اقتصاد۲۴ -در این گفتگو با حامد عنقا، تمرکز بیشتری روی اجزای ساختاری و پرداخت روایت داشتیم و به همین بهانه خالق «آقازاده» نکات جالبی را درباره درک و دریافت خود از ساختار قدرت در ایران که خاستگاه اصلی شکلگیری ایده محوری این سریال بوده است، مطرح کرد.
بخش دوم گفتگوی با حامد عنقا، طراح، فیلمنامهنویس و تهیهکننده سریال «آقازاده» را در ادامه میخوانید؛
* احساسی نسبت به «آقازاده» وجود دارد که در لابهلای صحبتهای شما هم میتوانم رگههایی از آن ببینم. میپذیرید «آقازاده» بهرغم سوژه حساسی که دارد، در پرداخت محافظهکارانه عمل کرده است؟ انگار در عین شوریدن علیه چیزی، همزمان تلاش دارید از چیز دیگری هم محافظت کنید…
هیچ محافظهکاریای در این سریال نداشتهام. آنچه به تصویر درآوردهام ادراک و تصویری است که شخصاً به آن رسیدهام. بله ما در بخشی از سیستم قضایی جریان فاسد داشتیم که امروز بخشهایی از آن دارد محاکمه هم میشود، اما یک جریان جدی در درون خود قوه قضاییه مقابل آن ایستاده است.
آیا این به معنای این است که این پروندهها آخرین پروندههای فساد و تخلف است؟ خیر اینگونه نیست.
بیشتر بخوانید:رکوردشکنی آقازاده در شبکه نمایش خانگی
اینها را میدانم اما بهشدت در برابر آنها که میخواهند بگویند سیستم گرفتار فساد سیستماتیک است، محکم ایستادهام، چراکه اصلاً چنین اعتقادی را ندارم. لااقل در حیطه اطلاعاتی که در اختیار دارم، چنین اعتقادی ندارم، شاید شمای نوعی بگویید اینطور نیست. ادراک امروز من میگوید که اینگونه نیست اما لازمه امروز جامعه میدانم که درباره فساد با هم حرف بزنیم. حداقلش این است که ضریب اطمینان و امید جامعه نسبت به حاکمیت را افزایش میدهیم. باید گفت آنکه در برابر فساد ایستاده، خود سیستم است.
* از چه زاویهای این امید را افزایش میدهید؛ بنابر تصویری که سریال «آقازاده» تا اینجا ارائه داده است، حاجرضاها (با بازی امین تارخ) بهعنوان طیف سلیم و همچنان معتقد به اصول، در کنج خانه نشستهاند و حافظ میخوانند اما مملکت را امثال امیر بحریها (با بازی مهدی سلطانی) در اختیار دارند…
نه اینگونه نیست. اولاً بازهم یادآوری میکنم در انتهای داستان باید قضاوت کنیم که وزن کدام یک بیشتر است. دوم اینکه شخصاً معتقدم امروز مملکت در دست بحریها نیست، امروز مملکت ما حامدها را هم دارد. مهم این است که تو دوست داری کدام بخش را ببینی. برای یکی بحری جذابتر است اما برای من حامد جذابیت بیشتری دارد...
به جای آنکه وقت خودم و مخاطبم را صرف این کنم که تصویری متفاوت از یک طیف خاص به او ارائه دهم، میخواستم خیلی زود تکلیفش را با آدم بدها و آدم خوبهای داستان مشخص کند، سریع متوجه آدمهای سیاهوسفید بشود.
در بازی شبهروشنفکری کاراکترهای خاکستری و از این مدل ادعاها هم نیفتادم * اینکه میگویید حامد برایتان جذابیت بیشتری دارد به نظر میرسد در فضای سریال چندان مشهود نیست، چه اینکه در پرداخت قصه و شخصیتپردازی هرچقدر سریال در روایت داستان شخصیتهای منفی خلاقیت، ابتکار و وسواس دارد، در بخش کاراکترهای مثبت کاملاً همه چیز محدود به کلیشهها شده است. از دیالوگها و پرداخت روابط گرفته تا حتی پراید زیر پای حامد که جایی گفته بودید تعمد داشتهاید تا ماشینش بیشتر به چشم مخاطب بیاید.
