اقتصاد۲۴-دخترم را به هر باشگاهی بردم ثبتنامش نکردند، ورزشگاهها گفتند امکانات خاصی برای او نداریم. آموزشگاهها قبولش نکردند. مجتمعهای فرهنگی تا او را دیدند یادشان افتاد تاکنون برای آموزش برخی از کودکان فکری نکردهاند. کلاسهای آموزشی و ورزشی گفتند نمیتوانیم او را بپذیریم. چرا؟ فقط به این دلیل که دخترم نابیناست.
اینها را مریم ابوطالبی میگوید. مادر یک دختر ۸ سالهی نابینای مطلق. او ادامه میدهد: تعداد ورزشگاههای ویژه نابینایان کم و فاصله آنها تا منزل ما دور است. اطراف خانه هم جایی او را پذیرش نکردند و دخترم بخاطر نداشتن فعالیت و تحرک تمام تابستان را با اوقات تلخی گذراند.
بچههای نابینا و کمبینا در تمام سنین از تفریح، ورزش، لذت بردن از بازیهای کودکانه و تخلیه هیجانات و انرژیهایشان محرومند. آنها در تابستان سه ماه کامل و در طول سال همه اوقات بیکاری خود را در خانه و گوشه اتاقهایشان با بیحوصلگی سر میکنند فقط به این علت که جامعه این گروه از شهروندان را در برنامهریزیهای کلان خود در نظر نمیگیرد.
متأسفانه در کشور ما هیچ نهادی برنامهای برای نحوه گذراندن اوقات فراغت کودکان و نوجوانان نابینا و کمبینا ندارد. نهادهای صاحب وظیفه تاکنون فکری برای این مسأله نکردهاند. تعداد مراکز ویژه آموزش نابینایان بسیار کم است بهگونهای که بسیاری از نابینایان یا از وجود آن مطلع نیستند و یا دسترسی به آنها برایشان دور و سخت است. البته همان مراکز معدود هم با خطر تعطیلی مواجهاند و از همینرو سالهاست تابستان، فصلی که برای همه با مسافرت و انواع کلاسهای ورزشی، آموزشی و سرگرمی همراه است میآید و میرود و همواره افراد نابینا به ویژه کودکان و دانشآموزان را به حبس خانگی محکوم میکند.
موحدی مادر مونای ۹ ساله هم میگوید: بچههایی که در مجتمع محل زندگیمان با آنها همسایه هستیم با دخترم بازی نمیکنند، چون کودکان در این سن و سال کمتر متوجه معنای نابینایی و نحوه ارتباط با کودکان نابینا میشوند و کسی هم تلاشی برای فهماندن این مسأله به آنها نمیکند.
او میافزاید: وقتی مونا کوچکتر بود دوست داشت به مهدکودک برود، اما به هر مهدی مراجعه کردیم حاضر نشدند او را ثبتنام کنند و آرزوی رفتن به مهد کودک رفتن و دوست پیدا کردن در دلش ماند. خودم روزی یکی دو ساعت او را به پارک میبردم، آنجا صدای کودکان دیگر را میشنید، اما آنجا هم تنها بود و تنها همبازیاش خودم بودم. او در تمام طول تابستان از نداشتن سرگرمی و نبود مرکزی برای مهارتآموزی کلافه میشود و من و همسرم از این وضعیت بیشتر رنج میبریم.
مدیر یکی از انجمنهای نابینایان میگوید: انجیاوها با اینکه غیردولتی هستند و بودجه خاصی ندارند، اما در ارائه برنامههای آموزشی و تفریحی همواره موفقتر از بهزیستی عمل کردهاند.
عبدی ادامه میدهد: سازمان بهزیستی هیچوقت اقدام و دستاورد خاصی برای کودکان و نوجوانان دارای معلولیت نداشته و تاکنون دیده نشده این سازمان برنامه مفصلی برای آنها بهخصوص برای کودکان و نوجوانان نابینا وکمبینا که شرایطشان خاصتر است ارائه دهد، اما انجمنها بارها کلاسهای آموزشی و یا اردوهای تفریحی را برای افراد نابینا و خانوادههاشان ترتیب دادهاند.
به گفته وی وزارت آموزش و پرورش و آموزش استثنایی نیز سالهاست در مورد این طیف دچار غفلت و کوتاهی هستند و هیچ تدبیری برای پر کردن این جای خالی ندارند تا دستکم شایستگی خود را در مسئولیتی که به عهده گرفتهاند نشان دهند.
وی میافزاید: کمکاری این دستگاهها موجب شده تا اوقات فراغت که برای همه سنین لذتبخشترین اوقات است برای این گروه به اوقاتی طاقتفرسا تبدیل شود. چون این افراد برای پر کردن وقت بیکاری خود نه دسترسی به اماکن ورزشی دارند و نه میتوانند به کلاسهای آموزشی مراجعه کنند. امکان برخورداری از کلاسها و آموزشهای خصوصی نیز بهعلت هزینههای بالا در توان خانوادهها نیست و بنابراین همه درها به روی این بچهها بسته است.
محمود طارمی، پدر یک نوجوان نابینا میگوید: شروع تابستان اصلا برای پسر من خوشایند نیست. او نام تابستان را گذاشته «فصل حبس خانگی» و میگوید دوباره برای سه ماه در خانه حبس میشوم.
طارمی بیان میکند: بچههای نابینا تنی سالم دارند و تن سالم نیازها و تواناییهای خود را دارد. این کودکان باید بدوند، بازی کنند و هیجانشان تخلیه شود، اما تنها به دلیل آنکه نمیبینند از همه این موارد که خواستههای زیادی هم نیست محروم میمانند. بیتحرکی رفته رفته حتی ممکن است روح و جسم فرد را هم بیمار کند، پسر من در اثر عدمتحرک بسیار چاقتر از همسن و سالانش است. او نیاز به دویدن و ورزش کردن دارد، اما هیچ فضای ایمنی برای ورزش او وجود ندارد.
