اقتصاد۲۴- صاحب برند بزرگ ديگري از دنيا رفت و کسي نميداند که آيا بعد از او برندش تداوم خواهد داشت يا نه. محمدکريم فضلي، بنيانگذار و مديرعامل هلدينگ بزرگ گلرنگ، 17 ارديبهشت ۱۳۹۹ و در ۸۸سالگي درگذشت؛ او در ارديبهشت ۱۳۱۱ در تويسرکان همدان به دنيا آمده بود. اگرچه بسیاري گلرنگ را با توليداتي مانند شامپو و مواد پاککننده ميشناسند، اما اين گروه، از توليدات شوينده و پاککننده، مواد خوراکي، حتي کارهاي رسانهاي تا فروشگاههاي زنجيرهاي افق کوروش را دربر ميگرفت.
حالا پس از مرگ او، نگراني برای تداوم فعاليت برندي که ساخته است، ذهنها را مشغول ميکند و بيم آن ميرود که همچون بسياري ديگر از برندهاي معتبر ايراني، اين برند نيز از چرخه توليد خارج شود.امروز چراغ بسياري از برندهاي معروف قبل و پس از انقلاب خاموش شده و از آنجا که ايجاد يک برند و باقيماندن آن جرياني زمانبر است، بدون شک نياز به آسيبشناسي جدي در اين حوزه داريم. ديگر در ايران نامي از ارج، پارسالکتريک، پيکان، آزمايش، چيتسازي ري و کفش بلا نميشنويم و بايد بدانيم چرا و چگونه اين برندها حذف شدند.
عليرضا نبي، عضو هيئتعلمي دانشکده کارآفريني دانشگاه شهيد بهشتي، دليل حذف برندهاي ايراني قبل و بعد از انقلاب را اينگونه تشريح ميکند: تصميمگيري برندهاي قبل از انقلاب به جوانان بدون تجربه سپرده شد و به همين دليل برندهاي صنعتي آسيب ديد. او ادامه ميدهد: بعد از انقلاب هم چون جانشينپروري نداشتيم و فرزندان صاحبان برند راه پدر را ادامه ندادند، با مرگ صاحب برند، آن برند هم از بين ميرود.
روز گذشته کريم فضلي، بنيانگذار هلدينگ گلرنگ، درگذشت؛ هلدينگي که بسياري نامش را در قالب مواد شوينده و پاککننده شنيدهاند، اما اين مجموعه مواد خوراکي هم توليد ميکند و در زيرمجموعهاش رسانه و فروشگاههاي زنجيرهاي افق کورش را هم دارد. مرگ فضلي اين سؤال را در ذهن ايجاد ميکند که آيا راه او ادامه مييابد يا سرنوشت برند گلرنگ هم مثل صدها برند ديگري خواهد بود که ديگر در ايران نيستند.
عليرضا نبي، استاد دانشکده کارآفريني دانشگاه شهيد بهشتي، دلايل افول برندها در ايران را بررسي ميکند. او ميگويد: علت اين مسئله در قبل و بعد از انقلاب متفاوت است.اين استاد دانشگاه که يک سالي هست درباره افول برندها در کشور ميانديشد، مهمترين دليل حذف برندهاي بعد از انقلاب را عدم انتقال تجربيات از پدر به پسر معرفي ميکند.
نبي عنوان ميکند: فرزندان صاحبان برند دغدغه يا غيرتي براي حفظ برند پدرشان ندارند. به همين دليل پدر وقتي فوت ميکند يا از کار ميافتد، عملا برند هم از بين ميرود؛ يعني ما جانشينپروري را در دستور کار نداريم.او به آسيبشناسي اين مسئله ميپردازد. به گفته اين استاد دانشگاه، وقتي يک نفر کارخانهدار ميشود، در فرهنگ ما بچهاش بايد از همه امکانات کافي برخوردار شود. اين رويه غلط است. مگر خود کارآفرين بچه سختي، زحمت، تلاش، کمبود و محروميت نبوده است؟ چرا فرزندش بايد در کمال رفاه زندگي کند و ماشين آخرينمدل با امکانات زندگي عالي داشته باشد. خب اين بچه درست نميشود.او ميگويد: من روي اين قضيه فکر کردم که چرا در ايران مرسدسبنز نداريم. با خيلي از کارآفرينان صحبت کردم. با صاحبان برند ميهن که شقه شد، صحبت کردم که چه اتفاقي ميافتد. نتايج جالب بود. در تمام موارد، مشکل فرزندان صاحبان برند بودند که تمام کيان يک برند را به خطر مياندازند. به همين خاطر، ميهن تبديل به دو برند ميشود يا چنين برندهايي دچار مشکلات حقوقي ميشوند.