چرا بهعنوان مخاطب احساس میکنیم برای روایت ماجرای آدم منفیها انرژی بیشتری گذاشتهاید؟
نه. اولاً معتقدم آدم مثبتهای سریال «آقازاده» کلیشهای نیستند، حداقل در جامعه امروز… نکته اینجا است که امروز و براساس مخاطب مدیای جدید (و نه مخاطب تلویزیونی)، اتفاقاً کلیشهها را بیشتر در سمت آدم منفیها داریم. اتفاقاً در سریالهای شبکه خانگی امروز، کلیشه آن کسی است که ماشین گرانقیمت سوار میشود و در خانه ویلایی زندگی میکند. این سمت اتفاقاً کلیشهای نداریم، اما انگار کاراکترها و روابطشان برای شمای مخاطب آشنا نیستند و احساس میکنید با کلیشه مواجه شدهاید.
من به جای آنکه وقت خودم و مخاطبم را صرف این کنم که تصویری متفاوت از یک طیف خاص به او ارائه دهم، میخواستم خیلی زود تکلیفش را با آدم بدها و آدم خوبهای داستان مشخص کند، سریع متوجه آدمهای سیاهوسفید بشود. در بازی شبهروشنفکری کاراکترهای خاکستری و از این مدل ادعاها هم نیفتادم. واقعاً موضوعم تصویر کردن این شخصیتها نبود، میخواستم از لحظه تلاقی و تصادف این دو گروه بگویم. میخواستم مخاطب هم درگیر این موضوع شود. همان ابتدا بداند ما در قصه یک پسر مؤمن، حزباللهی و نمازخوان دارم که در یک خانواده مؤمن و حزباللهی هم بزرگ شده است...
* و این یعنی یک «تیپ» …
تیپ یعنی کسی که فعلوانفعالات کاملاً عادی از او در قصه میبینیم و نتیجه رفتارش قابل پیشبینی است. با این تعریف، یک شخصیت چندلایه مانند «حامد» را نمیتوان تیپ دانست. اگر اصرار دارید او را به تیپ تقلیل دهید، به نظرم سطح بحث را تقلیل میدهید. از نظر من تیپ و شخصیت در لحظه خلق، تعریف نمیشوند. در روند حضورشان در داستان است که قابل تشخیص میشوند. همه شخصیتهای سینمایی در نقطه آغاز مواجهه ما با آنها تیپ هستند، در روند داستان است که تبدیل به شخصیت و کاراکتر میشوند. از این منظر «نیما بحری» هم در اولین مواجهه مخاطب یک «تیپ» است. در روند داستان است که باید قضاوت کنیم کدام شخصیت شدند و کدام تیپ ماندند...
* یعنی دارید این نوید را میدهید که در ادامه ماجرا قرار است شاهد اتفاقات متفاوت درباره این کاراکترهای کلیشهای باشیم؟
اساساً شخصیت وقتی شخصیت میشود که درام به انتها رسیده باشد. اگر در مسیری که طی میکند هم رفتارهایش عادی و قابل پیشبینی باشد، آنوقت است که با «تیپ» مواجهیم.
* در مقام تهیهکننده هم نمیپذیرید وسواسی که برای انتخاب بازیگران نقشهای منفی مانند امیر آقایی، امین حیایی، کامبیز دیرباز و مهمتر از همه جمشید هاشمپور داشتهاید، برای نقشهای مثبت نمودی نداشته و غالباً گزینههایی قابل پیشبینی و کاملاً آشنا برای مخاطب مثل سینا مهراد، امین تارخ و لعیا زنگنه بودهاند؟
میپذیریم که سینا مهراد را با همین نگاه انتخاب کردیم....
* (باخنده) ممنون که این یکی را پذیرفتند!
اساساً معتقد به آشناییزدایی نیستم. این یک سلیقه است که ممکن است موافق آن نباشی. میگویم تو شخصیتی را میشناسی و با دیدن فلان بازیگر به دریافتی از جایگاهش میرسی، پس چرا باید وقت صرف بازیگر دیگری کنیم تا آن را در ذهن نو جا بیاندازیم. برای همین هم برای کسی سؤال نشد که چرا حامد جذب یک نهاد شده و چرا چنین دغدغهای برای مبارزه پیدا کرده است؟ برای همین بازیگری را انتخاب کردم که مخاطب در نگاه اول بهعنوان یک فرد مؤمن و انقلابی او را میشناسد و میپذیرد و طبیعتاً از چنین کاراکتری انتظار مبارزه با فساد هم چندان دور از ذهن نیست. این محصول همان مشخصههای بازیگر است که از نگاه شما شاید نامش کلیشه باشد ولی من از آن به عنوان میانبر استفاده میکنم.
