
اقتصاد۲۴- یک روز پیش از آتشبس (دوم تیر)، وزیر دفاع اسرائیل رسماً اعلام کرد در حملاتی گسترده به تهران، اهداف نمادینی را هدف قرار داده است؛ از جمله تابلوی شمارش معکوس «محو اسرائیل» در میدان فلسطین. اما شلیک آنها به هدف نخورد و رسانههای داخلی نوشتند، شمارشگر هنوز کار میکند. آنچه اتفاق افتاد، آسیب به ساختمان شهباز بود؛ بنایی بازمانده از دهه ۴۰ در ضلع جنوبشرقی میدان. طبقه سومش دفتر «بیتبُنه»، یکی از پلتفرمهای کشاورزی بود که اکنون دیگر امن نیست. آنها با مشکل بزرگ دیگری هم مواجه شدهاند: شماری از کشاورزان همکار این پلتفرم که اغلب از مهاجران افغان هستند، فقط پنج روز مهلت دارند تا ایران را ترک کنند.
ساختمان شهباز پیش از انقلاب «خانه مد منصور» بود، یکی از قدیمیترین خانههای مد در تهران که نامش را از «منصور شهباز» میگرفت؛ ساختمانی با ۷۴۰ متر زیربنا که «امیر بازیار بناچی» معمارش بود. طبقه اول، رستوران پسر شهباز بود، رستوران «ضامن» از سال ۸۵ جای خانه مد منصور را گرفت، اما اکنون تعطیل است، طبقه دوم عینکفروشی و مطب است و طبقه آخر شرکت «بیتبنه» که پلتفرم پیشفروش آنلاین محصولات کشاورزی است.
بعد از حمله روز دوم تیر، دفتر این پلتفرم آسیب دیده؛ همه شیشهها شکسته و بخشی از سقف ریخته است. بیتبنهایها اکنون تجهیزاتشان را از طبقه سوم جمع کردهاند و دنبال جایی جدید میگردند.
وقتی خانه شهباز را زدند، دفتر بیتبنه خالی بود. «صبحش هشدار آمد که میخواهند تابلوی روزشمار را بزنند، اما ظاهراً به آن برخورد نکرد و به دفتر ما زد. با این خرابی، فعلاً از لحاظ ایمنی قابلسکونت نیست.» «عباس ملکمحمدی»، مدیرعامل بیتبنه، اینطور میگوید. «نیروهای زحمتکش آتش نشانی وقتی برای کنترل وضعیت آمده بودند، چون در بسته بود، در ورودی را شکسته بودند. ازآنجاکه دیگر امنیت نداشت، ما هم تجهیزاتمان را از شرکت خارج کردیم و الان دنبال جای جدید میگردیم.» تجهیزات این شرکت آسیب دیده، اما هنوز خسارت به بنا و تجهیزات را تخمین نزدهاند. قرار است از ستاد بازسازی کارشناسی بیاید و وضعیت را بررسی کند. «این یکی از ساختمانهای زیبای تهران است. بازسازیاش هم هزینهبر است و هم کار هر کسی نیست. البته صاحبخانه هم فعلاً قصد بازسازی ندارد. منتظر است جو کمی آرامتر شود.»
با آغاز جنگ اعضای بیتبنه دورکار شدند، اما با تخریب جدی دفتر، بعد از آتشبس هم دورکاری آنها بهاجبار ادامه یافته است. در سایت بیتبنه، این پلتفرم اینطور معرفی شده است: پلتفرمی برای پیشفروش آنلاین محصولات دنیای کشاورزی بهنفع مردم، کشاورزها و محیطزیست ایران. کشاورزان بخش مهم کار هستند، اما ملکمحمدی خبر مهمی میدهد: «همکاران ما در دشت قزوین بهصورت جدی در حال کار هستند، اما چیزی که بهشدت روی آنها تأثیر میگذارد، موضوع کارگران ماهر کشاورزی است که اغلب از مهاجران و اتباع افغان هستند. خیلی از آنها مجوز دارند. تعدادشان زیاد است. خیلی سال است که آنجا هستند، اما با دستور ناگهانی، زندگیشان به مشکل خورده است. بهعلاوه، با رفتن آنها، دیگر کارگر ماهر کشاورزی بهسختی پیدا میشود.»
بسیاری از کارگران مهاجر ترسیدهاند، حتی آنها که پاسپورت دارند. «خیلی از آنها که برگه سرشماریشان بهصورت دورهای تمدید میشد و همراه خانوادهشان بودند، دیگر نمیتوانند بمانند».
