتابی بهنام «نوروزِ نو» از نگارنده به بازار آمده که با استقبال گرم مردم مواجه شده که البته جای شگفتی ندارد؛ زیرا مردم ایران نوروز را همچون جان خویش دوست میدارند، چه، نوروز برای ما نام دیگر زندگی است. در کتاب یادشده، تلاش کردهام بهقدر توان اندکم، کاری کوچک انجام دهم و روایتی از نوروزِ نو یا امروزی خلق کنم؛ اینکه نوروز نو چگونه نوروزی است و چگونه در درازنای تاریخ با شرایط زمانه متناسب شده است.
نوروز در درازنای تاریخ، متناسب با زمانها و جغرافیای سرزمینهایی که در آن حضور داشته، با انعطافپذیری نسبت به موقعیتهای خاص تاریخی سازگار شده و خود را بهمثابه چتری بزرگ برای خلاقیت، شکوفایی، انسانیت، طبیعت، زیبایی، شادی، اخلاق و فضیلت در اختیار نوروزیان قرار داده است. امروزه ایران و نوروزیان در ۱۳ کشور جهان ـ نهتنها در مرزهای جغرافیایی ایران کنونی ـ و میلیونها ایرانی که در سراسر جهان پراکندهاند، نیازمند ابداع و بازآفرینی نوروز هستند.
ما باید نوروز امروزی را بازخوانی و تفسیر کنیم. خلاقیت ایرانیان در اسطورهپردازی و نمادسازی در طول تاریخ شگفتانگیز است و ما همگی با شگفتی و تحسین، این زیباییها و خلاقیتهای روحهای بزرگ ایرانی را ستودهایم؛ چه در نهان، چه در آشکار وجود خویش.
بیشتر بخوانید:عکس/ قابهای دیدنی خبرگزاری فرانسه از جشن نوروز در میدان آزادی تهران
آیندگان درباره ما چه خواهند گفت؟ آیا ما نیز همان خلاقیت را داریم؟ پیشینیان ما درحالیکه دانشگاه ۲۱ میلیون دانشجو و دانشآموخته، صدها رشته در دانشهای نوین، رسانهها و ابزارهای ارتباطی نداشتند، توانستند روایتی شگفت، معنادار، عمیق و اثربخش از هستی ارائه دهند و ما امروز متن آنها را مطالعه میکنیم. ما چه کردهایم؟ آیا ما میتوانیم روایتی نو از نوروز خلق کنیم که هم نوروز باشد، هم بهروز؟ این همان انتظاری است که نوروزِ امروز از ما دارد.
یکی از اصلیترین نهادهایی که مسئولیتِ آفرینش و ابداع مجدد نوروز را برعهده دارد، نهاد آموزش عالی، دانشگاهها و تمام رشتههای آن است؛ نهتنها علوم انسانی- که به علوم انسان، اخلاق، روح و معنا میپردازد - بلکه علوم پزشکی، علوم طبیعی، علوم پایه و علوم مهندسی نیز در این امر سهیماند. علوم انسانی وظیفه بازآفرینی و بازتفسیر جهانی که در آن زیست میکنیم را برعهده دارد؛ آن هم زیر چتر نوروز. همانطور که در کتاب «نوروزِ نو» توضیح دادهام، میتوان الگوی نوروز را الگویی شناختی و نظری برای هر وجه از زندگیمان در نظر گرفت. آبادانی و توسعه نوروزی، وظیفهای است که بر دوش ماست؛ خلق الگویی از توسعه همهجانبه متوازن و پایدار از ایران بر پایه الگوی نوروزی، کاری است که در کتاب توضیح دادهام و در این نوشته، یکی از وجوه آن را بهصورت مختصر تشریح میکنم.
