اقتصاد۲۴- تک و پاتکهای ایران و اسرائیل در دو هفته اول آوریل، سپهر راهبردی خاورمیانه را شدیدا دگرش داد. اکنون روشن شده که هماوردی میان این دو کشور، امنیت منطقهای را شکل خواهد داد و برای آیندهای قابل پیش بینی، سیاست در خاورمیانه را به پیش خواهد راند. تهران و تل آویو، هریک دیگری را دشمن شومی میبیند که باید با ابزارهای نظامی شکست اش داد. اگر این هماوردی خطرناک کنترل نشود، میتواند سرانجام نزاعی را برانگیزد که پای آمریکا را هم به یک جنگ پرهزینه باز خواهد کرد. اکنون این برعهده واشنگتن است که یک راهبرد دیپلماتیک را طراحی کند تا نیروهای تشدیدی را آرام ساخته و از تکرار آنچه در آوریل میان ایران و اسرائیل رخ داد، جلوگیری کند.
هنگامی که اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق حمله کرد، تهران راهبرد خود را دگرش داد. ایران اقدام اسرائیل را به عنوان یک تحریک چشمگیر تعبیر کرد که نیازمند واکنش مستقیم است. رهبران ایران، دلیل چندانی نمیدیدند که اگر نتوانند بازدارندگی را بازنشانی کنند، اسرائیل بیشتر تشدید نکند، نه تنها در سوریه بلکه در لبنان و حتی در قلمروی ایران.
با این حال، گستره واکنش ایران، غافلگیرکننده و نگران کننده بود. البته تهران از قبل دیگران را از قصد خود باخبر کرد و واکنش برنامه ریزی شده اش را از گذر میانجیگران اروپایی و عرب به اطلاع آمریکا رساند. پس از آن با روانه کردن صدها موشک و پهپاد به سمت اسرائیل، روشن ساخت که دیگر به صبر راهبردی ادامه نخواهد داد و هر گاه هدف حمله قرار گیرد، پاسخ خواهد داد. اسرائیل بیشتر پهپادها و موشکهای ایران را با کمک اردن، انگلستان و آمریکا ردیابی کرد. تهران احتمالا چنین نتیجهای را انتظار داشت. قصد ایران، تحریک به یک جنگ نبود و تنها اراده اش برای حمله به اسرائیل را نشان داد. با این حال، اسرائیل هم با حمله موشکی به یک پایگاه مهم هوایی در مرکز ایران واکنش نشان داد. به نظر میرسد که این حمله، به چرخه کنونی حملات متقابل خاتمه داد، اما همچنین تایید کرد که قواعدی که سالها بر جنگ سایه دو طرف حاکم بود، دیگر برقرار نیست. اکنون، هر حملهای از یک طرف، واکنش مستقیم طرف دیگر را به دنبال خواهد داشت و زمینه یک جنگ بزرگتر را فراهم میکند.
واشنگتن و متحدانش خواهان پرهیز از چنین تشدیدی هستند و تهران این را میداند. بلافاصله پس از حمله به کنسولگری دمشق، آمریکا و شرکایش در سراسر اروپا و خاورمیانه فورا دست به کار شدند تا از تبدیل بحران به یک جنگ جلوگیری کنند. آمریکا ایران را مطمئن ساخت که از برنامه اسرائیل برای حمله به کنسولگری خبر نداشته و سپس در موضع گیریهای عمومی و نیز از گذر میانجی ها، نگرانی خود را درباره خطرات یک جنگ بزرگتر بیان کرد. دیپلماتهای عربی و اروپایی، که پیامهای واشنگتن را میرساندند، مستقیما با مقامهای ایرانی صحبت کردند و تهران را ترغیب کردند که واکنشی نشان ندهد، اما همچنین تاکید کردند که چنانچه چنین چیزی رخ دهد، باید که سنجیده و به اندازه باشد با گستره و اهدافی محدود تا به تشدید بیشتر نیانجامد. پس از تلافی ایران، واشنگتن و متحدانش، جهت تلاشهای خود را متوجه اسرائیل کردند تا دایره واکنش اش را محدود سازد.
بیشتر بخوانید: تکاپوی عمان برای ورود به بازار گاز جهانی؛ ادامه رویکرد بلندپروزانه مسقط در حوزه انرژی
این گسیل دیپلماتیک، موفق شد که بحران را کنترل کند و همچنین روشن ساخت که بالاترین اولویت آمریکا، جلوگیری از تبدیل جنگ غزه به یک درگیری منطقهای و کشیده شدن پای ایالات متحده به جنگ پرهزینه دیگری در خاورمیانه است. عاملی که به سود واشنگتن عمل میکند، آن است که نه ایران و نه اسرائیل، به رغم نمایش قدرت اخیرشان، خواهان یک جنگ مستقیم نیستند.