اين استاد دانشکده کارآفريني دانشگاه شهيد بهشتي درباره برندهاي ديگري که دچار مشکل شدهاند، بيان ميکند: من برندهاي متوسط را بررسي کردم. در همه اين برندها، يک ويروس به جان برند افتاده است که اگر بخواهيم آسيبشناسي کنيم، بايد سراغ ويروس اصلي برويم. اگر اين ويروس را از بين ببريم، هم اغنيا مصون ميمانند و هم فقرا نفع خواهند برد.او ادامه ميدهد: ما ماکاراني شاهنگ را در استان خراسان رضوي داشتيم. يا برند شهد ايران را در شرق کشور داشتيم که اين برندها صادرات زيادي به افغانستان داشتند؛ مثلا شهد ايران آن زمان با حدود 12 هزار نفر پرسنل خيلي موفق بود. من به خاطر دارم که اين برندها کاميون براي بارگيري و صدور محموله پيدا نميکردند و واگن قطار براي صادرات محصولاتشان نداشتند.
جانشينپروري رمز موفقيت
نبي، آموزش و تربيت جانشين را رمز موفقيت و پايداري برند معرفي ميکند، اما بر اين باور است که چنين روندي بسيار زمانبر بوده و صبر و حوصله زياد ميخواهد.او ميگويد: بايد به يک جوان کمي اختيار داد، به او کمک کرد، صبر و تأمل داشت و همانطور که براي تربيت فرزندان صبر ميکنيم، براي پرورش يک جانشين هم تأمل داشته باشيم.
اين عضو هيئتعلمي دانشگاه شهيد بهشتي يادآور ميشود: ما مشکلي که از مدرسه داريم و از آن رنج ميبريم، تکروي است. ما در ورزش تيمي موفق نيستيم، ولي در انفرادي موفقيم. اين مسئله ريشه در تربیت ما دارد. ريشه در يک نوع بدعت بد دارد. فرهنگ ما ايرانيان اينگونه نيست. اگر به عقب برگرديم و مرور کنيم، ميبينيم تمام فرهنگ ما جمعي است. رقصهاي ما اصلا انفرادي نيست. نوستالژيک رقصهاي فولکلور، همه معنا دارد و نشئتگرفته از کار و تلاش است. دومين نکته اين است که رقصها همه دستهجمعي است. بنابراين نميتوان گفت که فرهنگ ما ايرانيان اينگونه است که تکروي ميکنيم. اين آموزههاي استعماري است.
او ادامه ميدهد: زماني که انگليسيها اينجا بودند، فهميدند بهترين راهي که ايرانيان نتوانند کار کنند، اين است که تنهايي کار کنند. براي همين حجرهها در زمان قاجار انفرادي و تکحجره شد.
به گفته نبي، ما تعامل با يکديگر را در دانشگاه ياد نگرفتهايم. کارگروهي ياد نگرفتهايم. در کسبوکار دو شريک نميتوانند با هم کار کنند.
خطاي سپردن تصميمگيري به جوانان بيتجربه
او اضافه ميکند: ما چند استوانه داشتيم که آنها را زدند و ما زمين مانديم؛ بهشتي و مطهري را زدند و دچار مشکل شديم.
نبي بيان ميکند: کار، صنعت، توليد و کارآفريني را اوايل انقلاب به چند آدم تندرو و احساسي سپرديم و اين شد که اکنون شده است.
او ميگويد: ميتوان گفت تصميمگيري را به دست جوانهاي بدون تجربه دادن، باعث شد عليرغم اينکه در جنگ همين کار را کرديم و موفق بوديم، اما بعد از انقلاب در بخش صنعت با همين رويه موفق نشديم و برندهاي ما ضربه خوردند.
ارج
ارج برندي است که بخاريهاي نفتي قهوهايرنگش در سالهاي جنگ، کنج خانه بسياري از مردم جا داشت و سرماي زمستان را براي مردم قابل تحمل ميکرد. اين برند را در سال 1316 خليل ارجمند ايجاد کرد. ابتدا صندلي تاشو توليد ميکرد، اما بعدها توسعه يافت و به توليد يخچال، بخاري، ماشين لباسشويي و کولر هم روي آورد. اين برند پس از انقلاب دولتي شد و اين تغيير سياست بهسرعت روند نزولي طي کرد. اجراي اصل 44 قانون اساسي آخرين ضربه بر پيکر اين برند بود. اين برند در ۲۴ خرداد ۱۳۹۵ با پلمب قضائي انبار کارخانهاش، پس از ۷۹ سال فعاليت، رسما خاموش شد.
