اقتصاد۲۴- رییس کل سازمان خصوصیسازی و معاون وزیر امور اقتصادی و دارایی صحبتهای مهمی درباره فرآیند خصوصیسازی و البته فراتر از آن الزامات تحقق این برنامه دارد. وی با حضور در کافه خبر خبرآنلاین تاکید کرد که دولت هنوز اطلاع دقیقی از اموال و داراییهای خود ندارد و همین مساله عامل مهم در برآوردهای اشتباه برای واگذاری اموال است. وی معتقد است الزامات لازم برای تحقق خصوصی سازی محقق نشده است.
مصاحبه با حسین قربانزاده، دانشآموخته دانشگاه امام صادق، حاوی نکاتی بسیار مهم و کلیدی بود. بخش اول این مصاحبه پیش روست و بخش دوم آن در روزهای آتی در خبرگزاری خبرآنلاین منتشر میشود.
آقای قربانزاده در حالی با شما صحبت میکنیم که انتصابات در دولت سیزدهم از دو زاویه حساسیتزا شد اول حضور پررنگ دانش آموختگان دانشگاه امام صادق در بدنهی دولت که البته با ایجاد بحث بر سر انتصاب دامادها و سایر وابستگان به حاشیه رانده شد. اتفاقا شما هم دانش آموخته این دانشگاه هستید؟ از این حساسیتها چیزی شنیدهاید؟
بله. من فارغ التحصیل دانشگاه امام صادق هستم و آقای احسان خاندوزی، وزیر امور اقتصاد دارایی نیز اتفاقاً از دانش آموختگان این دانشگاه است.
البته خیلیهای دیگر هم در دانشگاه امام صادق تحصیل کردهاند که دوست ما هستند و حالا یا انگلستان هستند یا آمریکا زندگی میکنند یا در دولت قبل فعالیت میکردند یا در دولت فعلی. فرض اینکه کسی، چون فارغالتحصیل دانشگاه امام صادق کفایت، باید همین حالا مدارکش را ارائه دهد تا در دولت سیزدهم پست بگیرد، اشتباه است. چنین چیزی وجود ندارد من پیش از این در مجلس شورای اسلامی مشغول به کار بودم و به عنوان نماینده رئیس مجلس در شورای عالی هماهنگی سران قوا که آقای نهاوندیان و آقای فرهاد رهبر و ... نیز در آنجا بودند، حضور داشتم. به هر حال موضوعات اقتصادی یک سال و نیم رفت و برگشت داشت و در همین زمان آقای خاندوزی نیز نایب رئیس کمیسیون اقتصادی و آقای پورابراهیمی نیز رئیس کمیسیون اقتصادی بودند. به ذات مسئولیتی که داشتم مدام با این بزرگواران در تماس بودم. پیش از آن نیز، چون در مرکز پژوهشهای مجلس کار میکردم با آقای خاندوزی ارتباط داشتم. وزیر امور اقتصادی و دارایی ۷۰۰ حکم صادر میکند. در این فضا ارزیابی میکند آدمها با چه شایستگیهایی میتوانند در کنار ایشان فعالیت داشته باشند. بر این اساس نیز حکم صادر میکند. به هر حال آزمونی برگزار نمیشود تا بر اساس آن افراد به عنوان وزیر و معاون و ... پست بگیرند. هر دولتی بر اساس منطقی افراد را انتخاب میکند. آنچه مهم است اینکه برخورد و همکاری با آقای خاندوزی باعث شد ایشان اشرافی نسبت به بنده پیدا بکنند و حکم بدهند، اما اینکه بگوییم، چون طرف دانشگاه امام صادق تحصیل کرده، چشم بسته حکمش امضا میشود درست نیست.
به هر حال این آشناییها گویا کمی زیاد بوده و با توجه به اینکه دانشگاه امام صادق دانشگاهی برای کادرسازی نظام جمهوری اسلامی ایران است، این تلقی وجود دارد که نسل جدید مدیران از راه رسیده اند.
یعنی چه؟
یعنی این دانشگاه با هدف کادرسازی برای نظام جمهوری اسلامی ایران تاسیس شده است.