فرخنده لطفی از فعالان حوزه معلولان هم میگوید: واقعیت این است که جامعه تاکنون نخواسته به ارائه تفریح، لذت، خوشگذرانی و برنامههای شاد و پربازده به زندگی افراد نابینا فکر کند. بیشتر بچههای نابینا و کمبینا تفریح فیزیکی ندارند یا معدود افراد برخوردار از این امکان فعالیتشان را مرهون خانواده خود هستند نه نهادهای دولتی.
لطفی بیان میکند: برخی افراد بهطور داوطلبانه سایتهایی را طراحی و یا در بسترهای مختلف فضای مجازی مسابقاتی را برای بچههای نابینا و کمبینا برگزار میکنند، اما همه این موارد در فضای غیرفیزیکی است و باز جای فعالیتهای فیزیکی در زندگی این گروه خالی است.
محسن ۱۶ ساله و یکی از نوجوانان نابینا آغاز فصل تابستان را فرصت خوبی برای افزایش مهارتهای مورد نیاز دانشآموزان نابینا و کمبینا میداند.
او میگوید: ما در این فرصت سه ماه میتوانیم بسیاری از مهارتهایی که تا پایان عمر نیاز داریم مانند جهتیابی، آموزش کار با عصای سپید، بریل، آموزش کامپیوتر، کار با موبایل و برخی از نرمافزارهای پرکاربرد برای نابینایان را بیاموزیم، اما این آموزشها هیچجا ارائه نمیشود.
وی بیان میکند: آموزشهای تخصصی در هیچ کلاس و مرکز عمومی وجود ندارد. این موارد توسط کارشناسان آموزش دیده که تعدادشان بسیار اندک است و یا از طریق خود نابینایان به نسلهای جوانتر آموزش داده شود که در بیشتر شهرها این افراد یا فضایی برای آموزش ندارند یا امکان شناسایی یکدیگر را ندارند و فقط دولت میتواند امکان آن را فراهم کند.
مدنی یک جوان نابینا هم اظهار میکند: کلاس یا مرکز آموزشی ویژه اوقات فراغت نابینایان وجود ندارد. معدود موارد موجود هم به شکل خصوصی و با قیمتهای گزاف فعالیت میکنند که دسترسی به آن برای اغلب خانوادهها میسر نیست. البته در برخی فرهنگسراها برخی کلاسهای آموزشی رایگان برای نابینایان برگزار میشود که جای قدردانی دارد و حس انساندوستی متولیان آن ستودنی است، اما واقعیت این است که این کلاسها کیفیت کافی ندارند.
وی ابراز میدارد: من خودم از کلاسهای مختلف رایگان استفاده کردهام و یکی از نقدهای وارد به این کلاسها این است که ادامهدار نیستند و اگر دورههای پیشرفته نیاز باشد پیگیری نمیشود.
او میگوید: آموزش و پرورش استثنایی و بهزیستی برنامهای برای غنی کردن سه ماه از بهترین اوقات کودک و نوجوان نابینا ندارند و حتی اقدامی برای فراهم کردن زمینه حضور این بچهها در کلاسها و مراکز آموزشی عمومی نمیکنند؛ بنابراین در حالیکه این فصل میتواند بهترین زمان برای ارائه برخی آموزشها و مهارتهای به نابینایان باشد به تلخترین شکل ممکن میگذرد.
این فعال حوزه معلولان میگوید: بسیاری از کشورها در بحث تدوین برنامه برای اوقات فراغت نابینایان موفقیتهای خوبی به دست آوردهاند که ما میتوانیم با مطالعه آنها همان رویکردها را پیش بگیریم و از تجربیاتشان استفاده کنیم، اما اینکه چرا این اقدام صورت نمیگیرد را نمیدانم.
زهره یک زن میانسال و نابیناست که سالها پیش با مردی دارای معلولیت مشابه خودش ازدواج کرده است. او دو فرزند دارد و از اینکه والدین نابینا دیده نمیشوند گلهمند است.
او میگوید: والدینی که خود نابینا هستند از گروههای ویژه برای دریافت حمایت و خدمات هستند، اما هرگز به چشم مسئولان نیامدهاند. این افراد علاوه بر خودشان برای اوقات فراغت فرزندانشان هم از هیچ امکاناتی بهرهمند نیستند. نه خودشان از امکان رفتن به پارک و سینما برخوردارند و نه میتوانند فرزندانشان را از چنین موهبتی برخوردار کنند.
زهره ادامه میدهد: در واقع والدینی با شرایط مشابه من و همسرم هم خودشان باید از کمک پرستار بهرهمند شوند و هم در بزرگ کردن فرزندانشان باید چنین امکانی را داشته باشند، اما دریغ از هر دو مورد..
برنامهریزی برای اوقات فراغت ضامن نشاط آدمی و وظیفه ذاتی دستگاههای مسئول است. بیتوجهی به این مهم بخصوص در مورد نابینایان ظلم عامدانه به آنها و ایجاد بستر برای ابتلای آنان به انواع بیماریهای جسمی و روحی است.
نابینایی جرم نیست، اما اینجا اگر نابینا باشی به هزار و یک مجازات محکوم میشوی و محرومیت از بازیهای کودکانه، نداشتن تفریح، جدا شدن از سایر کودکان و نبود امکانات برای گذراندن یک اوقات فراغت ساده تنها یکی از این مجازاتهاست. کودکان نابینا حتی از رفتن به پارک و بازیگاه و از خنده و شادی هم محرومند.