فرشاد مؤمنی، در مقدمه کتابش بهنام «فرهنگ و توسعه»، از مفهومی بهنام «پارادوکسِ ایران» نوشته است. او در آنجا توضیح داده که محققان داخل و خارج از ایران اجماعنظر دارند که هروقت نام ایران برده میشود، دچار پارادوکسی میشوند؛ یعنی همه متفقالقولاند که داشتههای تاریخی، طبیعی، اجتماعی و انسانی ایران در اندازه جوامع توسعهیافته و پیشرفتهترین جوامع بشری است، اما درعینحال اجماع اندیشمندان داخل و خارج است و چنین داشتههایی نتوانسته جامعهای در حد و متناسب با آن داشتهها را تحقق بخشد. این پارادوکسِ ایران است. من معتقدم، علاوه بر پارادوکس ایران، با «پارادوکسِ نوروز» نیز روبهرو هستیم؛ بگذارید با مثال و مصداق این پارادوکس را نشان دهم.
تازگی بندر لنگه در استان هرمزگان بودم و در بندر کُنگ با استاد علی صادقی، معروف به «عمو خیاط» ملاقاتی داشتم. عمو خیاط، پیرمردی است که بیش از ۴۰ سال از عمر خویش را وقف آموزش زبان فارسی به کودکان کار و کودکان دارای اختلالات یادگیری کرده است. چند ماهی در کیش به آموزش سواد به کودکان مشغول بودند و به کُنگ هم برای همین منظور رفته بودند.
سخنی شگفتانگیز از او شنیدم که ابداعی بینظیر را رقم زده است. او قادر است در مدت یک یا دو هفته، زبان فارسی را به کودکان کار و کودکان دچار اختلالات یادگیری آموزش دهد. عمو خیاط، عاشق بیریای ایران و انسان است و زندگیاش را صرف کمک به کودکان این مرزوبوم کرده است. مواجهه با چنین شخصیتی، انسان را به شوق میآورد و عظمت وجودیاش را به ما یادآور میشود.
از او پرسیدم چطور در دو هفته، خواندن و نوشتن را آموزش میدهد، درحالیکه بهگفته خانم حکیمزاده، معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزشوپرورش، (در دیماه گذشته)، ۴۰ درصد دانشآموزان پس از اتمام کلاس پنجم، فاقد توانایی خواندن و نوشتن هستند. پاسخاش شگفتانگیز بود و مرا به حیرت واداشت. عمو خیاط گفت: «به این دلیل که زبان فارسی قابلیتهای بیهمتایی دارد که زبانهایی، چون چینی، ژاپنی یا حتی انگلیسی از آن بیبهرهاند. این تنها زبانی است که میشناسم و میتوان آن را در دو هفته آموخت.» اگر کسی سبک یادگیری ایرانی را بشناسد یا بهقول مانا کیا در کتاب «خودهای فارسیخو»، «خویِ فارسی» را بشناسد، فارسی این توانایی را دارد که در یک یا دو هفته حتی به افرادی با اختلالات یادگیری آموزش داده شود، چه رسد به افراد سالم.
قصد ندارم به تفصیل درباره نوآوری شگفت عمو خیاط بنویسم. البته که دوستانی در تلاشاند تا ابداع او را به ثبت جهانی برسانند. او گفت، زبان فارسی دارای ویژگیهایی است که امکان یادگیری آن را در دو هفته، حتی برای افرادی با اختلالات یادگیری فراهم میکند. این درحالیاست که نظام آموزشی ما با چه فاجعهای روبهروست که نمیتواند در پنج سال به افراد سالم، خواندن و نوشتن فارسی را بیاموزد. تأسفبار است که زبان مادری ما فارسی است، اما ما از توانایی آموزش مؤثر آن عاجز ماندهایم.
این موضوع به بحث نوروز نیز پیوند میخورد. نوروز نیز مانند زبان فارسی، قابلیتهای بسیاری دارد که اکنون آشکارند. نوروز هم مانند زبان فارسی که در نظام آموزشی ما طی ۱۵ یا ۲۰ سال بهدرستی آموزش داده نمیشود، چنین وضعیتی دارد. ماه پیش به روستای احمدآباد شوشتر در خوزستان رفتم و سلطان «محمد صالحی»، پیرمردی هشتاد و چندساله را ملاقات کردم. یادداشتی هم نوشتم و او را «سلطان واقعی» ایرانزمین نامیدم، زیرا این ابرمرد ایرانی، بهتنهایی ۲۵۰ هکتار کوه را به جنگل تبدیل کرده است.
