اقتصاد۲۴ - امار دقیقی در کشور از اینکه چند درصد از سالمندان در ایران مجبور بکار هستند، وجود ندارد، اما کافی است در شهر سر بچرخانی، آنها را میبینی که با موهای سفید، دستانی لرزان، چشمانی کم سو و قدمهایی آهسته دستفروشی میکنند، مسافرکش هستند یا به کارگری در کارگاههای کوچک تن داده اند. پیرمردان و پیرزنهایی که روزگار طوری به آنها سخت گرفته که مجبورند به جای استراحت در خانه، پا به پای مردم دیگر به خیابان بیایند و کار کنند.
تازه در این چند سال که بحران اقتصادی با بحران کرونا در هم تنیده شده، آنها بیشتر تحت فشار قرار گرفته اند؛ حتی سالمندانی که بازنشسته هستند و حقوق میگیرند هم از این اصل مستثنی نیستند و خیلی هایشان مجبور به پیدا کردن شغلی تازه شده اند؛ گرانی افسار گسیخته و خرج بیماریهای جورواجور در دوران پیری و کرونا را چه به حقوقهای ۳ و ۴ میلیونی؟
هفته پیش۷۰ساله شده است. هم فشارخون و هم قند دارد و یکبار هم سکته قلبی کرده، دکتر به او گفته نباید خودش را زیاد خسته کند، نباید خیلی گرم یا سردش بشود، آلودگی هوا برایش مثل سم است، باید برود یک جای خوش آب و هوا زندگی کند، اما مگر با حقوق بازنشستگی میشود این کارها را انجام داد؟ در خیابانهایی که طرح ترافیک نیست، مسافرکشی میکند. تعمیرکار لوازم خانه هم هست، ولی مغازه ندارد. «شما بگو چرا کار نکنم؟ اصلا کدام سالمندی هست که بعد از یک عمر دویدن، دوست داشته باشد که باز هم بدود؟ حقوق بازنشستگی کفاف زندگی را میدهد؟ بیمه تامین اجتماعی هزینههای دارو و درمان را درست و حسابی پرداخت میکند؟ بچه هایمان کار درست حسابی دارند و رفته اند پی زندگی شان؟ کدام یک؟ قبلا اگر فاصله مان تا خط فقر یک تا ۲ میلیون بود، الان ۵ تا ۶ میلیون زیر خط فقریم. قبلا اگر یک روز میدویدیم که یک کیلو گوشت بخریم، الان باید یک روز بدویم تا پول ۲ کیلو میوه بشود. دستم دائم خواب میرود، تنگی نفس دارم، شب که میشود چشمم نمیبیند، ولی باید کار کنم. تازه معلوم نیست این وضع تا چه زمانی ادامه پیدا کند، بازنشستگی برای ما معنا ندارد.
اندازه یک جوان ۳۰ساله باید کار کنیم.» صبحانه و ناهارش را در خیابان میخورد. در طول روز اگر کسی برای تعمیر لوازم خانگی هم زنگ بزند سراغ آن کار میرود، اما مشتری هایش از وقتی کرونا آمده کمتر شده اند. «احتمالا، چون فکر میکنند مسافرکش هستم میتوانم ناقل باشم، اما بچهها میگویند بیشتر مردم با موبایل، اینترنتی تعمیرکار پیدا میکنند، برای همین به تو زنگ نمیزنند. من هم که بلد نیستم با گوشی مشتری پیدا کنم.» جمال آقا امیدش را برای بهتر شدن اوضاع از دست داده، نمیداند تا کی باید کار کند، فقط میداند که دوست ندارد وضع زندگی اش از اینی که هست بدتر شود. «حق یک فرد سالمند نیست که برای مخارج روزانه اش دوباره کار کند. ما یک عمر دویدیم که آخر عمری چند سالی را در کنار خانواده استراحت کنیم، اما حالا باید چند برابر دوران جوانی کار کنیم تا خرج یک زندگی عادی را در بیاوریم.»
با یک دست جعبه کلوچه را گرفته و با دست دیگرش میله قطار مترو را. وقتی تبلیغ میکند هرکلوچه ۳ هزار تومن، از زیر ماسک صدایش به سختی میآید. نگاهش به جمعیت است که سر در ماسک و موبایل دارند. احمد آقا تلاش میکند صدایش را بالاتر ببرد، شاید کسی یادش بیاید که کلوچهای برای صبحانه میخواهد، اما انگار کسی میلش به کلوچه او نیست. کارش این شده که ۸صبح، نخستین قطار مترو را سوار شود و آنقدر بالا و پایین و شرق و غرب برود تا این یک جعبه کلوچه فروش برود. طول قطار مترو را نه به تندی و آسان که با گامهای محتاط و لرزانی که با هر توقف یا ترمز قطار لرزانتر میشود، طی میکند تا مشتری پیدا شود.
