اقتصاد۲۴- در ادامه گزارش تکان دهندهی روزنامه «هفت صبح» دربارهی جنایات هولناک این باند افغانستانی را میخوانید. ویدئویی نیز در این رابطه منتشر شده است.
۳۰ فقره خفتگیری خشونتآمیز با سلاح سرد، تجاوز به زنان حتی مقابل چشم شوهرشان و در نهایت قتل جوان تهرانی؛ جنایتهای رعبآوری است که باند ۸ نفره جوانان افغان در پارکها و بوستانهای تهران مرتکب شدند. آنها برای اعمال خشونتهای وحشیانهشان ذرهای رحم نداشتند.
دستهجمعی در قسمتهای خلوتی از بوستانهای غرب تهران با چاقو و قمه بر سر شهروندان آوار میشدند. بعد با ایراد ضرب و جرح آنها را وادار به تسلیم گوشی و دیگر اموالشان میکردند. در جریان همین ضرب و جرحهای بیرحمانه جوان ۳۰ساله تهرانی در پارک نهجالبلاغه به کام مرگ فرو رفت. اما ماجرای جنایتهایشان به همین جا ختم نمیشد و در چندین مورد آنها اقدام به آزار و اذیت سیاه خانمهای جوان حتی مقابل چشم شوهرشان کردند.
با ثبت شکایتهای سریالی شهروندان و مالباختگان با موضوع خفتگیری در بوستانهای نهجالبلاغه، فدک و پردیسان رسیدگی به موضوع در دستور کار کارآگاهان پلیس آگاهی تهران قرار گرفت. شش نفر از متهمان با تلاش کارآگاهان پایگاه دوم پلیس آگاهی تهران ردیابی و در پاتوق خود واقع در فرحزاد تهران در یک عملیات ضربتی دستگیر شدند.
کارآگاهان با بهکارگیری مخبران خود در میان خلافکاران موفق به ردزنی باند تبهکاران شده و سرانجام آنها را به دام انداختند. آنها ادعا میکنند دو همدست فراریشان مسبب همه جنایتها هستند و تلاش میکنند گناه را گردن یکدیگر بیندازند. همچنین مشخص شد که این افراد گوشیهای سرقتی را به رابط خود فروخته و از شهر مشهد آنها را به افغانستان میفرستادند.
در حالی که در حین تحقیقات مشخص شد که قتل فجیع جوان تهرانی در تاریخ سوم دی ماه امسال نیز توسط اعضای این باند رخ داده بود، رسیدگی به موضوع قتل که در زمان کشیک بازپرس محمدمهدی براعه رخ داده بود در دستور کار این بازپرس جنایی قرار گرفت و همچنین کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران تحقیقات را در این زمینه کلید زدند. در ادامه این گزارش گفتگوهای خبرنگار هفتصبح با متهمان و شاکیان پرونده را بخوانید.
زن جوان سیاهپوش با صورت غمزده در طرح پلیس حاضر شده و با انگشت قاتل شوهرش را به همه نشان میدهد. همان قاتل بیرحم که با اعضای باند جنایتکارانهاش بر سر او و شوهرش ریخته و با اصابت ضربات چاقو به آنها مرد جوان را کشته و همسرش را مجروح کردند.
چه مدت بود ازدواج کرده بودید؟
حدود یکونیم سال بود که نامزد بودیم، اما هنوز سر خانه و زندگیمان نرفته بودیم.
آن شب برای تفریح به پارک نهجالبلاغه رفتید؟
نه من و همسرم شش ماه بود که هر شب برای پیادهروی و ورزش آنجا میرفتیم.
از شب حادثه بگو.
حرف زدن از آن شب برایم خیلی سخت است، چون هنوز هم وحشت حمله مردان چاقو به دست را فراموش نکردهام. من همه چیزم را در این ماجرا باختم! زندگیام، عشقم و همه رویاها و آرزوهایم را. من و همسرم آن شب برای ورزش به پارک نهجالبلاغه رفتیم.
نیم ساعتی پیادهروی کردیم و روی یک نیمکت نشستیم تا استراحت کنیم که یکدفعه چند مرد چاقو به دست به ما حمله کردند. به سرعت من را داخل جوی آب پرتاب کرده و یک چاقو به پشتم زدند که باعث شد بعدا کمرم چند بخیه بخورد. دستبندم را از دستم کشیدند و صدای فریادهای شوهرم را میشنیدم و میفهمیدم که داشتند به او هم چاقو میزدند.