آزمايش
برندي که در ابتداي فعاليت به ساخت صندلي و آبکاري مشغول بود و از سوی محسن آزمايش از دهه 30 کار خود را آغاز کرد. اين برند لوازم خانگيای نظير يخچال، کولر، آبگرمکن، تختخواب فلزي، بخاري و اجاقگاز توليد ميکرد. پس از انقلاب ملي اعلام شد و نهادهاي دولتي و شبهدولتي مثل سازمان خصوصيسازي و صندوق بازنشستگي از سهامداران بزرگ اين شرکت شدند. تا سال 80 هم توليدات اين شرکت همچنان در بازار ديده ميشد، اما در نهايت با اجراي اصل 44 و واگذاري اين شرکت از طريق بورس، در سال ۱۳۸۸ به دليل بدهيهاي فراوان به حالت نيمهتعطيل درآمد.
چيتسازي ري
يکي از برندهاي صنعت نساجي که در 1326 به دست حسن کورس تأسيس شد، چيتسازي ري بود. کارخانهاي که روزگاري تأمينکننده بخش زيادي از پارچه مورد نياز کشور بود و تا سال 1380 هم فعال بود، در سال 1384 با دوهزارو 500 کارگر براي هميشه تعطيل شد. اين کارخانه بعد از انقلاب در اختيار بنياد مستضعفان و جانبازان بود، اما در سال 76 به سه سرمايهگذار فروخته شد و در نهايت در سال 1384 به مالکيت شرکت سرمايهگذاري بهمن درآمد. اين مجموعه نيز با هدف ساختوساز در محل کارخانه، در سال 88 شرکت توسعه ساختماني بافکار را تأسيس کرد و در سال 90، اين مجموعه تخريب شد.
پارسالکتريک
برندي که محمدتقي برخوردار در سال 1341 در تهران ايجاد کرد و کارش را با مونتاژ تلویزیون و راديو آغاز کرده بود. برخي برخوردار را يکي از صد چهره مؤثر تاريخ معاصر ايران و پدر صنعت خانگي مدرن در کشور ميدانند. اين مجموعه پس از انقلاب دولتي شد و تحت نظر سازمان صنايع ملي ايران به فعاليت خود ادامه داد. پارسالکتريک بهعنوان يکي از زيرمجموعههاي تأمين اجتماعي در سال 1371 به فعاليت خود ادامه داد و تعطيلي اين مجموعه در جريان رقابتهاي انتخاباتي سال 95، مورد توجه حسن روحاني، رئيسجمهور وقت و يکي از نامزدهاي انتخابات رياستجمهوري قرار گرفت.
کفش بلا
برندي که اين روزها نامي از آن در ميان ايرانيان برده نميشود، اما پيش از انقلاب پاپوش مطرحي براي مردم بود. برادران عميدحضور کفش بلا را در سال 1341 از مالک اصلي آن خريداري کردند. مالک اصلي کفش بلا را با سرمايه سه ميليون ريال به ثبت رسانده بود که برادران عميدحضور تصميم گرفتند اين مجموعه را خريداري کنند. کفش بلا، پيش از انقلاب هم با مشکلات مالي مواجه شدند، اما با دولتيشدن اين مجموعه زيانهاي مالي آن گسترش يافت. بعدها بخشي از اين شرکت به مؤسسات عمومي غيردولتي واگذار شد، اما شرکتهايي که دست سازمانهاي دولتي بودند، به دليل زيانهاي گسترده تعطيل شدند.
پيکان
برند خوشنامي که پس از افت کيفيت، خط توليد آن هم در سال 83 بهطور کامل با هدف ارتقاي استانداردهاي توليد خودرو در ايران و معرفي يک برند جايگزين برچيده شد. احمد خيامي براي راهاندازي کارخانه ايرانناسيونال که پيکان را توليد ميکرد، حدود 40 ميليون تومان سرمايهگذاري کرد و در کارخانهاش پس از ارتقاي سرمايه، 17 مدل اتومبيل، کاميون و اتوبوس مونتاژ ميکرد. بعد از انقلاب و با دولتيشدن اين مجموعه، از پيکان بهعنوان برندی نسبتا موفق، چيزي باقي نماند و ايرانخودرو هم به مجموعهاي زيانده تبديل شد که تداوم حياتش ثمرهاي جز تشديد تورم براي کشور ندارد.
منبع: روزنامه شرق