ایران میداند که اسرائیل، یک کشور هستهای با توانمندیهای متعارف برتر است و جنگ با اسرائیل نهایتا به جنگ با آمریکا خواهد کشید. اسرائیل هم میداند که یک درگیری بزرگ با ایران، حزب الله را وادار میسازد تا موشکهای بسیار بیشتری را به سوی شهرها و تاسیسات نظامی اسرائیل پرتاب کند. با این حال، اگر قرار است که آتش بس کم توان کنونی میان دو طرف پابرجا بماند، واشنگتن باید عمیقا دخالت کند. باید از نزدیک با اسرائیل کار کند تا نگرانیهای امنیتی این کشور را چاره سازد و باید بنایی را بر پیشرفت دیپلماتیکی که در این هفتهها با ایران به دست آورده، برسازد.
در این میان، چشم انداز یک تشدید خطرناک دیگر بر منطقه سایه افکنده است. حمله اسرائیل به رفح میتواند رویارویی تازهای را کلید بزند اگر ایران و متحدانش احساس کنند که برای جلوگیری از نابودی حماس و با توجه به وخامت شرایط انسانی در باریکه غزه، ناچارند که دست به کار شوند. یک آتش بس بلندمدت میان اسرائیل و حماس نیز میتواند زمینه را برای نزاع بیشتر فراهم آورد چرا که دست اسرائیل را برای تمرکز بر حزب الله باز میگذارد – همان گونه که اشاره کرده است که چنین قصدی دارد – یا یک بار دیگر به اهداف ایران در سوریه حمله کند. ایران و اسرائیل، اکنون آماده جنگ نیستند، اما اگر همچنان یکدیگر را به عنوان یک تهدید مرگبار ببینند که باید تنها با ابزار نظامی با آن روبه رو شد، در آن صورت جنگ آینده میان آنان، قطعی خواهد بود.
آماده سازی دو کشور برای چنین جنگی، موازنه امنیتی منطقه را به اشکال گوناگونی دگرگون خواهد کرد. نخست از گذر رقابت جنگ افزاری. دو طرف پس از مبادله اخیر نظامی، تلاشهایشان برای دستیابی به توانمندیهای تک و پاتک را افزایش خواهند داد: موشک، پهپاد و جتهای جنگنده (برای اسرائیل). انباشت این جنگ افزارها، نه تنها جنگ میان دو طرف را محتملتر و ویرانگرتر میکند بلکه همچنین در سراسر منطقه به یک گرایش ناپایدارساز به تقویت نظامی دامن میزند. اینجاست که تهران با درک اینکه احتمالا نمیتواند همپای رقابت جنگ افزاری متعارف پیش برود، چه بسا تلاش هایش برای دستیابی به سلاح هستهای را افزایش دهد.
چنانچه ایران بخواهد توانمندیهای نظامی اش را در مرز اسرائیل تقویت کند، اسرائیل هم چه بسا با تقویت حضور نظامی و اطلاعاتی اش در مرزهای ایران واکنش نشان دهد. جمهوری آذربایجان و اقلیم کردستان در شمال عراق از گذشته هم به میدان عملیات نظامی اسرائیل تبدیل شده اند. اسرائیل احتمالا این جای پا را گسترش خواهد داد که به فشار دیپلماتیک و نظامی ایران بر آذربایجان و کردستان خواهد انجامید.
گسترش احتمالی مشارکتهای اسرائیل در خلیج فارس میتواند پیامدهای بسیار بیشتری داشته باشد. اسرائیل پیوندهای رسمی نزدیکی با بحرین و امارات عربی متحده دارد و این کشورها در کنار عربستان، در زمینههای اطلاعاتی و امنیتی با اسرائیل همدستی میکنند. برای این کشورها، امکان یک پیمان دفاعی با واشنگتن، خود یک چالش به شمار میآید. آنها خواهان چنین تضمینی هستند، اما این کار همچنین آنها را هدف هرگونه نزاعی قرار میدهد که ایران در آن درگیر باشد. موشکهای ایران میتواند ظرف چند ثانیه به سواحل آنان برسد؛ یک توافق دیپلماتیک هم این واقعیت را دگرش نمیدهد. طعنه ماجرا این است که یک پیمان دفاعی در سناریویی جذابتر است که تنشهای میان ایران و آمریکا کاهش یابد.
این است که کشورهای خلیج فارس، احتمالا تلاش خواهند کرد که دست کم هم اکنون، در محدوده خاکستری میان ایران و اسرائیل باقی بمانند، اما حفظ یک موازنه در رویارویی با فشار یکی از طرفها برای بازداشتن دیگری از قلمرو و حریم هوایی شان، دشوارتر خواهد شد. اسرائیل به واشنگتن فشار میآورد تا نفوذ خود بر پایتختهای عربی را برای جلب همکاری آنان به کار گیرد و ایران هم در مقابل کسانی را که همکاری کنند از پیامدهای آن برحذر میدارد. جمعیتهای عرب هم که از جنگ غزه انگیخته اند، به دولتهای خود فشار خواهند آورد که به اسرائیل کمک نکنند. برای نمونه، اردن دشواری عبور از این خطوط نبرد را تجربه کرد. انتقاد مردمی از همکاری اردن با آمریکا برای سرنگونی پهپادهای ایران، دولت اردن را مجبور کرد تا انتقادهایش از کردار اسرائیل در غزه را افزایش دهد.
