اقتصاد۲۴، شیوا سپهری: کارل پولانی را باید یک مورخ اقتصادی دانست، کسی که در جبهه مخالف فردریش فون هایک و فون میزس که از طرفداران بازار آزاد بودند، قلم میزد. پولانی در طول زندگیاش ضمن نقد به ایده خود تنظیم گری بازار آزاد تلاش کرد تا یک اقتصاد سوسیالیستی مبتنی بر برنامهریزی دموکراتیک را تشریح کند.
کارل پولانی در ۲۵ اکتبر ۱۸۸۶ در وین به دنیا آمد. او در ۲۳ آوریل ۱۹۶۴ در اونتاریو درگذشت. او فرزند یک مهندس و کارآفرین مجارستانی به نام مایکل پولاکسک و مادری روسی به نام سیسیل وول بود که چهرهای آشنا در جامعه روشنفکری مجارستان بود.
کارل پولانی در دانشگاههای بوداپست و کولوسوار تحصیل کرد و در سال ۱۹۰۹ مدرک دکتری حقوق را دریافت کرد. در دانشگاه، در تأسیس حلقه لیبرال گالیله در سال ۱۹۰۸ شرکت کرد. اولین رئیس این جنبش فرهنگی مجارستانی دانشجویان رادیکال نیز بود. پولانی تا سال ۱۹۱۰ به عنوان منشی در دفتر وکالت عمویش به کار گماشته شد. حلقه گالیله مجلهای با عنوان «Szabadgondolat» را با سردبیری کارل پولانی تا سال ۱۹۱۹ منتشر میکرد. کارل پولانی از سال ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۷ به عنوان افسر در یک هنگ سواره نظام اتریش-مجارستان در جبهه روسیه در طول جنگ جهانی اول خدمت کرد. به دلیل بیماری شدید، در بیمارستان بوداپست و سپس در سال ۱۹۱۹ در وین بستری شد. در آنجا با همسر آیندهاش، ایلونا دوچینسکا، آشنا شد که در سال ۱۹۲۳ با او ازدواج کرد. پولانی در دوران نقاهت در وین، دستنوشتهای بزرگ (چاپ نشده) نوشت که شامل موضوعات بسیاری از جمله علم، پزشکی، ریشههای رنج بشر و اخلاق کمونیستها بود. در سال ۱۹۲۱، کارل پولانی به کارکنان هفته نامه مجارستانی Bécsi Magyar Ujság، به سردبیری اسکار یازی پیوست.
از سال ۱۹۲۴ تا ۱۹۳۳، کارل پولانی توسط Der Oesterreichische Volkswirt، هفته نامه برجسته اقتصادی و مالی اروپای مرکزی که در وین منتشر میشود، استخدام شد. او در امور بینالملل تخصص داشت و تا سال ۱۹۳۳ که ظهور فاشیسم در اتریش و آلمان او را مجبور به کنارهگیری از مجله کرد، به عنوان سردبیر مشترک فعالیت میکرد. او به لندن مهاجرت کرد، اما تا سال ۱۹۳۸ به مقالههای خود در Volkswirt ادامه داد. در سالهای زندگیاش در وین، یک «سمینار» کوچک درباره مدلی از اقتصاد سوسیالیستی دموکراتیک برگزار کرد.
هنگامی که او برای اولین بار به انگلستان رفت، در گروه چپ مسیحی شرکت کرد و به همراه جان مک موری، جوزف نیدهام و دیگران، کتاب مسیحیت و انقلاب اجتماعی (۱۹۳۵) را ویرایش کرد. «جوهر فاشیسم» سهم او در این مجموعه مقالات بود. در سال ۱۹۳۵، کارل پولانی پیشنهادی از سوی مؤسسه بینالمللی آموزش دریافت کرد تا در دانشگاهها و کالجهای آمریکا در مورد امور جاری جهان سخنرانی کند. در طول چندین تور سخنرانی در ایالات متحده، او از سی و هشت ایالت بازدید کرد.