از سال ۱۳۸۰ تاکنون، میلیونها درخت را یکبهیک کاشته و طی ۲۵ سال از آنها نگهداری کرده است. وقتی از او پرسیدم چگونه این کار را انجام دادهای، گفت: «من تنها ۱۵ روز در مکتبخانه درس خواندم و باسواد شدم و شاهنامه میخوانم.» دقایقی هم برای ما شاهنامهخوانی کرد. شگفتا که شاهنامه میتواند انسانی را پرورش دهد که بهتنهایی ۲۵۰ هکتار کوه را ـ نه زمین هموار ـ به جنگل بدل کند.
نوروز نیز این توانایی را دارد که هزاران سلطان محمد را تربیت کند، اما ما این کار را نکردهایم. این «پارادوکسِ نوروز» است؛ نوروزی که میتواند هر یک از شما را به سلطان واقعی ایران و جهان تبدیل کند، اما ما از این ظرفیت بهره نبردهایم. بخشی از این ناکامی به دانشگاه و نهادهای آموزش عالی بازمیگردد، زیرا ما نتوانستهایم پیوندی بایسته با نوروز برقرار کنیم.
تعارضات کاذب پدید آوردهایم؛ تعارضاتی که احمقانهاند و مانع شدهاند نظام دانشگاهی، کتابهای درسی و آموزشهای علمیمان بهگونهای تدریس شوند که افراد، نوروزی بیاموزند، نوروزی زندگی کنند و نوروزی پرورش یابند.
دانشگاه چه نقشی میتواند در این زمینه ایفا کند؟ دانشگاه میتواند نقشی بسیار اثرگذار ایفا کند؛ هریک از ما میتوانیم بهمثابه سلطان محمدهایی دانشگاهی باشیم و درختانی از دانایی، زیبایی و نیکویی بکاریم. این مزرعه، سراسر نماد دانش و دانایی است و ما میتوانیم از آن میوههایی سازنده، آبادگر، آزادگر و شادیآفرین بچینیم.
نخستین گام این است که بکوشیم به پارادوکسِ نوروز و پارادوکسِ ایران، پایان دهیم. نمیتوان ثروتمندِ فقیر بود؛ این موضوعی است که نیازمند تأمل جدی است. اولین اقدام اساسی، پذیرش این واقعیت است که برای پیشبرد جامعه و حل معمای توسعه، به تفکر نیاز داریم. بهقول داریوش شایگان، فیلسوف بزرگ ایراندوست، «فکر ملات اصلی پیوند دادن عناصر پراکنده است». ممکن است هزاران اقدام انجام دهیم، اما اگر فکر در کار نباشد، این تلاشها بههم پیوند نمییابند و پراکندگی موجب بیحاصلی و بیثمری میشود.
بزرگترین وظیفه دانشگاه این است که اندیشهورزی کند. من عنوان «نوروز نو» را از اینرو برای کتابم برگزیدهام که نگاهی اندیشهورزانه به نوروز امروز را دنبال کردم؛ این همان کاری است که همه ما باید انجام دهیم. دانشگاه باید در ادبیات، فلسفه، علوم اجتماعی، تاریخ و تمام شاخههای دانش بیاندیشد. این وظیفه دشوار است، اما گریزی از آن نیست.
برای اندیشهورزی، دانشگاه باید چگونه عمل کند؟ این را «دانشگاه نوروزی»، «نوروزیاندیشی» و «یادگیری نوروزانه» مینامم. ما در دانشگاه باید «تفکر مسئلهمحور» را دنبال کنیم. مسئله ایران، مسئله نوروز و مسئله دانشگاه باید در کانون توجه ما باشد. برای این منظور، باید دانشی گسترده از تاریخ، فلسفه، زبانشناسی، اسطورهشناسی و سایر علوم بیاموزیم تا بتوانیم مسائل خود را بهدرستی صورتبندی کنیم.