شما برای واگذاری اموالتان به سارقان مقاومت کردید که آنها به شما چاقو زدند؟
نه اصلا کار به مقاومت نرسید. همین که حمله کردند ضربات آغاز شد. من توانایی حرکت نداشتم که صدای شوهرم را شنیدم که گفت بلند شو آنها رفتند. با زحمت از داخل جوی آب بیرون آمدم و دیدم شوهرم غرق خون است.
چطور اورژانس را خبر کردی؟
سراسیمه خودم را به اتوبان همت رساندم، اما چون شوهرم را بغل کرده بودم به حدی خونین بودم که مردم میترسیدند ترمز بزنند. دویدم تا یک عابر پیدا کنم و دیدم زن و مرد جوانی از یک خودرو ۲۰۶ پیاده شدند. التماس کردم که با اورژانس تماس بگیرند بعد بالای سر همسرم برگشتم.
کسی سارقان را دیده بود؟
بله نگهبان پارک میگفت از قسمت بالای پارک دیدم دارند فرار میکنند.
شوهرت در مسیر بیمارستان فوت کرد؟
بیست دقیقهای طول کشید تا اورژانس برسد. سرش روی پایم بود که میگفت نفسم بالا نمیآید و یکدفعه چشمانش را بست و ساکت شد. وقتی امدادگران از راه رسیدند گفتند نبض ندارد و تمام کرده است. تنها چیزی که آرامم میکند این است که به اشد مجازات برسند.
مرد میانسالی که در طرح پلیس حاضر شده یکی دیگر از شاکیان است. دختر و دامادش در حال پیادهروی در پارک فدک غرب تهران بودند که مردان جنایتکار به آنها حمله کرده و بعد از ایراد ضربات چاقو و سرقت گوشی و طلا به دخترش مقابل چشم شوهر او تجاوز کردهاند.
این مرد یکی از متهمان را با دست نشان داده و میگوید: «دخترم میگوید این مرد به همراه دو نفر دیگر از دوستانش او را کشانکشان به گوشه خلوت و تاریکی از پارک کشانده و مورد آزار و اذیت قرار دادهاند.» به جز این شاکی چندین نفر دیگر هم شکایت مشابهی را به ثبت رساندهاند.
نامش نصیر است و ۲۴سال دارد. موقع دستگیری کفش و دستکش خونیاش از داخل پاتوق کشف شده که مشخص شد خون روی دستکش متعلق به مقتول پارک نهجالبلاغه است.
چند سال است در ایران زندگی میکنی؟
۸ سال.
سابقه داری؟
نه.
تا حالا شغلی داشتی؟
مدتی سر چهارراه شیشه ماشینهای مردم را پاک میکردم و پول میگرفتم.
چه شد وارد این باند شدی؟
دو تا از دوستانمان به نامهای علی و سهیل پیشنهاد کردند که گوشی سرقت کنیم من هم قبول کردم.
از این سرقتها چقدر سهم تو شد؟
فقط ۹۵۰هزار تومان به من دادند. سهیل و علی میگفتند چهار و نیم میلیون دیگر هم از آنها طلب دارم که هنوز نداده بودند.
بیشتر بخوانید: درگیری خونین در یک مراسم عروسی
به خاطر ۹۵۰هزار تومان پسر جوان را با آن طرز فجیع کشتی؟
گوشیاش روی زمین افتاد و سهیل گفت سریع آن را بردار، اما خودش سریعتر برداشت. من دستبند زنش را کشیدم و بعد میخواستم گوشیاش را بگیرم.
او که مقاومت نمیکرد چرا چاقو زدی؟
میترسیدم کتکم بزند.
علت آزار و اذیت دختران چه بود؟
من به هیچ دختری دست هم نزدم. سهیل و علی با دو تا دیگر از دوستانمان به نام آرین و بهرام که الان دستگیر شدهاند دخترها را گوشه پارک میبردند و آزار میدادند.
اما یکی از دخترها تو را شناسایی کرده. پدرش هم الان اینجا بود و باز گفت تو دخترش را جلوی چشم شوهر او آزار دادی!
نه من این کار را نکردم.
آرین نام پسر ۱۶سالهای است که یکی دیگر از اعضای این باند بود. او میگوید: «یکسال قبل پدرم که در افغانستان نظامی بود توسط طالبان شکنجه شد و جگرش را پاره کردند. برای همین از ترس جانش به ایران مهاجرت کردیم.
