اقتصاد ۲۴-توماس ال. فریدمن، ستوننویس سیاسی نیویورکتایمز عقیده دارد که بعد از خروج آمریکا از افغانستان، حالا از نظر بسیاری از مردم آمریکا و تحلیلگران سیاسی، حمله نظامی دو دهه پیش ایالات متحده به افغانستان- و عراق- تا حد زیادی غیرقابل توجیه به نظر میرسد. یک حضور نظامی بیست ساله- که شاید مردم و تحلیلگران اگر این چیزهایی را که امروز میدانند، آن روز میدانستند، قابل اجتناب بود. این کارشناس سیاسی میگوید که موضوع مقابله آمریکا با چین هم مسالهای است که ممکن است ۲۰ سال دیگر به پشیمانی و حسرتی مشابه ختم شود و آمریکاییها آن زمان مجبور شوند به خود بگویند که کاش در دهه ۲۰۲۰ از افتادن به چنین ورطهای خودداری میکردند.
به باور توماس ال. فریدمن دوره چهل ساله بین ۱۹۷۹ تا ۲۰۱۹ یک دوره متمایز و دورانساز در روابط ایالات متحده با چین بوده. دورهای پر از فراز و نشیب- که البته در آن شاهد روابط اقتصادی پایداری بین این دو کشور بودیم. یک پیوند اقتصادی در حد ادغام که منجر به جهانیشدن عمیقتر اقتصاد جهان شد و البته چهار دهه صلح نسبی نیز بین دو قدرت بزرگ جهان به بار آورد؛ و اگر به یاد داشته باشیم که همیشه این درگیری قدرتهای بزرگ بوده که در نهایت به جنگهای بیثباتکننده بینالمللی انجامیده، ارزش و اهمیت روابط چهل ساله اقتصادی آمریکا و چین بهتر معلوم میشود! بگذریم که از نظر اقتصادی نیز این چهار دهه دستاوردهای زیادی داشت؛ و اگر چه شاید باعث بیکاری شماری از کارگران تولیدیهای آمریکایی شد، اما در عوض بازارهای صادراتی جدیدی برای هر دو کشور ایجاد کرد، صدها میلیون نفر را در چین، هند و شرق آسیا از فقر خارج کرد و البته محصولات مورد نیاز مصرفکنندگان آمریکایی را هم با قیمتهایی مقرون به صرفهتر به دستشان رساند.
کوتاهسخن اینکه صلح و رفاه نسبی که جهان در آن ۴۰ سال تجربه کرد، بدون اشاره به پیوند آمریکا و چین قابل توضیح نیست.
ستوننویس نیویورکتایمز در ادامه به تهدیداتی که در پنج سال اخیر در روابط آمریکا و چین رخ داده و این دو کشور را به مسیر عدم همگرایی و حتی رویارویی مستقیم و آشکار کشانده، اشاره میکند و البته تقصیر این واگرایی را هم بر دوش سیاستهای قلدرمابانه چین میاندازد- که اگر این روند ادامه داشته باشد، بیست سال دیگر بر اثر تخریب رابطه آمریکا و چین شاهد یک دنیای خطرناکتر و فقیرتر از امروز خواهیم بود. دنیایی که امروزه روز امیدهایش به حل مسایلی، چون تغییرات اقلیمی، تنوع زیستی، بینظمی سیاسی و البته درگیریهای سایبری را به توانایی مدیریت آمریکا و چین گره زده و قطعا در صورتی که این دو کشور لجوجانه زیر میز روابط متقابلشان بزنند، تمام این امیدواریها برای حل و فصل این بحرانها به ناامیدی منجر خواهند شد.
