اقتصاد24- عابران پیاده منتظرند تا چراغ راهنمایی قرمز شود و چراغ عابرسبز؛ تا بتوانند از عرض خیابان عبور کنند. چشمها به چراغ دوخته شده، اما در این بین ورود یک موتور به جمعیت عابران تعجب همه را برمیانگیزد.
موتورسوار جلوی عابران میایستد و با بوق از آنها میخواهد که راه را برایش باز کنند تا به سطح پیادهرو رود. یکی، دو نفر کنار میروند اما پیرزن ناراحت شده و عصایش را بالا میآورد و میگوید؛ پسرک! اینجا که جای موتور نیست، کجا میخواهی بروی؟
جوان بیدی نیست که با این بادها بلرزد. سر موتور را کج کرده، با بوق و با زور از میان جمعیتی که منتظرند تا از خیابان رد شوند، به داخل پیادهرو آمده و میگازد و میرود.پیرزن؛ اما ولکن قضیه نیست. میگوید: هرکاری که دلشان میخواهد میکنند و هیچ کس جلودارشان نیست.
چراغ سبز میشود و عابران حرکت میکنند. هنوز به طور کامل به آن طرف خیابان نرسیدهایم که باز حرکات مارپیچوار موتورسواری که سطح جمعیت را میشکافد، آرامش جمعیت را دستخوش تهدید میکند. بالاخره به آن طرف خیابان میرسیم. چند موتورسوار ایستادهاند و پشت سر میپرسند و میگویند مستقیم، آقا کجا میروی؟ و... .
در انبوه تعداد مسافرانی که منتظر تاکسی هستند، بالاخره سوار تاکسی میشوم. مسیرم کوتاه است اما به واسطه چراغ قرمزهایی که پشت سر هم در خیابان اصلی وجود دارد، توقفها دوچندان میشود؛ این یک سوی قضیه است و ترمزهای گاه و بیگاه راننده برای سوار کردن مسافران سوی دیگر قضیه.
بالاخره وقتی که تعداد مسافران تکمیل شد، نفس راحتی میکشم. دیگر از توقف خودرو تا رسیدن به مقصد خبری نیست، اما این فقط یک خیال باطل است؛ چراکه به ناگاه تاکسی چنان ترمزی میکند که گوشی موبایلم از دستم رها شده و کف ماشین میافتد. راننده تاکسی سرش را از ماشین بیرون میآورد و چند جمله درشت، نثار موتورسواری میکند که از خیابان فرعی وارد شده و به صورت افقی معبر را طی میکند.
جالب است، موتورسوار هم که توهم این را دارد که حق تردد با اوست، میایستد و سرش را کج میکند و با اخم و تَخم به راننده نگاه کرده و در کمال بیادبی جواب راننده را میدهد.
دولا میشوم و موبایلم را برمیدارم. گوشه گلسش ترک خورده، اخمهایم توی هم میرود. به واسطه زیادهطلبی یک موتورسوار، یک خسارت هر چند ناچیز به من وارد شد. سرگرم پاک کردن گوشی موبایلم هستم که راننده میگوید؛ خانم! ناراحت نشوید. این که چیزی نیست امثال این موتورسوارها زیادند. تازه این یک نمونه خوبش بود.
پشت چراغ قرمز ایستادهایم که صدای بوق یک موتوسوار سکوت را برهم میزند. برمیگردم و پشت ماشین را نگاه میکنم. چندین طاقه پارچه بار زده، نمیتواند از فاصله بین ماشینها رد شود اما دستبردار نیست. مدام بوق میزند تا تاکسی جلوتر رفته و بتواند رد شود. راننده تاکسی شیشه را پایین کشیده و میگوید:چراغ قرمز است، مگر نمیبینی؟ چطور میتوانم جلوتر روم؟ اما موتورسوار به هیچ چیز قائل نیست. کشانکشان خود و موتورش را جلو کشیده و در نهایت خود را رد میکند، اما به قیمت کج کردن آینده تاکسی و داد و بیدادهای راننده که پشت سرش حواله میکند.
به مقصد رسیدهام. پیاده میشوم. برای رفتن به آن سمت خیابان باید از خط ویژه رد شوم. اتوبوسها که رد میشوند، حرکت میکنم اما به ناگاه موتورسواری جلویم سبز میشود. نمیدانم از کجا سروکلهاش پیدا شد. نزدیک بود با من تصادف کند. بلند میگوید: حواست کجاست خانم؟ و من که ترسیدهام در جا خشک میشوم.