این نکته را نه تایید میکنم نه تکذیب چرا که در جایی نوشته نشده است که هدف این دانشگاه کادرسازی است. این طور نیست که مرحوم آقای مهدوی کنی گفته باشد هر کس از دانشگاه بیرون میآید، سفیر، وزیر و وکیل شود، اما بالاخره در محیطی گزینشی انجام شده و آزمون خاصی از افراد گرفته میشود. این افراد در رشتههای مختلف علوم انسانی شامل الهیات، مدیریت، اقتصاد، حقوق و علوم سیاسی تحصیل میکنند. از سوی دیگر افرادی که در حوزههای مختلف کشور تاثیرگذار هستند در این دانشگاهها تدریس میکنند. فارغالتحصیلان این دانشگاه نیز هم در طیف چپ هستند هم راست. هم اصولگرا هستند و هم اصلاحطلب. با این توصیف اگر منظور شما کادرسازی است، قبول دارم، اما اگر منظور شما این است که اساساً از ابتدا از هر کس وارد این دانشگاه میشود، تعهد نامه میگیرند یا قرار میگذارند که مسئول شود، چنین چیزی نیست.
تعهدنامه که میگیرند.
چه تعهدنامهای؟
اینکه برای دولت پنج سال کار کنند.
این تعهد را بنده در دوره دکتری در دانشگاه شهید بهشتی نیز دادم. این تعهدها ملاک نیست. دانشگاه تهران و سایر دانشگاهها نیز این تعهد را میگیرند، اما به این معنا نیست که حتماً اجرایی شود. حالا شما به افزایش انتصابات اشاره کردید، در خود کابینه وزیر امور اقتصادی و دارایی و وزیر تعاون کار و رفاه اجتماعی، فارغالتحصیل دانشگاه امام صادق هستند. از بین معاونان رئیس جمهور نیز آقای لطیفی و آقای حسینی دانشآموخته این دانشگاه هستند و با در نظر گرفتن رئیس کل بانک مرکزی، پنج عضو کابینه از این دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند.
بیشتر بخوانید: مانیفست خصوصیسازی دولت رئیسی
حالا تحصیلات بقیه را نیز باید ببینیم که متوجه شویم چه تعداد دانشگاه تهرانی یا چه تعداد فارغالتحصیل دانشگاه شهید بهشتی در کابینه حضور دارند. آن وقت معلوم میشود این حساسیت درست است یا خیر. به هر حال فارغالتحصیلان مختلفی در پستهای مختلف حضور دارند و اتفاقا دموکراسی نیز همین است. به هر حال جریانی با نسبتی از اصولگرایی دولت را گرفته است و به همان نسبت به کسانی که بر اساس شناختش شایستگی و صلاحیت دارند مسئولیت میدهد. همه اینها که میگویم بدان معناست که توضیح دهم اینطور نیست که فقط فارغالتحصیلان دانشگاه امام صادق در این دولت مسئولیت میگیرند.
حالا به نظر خودتان از سردبیری روزنامه همشهری تا ریاست سازمان خصوصیسازی راه درازی نیست؟
(با خنده) یک اتوبان وسط است. از پارک وی تا شهرک غرب است دیگر.
برگردیم به مساله مهم خصوصیسازی در ایران. شما مسئولیت سازمانی را بر عهده دارید که کاهش اموال دولت را پیگیری میکند، اما گزارشها نشان میدهد بخش مهمی از اموال دولت نه به بخش خصوصی که به بخش عمومی غیردولتی واگذار شده است و اساسا نام این سازمان نوعی نقض غرض است. بزرگ شدن بخش غیردولتی در این سالها هشدار بسیاری از کارشناسان و منتقدان دولتها را در پی داشته است. شما چنین خطری را احساس میکنید؟
باید مقدمهای را توضیح دهم. اساساً تفسیری که از اصل ۴۴ به صورت گرفته و اتفاقا این تفسیر نسبت چندانی با ماهیت اصل ۴۴ ندارد. چون آفات اقتصاد دولتی در دهه اول و دوم مشخص شده بود، نظام به این نتیجه رسید که باید تغییر جهتی اتفاق بیفتد و از این رو سیاستهایی تحت عنوان سیاستهای اصل ۴۴ از سوی مقام رهبری ابلاغ شد. در قالب این سیاستها، الزاماتی نیز مشخص گردید، اما نکته اینجاست که الزامات محقق نگردید و ما در همین فضای عدم تحقق وارد فصل جدید یا دنیای جدیدی از تعاملات اقتصادی دولت و بخشخصوصی شدیم. صراحتا بگویم ورود به فضای جدید در حالی رخ داد که بسترها آماده نبود و پیشنیازها هنوز شکل نگرفته بودند. به این ترتیب تنها کاهش گسترش مالکیت دولت در بنگاهها کافی نیست.