در سال ۱۹۴۰، او در راکفلر این فرصت را پیدا کرد تا به عنوان محقق مقیم در کالج بنینگتون، ورمونت، جایی که مهمترین کتاب او به نام «دگرگونی بزرگ» در سال ۱۹۴۴ در ایالات متحده نوشته و منتشر شد. در آنجا به همسرش نیز پیشنهاد تدریس داده شد. سخنرانیهای او به خوبی مورد استقبال قرار گرفت و کارل پولانی به عنوان یک مدرس و به عنوان یک اقتصاددان بسیار مورد علاقه بود. در سال ۱۹۴۳، خانواده پولانی به لندن بازگشتند، جایی که از نزدیک با امور سیاسی مجارستان درگیر شدند.
در سال ۱۹۴۷، کارل پولانی به عنوان استاد مدعو اقتصاد در دانشگاه کلمبیا، نیویورک منصوب شد. تا زمان بازنشستگی در سال ۱۹۵۳، او در مورد تاریخ عمومی اقتصادی سخنرانی میکرد، در دورهای که با عنوان «منشأ مؤسسات اقتصادی» تحت حمایت شورای تحقیقات علوم اجتماعی در دانشگاه کلمبیا بود تدریس کرد. از آنجایی که ایلونا دوچینسکا به دلیل فعالیت حزب کمونیست سابق در مجارستان و اتریش از ورود به ایالات متحده منع شد، در سال ۱۹۵۰ پولانیها خانه خود را به کانادا، در نزدیکی تورنتو منتقل کردند. البته کارل پولانی مرتباً به شهر نیویورک رفت و آمد داشت.
کارل پولانی پس از بازنشستگی در سن ۶۷ سالگی، دومین کمک مالی، این بار از بنیاد فورد، برای ادامه تحقیقات میان رشتهای در مورد "جنبههای اقتصادی رشد نهادی" دریافت کرد. کارل پولانی به همراه کنراد آرنزبرگ و با کمک هری پیرسون، به عنوان دبیر اجرایی پروژه، تحقیقات گروهی از محققان جوان را هدایت کرد. نتیجه این تحقیقات تجارت و بازار در امپراتوریهای اولیه (۱۹۵۷) بود که شامل مقاله اصلی پولانی در مورد "اقتصاد به عنوان فرآیند نهادینه شده" است. این اثر پس از مرگ وی منتشر شد.
در سال ۱۹۶۳، کارل پولانی و ایلونا دوچینسکا به طور مشترک «گاوآهن و قلم» را منتشر کردند شامل نوشتههایی از مجارستان ۱۹۳۰-۱۹۵۶ که ادبیات مجارستان را به مخاطبان انگلیسی معرفی میکرد. در اکتبر سال ۱۹۶۳، یک سال قبل از مرگش، کارل پولانی برای اولین بار از سال ۱۹۱۹ به مجارستان سفر کرد. به مناسبت این بازگشت به خانه، یک سری سخنرانی به آکادمی علوم مجارستان ارائه کرد. آخرین اقدام او تأسیس یک فصلنامه همزیستی بود که توسط رودولف شلزینگر ویرایش شد. کارل پولانی و ایلونا دوچینسکا در یک گورستان در بوداپست آرام گرفتند.
کارل پولانی یکی از مفسران مهم قرن بیستم در باب اقتصاد بازار آزاد بود. او یکی از مهمترین منتقدان نظریه بازار خودتنظیم گر بود و بر لیبرالیسم بازار نقد جدی داشت. در واقع ایده مرکزی او از اقتصاد برنامهریزی شده به صورت دمکراتیک بود. در واقع کارل پولانی یکی از کسانی که در مقابل جبهه فردریش فون هایک و فون میزس که در حال اعاده حیثیت از سرمایهداری بودند، ایستاد. او با تاکید بر اولویت اجتماعی و اخلاقی از اقتصاد سوسیالیستی دفاع کرد که البته به شکل دموکراتیک برنامهریزی شده باشد.