وقتی به تهران آمدیم من در یک قنادی کارگری میکردم و ماهانه ۵ میلیون تومان حقوق میگرفتم تا اینکه در پارک با دو نفر به نام نصیر و سهراب دوست شدیم. آنها میدانستند من موتور دارم و به من گفتند با آنها به سرقت بروم. میگفتند ماهانه ۵ میلیون حقوق من کفاف زندگیام را نمیدهد.
گفتند لازم نیست کاری کنی فقط پشت موتور بنشین و وقتی ما ترک تو سوار شدیم به سرعت فرار کن. من هم قبول کردم و در هر سرقت بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومان میگرفتم، اما در سرقت و قتل و آزار و اذیتهایشان شریک نبودم. از دور میدیدم که بعضی دختران را آزار و اذیت میکنند، اما هرگز جلو نرفتم.»
متهم دیگر جوانی ۱۶ ساله است که میگوید: «من در ایران به دنیا آمدهام و کارگر مکانیکی بودم. یک روز در قهوهخانه یکی دو نفر از دوستانم گفتند تو هوش و حافظه خوبی داری، همراه ما به سرقت بیا و اگر کدی به تو گفتیم حفظ کن. من هم قبول کردم.
گفتند پولی در کار نیست، اما هر چیزی بخوریم از خوراکیهایمان به تو هم میدهیم! من هم قبول کردم. بعد در جریان سرقت با تهدید چاقو کد رمز گوشی بعضی افراد را میپرسیدند و من سریع حفظ میکردم. در چند مورد هم دیدم که سهراب و نصیر به چند دختر دست درازی کردند، اما نقشی در این اعمال آنها نداشتم.»
بهرام ۲۳ساله یکی دیگر از متهمان میگوید: «من در ایران به دنیا آمدهام، اما ۱۴سال قبل به افغانستان رفتیم و چند سالی آنجا بودیم تا اینکه دوباره حدود ۸سال قبل به ایران برگشتم. یک روز یکی از دوستانم به نام سهراب به من گفت که سردسته باند سرقت شده و دارد پول خوبی به جیب میزند. از او خواستم به من هم کاری بدهد و او گفت تو دورتر از ما بایست و اگر کسی نزدیک شد علامت بده. من از دور میدیدم که آنها دختران را آزار میدهند، اما موقع قتل آنجا نبودم.»
سردسته باند
متهم بعدی که با او گفتگو میکنیم سهراب نام دارد. او همان کسی است که نامش به عنوان سردسته باند ورد زبان دیگر اعضاست: «۱۸سال دارم و در ایران به دنیا آمدهام. بساط دستفروشی داشتم و جوراب میفروختم، اما اعتیاد پدرم شدید شد و باید خرج خواهر و برادرهای قد و نیم قدم را میدادم که دستفروشی کفاف زندگیام را نمیداد. برای همین با همدستی دوستانم دست به سرقت زدیم، اما من هیچ زنی را آزار ندادم و سهیل و علی بودند که دست به آزار و اذیت زدند.»
آخرین عضو دستگیر شده این باند پسر ۱۹سالهای است که رفیق گرمابه و گلستان نصیر است: «من در ایران به دنیا آمدهام و یک روز علی و سهیل وقتی داشتیم با نصیر در قهوهخانه قلیان میکشیدیم سراغمان آمدند و گفتند شما جرات دزدی ندارید و ترسو هستید.
آنها ما را تحریک کردند که در سرقتها همدست آنها شویم. اتهام سرقت را قبول دارم، اما شرکت در قتل و آزار زنان را نه! نصیر قصد قتل نداشت. او فقط دو ضربه با چاقو به پشت مقتول زد. ما در آزار و اذیت زنان دست نداشتیم و کار علی و سهیل بود.»
بنابراین گزارش رسیدگی به این پرونده در حالی ادامه دارد که دو متهم فراری پرونده شناسایی شده و تحت تعقیب هستند.
درجامعه باافغانی زندگی کنیدتاببنیدمردم چه می کشند
تاکی بایدتاوان خوبی کردن رابدهیم تاکی ؟؟؟
مهمان ناخوانده نمک میخورد ونمکدان می شکند
پس زودترازسفرهایمان بیرون کنیم ازعاقبتش بترسید