نفس مداخله دولت در سازوکار بازارها مشکلساز است و سبب بروز بحران در اداره بنگاههای اقتصادی میشود. در حقیقت اینگونه نیست که تنها تغییر مالکیت و واگذاری سبب حل مشکلات شود.
دخالت دولت در بازارها خود سبب میشود که رخوت و سستی و سوءمدیریت در اقتصاد اتفاق بیفتد وعدم بهرهوری شرکتها در اقتصاد نیز ناشی از همین وضعیت است. خلاصه عرض کنم مساله تغییر مالکیت به ذات حلال مشکلات نیست.
وقتی دولت به صورتی دستوری قیمتگذاری میکند عملاً چه مالک و سهامدار، بخشخصوصی باشد و چه مالک و سهامدار بخش دولتی، متضرر میشوند. در این ساختار به تدریج حکمرانی شرکتی معیوب شده و نتیجه شکلگیری زیان انباشته برای شرکت است. از سوی دیگر نقص پیشبینیپذیری اقتصاد نیز میتواند مخل تلقی شود. برای روشن شدن بحث باید توضیح دهم که تغییر یکشبه فلان بخشنامه صادراتی و یا تغییر ناگهانی سیاستهای اقتصادی میتواند پیشبینی ناپذیری اقتصاد را سبب شود. به عنوان مثال به صورت ناگهانی اعلام میشود که قیمت انرژی در صنایع تغییر میکند. به این ترتیب کسانی که سهامدار هستند و یا کسانی که سرمایهگذاری کردند وقتی با تغییر ناگهانی قانون روبرو میشوند امکان پیشبینی را از دست میدهند. این اتفاق سیگنال مخربی را به تمام بخشهای اقتصادی مخابره میکند؛ با این مضمون کهای سرمایهگذار، به این دولت اعتماد نکن؛ چرا که حتی اگر قانونی را مصوب کرد ممکن است آن را تغییر دهد.
همه اینها درست، اما آیا خطری از بابت بزرگ شدن سهم بخش شبه دولتی یا نهادهای عمومی احساس میشود؟
بیایید ببینیم چه اتفاقی افتاده است. برای روشن شدن وضعیت من مثال میزنم. شرکت هپکو واگذار شده است، اما موفقیتی در این واگذاری حاصل نشده است. حالا علت چیست؟ این شرکت تولیدکننده ماشینآلات سنگین راهداری است و مهمترین مشتری ماشینهای مذکور نیز دولت است، اما به محض اینکه شرکت هپکو واگذار شده، دولت نسبت به محدود کردن تقاضای خود اقدام کرده و به تدریج میزان تقاضا را به صفر رسانده است. شاید به این نتیجه رسیدهاند که، چون شرکت دیگر متعلق به دولت نیست میتوانیم ماشینها را وارد کنیم چراکه صرفه اقتصادی بالاتری دارد. نتیجهی این سیاست وضعیت ناگواری است که برای هپکو رخ داده است.
در چنین شرایطی بسیاری فکر میکنند معضل اصلی به ارزشگذاری برمیگردد و واژه ثمن بخس را مدام تکرار میکنند و میگویند اموال دولت را به ثمن بخس واگذار کردند و علت بروز این بحران این است که شرکت به فلان قیمت واگذار شده است. این در حالی است که کمترین مشکل به ارزشگذاری برمیگردد. آنچه که باید بدان توجه کرد این است که از زمان ورود نام یک شرکت به لیست واگذاری تا زمانی که دعوای حقوقی برطرف میشود، هشت مرحله طی میشود. این فرایند به طور کلی فرایند معیوبی بوده است.
به این ترتیب ارزیابی دقیقی باید صورت گیرد تا سیاستگذار دریابد نتیجه این سیاست در دو دهه اخیر چه بوده است.
