اقتصاد۲۴-پنج ساعت پیش از اینکه خانواده مختاری از یک نفر پشت گوشی بشنوند که به آنها فوت احمد را تسلیت میگوید، او از آسایشگاه آخرین تماس را با همسرش گرفته بود. احمد مختاری و امیرعلی خسروی – نیروهای ایمنی معدن- هر دو در شیفت استراحت بودند، اما «مهندس» بعد از انفجار به آنها میگوید که سری به بلوک «سی» بزنند؛ چک کردن ایمنی کارگاه برای آخرینبار. خانواده و کارگران میگویند، «خودنجات» احمد مختاری بهدلیل کهنه بودن عمل نکرد.
خبر انفجار حدود ساعت ۱۰ شب به خانواده میرسد؛ تماس با او نتیجهای ندارد. آخرین تماس ساعت یک نیمهشب پاسخ داده میشود: «تسلیت میگوییم، فوت کرد.» ساعت نزدیک چهار صبح جنازه به سردخانه رسید و بعد خبری از مسئولان معدن نشد. حسین، برادر احمد، کنار مزار ایستاده. پیکر برادر روز قبل تشییع شد و حالا اعضای خانواده برای دیدار دوباره با احمد آمدهاند.
«هرچه بوده در حد همانی است که در تلویزیون گفتهاند. کسی نیامد قولی بدهد. شما پیگیری کنید و بگویید معدن، ایمنی درستی ندارد. دستگاه خودنجات برای ۱۰ سال پیش بود، وقتی احمد خواست از این دستگاه استفاده کند، عمل نکرد، خراب بود.»
زن دیگری از خانواده او میگوید قول آنها چه فایدهای دارد: «همه اینها قتل عمد است. جوانشان برمیگردد؟ اگر میدانستند انفجار شده، چرا بدون تجهیزات آنها را فرستادند داخل؟» احمد ۴۸ ساله، شش سال پیش با لیسانس حسابداری در معدن استخدام شد. دو فرزند ۱۴ ساله و هفت ساله دارد و هفتم مهرماه امسال روز اول مدرسه دختر کوچکش بود.
مردی کنار برادر احمد ایستاده: «امکانات ندارند. در حد یک آمبولانس، بهیار و دستگاه شوک. خود معدن مرکزی پزشک دارد.»
مرد دیگری میگوید آن روز صبح – صبح روز حادثه، ۳۱ شهریورماه- میزان گاز بالا بوده و سرپرست شیفت اول به کارگران گفته پایین نروید، ولی پیمانکار گفته که باید بروید؛ چون با شرکتها قرارداد دارند که در عرض یکماه باید چند تن زغال تحویل دهند، ولی به چه قیمتی؟
کارگران میگویند هفته قبل از حادثه- سهشنبه یا چهارشنبه- بخشی از یکی از کارگاهها نزدیک ۲۰ متر پایین ریخته بود و چند نفر مصدوم شدند، در حد چند زخم کوچک. بخش ایمنی گفته بود که حجم گاز زیاد است و کار باید متوقف شود، اما پیمانکار آن را نپذیرفته بود. بخش ایمنی میتواند کارگاه را تعطیل کند، ولی همهچیز دست مسئول بلوکهاست. همه نیروها از تجهیزات فرسوده میگویند؛ خودنجاتها و چکمههای خراب که هر ششماه باید تعویض شود، ولی بیشتر از آن طول میکشد و خود کارگران باید درخواست دهند که تجهیزات ایمنیشان تعویض شود.
همه استخدامهای معدن پیمانی است و هر بخش دست یک پیمانکار است. به کارگر مجرد کمتر از ۱۳ میلیون تومان پرداخت میشود و آخرین قراردادی که کارگران امضاء کردهاند سهماهه است. کارگری که با ۲۸ شیفت قرارداد ۱۵ میلیون تومانی امضاء میکند، بین ۱۲ تا ۱۳ میلیون دریافتی دارد. قبل از قراردادهای جدید، همه قراردادها ششماهه بسته میشد. حقوقها کمتر از رقم قرارداد واریز میشود و فقط دو ماه است که به کارگران فیش حقوقی داده میشود؛ قبل از آن نمیدانستند که چرا حقوقهایشان کمتر است. ششماه اول سال نزدیک ۳۱ شیفت دارند، ولی پایه حقوق با ۲۸ شیفت بسته میشود. در معدنهای دیگر حقوق شیفتهای اضافه دوبرابر اضافه میشود، اما دستمزد شیفت اضافه در این معدن کمتر از شیفت اصلی است؛ قراردادها روزی ۳۰۰ هزارتومان است و بابت شیفت اضافه ۱۵۰ هزارتومان پرداخت میشود.
«کارگران معدن تا ۲۰ سال باید بازنشسته شوند، ولی بازنشسته تا ۲۳ سال هم داریم. قبلاً اگر یکسال کار میکردیم، ممکن بود یکسال کار کرده باشیم، ولی سهماه بیمه رد میکردند، اما الان نیروهای زیادی هستند که هنوز بهدلیل وضعیت همین بیمهها ماندهاند.»؛ این را یکی از کارگران جوان معدن میگوید.