***
سعید موتورسوار است. برایم از تخلفات موتورسواران میگوید. خودش استاد این کار است، اما میگوید که بیشتر اوقات تخلف نمیکند مگر اینکه مجبور شود. جالب است، مجبور شدنهایش فقط سرپوشی بر قانونگریزیاش است.
میگوید:اگر نخواهم لایی بکشم و با سرعت معمول رانندگی کرده و در خط ویژه نروم، پس چه فرقی با یک خودرو دارم؟ مسافرانی که موتور را برای تردد انتخاب میکنند، میخواهند در سریعترین زمان ممکن و از کوتاهترین مسیر به محل کار برسند؛ در غیر این صورت که تاکسی سوار میشوند.
علی هم موتورسوار است. پاتوقاش مثل سعید سر چهارراه است. مسافر سوار میکنند، آن هم دربست و با این شرط که در کوتاهترین زمان به مقصد برسند. میگویم:حتما شما هم فقط به خواسته مسافرتان توجه میکنید، وگرنه خودتان قانون مندید؟ با خنده میگوید؛ خانم! رزق و روزیمان را با همین موتور به دست میآوریم. اگر همین هم نباشد، چه کسی جواب زن و بچهمان را میدهد؟ شما بگویید. ما چه کار باید کنیم؟
میگویم:تخلفات برخی از دوستان شما به قیمت از دست دادن آسایش، آرامش و حتی جان شهروندان منجر میشود؛ تعداد زیادی از موتورسواران هم به دلیل تخلفاتشان حتی جان خود را از دست میدهند. آن وقت جواب خانوادههایشان را چه کسی میدهد؟
میگوید: من راکب قانونمندی هستم. باور کنید. کلاه ایمنی بر سر میکنم و تا به حال به جز یک بار که به خاطر پارک موتور در پیادهرو جریمه شدم، جریمه نشدهام. اما باور کنید که رقابت برای کسب روزی با این اوضاع اقتصادی در بین اقشار ضعیفی همچون ما که یک وسیله ناچیز مثل موتور داریم، زیاد است. اگر دیر بجنبیم و بخواهیم طبق قوانینی که گذاشتهاند تردد و حرکت کنیم، خب، معلوم است چیزی به دست نمیآوریم.
ادامه میدهد: 50 سالهام. سه بچه دارم. کرایه خانه، خرج خورد و خوراک، پول بنزین و... را همه و همه را با همین موتور به دست میآورم. بیمه هم که نیستم. شما بگویید. امثال من چه باید بکنند؟
***
نم نم باران، تردد در خیابان را کمکم به ترافیک تبدیل میکند. سر میدان دو، سه تا موتورسوار ایستاده و مسافر طلب میکنند.
به یکی از آنها میگویم: باران و موتورسواری؟ آیا خواهان هم دارد؟ میگوید: بله خانم. الان که ترافیک سنگین میشود اتفاقا همه برای رفتن به محل کارشان مشتری ما میشوند. میپرسم: به قیمت خیس شدن؟ از خورجین موتورش یک بسته مشما بیرون میآورد و میگوید: مشمای کاور لباس است. سایزش بزرگ است. به مسافر میدهم تا رویشان بیندازند. به هر حال خیس شدن در این هوا نمک روزهای بارانی است.
***
سروکله اتوبوس پیدا میشود.توقف را جایز نمیبینم. خیابان یکطرفه است. سریع میروم تا به اتوبوس برسم. اما دوباره یک موتور پیدایش میشود. عصبانی میشوم و میگویم: خیابان یکطرفه است. مگر نمیبینی؟ با پررویی میگوید: مگر خیابان را خریدهای؟ بوق میکشد و میرود.
راننده اتوبوس که این صحنه را دیده و منتظر مانده تا سوار شوم، بلند میگوید؛ آبجی! ناراحت نشو. راست میگوید خیابان مال اینهاست. اصلا همه را اینها خریدهاند. چرا بدون اجازه وارد محدودهشان شدهای؟...
روی صندلی که مینشینم، خانمی که کنارم است روی پایم میزند و میگوید: من از این دسته از موتورسواران زخم خوردهام. حالا حواسم جمع است که وقتی میخواهم از خیابان رد شوم دیگر به تابلو نگاه نمیکنم که خیابان یکطرفه است یا دوطرفه، خط ویژه است یا نیست؛ چراکه ممکن است از آسمان یک موتورسوار ظاهر شود... از موتورسواران هیچ چیز دور از انتظار نیست.