من پاسخ سئوالم را نگرفتم، اینکه بخش خصوصی واقعی مالک این شرکتها نشده و واگذاری طی فرآیندی رخ داده که شرکتها نصیب بخش غیردولتی شدهاند، مشکل تلقی میشود یا خیر؟
اساساً دعوای دولتی بودن یا خصوصیسازی یا در میانه آن حضور شبهدولتیها از نظر من یک دعوای ثانویه است. اگر بخواهم تندتر بیان کنم؛ این دعوا، دعوایی زرگری است، چون آنچه اهمیت دارد؛ صرف نظر از مالکیت این است که دارایی به چه شیوهای اداره میشود. آیا این دارایی به درستی در حال اداره شده است و تغییر مالکیت و واگذاری به بهتر شدن وضعیت شرکت مذکور منجر شده است یا خیر؟
به این ترتیب باید دوباره به این موضوع برگردم که صِرف خصوصی شدن یک واحد یا یک شرکت به هیچ عنوان نشاندهنده تضمین موفقیت نیست. آنچه اصالت دارد بهبود کیفیت حکمرانی داراییهای تجاری دولت است. یعنی اینکه حاکمیت باید این را بگوید که اگر شرکت ملی نفت را در تصدی خود دارم و واگذار نمیکنم، آن را در بهترین حالت ممکن اداره میکنم؟ در مورد بقیه شرکتها نیز همین وضعیت وجود دارد.
پس من سئوالم را جوری دیگر مطرح میکنم. در فرآیند واگذاریها، بهبود کیفیت حکمرانی داراییهای تجاری دولت اتفاق افتاده است یا خیر؟
خیر.
شاید همین پاسخ قاطع شما دلیل بروز حساسیت نسبت به مسئله حساس حضور شبهدولتیها در اقتصاد است.
باز هم خیر. نگاهی به نهادهای عمومی غیردولتی کنیم. آستان قدس رضوی، بنیاد مستضعفان و جانبازان، ستاد اجرایی فرمان امام و سازمان تامین اجتماعی، شستا و شرکتهای وابسته به صندوق بازنشستگی کشوری و لشکری و ... نهاد عمومی غیردولتی تلقی میشوند. در این کشور نهاد عمومی غیردولتی، بسیار زیادی داریم و شرکتهای متعددی در اختیار این نهادهاست. بخشی از این شرکتها به نحو شایسته اداره میشود و بخشی را به صورت ناشایست. حالا چرا؟ چون فلان نهاد عمومی مثلا تامین اجتماعی را مجبور کردیم برای تهاتر یا رد دیون یا ... فلان شرکت را تحویل بگیرد. حالا این نهاد هم پتروشیمی را دارد، هم شرکت لبنیاتی را. یعنی از این طرف ماست تولید میکند از آن طرف مواد پتروشیمی. در میانه پرتفوی، آزادراه و شرکت هواپیمایی را نیز در اختیار دارد. طبیعی است این پرتفوی متنوع حاکمیت شرکتی متمرکز را نقض میکند. مدیر این نهاد وقتی میبیند امکان اداره بهینهی همهی این پرتفوی متنوع را ندارد، بر یک بخش متمرکز میشود و آن را سودآور میکند، اما جای دیگری زیانده میشود.
این وضعیت در شستا و سایر نهادهای غیردولتی نیز هست. پس مشکل از یک سو این پرتفوی متنوع است و از سوی دیگر نیز مساله به این بر میگردد که فلان شرکت را به این سازمان تحویل میدهیم.
وزیر تعاون کار و رفاه اجتماعی در هیات عالی واگذاری فریاد میزند لطفاً شرکتی را به من واگذار کنید که بتوانم آن را اداره کنم و با جنس من جور باشد. وقتی از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را به من میسپارید نمیتوانم همه را اداره کنم، اما من مجبورم شرکتهایی که مثلاً برج دو امسال واگذاریشان به تصویب هیات دولت رسیده است را مثل ربات واگذار کنم. البته پیشنهاد تشکیل نهادی اصلاحی دادیم تا حداقل درهمین وضعیت ترکیبی از شرکتها که به پرتفوی سازمان یا نهاد غیردولتی هدف میخورد در قالب رد دیون به آنها واگذار شود، چیزی که حداقل در تعارض با پرتفوی قبلی نباشد.
ساده بگویم واگذاری شرکت باید به صورتی انجام شود که تجربه و اهلیت آن نهاد گیرنده در پروسه واگذاری لحاظ شود.