بیشتر بخوانید: فیلم/ بازگشت مهاجرین افغان در داخل افغانستان بدون هیچ هزینهای
مثل «بسمالله»، کشاورز افغان که پنج فرزند دارد؛ آرش ۱۶ساله، مصطفی ۹ساله، فاطمه هفتساله، مرتضی ۶ساله و محمد پنجساله. او از ۱۲ سال پیش در بویینزهرا کشاورزی میکند و آنقدر با زندگی در روستای «کلهدره» خو گرفته که لهجه قزوینی دارد. بسمالله، همسر، مادر پیر و پنج فرزندش باید تا ۱۵ تیر بروند. «دوازده-سیزده سال میشود که روی زمین در بیابان زحمت میکشم. من قانونی هستم، اما فشار آوردهاند که باید اینجا را ترک کنید.» او از دو سال پیش با بیتبنه کار میکند. «حالا در زمینمان خربزه کاشتهایم، اما ما را نمیگذارند. ماندهایم چه کنیم. با خربزهها چه کنیم که خرجشان کردیم؟ هر کاری میکنیم، میگویند باید بروید. خدا شاهد است که محصولات کشاورزی روی دستم مانده و نمیدانم چه کار کنم. همه سرمایهام از دست میرود. با دست خالی چطور به هرات برگردم؟» او هر سال زمین کشاورزی را اجاره میکرد و خرج کشتوکار و هر ماه حقوق ۲۵ میلیون تومانی شش کارگرش را میداد.
«سرشماری ما مال استان البرز بود. وقتی برای گرفتن برگه سرشماری به دفتر وکالت رفتم، همه مدارک ما را گرفتند و پس ندادند. کارتهای هوشمند پسرانم و برگه اقامت من را گرفتند و یک برگه دستم دادند که رویش نوشته بود تا ۱۵ تیر باید اینجا را تخلیه کنیم و برویم. آخر ما چه خاکی به سر کنیم؟ حداقل دو ماه مهلت میدادند که محصولاتم را جمع کنم، پول مردم را بدهم، پول کارگر را بدهم و بعد بروم.»
بسمالله درمانده و نالان است. «به خدا به هر دری زدیم نشد. خدایا ما چه کنیم؟ نمیدانیم. کاش حداقل وقت دهند که این گوجهها و خربزهها را جمع کنیم. آقاجان! اگر اینطور بشود، ما خودمان را تسلیم میکنیم به شما. فقط میگوییم هر کاری میخواهید، بکنید، اما اجازه بدهید این خرجی که روی زمینمان کردیم، جبران شود. اگر بروم، این زمین چه میشود؟ خربزه است، گیاه است، یک روز آب ندهی، همهاش خشک میشود. خشک میشود میرود پی کارش. دیگر چیزی نمیماند. خانم شما میتوانید به ما کمک کنید؟ یک نامهای بدهند که فقط دو ماه بمانیم تا اوضاع زمین درست شود.» مدام تکرار میکند که «همهچیز از دست رفت».
بچههای بسمالله هنوز مدرسه میرفتند که نامه خروج را به خانواده دادند. «هرچه فریاد کردیم، هیچکس به دادمان نرسید.» او میگوید کارگران زیادی را مثل خودش میشناسد. «۵۰-۶۰ نفرند. آنها هم مثل من. کارتهایشان را گرفتهاند. خیلیهایشان قانونی هستند. بالاخره همهشان در این ده سال کارت سرشماری گرفتهاند. سالبهسال رفتهاند خودشان را معرفی کردهاند.»
پدر «جمال» در ولسوالی (شهرستان) شیرزاد در ننگرهار، کشاورزی دارد. جمال از سال ۸۷ که به ایران آمد، شغل پدری را ادامه داد، هم در سبزوار و هم در قزوین. «ما داخل بیابانایم و از جنگ خبرمان نشد. صبح تا شب کار میکنیم و شب خسته میخوابیم. بویینزهرا کشاورزی زیاد دارد، بیشتر کارگرانش هم اهل افغانستاناند.» او گذرنامه دارد و نامه خروج نگرفته است. «به کارگران دیگری که گذرنامه ندارند، اعلام شده است که بروند. گذرنامه من هم تا ۲۴ تیر وقت دارد. نمیدانم تا آنوقت دوباره تمدیدش میکنند یا نه.