زن به جریان تصادف پسرش با موتورسیکلت اشاره میکند و میگوید: منزلمان در یک خیابان یکطرفه است، به پسرم یاد داده بودم که هر موقع میخواهد از خیابان رد شود، سمت راستش را نگاه کند، اما وقتی پسرم میخواهد از خیابان رد شود، موتورسواری از سمت مخالف آمده و با دسته موتور به بینی پسرم برخورد کرده و میرود. بیانصاف میگازد و میرود، ضربه چنان کاری بود که پسرم را به اتاق عمل بردند و بینیاش را عمل کردند.
زن که انگار یاد آن روز تلخ افتاده، میگوید؛ من که از آن موتورسوار نمیگذرم، خدا هم نگذرد.
***
در خود فرو رفته و جریان امروزم را مرور میکنم....تخلفات موتورسواران بیقانون قصه امروز و دیروز نیست. انگار روزگار متمادی است که میآیند و میروند، بدون هیچ قید و بندی. آزادانه. هر کجا که بخواهند پا میگذارند و میتازند و میروند؛ تردد در پیادهرو، در خط ویژه، عبور در معابر ممنوع و خیابانهای یکطرفه، حمل بار غیرمجاز و ویراژهای خطرناک مواردی است که همه ما کموبیش روز و شب با آن مواجه بودهایم.
قانونگریزیشان انگار پایانی ندارد. گرچه تعداد متخلفان این دسته از کاربران ترافیک کم است، اما باید گفت که کمشان هم زیاد است؛ چراکه با جان مردم و صد البته جان خودشان بازی میکنند.
***
موضوع بیقانونی موتورسواران را با سردار رحیمی رئیس پلیس پایتخت در میان میگذارم. سردار رحیمی با تایید تخلفات این دسته از کاربران ترافیک به فارس میگوید: بنا به درخواستهای مردمی و شکایت شهروندان مبنی بر تخلفات گسترده این دسته از کاربران ترافیک، پلیس، طرح ساماندهی موتورسیکلتسواران را از فردا به مرحله اجرا خواهد گذاشت.
فرمانده انتظامی پایتخت ادامه میدهد: حرکت در جهت خلاف در خیابانها، حرکت در خطوط ویژه، حرکت در پیادهرو، عبور از چراغ قرمز، همراه نداشتن مدارک، نداشتن پلاک، مخدوش بودن پلاک و حرکات مخاطرهآمیز همچون تکچرخ زدن از جمله مواردی است که پلیس به واسطه این موارد موتورسوار را اعمال قانون و جریمه کرده و موتور را توقیف و به پارکینگ خواهد برد.
سردار رحیمی با تاکید بر این مطلب که پلیس مخالف استفاده از موتورسیکلت و کسب روزی توسط این دسته از رانندگان نیست،میافزاید:موتورسواران باید قانونمند باشند؛ چراکه به واسطه این قانونمندی است که سلامت و آرامش را برای خود و سایر شهروندان به ارمغان میآورند.
وی در پاسخ به این سوال فارس که پلیس در قبال نداشتن کلاه ایمنی چه اقدامی میکند، میگوید: عدم استفاده از کلاه ایمنی استاندارد، ایستادن روی خط عابر پیاده، پوشاندن پلاک با قفل، طلق و امثالهم و حمل بارهای نامتعارف از جمله تخلفاتی است که اعمال قانون و جریمه را به دنبال خواهد داشت.
سردار رحیمی با تاکید دوباره بر این مطلب که موتورسواران برای پلیس محترم هستند، به دلنگرانیهای مردم در خصوص بیقانونی موتورسیکلتسواران پرداخته و از اجرای طرح ضربتی پلیس با موتورسواران بیقانون از فردا سهشنبه در معابر و میادین پایتخت خبر میدهد و میگوید:متاسفانه شاهدیم که موتورسواران کلاه ایمنی را روی دسته موتور انداخته و یا به زین موتور خود قفل میکنند؛ کلاه ایمنی برای حفاظت از جان موتورسوار در تصادفات است وگرنه حمل آن به صورتهای اینچنینی چه مزیتی دارد؟
***
به ایستگاه رسیدهام.از اتوبوس که میخواهم پیاده شوم، قبل از اینکه پایم به زمین برسد، هم سمت راست و هم سمت چپ خود را نگاه میکنم. چشمم ترسیده است. شاید موتورسواری بیاید و مرا به بیقانونی متهم کند.
***