تحلیل او از اختلالات جهانی شدن و علل اصلی رکود بزرگ هنوز به عنوان یک استدلال برای نقد به بازار آزاد مورد استفاده قرار میگیرد. او عملاً از یک رادیکال بورژوا به یک سوسیالیست مسیحی تبدیل شد.
کارل پولانی به اقتصادهای اولیه علاقه زیادی داشت و از جمله کسانی بود که نگاه و رویکرد آدام اسمیت مبنی بر دست نامرئی بازار را نقد کرد. پولانی را میتوان یک تاریخ نگار اقتصادی نیز دانست، کسی که سعی کرد نظام اقتصادی به غیر از بازار را نیز ترسیم کند. پولانی با این دیدگاه مخالف بود که بازارها شکل فراگیر سازمان اقتصادی هستند (در واقع همان نگرشی که مفهوم بازار را برای توصیف هر اقتصادی ضروری میداند). پولانی همچنین با این اعتقاد که سازمان اقتصادی هر جامعهای است که تعیین کننده است و ساختارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به نوبه خود در آن اثر دارند، مدعی شد که یک اقتصاد سازمان یافته حول نظام بازار ابتدا با انقلاب صنعتی به وجود آمد و تا آن زمان بود که دو معنای ریشهای کلمه «اقتصادی» از یک سو به معنای تامین کالا و از سوی دیگر، به معنای استفاده صرفه جویانه از منابع، شکل گرفتند. برهان او درباره بازار آزاد بر مبنای نظریه و تاریخ است. در واقع نقدهای او را به این ترتیب میتوان نام برد: نقد به مفهوم کلاسیک انسان اقتصادی، کالاانگاری طبیعت، کار و پول، جدا کردن زندگی اقتصادی از زندگی اجتماعی و....
بیشتر بخوانید: جان مینارد کینز کیست؟/ با یکی از مهمترین اقتصاددانان دوران بازسازی اقتصادی بعد از جنگ جهانی دوم آشنا شوید
دیدگاه پولانی به این قرائت منتهی میشود که توسعه با تمام وسعت و پیچیدگیاش زمانی بهتر درک میشود که روابط بنیادی آن با شبکههای زندگی اجتماعی در نظر گرفته شود. بنابراین، «فرهنگ، محیط زیست، مردم بومی و جامعه مدنی» اهمیت دارد. یعنی اینها جنبههایی هستند که عناصر اساسی را برای هر استراتژی سیاست اقتصادی یا اجتماعی ایجاد میکنند که به دنبال دستیابی به یک روند منسجم و عادلانه از توسعه یکپارچه برای جمعیت خود، به ویژه برای ساختارهای متنوع سرمایه داری در جهان است.
کتاب «دگرگونی بزرگ» پولانی کتابی است در مورد پویایی و پیامدهای انقلاب صنعتی که پولانی در آن گزارش میدهد که چگونه این فرآیند کل بافت اجتماعی را دگرگون کرد و بازار را به یک نهاد مستقل تبدیل کرد که عملاً عاری از کنترل نهادهای اجتماعی است. به نظر او این فرآیند یک تناوب تاریخی بین کنترل اجتماعی اقتصاد و کنترل بازارها بر جامعه ایجاد کرد. با انقلاب صنعتی، اقتصاد نسبت به رویکرد اجتماعی به زندگی در جایگاه برتری قرار گرفت. بازار که به عنوان یک قاعده در جامعهای که آن را تنظیم میکرد در جریان بود، به تنظیم کننده جامعه تبدیل شد.
این اتفاق همه عرصههای زندگی انسان را تحت تاثیر قرار داد و قانون عرضه و تقاضا را ایجاد کرد. عناصر اساسی مانند زمین (طبیعت)، نیروی کار (مفید زندگی انسان)، و پول، به «کالاهای ساختگی» تبدیل شده اند و با الگوهای مبادله کالایی تعریف شده اند. کالایی شدن این عناصر (زمین، کار و پول) بوده است که یک جامعه مبتنی بر بازار آزاد را عینیت بخشیده است، جامعهای که در آن بازار عنصر تنظیم کننده است و سایر حوزههای زندگی اجتماعی در این نظام اقتصادی انکار میشوند.