«۳۰سال خیاط لباس زنانه بودم، از یک جایی به بعد نه چشمم سوی دوخت و دوز داشت و نه دستم در کار با چرخ خیاطی یارم بود. با ۱۰سال بیمه و ماهی ۳میلیون تومن، بازنشسته شدم. دیدم ۳ میلیون را بدهم کرایه خانه؟ خرج مریضی خودم و زنم کنم؟ میوه و گوشت و مرغ بخرم برای هفتهای یک بار مهمان داری از بچه هایم؟ پول آب و برق و تلفن بدهم؟ کدامش را؟ دستفروش شدم، اول در خیابان و بعد در مترو. روزی ۸۰هزار تومان در میآورم و آخر هفتهها هم نمیآیم. همان یک روز استراحت بس است و زیاد.» نگرانی احمد آقا زیاد شدن لرزش دستانش است، اینکه نتواند بیاید دستفروشی و در خرج و مخارج خانه بماند. «همین الان با توقف قطار سرگیجه میگیرم و هر آن میخواهم بخورم زمین. بچه هایم هم گرفتاریهای خودشان را دارند. خرج و گرانی زیاد است، توقع یا انتظاری برای کمک ندارم. من از وقتی راه رفتن را یاد گرفتم کار کردم، مطمئنم تا دم مرگم هم باید کار کنم.» کلوچهها کم نشده، احمد آقا باید خط مترو اش را عوض کند تا شاید فرجی شود. «قبلا پیری حرمتی داشت، میگفتند وجودش برکت است، اما الان باید مراقب باشیم سر بار کسی نباشیم.»
بیشتر بخوانید: فوقالعاده ویژه معلمان در شهریور ماه اجرا میشود؟
چند سالی است که زیر پل عابر پیاده یکی از میدانهای اصلی مرکز تهران لیف و اسکاچ و دستمال آشپزخانه میفروشد، تابستان و زمستان ندارد، او همیشه آنجاست. نزدیک به ۸۰سال دارد و فلج شده، ولی نمیتواند که کار نکند، یعنی نمیشود. «۱۵سالی است که جراحی کرده ام؛ از گردن تا کمر. دکتر گفته بود که احتمال فلج شدن هست، حالا پای چپم از کار افتاده و از همان وقت، شوهرم زن دیگری گرفت و من را هم طلاق نداد. هنوز اسمش توی شناسنامه ام هست، من هم مستأجرم و نزدیک دخترم زندگی میکنم. کار در خیابان برایم سخت و خطرناک است. ۲بار موبایل قدیمی و خرابم را دزد برده. یکبار که به پسری اعتماد کردم تا برایم از دکه شارژ بگیرد، رفت و دیگر نیامد، اما تا وقتی دست دارم، لیف و اسکاچ میبافم و همین جا میفروشم. چند سال پیش سیسمونی و لباس نوزاد هم سفارش میگرفتم و میبافتم، اما الان کمر و دستم خیلی درد میکند و دیگر توان ندارند. وقتی ساعتها روی یک صندلی مینشینم، تمام استخوان هایم از درد میسوزند.» نه بیمه دارد، نه حقوق بازنشستگی. خودش است و لیفها و اسکاچهای پول ساز؛ «بیمه ندارم، مریض هم بشوم دکتر نمیروم، هزار درد دارم. چشم هایم هم آب مروارید آورده، اما هزینه جراحی و عمل زیاد است. یک ساعت که لیف میبافم چشم هایم از درد، به سر درد میرسد. اما چه کنم؟ باید خرج خودم را در بیاورم، کسی هم که از زندگی ام میپرسد، جرأت درددل کردن ندارم، از بس درد خود مردم زیاد است.» آن سالهای اول چند باری این در و آن در زده تا برود تحت پوشش بهزیستی یا کمیته امداد، اما نشد که نشد. «این کارها پیگیری میخواهد، من توان راه رفتن ندارم، چه برسد به اینکه از این اتاق به آن اتاق برای یک نامه بروم. بعد هم مگر چقدر حقوق میدهند؟ آن را هم بگیرم باز باید بیایم در خیابان کار کنم. درد این است که ما زنها بیشترمان هیچ چیز از خودمان نداریم، نه بیمه مستقل، نه حقوق بازنشستگی، نه ملک و املاک. این میشود که به وقت پیری باید کار کنیم و خرج زندگی مان را در بیاوریم.» نوک انگشتانش از بس نخ را محکم گرفته، نازک شده، ولی باید باز هم لیف ببافد. «زن و مرد ندارد، آدم از جوانی باید دستش در جیب خودش باشد و کار و بار خودش را داشته باشد تا در سن پیری آواره کوچه و خیابان نشود.»
علی دهقان کیا، رییس کانون بازنشستگان و مستمری بگیران تامین اجتماعی استان تهران به همشهری اعلام کرد که آمار دقیقی از سالمندان شاغل در بازار کار وجود ندارد، ولی این پدیده با شرایط فعلی اقتصادی ایران و حقوق پائین بسیاری از بازنشستگان طبیعی است. «بیش از یک سوم بازنشستگان تامین اجتماعی حداقل بگیر هستند؛ یعنی باید با ۴میلیون و ۲۰۰هزار تومان در یک ماه زندگی کنند که بررسیها نشان داده فقط کفاف ۱۰روز از ماه را میدهد و برای ۲۰روز دیگر کسری دارند؛ بنابراین مجبور هستند که به شغل دیگری روی بیاورند.» او سپس توضیح داد: «دوسوم مستمری بگیران حقوق متوسط بازنشستگی را دریافت میکنند که به خاطر تورم مداوم بخشی از آنها هم مجبور به کار در سن سالمندی هستند که تعداد آنها هم کم نیست. از طرفی، چون توانایی و انرژی سالمندان برای کار کمتر از جوانان است، معمولا آنها را برای مشاغلی میپذیرند که درآمد کمی دارد. در مجموع شرایط به گونهای است که کمتر فردی پس از بازنشستگی به استراحت و تفریح میپردازد و میتواند در آرامش و رفاه کامل زندگی کند.» دهقان کیا افزود: «باید صندوقهای بازنشستگی و سازمان تامین اجتماعی هرچه زودتر برای این معضل چارهای بیندیشند وگرنه در کنار کار کودکان، شاهد اشتغال سالمندان هم خواهیم بود که برازنده آنها و ایران نیست.»
منبع: سرپوش