عراق در جنگ میان ایران و اسرائیل، از هر کشور دیگری بیشتر آسیب میبیند. عراق به عنوان خط مقدم دفاع در برابر حملات موشکی ایران، از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد شد و این فاکتور، آمریکا را ترغیب میکند تا جای پای نظامی اش را در عراق حفظ کرده یا حتی گسترش دهد. ایران هم همچون گذشته، فشار بر دولت عراق را برای بیرون کردن نیروهای آمریکایی افزایش خواهد داد.
تشدید میان ایران و اسرائیل، میتواند آمریکا را وادار سازد که برنامه هایش برای کاهش جای پای نظامی در خاورمیانه را کنار گذارد. اگر هدف واشنگتن پرهیز از درگیرشدن در یک جنگ منطقهای است، پس باید پایداری منطقهای را تضمین کند. غریزه واشنگتن این است که بر عضلات نظامی اش برای بازداری ایران تکیه کند، اما در عمل نیازمند یک راهبرد عمدتا غیرنظامی برای کنترل و مدیریت منازعه است. در گام نخست، آمریکا باید تمام توان دیپلماتیکش را به کار گیرد تا جنگ در غزه را خاتمه دهد و در پی آن مسیر جدی و پایداری را برای حرکت به سمت یک دولت معتبر فلسطینی دنبال کند. جنگ غزه، محرکههای تشدیدی میان اسرائیل و ایران را تقویت میکند و تنها با پایان این جنگ میتوان از جوشش آن کاست.
پایان یک جنگ، نباید آغاز یک جنگ دیگر در لبنان باشد. اسرائیل و حزب الله باید صلح سرد میان خود را دوباره بازنشانی کنند، همانطور که از سال ۲۰۰۶ تا هفتم گذشته برقرار بود. موفقیت در این زمینه همراه با گامهایی در مسیر یک راه حل سیاسی برای مسئله فلسطین، برای عادی سازی میان اسرائیل و عربستان سعودی و نیز اسرائیل و بقیه جهان عرب الزامی است. قطعه نهایی این پازل هم خود ایران است: مدیریت تهدید ایران علیه اسرائیل، باید فراتر از تسلیح اسرائیل و تثبیت هراس از تلافی آمریکا در دل تهران باشد. آمریکا همچنین باید یک تکاپوی دیپلماتیک را در پیش گیرد، همانند تلاش هایش برای میانجیگری میان اسرائیل و حزب الله در شش ماه گذشته، تا خطوط قرمزی را میان ایران و اسرائیل برقرار سازد. هر طرفی باید آن نوع تحریکاتی را که عامل تشدید میبیند، روشن سازد و توافقی ضمنی برای پرهیز از عبور از آن خطوط قرمز بدست آید. برای چنین فرایندی، اما، آمریکا و ایران باید تنشهای میان خود را با از سرگیری گفتگوها بر سر برنامه هستهای و مسائل منطقهای – که سال گذشته در عمان آغاز و بعد از هفتم اکتبر متوقف شد – کاهش دهند. به سود آمریکاست که این گفتگوها را از سر بگیرد، گفتگوهایی که میتواند درجه حرارت میان ایران و اسرائیل را کاهش دهد. چنین کاهش تنشی، پیش از هرگونه امکان پیشرفت دیپلماتیک در زمینه برنامه هستهای ایران – که با هماوردی اخیر ایران و اسرائیل فوریت بیشتری یافته – یک ضرورت است.
نکته درخشان در بحران آوریل این بود که واشنگتن و تهران طی دو هفته، پشت صحنه با هم گفتگو میکردند. این ارتباط، نقشی کلیدی در جلوگیری از یک فاجعه داشت. آمریکا در گام بعدی دیپلماتیکش، باید از این روزنه استفاده کند تا ریسک یک جنگ بزرگتر را کاهش دهد. باید با ایران در مجموعهای از مسائل منطقهای گفتگو کند، از جمله تهدید حوثیها علیه کشتیرانی بین المللی در دریای سرخ، و بنایی را بر شالوده تلاشهای دیپلماتیک پیشین، برای آرام کردن مرزهای اسرائیل و لبنان، برسازد.
اکنون زمان آن نیست که آمریکا دوباره به گزینههای نظامی به عنوان نخستین دستاویز خود روی آورد. شرایط خطرناک امنیتی منطقه، نیازمند آن است که واشنگتن درونمایه دولتمداری آمریکا را درک کند.
منبع: فارن افرز/، ولی رضا نصر، دیپلماسی ایرانی