معتقدم در هر دو بخش، بازیگران مثبت و منفی با وسواس انتخاب شدهاند. مضافبر اینکه خیلی هم قائل به این نیستم آنهایی که تا به اینجا نام بدمن رویشان میگذارید، وقتی که داستان به سرانجام میرسد، همچنان بتوانید با همین عنوان دربارهشان صحبت کنید! * بگذارید مثال بزنم. در همان قسمت اول یک طرف حاج رضا را میبینیم که با گریم و بازی و دیالوگهایی که دارد در نگاه اول تکلیفمان با او روشن میشود. در سوی دیگر اما در همین قسمت کاراکتر جمشید هاشمپور را هم میبینیم که ظاهراً یک فرد معتبر و معتمد است اما در قسمتهای بعد سویهها و لایههای دیگری از او را مشاهده میکنیم. خب این اتفاق دوم که برای مخاطب جالبتر است...
چرا برایتان این نکته جلب توجه نکرد که همین کاراکتری که با لایههای پنهانی از او آشنا شدهاید، وقتی با حاجرضا مواجه میشود با احترام و تواضع مقابل او مینشیند؟ چرا حاجرضایی که شما احساس میکنید در کنج خانه نشسته و حافظ میخواند، برای همه محل رجوع است؟ چرا وقتی امیر بحری سراغ جمشید هاشمپور میرود تا وزیر شود، به او میگوید باید سراغ حاجرضا بروی؟ اینکه بهزعم شما یک آدم کلیشهای و عادی است؟ حتماً تعمد داشتم که فعلاً این کاراکتر و ابعاد مختلفش را برای مخاطب هایلایت نکنم. اما چرا برای یک مخاطب حرفهای نباید ایجاد سؤال شود که این کاراکتر کیست که برای همه مهم است؟
* خب نسبتش که با سیستم از همان قسمت اول مشخص است، او وزنی دارد که حتماً هم در ادامه داستان از آن بهره خواهید گرفت...
پس دیگر یک کاراکتر کلیشهای و تیپ نیست. در مواجهه با حاجرضا درگیر شمایلش شدهاید، اما متوجه کارکردش در داستان نیستید. ترجیح میدهم نشانههای مرتبط با کارکرد یک کاراکتر را در ناخودآگاه مخاطبم بگذارم و تا زمانی که نمیخواهم چیزی را در داستان هایلایت نکنم. تا همینجا نشانههایی را درباره حاج رضا در داستان دیدهاید اما بولدشده نبوده است. اگر سؤال کنید این ویژگیها چرا پررنگ نیست که به چشم مخاطب بیاید، میگویم تعمد دارم در این مرحله داستان، ذهن مخاطب درگیر حاج رضا نباشد. چرا که باید تو را درگیر موضوعات دیگر کنم. داستان تا قسمت آخرش باید آبستن موضوعات مختلف باشد تا بتوانیم نتیجه بگیریم.
* درباره ترکیب بازیگران مثبت و منفی توضیحتان ناتمام ماند...
معتقدم در هر دو بخش بازیگران با وسواس انتخاب شدهاند. مضافبر اینکه خیلی هم قائل به این نیستم آنهایی که تا به اینجا نام بدمن رویشان میگذارید، وقتی که داستان به سرانجام میرسد، همچنان بتوانید با همین عنوان دربارهشان صحبت کنید. (با لبخند)
* عجب کد کنجکاوی برانگیزی! بگذریم. میخواهم یک سؤال صریح بپرسم؛ یکی از حواشی مهم در میان واکنشها به ساخت «آقازاده» این بود که گروهی معتقد بودند حامد عنقا هرچند نه بهصورت نسبی که تا حدودی سببی، بهواسطه اتصال به برخی اصحاب قدرت، خودش یک شبهآقازاده است و صلاحیت کافی برای انتقاد از پدیده آقازادگی و طرح ادعا در این زمینه را ندارد! در این زمینه تمایل دارید کمی ابهامزدایی کنید؟
در همان روزهای اول یک دوستی در توییتر خیلی مصر بود که میخواست اسناد مشارکت بنده در بخش واردات از چین با برخی آقازادهها را افشا کند، سلمنا بروید پیدا کنید! خدا خیرتان بدهد (بالبخند) اینکه یک بخش ماجرا است اما از طرف دیگر اتفاقاً احساس میکنم به دلیل همان آشنایی که با برخی بزرگان و اصحاب قدرت و نزدیکانشان به جهت شناخت واقعیتر و تحلیل به نسبت کامل، صلاحیت بیشتری دارم و البته ریسک بالایی هم دارد. در فهرست تماسهای موبایلم شاید شماره برخی از این دوستان را داشته باشم که تعدادیشان را شاید خیلیهای دیگر حتی اسمشان را هم نشنیده باشند.