عزم دولت سیزدهم را در خصوصی سازی جزم میدانید؟ برخی معتقدند کسری بودجه شدید دولت، سبب شده است مساله خصوصیسازی دوباره پررنگ شود و دولت در صدد نقد کردن اموال خود باشد. این مساله تا چه حد به وقعیت نزدیک است؟
شما میگویید کسری بودجه، من میگویم غیر از کسری بودجه هم باید همین اتفاق بیفتد. حتی اگر سال ۹۷ باشد و دولت با چنین کسری بودجه گستردهای هم روبرو نباشد، باز باید دست به واگذاری بزند و اموالش را بفروشد، اما متاسفانه دولت عرضه چنین کاری را ندارد چرا که دستگاه اجرایی در برابر این واگذاریها مقاومت میکنند. موضوع این است که دولت به این مساله حیاتی که چقدر دارایی دارد، اشرافی ندارد. دولت یک سبد دارایی در اختیار دارد که شامل داراییهای فیزیکی ثابت نظیر املاک و مستغلات است. یک بخشی از این سبد را دارایی مالی شامل سهام بنگاههای دولتی و شرکتها تشکیل میدهد و البته دارایی نامشهودی نیز دارد که شامل همان ارزشی است که در اثر صدور مجوز و ... ایجاد میشود؛ اما دولت هیچ اطلاع دقیقی از میزان دارایی خود ندارد. همین عدم اشراف باعث شده است است که در بودجه ارقامی تحت عنوان مولدسازی یا فروش اموال و فروش سهام در قالب تبصرههایی نظیر ۲ و تبصره ۱۹ و ... پیشبینی شود، اما عملکردها که بررسی میشود میبینید از ۹۰ هزار میلیارد تومان رقم پیشبینی شده برای واگذاری سهام حتی یک ریال محقق نشده است. حتی وقتی خواستیم هلدینگ پتروشیمی خلیج فارس را بفروشیم تا بخشی از این پیشبینی محقق شود نیز عملی نشد. در حوزه فروش اموال نیز همین وضعیت وجود دارد. یعنی از ۴۰ هزار میلیارد تومان تکلیف بودجه سال ۱۴۰۰، تنها فروش کمی بیش از هزار تومان از اموال دولت، آن هم با لطایف الحیل اتفاق افتاده است. بخشی از این پیشبینی نادرست به مساله اشراف نداشتن نسبت به حجم دارایی باز میگردد و بخشی نیز به این نکته که معضل قیمتگذاری سهام و شرکتها، اینجا نیز وجود دارد. در نتیجه قیمتی برای این املاک تعیین میشود که در بیست بار مزایده، خریداری پیدا نمیشود. در کل شما این را به عنوان مساله منفی مطرح کردید، اما من میگویم میشود از این مساله منفی نتیجه مثبت گرفت.
اینکه دولت از دارایی خود اطلاع ندارد، مساله مهمی است، بنایی هست که بالاخره دولت حجم دارایی خود را احصا کند، این طور که شما میگویید تا این قدم برداشته نشود، باقی برنامهها، عملی نیست.
بله ما آژیر بیدارباش لازم داریم تا این اتفاق رخ دهد. بنده پیشنهاد تشکیل اورژانس داراییهای راکد دولت را در ستاد اقتصادی ارائه کردهام. هدف از راهاندازی آن نیز ایجاد شرایطی برای احصای آماری از داراییهای راکد دولت است. هدف اصلی نیز مشارکت مردم در شناسایی دارایی هایدولت است چرا که مردم دارایی دولت را میبینند. این دارایی میتواند از ملک و زمین ساختمان باشد تا شرکت و سهام و ...
وقتی داراییهای دولت با کمک مردم شناسایی شود، سامانهای که برای مشخص شدن اموال و داراییهای دولت راهاندازی شده است، یعنی سامانه سادا به نقطهای برای اشراف بیشتر بر اموال دولت میرسد. در این حالت به جای اینکه در فلان استان مزایده برای دو ملک دولت برگزار شود، دویست ملک دولت به مزایده میروند. نتیجه چیست؟ پویایی اقتصاد از یک سو و از سوی دیگر با افزایش عرضه، قیمت ملک نیز در کشور تعدیل میشود.
با این حجم بحران و مقاومت در برابر خصوصیسازی طبیعی است که چین اقدامی نیز بسیار سخت باشد.