مسئله نوروز را باید از نو صورتبندی کنیم. از دانش عظیمی که نسلهایی، چون ژاله آموزگار برای ما به ارمغان آوردهاند، باید برای «ابداع نوروز» در بستر بحرانهای امروزمان استفاده کنیم؛ از بحرانهای زیستمحیطی گرفته تا ناپایداری سیاسی، بحران دموکراسی، بحران فرسایش سرمایه اجتماعی، بحران اقتصادی، فقر، تعارضات، تبعیضها و چالشهای دیگر. باید پاسخهایی از دل صورتبندی نوروز برای این مسائل بیابیم. این کار شدنی است و من هم بهقدر توان ناچیزم در کتاب «نوروزِ نو» کوشیدهام به آن پاسخ دهم.
دانشگاه نباید تنها به برگزاری جشن نوروز بسنده کند. جشنِ دانشگاهِ نوروزی، جشنِ اندیشهورزی، مسئلهمحوری و یادگیری است. برای تحقق این هدف، ما نیازمند شوق و اشتیاقی هستیم که خود را دلسوز جامعه، طبیعت، فرهنگ، زبان و سرزمین خویش بدانیم. بدون انگیزه، علاقه و شوق نمیتوان کاری کرد.
در دیدارم با سلطان محمد از او پرسیدم، چگونه توانسته میلیونها درخت بکارد، آبیاری کند و بهمدت ۲۵ سال مراقبشان باشد؟ گفت: «فرزندم، این علاقه بود که چنین کاری را به انجام رساند. من آن را انجام ندادم؛ این عشق بود که عمل کرد». ما باید در دانشگاههای خود، عشق و علاقهیِ نوروزانه را گسترش دهیم. این بهمعنای شوونیسم یا پانایرانیسم و اصطلاحاتی ازایندست که امروزه ابداع شدهاند، نیست. هر انسانی، در هر سرزمینی که زندگی میکند، بهطور وجودی نیازمند علاقه به آن سرزمین است. این علاقه صرفاً سیاسی نیست.
با تأسف باید گفت که امروزه برخی با بهکارگیری واژگانی، چون «پانایرانیسم» و مفاهیمی که خود ساختهاند، به شوق، شور و شعف نسلهای جوانتر هجوم میبرند؛ نسلهایی که میخواهند سرزمین خویش را دوست بدارند. جای تأسف است که در سرزمینی زندگی کنید و گروهی به شما بهجرم این علاقه، حمله کنند و بهسان یک متهم پانایرانیست خطابتان کنند. یعنی چه؟ این سخنان بیمعنا را از کجا آوردهاید؟ مردمی که در خاک خویش زندگی میکنند، حق دارند این خاک را دوست بدارند و در آن ریشه دوانند. این حقِ وجودی است، نه حقی کاذب یا سیاسی؛ بلکه حق اگزیستانس انسانِ ایرانی در هر جای جهان است؛ بنابراین دانشگاه نوروزی، دانشگاهی است که بتواند شور و شعف را -که اصلیترین سرمایه زندگی خلاق، شجاعت و پرسشگری است- در فرزندان خود، دانشجویان و دانشگاهیانش پرورش دهد. دانشگاه نوروزی، دانشگاهی است که به ما بینشِ نوروزی عطا کند؛ بینشی مبتنی بر اعتدال، هماهنگی و توازن میان انسان و طبیعت؛ بینشی بر پایه شادی، آزادی و انسانیت و بینشی استوار بر معنویتِ دنیوی. نوروز سرشار از اخلاق است و تعارضی با هیچ دینی ندارد.