در این زمینه تعارف هم ندارم که بگویم ما آقازادههایی بهشدت محترم و خوب داریم که برایشان احترام بسیاری قائلم که هیچ فعالیت اقتصادی هم ندارد و مشغول زندگیشان هستند. اتفاقاً اینها آقازادههایی هستند که پدرانشان بهمراتب مناسب مهمتری در کشور دارند در قیاس با فلان سفیر که آقازادهاش خبرساز شده است! بهواسطه همین اشراف هم میگویم اگر آقازادهای به اسم حامد در سریالم دارم، کاملاً واقعی است و چنین آقازادههایی را در این شهر میشناسم، از طرف دیگر نیما بحری هم آقازاده است و مشابه او را هم به خوبی میشناسم.
بیشتر از خیلیها هم این دو گروه آقازاده را دیده و میشناسم. واقعاً من صلاحیت این کار را دارم یا کسانی که بدون هیچ شناختی و براساس یک تصور فانتزی از پدیده آقازاده میخواهند کاری را تولید کنند؟
در این زمینه تعارف هم ندارم که بگویم ما آقازادههایی بهشدت محترم و خوب داریم که برایشان احترام بسیاری قائلم که هیچ فعالیت اقتصادی هم ندارد و مشغول زندگیشان هستند. اتفاقاً اینها آقازادههایی هستند که پدرانشان بهمراتب مناسب مهمتری در کشور دارند در قیاس با فلان سفیر که آقازادهاش خبرساز شده است!
در طراحی سریال «آقازاده» هم ناخودآگاه این نسبت وجود دارد. فراموش نکنیم «نیما بحری» در داستان ما پسرخوانده یک معاون وزیر زپرتی است که این همه بساط به راه انداخته اما «حامد تهرانی» پسر بزرگی است که بسیاری از مسئولان مملکتی پیش او زانو میزنند. پس از این منظر هم نسبت واقعی را رعایت کردهام.
اگر روزی این اجازه را پیدا کنم میگویم این کاراکترها گرتهبرداری شده از کدام شخصیتهای واقعی هستند. درباره آن اتهام آقازاده بودن سببی خودم هم نمیدانم منظور این دوستان چیست؟ آیا اینکه در مقطعی مشاور دکتر علیاکبر ولایتی بودهام، یعنی آقازادهام؟ خب من با خیلی از بزرگان دیگر در ارتباط بودهام و نشست و برخاست داشتهام، آیا اینها آقازادگی میآورد؟ از طرفی شناخت و اشراف نسبت به افراد خاص لزوماً یگانگی و نسبت نمیآورد. خدا نکند شبیه آن قشر آقازاده نماها شوم.
* اجازه بدهید اصل سؤال را اینطور بپرسم؛ حامد عنقا برای ساخت «آقازاده» واقعاً هیچ رانتی نداشته است؟
رانت یعنی چی؟
* یعنی حمایت ویژهای که بتوان به پشتگرمی آن وارد چنین میدان خطیری شد...
منظور از پشتگرمی چیست؟ یعنی پشت گرمی سیاسی و اینها؟
* یعنی اگر در مسیر پرداختن به این سوژه حساس، با هر دستاندازی چه به لحاظ سختافزاری و چه به لحاظ محتوایی مواجه شدید، فرد صاحبنفوذی هست که از شما حمایت کند، آن هم خارج از فرآیند روالمند تعریفشده در قانون...
پس بگذار اینگونه جواب این ابهام را بدهم. اگر سؤال این است که آیا برای ساخت «آقازاده» از مشاورهها و کمکهای آدمهای مؤثر استفاده کردهام؟ میگویم بله. اما اگر بپرسید سفارشی شده بود که این کار را بسازم، میگویم خیر. بهخصوص که وقتی اسم سازمان «اوج» به میان میآید برای برخی ذهنیتهای عجیبوغریب پیش میآید. فراموش نکنید که گروه ما قرار بود این سریال را بسازد و بعد از سریال «پدر» بود که خبرهای مقدماتی آن را هم منتشر کردیم...