توماس ال. فریدمن به دنبال توضیح این واقعیات، به جنبههای اجتنابناپذیر رقابتی به بزرگی رقابت آمریکا و چین اشاره کرده و میپرسد: اما چه جنبههایی از رقابت/ نزاع آمریکا با چین اجتنابناپذیر است و البته از چه جنبههایی با کمک نوعی سیاستگذاری هوشمندانه میتوان عبور کرد؟
و خود پاسخ میدهد: بگذارید با اشاره به موارد اجتنابناپذیر ماجرا شروع کنیم: تقریباً در ۳۰ سال اول از ۴۰ سال ادغام اقتصادی دو کشور، چین در حال فروش کالاهای مصرفی و سطحی از قبیل لباس و کفش و پنلهای خورشیدی و مواردی از این قبیل به آمریکا بوده و آمریکا، اما در عوض به این کشور کالاهای ارزشمند و عمیقی مانند رایانهها و نرمافزارهای پیشرفته و… فروخته است. امروز، اما چین هم میتواند از آن کالاهای ارزشمند و عمیق- مانند سیستمهای مخابراتی هوآوی -تولید کند، اما آمریکا که اعتمادی به چین، چه به عنوان یک قدرت اخلاقی و چه به عنوان تولیدکننده کالاهای ارزشمند ندارد، از این فناوریها استفاده نمیکند و به عبارت بهتر میترسد کالاهای مخابراتی چینیها را وارد خانهها و اتاقهای مردمش کند. این آغاز مشکل است. مشکلی که ریشه در این دارد که زمانی که چین تنها کالاهای سطحی و کمارزش به آمریکاییها میفروخت، اهمیتی نداشت که آیا دولت این کشور مستبد یا آزادیخواه یا حتی گیاهخوار است. اما وقتی نوبت به خرید کالاهای ارزشمند و عمیق از چین میرسد، ارزشهای مشترک اهمیت پیدا میکنند و متوجه میشویم که بین این دو کشور ارزش مشترکی وجود ندارد.
بیشتر بخوانید: پشت پرده حمایت چین از طالبان
استراتژی رهبری پرزیدنت شی جینپینگ نیز در این بین حضور مهمی دارد. یعنی این استراتژی که خواهان تسلط و کنترل کامل حزب کمونیست در همه جوانب اجتماع، فرهنگ و اقتصاد چین است، باعث میشود روند پیوند تدریجی چین با جامعه جهانی- که از سال ۱۹۷۹ آغاز شده است، معکوس شود. رویکردی که در کنار اعتقاد محوری شی جینپینگ مبنی بر این که چین دیگر هرگز نباید از نظر فناوریهای پیشرفته به آمریکا وابسته باشد و بنابراین انجام هر کاری- از خرید تا سرقت، کپی، اختراع یا ارعاب برای در اختیار گرفتن این فنآوریها مجاز است، باعث اتخاذ سیاستهای بسیار تهاجمیتری از سوی چین میشود.
بیشتر بخوانید: پمپئو: چین یک کشور بیخدا است
مشکل بزرگتر، اما جایی است که رئیس جمهور چین بیش از حد تحمل رقیب عمل میکند. در این زمینه میتوان گفت که سطح سرقت فناوری و نفوذ سایبری به نهادهای آمریکایی غیرقابل تحمل شده- و اگر اینها را در کنار تصمیم چین برای سرکوب دموکراسی در هنگکنگ، نسلکشی و سرکوب فرهنگی مسلمانان اویغور در غرب چین، و البته سو استفاده از قدرت اقتصادی چین برای ارعاب همسایگانی مانند استرالیا- که درخواست تحقیقات مناسب در مورد منشاء انتشار ویروس کرونا را داده بود- بگذاریم، سطح غیرقابل تحمل سیاستها و رفتارهای حکومت چین خود را بهتر به رخ میکشد.
اینها همه باعث میشوند تمام دنیای غرب علیه چین متشکل و متحد شوند. اتفاقی که فعلا منجر به این شده که رئیس جمهور فعلی و البته سابق ایالات متحده مقابله با چین را به عنوان اولویت اهداف استراتژیک آمریکا معرفی کنند.