پاسنداشتن نوروز، شما را به مجازات اخروی دچار نمیکند و پاداش اخروی به همراه ندارد، اما در همین جهان میتوانید به اعتبار نوروز یاریگر، یادگیرنده و یادآور باشید. دانشگاهِ نوروزی، دانشگاهی است که درس یاریگری، یادگیری و یادآوری را میآموزد؛ یادآوری خوبیها، زیباییها، عدالت، اعتدال، آزادی، انسانیت، عشق، خردمندی و نیکویی. اگر دانشگاه نوروزی پدید آید، فضایی خواهد بود برای یادگیری، یادآوری و یاریگری، با افقی بهنام افقِ نوروزی؛ افقی که در آن اخلاق و فضیلتهای انسانی مبنای تعاملات میان استاد و دانشجو، مدیریت و دانشکده، و دانشگاهیان با مردم و سرزمین خویش است. وظیفه ماست که از نوروز مفهومسازی کنیم.
نوروز تنها یک جشن نیست، بلکه مفهومی عمیق نیز هست. هشت هزار سال است که این مفهوم پابرجا مانده و شاید هیچ واژهای پس از «ایران» به عظمت نوروز برای ما نباشد. نوروز، نامی دیگر برای ایران است و این واژه چندهزارساله را نباید تغییر دهیم. سیزدهبهدر روز طبیعت نیست، بلکه «سیزدهبهدر» است؛ نوروز، سال نو نیست، بلکه «نوروز» است؛ و چهارشنبهسوری، چهارشنبه آخر سال نیست، بلکه «چهارشنبهسوری» است. این نامها طی قرنها و هزارهها از غربال ذهن، ضمیر، زبان و الگوهای شناختی ما عبور کردهاند. مغز انسان ایرانی و نورونهای ما، نوروزیاند. نباید با این نامها دستکاری کنیم یا با آنها بازی کنیم.
از این پس، هیچ ایرانی نباید به خود اجازه دهد که سیزدهبهدر را روز طبیعت بنامد، زیرا سیزدهبهدر جشنی است که صرفاً یکی از کارکردهای آن، پاسداشت طبیعت است. همچنین هیچکس نباید نوروز را سال نو بخواند؛ سال نو تنها یکی از جنبههای نوروز است و نوروز مجموعهای وسیع از معانی را در بر میگیرد. بههمینترتیب چهارشنبهسوری را نباید چهارشنبه آخر سال نامید؛ چهارشنبهسوری نامی است برای جشنی باشکوه با ارزشها و ویژگیهای خاص خود. این موضوع درباره دیگر نامها نیز صادق است. ما باید مفهوم نوروز را باز کنیم، آن را نظریهپردازی (تئوریزه) کنیم و امکانی فراهم آوریم برای سامانِ نوروزی، زندگیِ نوروزی، حکمرانیِ نوروزی، آموزشِ نوروزی، یادگیریِ نوروزی، نگارشِ نوروزی و خواندنِ نوروزی.
بیشتر بخوانید:اینفوگرافی/ حداقل قیمت سفره شب عید در نوروز ۱۴۰۴ چقدر است؟
دانشگاهِ نوروزی، دانشگاهی است که مفهوم نوروز را درک میکند و امکان تازهای برای زندگیِ نوروزی برای ایرانیان و نوروزیان در هر جای جهان فراهم میآورد. نوروز صرفاً یک تجربه نیست، بلکه مفهومی است که باید فهمیده شود. ما در ایران و در این خاک و در مکانها و وضعیتهای مختلف گرد هم میآییم تا تجربه نوروزی را پاس بداریم، اما دانشگاه تنها به تجربه نوروز بسنده نمیکند؛ آن را میفهمد، مفهومسازی میکند و زبانی میآفریند تا از طریق آن، با زبانِ نوروزی با یکدیگر تعامل کنیم. این زبان، ساختارهای عاطفی و شناختی ما را عینیت میبخشد تا انسانهای پراکنده، احساس همبستگی و یگانگی کنند؛ یگانگیای که در آن تبعیض جایی ندارد.