بله سخت است، اما باید یک فصلالخطاب را قبول کرد. چهارم آذرماه سال ۱۳۹۹ در دیدار شورای عالی هماهنگی اقتصادی سران قوا، رهبری این جملات را گفتند که «برای فروش اموال دولتی هیاتی عازم و جازم تعیین کنید که به آن هیات اعتماد دارید. قاطعیت حکومتی و اسلامی لازم است که وزارتخانهها همکاری کنند برای فروش اموال و داراییهای دولت.» با این حال میبینیم چنین اتفاقی نیفتاده است. برای عملی شدن این برنامه یک هیات فراقوهای باید وارد عمل شود، چون اگر فقط یک قوه بخواهد کاری کند قوه دیگر به عنوان ناظر وارد عمل میشود و آن را تبدیل به پرونده قضایی و ... میکند. باید هیاتی فراقوهای تشکیل شود تا از هر سه قوه نمایندهای در این هیات حضور داشته باشد که نظرش در همه حوزهها فصل الخطاب باشد. منظورم این است که در ارزشگذاری و شکل واگذاری و همچنین پرداخت و تعدیل و همه چیز حرف آخر را بزنند. در این صورت موجی ایجاد میشود برای واگذاری دارایی راکد دولت و این اقدام به نفع اقتصاد است. در این حالت دولت به جای توسل به ابزارهای دیگر تامین مالی که آثار زیانباری برای کشور دارد، منبع مطمئن و موثقی پیدا میکند.
برآوردی از میزان دارایی دولت وجود دارد؟
فقط میدانیم این دارایی بسیار زیاد است. ارزش آن بین هفت هزار هزار میلیارد تومان تا ۱۸ هزار هزار میلیارد تومان تنها تخمین زده میشود.
تخمینی با فاصله یازده هزار هزار میلیارد تومان؟
بله دقیقا. این به همان عدم اشراف برمیگردد و تاریکخانهای است که باید روشن شود. وقتی دولت هنوز دقیق نمیداند چقدر دارایی دارد، چطور میخواهد تصمیم بگیرد؟ طبیعی است وقتی دارایی دولت احصا شد برای واگذاری ان نیز میتوان برنامه ریزی کرد.
به مساله واگذاری هلدینگ پتروشیمی خلیج فارس اشاره کردید. درباره این هلدینگ دو مساله مطرح است، اول اظهارات شما درباره موضوع انتصاب آقای علی عسگری که اعلام کردید نامهای در این خصوص دریافت نکردید و برای چند ساعتی مساله انتصاب ایشان رازیر سئوال بردید و با توجه به حساسیتی که در این حوزه شکل گرفته بود، سخنان شما بازتاب فراوانی داشت و دوم مساله فروش سهام دولت در این شرکت که محقق نشد.
مورد اول را بگویم. در مورد انتصاب آقای علی عسگری؛ صلاحیت مدیرعامل و اعضای هیات مدیره هرشرکتی که نهاد مالی تلقی میشود مانند هلدینگ پتروشیمی خلیج فارس، باید توسط سازمان بورس احراز شود. اما سازمان خصوصیسازی چه کاره است؟ تغییر مدیران هر شرکتی که در لیست واگذاری قرار دارد و یا واگذار شده و دوره اقساط آن تمام نشده است و همچنین شرکتهایی که در پرتفوی سهام عدالت قرار دارند به ما مرتبط است. هلدینگ خلیج فارس نیز در این شرایط قرار داشت. شرکتهایی با خصوصیاتی که گفتم حتی اگر بخواهند دارایی بفروشند یا تسهیلات بگیرند یا اساسنامه خود را اصلاح کنند و مجامع خود را تشکیل دهند، باید از سازمان خصوصیسازی مجوز بگیرند. ما کاری به شخص انتخاب شده نداریم چرا که در حوزه اختیارات ما نیست و فقط بررسی میکنیم ترتیبات قانونی رعایت شده است یا خیر؟ آن زمان خبرنگار از من پرسید نامه به شما ارسال شده؟ پاسخ من منفی بود، اما حالا نامه ارسال شده و در دست بررسی است. پس مساله صلاحیت داشتن یا نداشتن آقای علی عسگری اصلا به ما مرتبط نیست.
اما در مورد واگذاری سهام این هلدینگ که بزرگترین مزایده تاریخ ایران تلقی میشد.