* و در آن مرحله اساساً نامی از «اوج» در میان نبود...
بله. ما در واقع با «اوج» به توافقی برای همکاری رسیدیم، چرا که در این موضوع خاص همنگاه بودیم.
* یعنی یک مشارکت صرف مالی با مجموعه «اوج» داشتید؟
نه واقعاً فقط بحث مالی نبود. به دلیل عقیدتی و فکری هم در این موضوع خاص کاملاً با هم همراستا بودیم و تا جایی که خبر دارم چند پروژه دیگر هم با موضوع فساد اقتصادی در دستور کار دارند...
* بله در همین جشنواره گذشته فیلم فجر هم اوج فیلم «روز بلوا» به کارگردانی بهروز شعیبی را داشت.
کاملاً دو طرف با دغدغهای مشترک بودیم که برای همکاری به توافق رسیدیم. مختصات توافق مالیمان هم خیلی چیز عجیبی نبود! همین امروز که داریم با هم صحبت میکنیم، با وجود اینکه بچههای گروهم چه در مقابل دوربین و چه در پشت دوربین بسیار نجیب و همراه بودهاند، هنوز به بیشترشان بدهی مالی داریم. در مسیر ساخت «آقازاده» هم بهشدت با مضیقه مالی مواجه شدیم و هنوز هم نتوانستیم کاملاً برخی موارد را حل کنیم.
* «آقازاده» سریال گرانی نبود؟
علی رغم برخی حرفها اصلاً سریال گرانی نبود. در عین حال سریالی است که در هیچ بخش آن کم نگذاشتیم. تعدد لوکیشنی که سریال «آقازاده» دارد را شما در هیچیک از سریالهای خانگی ندیدهاید. سریالی که در حدود ۱۳۰ لوکیشن مختلف دارد را مقایسه کنید باز سریال موفق دیگر شبکه خانگی که نهایتاً ۶ یا ۷ لوکیشن داشت. غیر از این تعدد بازیگر و جابهجایی متعدد را هم در نظر بگیرید. اتفاقاً خیلی دوست دارم زمانی ریز هزینهکرد این سریال را منتشر کنم. چون خودم فقط درگیر اجرا نبودم خیلی دلم میخواهد انجام دهم.
أکید دارم که با افتخار با سازمان «اوج» همکاری کردهام و در عین حال افتخار میکنم که نه تنها یک ریال از سازمان «اوج» دستمزد نگرفتهام که اولین کسی هستم که برای همکاری با سازمان «اوج» پول هم وسط گذاشتهام، به جای آنکه یکطرفه فقط بودجه بگیرم
* سنت خیلی خوبی هم میشود، چرا پیشقدم نمیشوید؟
خب من به تنهایی تصمیمگیر نیستم. سریال شرکای دیگری هم دارد و همه باید به این نتیجه برسند. تأکید دارم که با افتخار با سازمان «اوج» همکاری کردهام و در عین حال افتخار میکنم که نه تنها یک ریال از سازمان «اوج» دستمزد نگرفتهام که اولین کسی هستم که برای همکاری با سازمان «اوج» پول هم وسط گذاشتهام، به جای آنکه یکطرفه فقط بودجه بگیرم. چرا که به کاری که قرار بود انجام دهم عقیده داشتم. حالا هرکسی میخواهد فحشم بدهد؛ چه بچههای خودمان چه آنور آبیها! آنها که حتی فکر میکنند چه بودجههایی بوده است. کسانی که مطلعند دقیقاً تفاوت مختصات اجرایی و بودجهای آقازاده را حتی با بسیاری از کارهای اوج میدانند.
* تا درباره مباحث مالی صحبت میکنیم بد نیست درباره شائبههای مطرحشده درباره تیم رسانهای سریال هم توضیحاتی بدهید؛ اینکه گفته میشود هزینه میلیاردی برای تبلیغ و جریانسازی رسانهای «آقازاده» در نظر گرفتهاید چقدر حقیقت دارد و اگر درست است لزومش چیست؟
(با لبخند) توضیحم این است که سریال «آقازاده» یک مدیر روابط عمومی دارد که اهالی رسانه هم او را میشناسند. از طرفی چون سازمان «اوج» هم در تولید مشارکت داشته، طبیعتاً تیم رسانهای آنها هم پای کار سریال هستند. محمل پخشمان هم «فیلیمو» و «نماوا» هستند که طبیعتاً آنها هم حجم تبلیغات معینی را به سریال «آقازاده» اختصاص دادهاند. این شرایطی است که خب همه سریالهای شبکه نمایش خانگی میتوانند از آن بهرهمند شوند. تیم رسانهای ما واقعاً شرایط عجیبوغریبی ندارد و همان گروهی است که در سریال «پدر» و «بر سر دوراهی» هم با آنها همکاری داشتهام. اینکه اضلاع دیگر «آقازاده» تیم رسانهای خود را به میدان آوردهاند دلیل بر هزینهکرد بیشتر ما نیست.