نادر موسویزاده، کارشناس سیاسی و مشاور ژئوپلیتیک میگوید که اگر آمریکا قصد دارد تمرکز خود را از خاورمیانه برداشته و به یک استراتژی برگشتناپذیر برای مقابله با چین تغییر دهد، باید به این سه سوال اساسی پاسخ دهد:
اول این که آیا واقعا پویایی یک جامعه عظیم و در حال تغییر مانند چین را به اندازه کافی درک کرده- و توانستهایم به این اطمینان برسیم که چین در حال دنبال کردن ماموریت اجتنابناپذیر گسترش جهانی اقتدارگرایی است؟ به ویژه که توجه و تعهد آمریکا به این مساله قطعا چین را در پیگیری این سیاست و استراتژی ثابتقدمتر کرده و به آغوش رویکردهای ناسیونالیستتر میاندازد؟».
از نگاه این کارشناس سیاسی که در زمان دبیر کلی کوفی عنان مشاور ارشد رئیس سازمان ملل نیز بود؛ سوال دوم این که اگر واقعا آمریکا عقیده دارد که شبکه متحدیناش دارایی و به اصطلاح گنج منحصر به فردی محسوب میشوند، آیا همانقدر که صحبت میکند و به این متحدین دستور میدهد، همانقدر هم به متحدان آسیایی و اروپایی خود درباره واقعیت روابط اقتصادی و سیاسی این کشورها با چین گوش میدهد؟ آیا آمریکا در قبال متحدیناش میتواند به خوبی متوجه شود که اهداف و منافع شماری از اعضای این ائتلاف در گرو داشتن روابط عادی با چین است؟ - که بدون این درک و توجه هیچ ائتلافی توان ادامه حیات نخواهد داشت.
بیشتر بخوانید: آمادگی آمریکا برای اعمال تحریم علیه صادرات نفت ایران به چین
بیتردید بهترین راه برای آمریکا در جهت مقابله و مبارزه با چین، ایجاد ائتلاف گسترده و فراملی علیه این کشور است- که چین از آن نفرت دارد. ائتلافهایی بر اساس ارزشهای مشترک جهانی از قبیل حاکمیت قانون، تجارت آزاد، حقوق بشر و استانداردهای اساسی حسابداری که دست کشورهایی مانند چین را در عبور از قانون در پوست گردو میگذارند.
در این راستا میتوان گفت که وقتی رویارویی دو کشور تبدیل به رویارویی رئیسجمهور آمریکا در برابر رئیسجمهور چین میشود، پرزیدنت شی به راحتی میتواند از تمام ظرفیت ناسیونالیستهای چینی برای این مقابله استفاده کند. اما وقتی رویارویی دو کشور تبدیل شود به مقابله جهان با چین یا به طور مشخص استقرار بهترین و عادلانهترین هنجارهای بینالمللی در مقابل چین، آن وقت تندروها در پکن منزوی میشوند. به خصوص اگر در مقابل یک ائتلاف جهانی با تمرکز بر هنجارهای بینالمللی قرار بگیرند.
سوال سوم از نظر این کارشناس، اما این که در حال حاضر، پس از جنگ ۲۰ ساله با تروریسم، اولویت آمریکا باید حل و فصل مشکلات و مسایل داخلی و خانگی از قبیل رفع کمبودهای زیرساختی، آموزش، افزایش درآمد عمومی و کاهش نابرابریهای طبقاتی و جنسیتی و نژادی باشد، یا تأکید بر تهدیدها و خطرات چین؟
تاکیدی که به نوبه خود این خطر را دارد که روابط ایالات متحده و چین را در آتش اختلافات بزرگ فیمابین سوزانده و همه چیز را از زنجیره تامین مواد و اجناس تا مبادلات دانشجویی و حتی خرید اوراق قرضه دولتی آمریکا توسط چین را تحت تأثیر قرار دهد.
بیشتر بخوانید: سفیر چین در آمریکا: ما جماهیر شوروی نیستیم
گزارشنویس نیویورکتایمز در پایان مینویسد؛
در کل و به هر حال پیش از تغییر اولویتهای استراتژیک ایالات متحده آمریکا از جنگ با تروریسم به سمتوسوی مقابله و مبارزه با چین، واقعاً باید به این مسایل فکر کرد. تفکری که اگر صورت بگیرد، قطعا نوههای آمریکاییها در سال ۲۰۴۱ از نسل امروز تصمیمگیران سیاسی این کشور تشکر خواهند کرد!
اقتصادنیوز