نوروز، آیینی فرادینی است که همه ادیان را در بر میگیرد. نوروز، آیینی فرازبانی است که همه گویشها و زبانها را در خود دارد. نوروز، آیینی فراقومی متشکل از همه اقوام و گروههاست و به یک نسبت امکان اندیشیدن و زیستن را برای همهمان فراهم میکند.
ما باید این مفهوم بزرگ نوروز را، که هشت هزار سال، چون قله دماوند، دریاچه ارومیه، دریای خزر و تمام زیباییهای عالم به ما به ارث رسیده است، متناسب با مسائل امروزمان بازتعریف کنیم. این راهی است که میتوانیم پارادوکس نوروزی را حل کنیم. اگر این کار را انجام ندهیم و تنها به نشستن اکتفا کنیم، اگر نخوانیم، ننویسیم، نیاندیشیم و گفتوگو نکنیم، یقین بدانید نتیجه سازندهای نخواهیم گرفت.
اگر نوروز را به تجربه مصرف و مصرفگرایی تقلیل دهیم، اگر نوروز را به آرمانی سیاسی فروبکاهیم، اگر از آن ابزاری برای هیجانخواهیهای گذرا بسازیم، اگر شادی را به «شادی پایدار» نفهمیم و اگر نوروز را صرفاً به بازار و خرید تصور کنیم، این تقلیلگراییها نوروز را به آتشی بدل خواهد کرد که سرزمین ما را به نابودی میکشاند. باید نوروز را با دقت بنگریم و از تقلیل آن به بازار یا فولکلور پرهیز کنیم.
استاد فقید داریوش شایگان، سالها پیش در کتاب «آسیا در برابر غرب» چنین شرحی داد و خطر را گوشزد کرد. او هشدار داد که آیینهای ایرانی در معرض تقلیل به امری فولکلوریکاند. فولکلور نه بهمعنای علم فولکلور، بلکه بهصورت ابژههایی مرده که گویی زمانی بودهاند و اکنون نیستند و تنها باید مانند ابژههای باستانشناختی تماشایشان کرد و گفت: چه زیبا بودهاند قدیمها. این نگاه، نگاهی خطرناک است که ما را از فرهنگ، زبان و منابع تاریخیمان گسیخته میکند. نوروز زنده است و در برابر چشمان ما، در عاطفه، احساس و زبان ما جریان دارد. نوروز، فولکلور نیست.
ما دیگر نمیتوانیم نوروز را صرفاً با گردآوری رسوم و آیینهای آن در اینجا و آنجا پاس بداریم. نوروز را به مراسمات تقلیل ندهیم. آیین نوروز، آیین ارتباط و اندیشه است. به تعبیر امیل دورکهایم، آیینها زندگی جدیاند. نوروز را به بازیگوشی و مصرف فرو نکاهیم. نوروز، آیین ساختن جامعه و انسان است. نوروز آیین است؛ آیین ارتباطات جدی و خلاق، آیین انسجام است. منظور از شادی نوروزی، شادمانیای است که از مواجهه جدی ما با هستی، زیر چتر نوروز، برقرار میشود. از جدیت نوروز نباید کاست. دستکم دانشگاه چنین نکند.
دانشگاه نوروزی دانشگاهی است که نوروز را نه بهعنوان مراسم، بلکه بهمثابه آیین مینگرد. دانشگاه نوروزی دانشگاهی است که دانشجویان، رشتههای درسی، استادان و سازمان خود را بر پایه آیینی استوار میسازند که در آن تعارض میان مولفههای فرهنگ دینی، فرهنگ ملی و فرهنگ مدرن پدید نمیآید. چنین دانشگاهی میکوشد تا شکافهای موجود را پُر کند تا انسانهایی یکپارچه و شجاع با نیروی خلاقه بتوانند ببالند بجوشند، بخروشند و بیافرینند. در غیر این صورت، زندگی تباه خواهد شد. اگر نسلهای آینده نتوانند ببینند که ما چنین کردهایم، نفرینمان خواهند کرد.