«ظاهر» هم کارگر روزمزد کشاورزی است که پنج سال پیش بهخاطر دختر بیمارش به ایران آمد و ماندگار شد. «خیلی وقت است اینجا کشاورزی میکنم. البته زمین مال خودم نبود، کارگری میکردم. ۲۰ روز یکجا، یک ماه یکجا. در هرات هم کارمان کشاورزی بود، آمدم قزوین، چون کار بود.» او ۲۴ساله است و دو فرزند دارد، یکیشان «مروه» است، هشتساله. «دخترم CP (فلج مغزی) دارد. تشنج میکند. راه رفتن نمیتواند. دنبال کارهای او بودیم که راهمان به اینجا رسید.»
بیشتر بخوانید:دستور اخراج تمام اتباع غیرمجاز از ایران صادر شد
وقتی مروه به دنیا آمد، افغانستان بودند. «روزی تشنج کرد. بردیمش شفاخانه. دکتر گفت در افغانستان تداوی (درمان) نمیشود. باید ببرید یک کشور دیگر، پاکستان یا ایران. ما هم آمدیم اینجا.» دوستان ایرانی برای درمان مروه، دست ظاهر را گرفتند. «گاهی روزی ۸۰۰ تومان میتوانم درآمد داشته باشم که آن هم خیلیاش هزینه درمان دخترم میشود. خیلی وقتها هم کم میآید. بهم کمک میکنند. دخترم خدا را شکر الان بهتر است. یک متخصصی است در چهارراه طالقانی کرج، پیش او میبردمش. اینجا درمانش بهتر پیش میرفت. داروهایش پیدا میشد. البته همینجا هم درمان بسیار بلند (پرهزینه) است. در ملارد زندگی میکردیم و برای کار میرفتم بویینزهرا. در یک روستا. میرفتم آنجا یک ماه، یک ماه و نیم میماندم و برمیگشتم که به خانواده رسیدگی کنم.» بالاخره ۲۰ روز پیش برگه خروج او و خانوادهاش صادر شد. ظاهر میگوید چارهای نیست، دوباره برمیگردد هرات. «من که برای درمان دخترم آمدم، نه چیز دیگر. حالا نمیدانم آنجا چه میشود. درمانش هم آنجا بعید میدانم ادامه پیدا کند. دخترم اینمدت مدرسه هم ثبتنام نشد؛ چون ما مدرک نداشتیم. کارت اقامت ندارم. هیچچیز ندارم. چارهای نیست میروم. مهم فقط درمان دخترم بود.»
«نبی» هم کشاورز دیگری است که از ۱۳۸۵ تا امروز در بویینزهرا کشاورزی میکند. او ساکن کرج است. در هرات گندم و جو میکاشت و اینجا محصولات جالیزی با آبیاری قطرهای. به او هم برگه خروج دادهاند.
عباس ملکمحمدی نگران کشاورزان است. «در بخش مرکزی ایران، بخش اصلی کشاورزی را کشاورزان و کارگران افغان میگردانند. خیلیشان پاسپورت دارند و خیلیهایشان زمین اجاره میکنند. رفتهرفته با تبعات رفتن آنها مواجه خواهیم شد.»
بعد از تخریب دفتر بیتبنه، آنها تصمیم گرفتهاند کار را در خانه اعضای شرکت ادامه بدهند، اما سرنوشت کشاورزان معلوم نامعلوم است. «نمیتوانیم سریع جایی را اجاره کنیم؛ هنوز صاحبخانه پول پیش را پس نداده و قیمتها الان بالاتر است. جلسهای مشورتی با حضور همه بچهها گذاشتیم و قرار شد فعلا بهصورت دورهای در خانههای بچههای شرکت کار کنیم. از آن طرف داریم تلاش میکنیم در یکی از پارکهای علم و فناوری کار کنیم؛ ببینیم جا به ما میدهند یا نه. خیلی سخت است، مخصوصاً برای ما که شرکتی نوپا هستیم.» بیتبنه هنوز به درآمدزایی نرسیده بود. تازه اول تیر قرار بود پلتفرم آنها لانچ شود، اما «همهچیز عوض شد».
با اینهمه تصمیم گرفتند به کارشان ادامه دهند. «هر جور شده، میخواهیم ادامه دهیم. یکی از اهداف اصلی ما حفاظت از آب و خاک ایران به کمک مردم است. فکر میکنم در این شرایط رسالت ما بیشتر شده است و باید روی این هدف بیشتر تأکید کنیم و مردم را تشویق کنیم به اینکه برای حفظ آب و خاک، روی کشاورزی پایدار سرمایهگذاری کنند. بچهها هم همین نظر را داشتند که باید قویتر از قبل کار کنیم. بهخصوص در این اوضاع جنگی که همه دیدند چطور ناگهان قیمت مواد غذایی گران شد. گرانی اصلاً از سمت کشاورز نبود بلکه واسطهها بودند که سبب گرانی شدند.»