
اقتصاد۲۴- در آخرین لحظات زندگی آن شهید بزرگوار، دیدیم که بخاطر نصب دستگاهها با صدایی ضعیف و نالهوار سخن میگفت...، اما هرچه تلاش کردیم، سخنانش نامفهوم بود. به همراهان گفتم: قلم و کاغذی بیاورید شاید بتواند بنویسد. قلم و کاغذ را به او دادیم، اما متأسفانه به دلیل شدت جراحات، توان نگارش نداشت. تنها خطهایی ناخوانا روی کاغذ کشید. سپس با تمام نیرو، جملهای نوشت: آقا زنده است؟ به او اطمینان دادم: بله، الحمدلله سالم هستند. پس از شنیدن این پاسخ، آرام شد. دقایقی بعد دستگاهها را باز کردند و دوباره همان پرسش را تکرار کرد. این بار نیز گفتم: بله سالماند و مشکلی پیش نیامده است.