یکی میگفت «آقازاده» چقدر پول دارد که این همه بیلبورد در همه جا دارد، اما کسی که حرفهای این کار باشد بهخوبی میداند برای این بیلبوردها ما یک ریال هزینه نکردهایم و همهاش متعلق به پلتفرمهای پخش است که چون میخواهند مشترک خود را بالا ببرند، محصولاتی مانند سریال «آقازاده» را تبلیغ میکنند.
هیچگاه در زندگی ماشین گرانقیمت نداشتهام.
خانه گران هم نداشتم، علیرغم اینکه درآمد بدی در این سالها نداشتهام. اما ترجیح میدهم بهجای آنکه ۱۰۰ میلیون تومان برای خرید یک ماشین بدهم، به جای آن ۱۰ تابلوی ۱۰ میلیون تومانی بخرم. مشکل اینجا است که این برای دوستان قابل تشخیص نیست که میتوانم به حراج هنری علاقهمند باشم و در عین حال آن را نقد هم بکنم همان ظرفیتی که زمانی در اختیار «دل» و «همگناه» بود، الان به «آقازاده» رسیده و بعدها مثلاً نصیب «قورباغه» میشود. درباره مستند سریالی «بوی خون» هم تأکید میکنم نه ارتباطی با تیم تولید «آقازاده» دارد و نه سازمان اوج. یک گروه مستندساز با پشتیبانی مجموعه «مهرطاها» گردهم آمدهاند و تنها چیزی که ما بهعنوان تیم تولید «آقازاده» در اختیار آنها گذاشتهایم راشهایی از پشتصحنه است، آن هم خیلی محدود چون پشتصحنه اصلی سریال بعدها منتشر خواهد شد.
این بچهها خودشان با هزینه اندکی دارند گفتگوهایی را تهیه میکنند که ارتباطی هم با سریال ندارد و تنها مرتبط با مباحث اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مطرح شده در سریال است و اساساً اثری مستقل از سریال محسوب میشود. این گروه با پیشنهاد خودشان پای کار آمدهاند و حجم اصلی هر قسمت از آن هم گفتگو با کارشناسان، صاحبنظران و بازیگران سریال است. محصول نهاییشان هم برروی فیلیمو و نماوا عرضه میشود و قواعد و ضوابط مالیشان بهطور کامل با همین پلتفرمها تعریف شده است.
من در دورههای مختلف حراج تهران حضور داشتهام و آثاری هم از این حراج خریدهام. رابطه خانواده ما با هنرهای تجسمی هم قدمت چند دههای دارد و به چند نسل قبل ما بازمیگردد. کمااینکه خیلی از آثار هنری مورداستفاده در سریال «آقازاده» همانطور که در تیتراژ اشاره شده مربوط به مجموعه خانوادگی ما است. هیچیک از این مسائل چیز عجیبی نیست و همه افرادی که در حوزه هنرهای تجسمی هستند اینها را میدانند. کلاً هم این علاقه را یک مسئله شخصی میدانم، مانند کسی که دوست دارد جاسوئیچی جمع کند! علاقهام به این حوزه است.
هیچگاه در زندگی ماشین گرانقیمت نداشتهام. خانه گران هم نداشتم، علیرغم اینکه درآمد بدی در این سالها نداشتهام. اما ترجیح میدهم بهجای آنکه ۱۰۰ میلیون تومان برای خرید یک ماشین بدهم، به جای آن ۱۰ تابلوی ۱۰ میلیون تومانی بخرم. مشکل اینجا است که این برای دوستان قابل تشخیص نیست که میتوانم به حراج هنری علاقهمند باشم و در عین حال آن را نقد هم بکنم. مضافبر اینکه اساساً آنچه در سریال نشان دادیم نقد حراج نبود، نقد یک جریان و آدم خاص در حاشیه یک حراج فرضی بود.
قسمت اول مصاحبه را در ادامه بخوانید.