پولانی اعتقاد داشت که اقتصادهای مدرن در واقع سازههایی سیاسی هستند. به نظر او استقلال بازار سرمایه داری یک فرآیند تکاملی با توجه به بعد اجتماعی نبود، بلکه یک تحمیل سیاسی به جامعه بود که توسط دولتهای لیبرال نیز حمایت میشد. به نظر او در واقع طرفداران ایدئولوژی لیبرال سیستم را به منظور اعتبار بخشیدن به سیاستها و اقداماتی که به خودتنظیمی بازار کمک میکرد، بیان کردند و به نوبه خود شرایطی را ایجاد کردند که بازار را به تنها قدرت سازمان دهنده در حوزه اقتصادی و اجتماعی تبدیل کنند.
سپس جامعه به عنوان جامعه بازاری و انسان به عنوان موجودی صرفا اقتصادی تعبیر و معرفی شد. پولانی این واقعیت را غیرطبیعی دانست. او میگفت همانطور که معاش فرد و خانواده معمولاً وابسته به انگیزه گرسنگی نیست، نهاد خانواده نیز مبتنی بر انگیزه جنسی نیست. انسان موجودی صرفاً اقتصادی نیست و جامعه نیز یک جامعه بازاری نیست!
پولانی، به عنوان یک مورخ اقتصادی، نشان داده است که انقلاب صنعتی، دنیای جدیدی را پدید آورده است که بر مبنای "خردهای قدیمی" بنا شده است. توسط الگوهایی که در آنها روابط اجتماعی به شیوهای خاص تنیده شده است. دگرگونی بزرگ یعنی انقلاب صنعتی، کل ساختار را فرو ریخت. شهودها و ارکان اساسی این جهان جای خود را به شهودهای جدیدی داد که برای جامعه تنها راه ممکن، فرآیند دردناک سازگاری با این ساختارهای جدید بود.
پولانی نشان داده است که گسترش روابط بازار در دوره انقلاب صنعتی، شبکه همبستگی و آشنایی را به شدت متزلزل کرد و باعث فرسایش واقعی روابط اجتماعی در جامعه انگلیس شد. همچنین استیگلیتز نشان داد که این فرآیند منحصر به انگلستان قرن نوزدهم نبود. کشورهایی مانند روسیه و اندونزی نیز فرآیندهای مشابهی را پشت سر گذاشتند. نحوه و سرعت اصلاحات انجام شده در روسیه باعث فرسایش روابط اجتماعی، نابودی سرمایه اجتماعی و ظهور مافیای روسی شد. به همین ترتیب، حذف یارانههای غذایی در اندونزی، در زمانی که دستمزدها به شدت کاهش یافته بود و نرخ بیکاری در حال افزایش بود، به هرج و مرج سیاسی و اجتماعی منجر شد.
برای پولانی افزایش فقر عمدتاً به دلیل پیکربندی جدید محیط روستایی بود، که در آن تغییری در الگوی استفاده از زمین و مالکیت رخ داده بود و به تضعیف پیوندهای اجتماعی در روستاها کمک کرده بود. افزایش بهره وری کشاورزی که برای تقویت اقتصاد بازار اساسی بود، عملاً امنیت اجتماعی کارگران روستایی را از بین برد. بقای آنها که زمانی توسط سیستم ترکیبی تولید و توزیع تضمین میشد که در آن پیوندهای اجتماعی برای تعیین استاندارد زندگی آنها نقش اساسی داشت، تقریباً به طور کامل به روابط بازار وابسته شد.
دگرگونی روایت شده توسط پولانی نه تنها مکانیسمهای پوشش را نابود کرد، بلکه کل بافت اجتماعی یک دوره را نیز از بین برد. اثبات تاریخی خصلت واهی یک جامعه بازاری، فروپاشی آن در دهه ۱۹۳۰ بود.