دولت حدود ۱۸.۷۵ درصد از سهام هلدینگ پتروشیمی خلیج فارس را در اختیار دارد که البته این سهام یکی از ارزندهترین سهمهای دولت تلقی میشود. در قانون بودجه تکلیف شده است که ۹۰ هزار میلیارد تومان از سهام دولت فروخته شود. در ضمن قرار است ۱۶۰ هزار میلیارد تومان نیز در قالب واگذاری به نهادهای عمومی غیردولتی محقق شود که بیتردید عملکرد تا پایان سال در این محدوده نیست.
برآوردها نشان میدهد قیمت سهام ما در این هلدینگ با قیمت تابلوی آن روز چیزی حول و حوش ۷۰ هزار میلیارد تومان است. به این ترتیب قیمت این سهام بین ۷۰ تا ۸۰ هزار میلیارد تومان برآورد میشود. موضوع واگذاری این سهم در ستاد اقتصادی دولت با حضور معاون اول رئیس جمهور، وزیر امور اقتصادی و دارایی، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی و وزیر نفت مطرح شد و طبق قوانین جاری مراحل طی شد. حالا برای این واگذاری یک نکته دیگر هم وجود داشت؛ اینکه این سهم «سیت مدیریتی» تلقی میشود. مقرر شد ۱۵ درصد این سهام به صورت یکجا فروخته شود، چون این سیت مدیریتی است، سی درصد اضافه ارزش بلوکی علاوه بر قیمت تابلو در نظر گرفته شد. به این ترتیب بهای این بلوک پانزده درصدی قیمت پایه به علاوه ۳۰ درصد اضافه قیمت بود که در هیئت عالی واگذاری مصوب شد.
مصوبهای دیگری مبنی بر عرضه یک درصدی و دو درصدی سهام این شرکت نیز صادر شد. عرضه یک درصد، نقدی با قیمت تابلو و عرضه سهم با اضافه قیمت ۵ درصد به تصویب رسید با این حال برای بلوک یک درصدی و دو درصدی هیچ خریداری پیدا نشد.
بلوک ۱۵ درصدی، اما دو مشتری داشت که مدارک ارائه کردند. یک مشتری پالایشگاه نفت تهران بود و دیگری صندوق بازنشستگی نفت که البته از طریق شرکت تابان فردا برای خرید اقدام کردند. در کارگروه پایش اهلیت، مدارک اینها بررسی و مشخص شد تضامین آنها نقص دارد چرا که باید یک درصد تضمین میدادند. پس از آن به دلیل نقص تضامین عملا هر دو متقاضی از حضور در مزایده محروم شدند. پس عرضه اول ممکن نشد. مساله دوباره به هیات واگذاری ارجاع شد. این بار در هیات واگذاری عرضه یک درصد و دو درصد مورد موافقت قرار نگرفت و مقرر گردید فروش بلوک ۱۵ درصدی با همان شرایط سابق یعنی با قیمت پایه که قیمت تابلو است به علاوهی ۳۰ درصد اضافه ارزش بلوکی اتفاق بیفتد. این بار برخلاف دفعه قبل که دو مشتری داشتیم، تنها یک مشتری پا پیش گذاشت. تنها مشتری نیز صندوق بازنشستگی نفت بود. صبح روزی که قرار بود کارگروه پایش اهلیت تصمیم گیری کند، من به جهت حساسیت و اهمیت این عرضه که بزرگترین مزایده تاریخ خصوصیسازی بورس بود و به واسطه اینکه رقابت ایجاد نشد، نامه انصراف را به سازمان بورس ارائه کردم.
این انصراف به حرف و حدیثهایی که درباره تشکیل کنسرسیوم بین خریداران ایجاد شده بود برنمیگشت؟
تنها مشتری که صندوق بازنشستگی نفت بود، کنسرسیومی از خریداران احتمالی ایجاد کرده و مذاکراتی با صندوق عشایر، ساتا و تامیناجتماعی و ... انجام داده بود تا به جای رقابت در کف قیمتی نسبت به خرید اقدام کنند. شایعاتی هم منتشر شد مبنی بر اینکه پالایشگاه نفت تهران با فشار از حضور در این مزایده منصرف شده است، اما چون قطعیت ندارد موضوع را تایید نمیکنم به عبارت دیگر به دلیل عدم ایجاد رقابت از عرضه منصرف شدیم. حاشیهها و صحبتهایی در خصوص ارزشگذاری و بودن یا نبودن آن در دست دولت نیز در کنار نامه نمایندگان مجلس و نهادهای نظارتی طرح شد، اما دلیل اصلی عدم برگزاری همین بود که اعلام کردم.