بیشتر بخوانید:فقر تکنولوژی، معدنکاران طبسی را به کام مرگ کشاند/ اوضاع ایمنی معادن دولتی وخیمتر است
زغالسنگ تولیدی معدنجو را کارخانه ککسازی طبس میفرستند و بعد آن به تهران میرود. به غیر از معدنجو که متعلق به بخش خصوصی است، باقی معدنهای مجتمع صنایع زغالسنگ طبس متعلق به ذوبآهن است. آمار زغال هر شیفت ۲۳۰۰ واگن است، هر سرویس ۲۵ واگن است، زغالها روی نوار خالی میشود و هر واگن حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ کیلو زغال دارد. معدن چهار شیفت ششساعته دارد که از هفت صبح شروع میشود و هر شیفت حدود ۲۳۰۰ واگن آمار زغال دارد. چند ماه پیش کارگران معدنجو به وضعیت حقوقها اعتراض کرده بودند، ولی نتیجهای نداشته است.
روایت عمل نکردن خودنجات احمد مختاری را کارگر دیگری هم تایید میکند. برای تسلیت آمده، میگوید که نامم را ننویسید، برایم دردسر میشود. هیچ کارگری نمیخواهد نامش نوشته شود.
آقای «الف» تعریف میکند روز پنجشنبه هفته گذشته کارگاه تعطیل میشود، ولی کارگران را مجبور میکنند که به کار ادامه دهند. کارگرانی که میرفتند پایین، میگفتند گاز وجود دارد، ولی آنها را از سراجبار سرکار میفرستند: «برمیگردند، چون میخواهند زندگی را بچرخانند. باز هم یک شیفت دیگر کارگران کارگاه را میخوابانند، ولی روز بعد آنها را دوباره به سر کار برمیگردانند. روز جمعه هم هنوز کارگاه گاز داشته است. من به بچهها گفتم، یک فاجعهای پیش میآید.»
وقتی وارد کارگاه میشوید، گاز چشمها را میسوزاند؛ مثل وقتی با دستگاه جوشکاری کار میکنی و از چشمهایت آب میآید: «خود کارگران گفته بودند که سرکار نمیرویم. تهدید میکردند که اگر سرکار نمیآیید، وسایلتان را جمع کنید و بروید.»
او و کارگران دیگری که همان روز به آرامستان دیهشک آمده بودند، از دوره «حاجی حسنی» و «شوشی» میگویند؛ زمانی که ایمنی دست مردی بود که کارش را بلد بود، اما وقتی آنها رفتند، همهچیز تغییر کرد. آقای «الف» میگوید، قبلاً مهندس و پیمانکار میآمدند و خودشان هم در کار حضور داشتند، ولی الان نه پیمانکار میآید و نه مهندس. فقط یک کارگر معمولی را میفرستند جلو: «خودنجات احمدمختاری عمل نکرده بود؛ چون قدیمی بود. شیفت استراحتش بود و مهندس بعد از انفجار، او را سرکار فرستاده بود؛ ساعت ۹:۱۵ انفجار شد، ساعت ۱۰ او رفت داخل بلوک «سی» و بعد دچار گازگرفتگی شد.»
نیروهای ایمنی در دو شیفت ششساعته کار میکنند و روال این است که بعد از حادثه، اول مسئول ایمنی شرایط را بررسی کند: «خسروی و مختاری هردو شیفت استراحت بودند و هردو بعد از انفجار وارد کارگاه شدند.» بلوک «سی» به بلوکهای دیگر راه دارد و موج انفجار گاز را به افقهای دیگر برده است؛ افقهایی که هرکدام به یکدیگر راه دارند.
من کفش ایمنی دارم، ولی چکمههای کشاورزی برای نیروهای استخراجی است. چکمههای ایمنی یک قسمت آهنی دارد و برای نیروها سنگین است و اذیت میشوند. ولی باز هم چکمه کهنه به آنها تحویل میدهند.
داخل تونلها پر از آب است و آب، چکمهها را فرسوده میکند؛ همان چکمههای کشاورزی: «قراردادمان سهماهه است، ولی چکمهها هر یکسال عوض میشوند.»
دعای پایان مراسم تسلیت احمد مختاری است و جمعیت در حال پراکندهشدن. معدنچیان طبس، از همه معدنها آمدهاند و کنار هم ایستادهاند. تا غروب روز سوم حادثه زمان کمی مانده. یکی از اعضای خانواده احمد مختاری میگوید، همه این کارگران آنقدر شرایط سختی دارند که نگرانند حرف بزنند. اینها که سرکارند جرأت نمیکنند حرف بزنند، آن وقت کسی که سرکار است، میتواند بگوید که داخل کارگاه نمیروم؟
یکنفر که شروع به حرف زدن میکند، باقی معدنچیان هم کمکم میآیند. آقای «ق» بهعنوان پیمانکار از سال ۱۳۷۶ تا ۱۴۰۱ در معدنجو کار میکرد، با ۱۱ سال و سهماه بیمه خویشفرما و حقوق کارگری. خودش میگوید، پیمانکار صوری بودم، سودش میرفت توی جیب سرمایهگذار و مدیرعامل، کارگر آنجا جان میکند.
«آخرین حقوق من که بازنشسته بودم ۱۴ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان بود. بهعنوان استادکار شنبه میآمدم، چهارشنبه برمیگشتم. زمانی که حاجی بود، حساس بود، روی گاز حساسیت شدیدی داشت. مثلاً وقتی میخواستند برشکاری انجام دهند، اول ایمنی میآمد و تهویهها را درست میکرد بعد آب میآوردند که آتشسوزی نشود. با ایمنی درست کار میکردند.» هرچه عمق معدن بیشتر شود، گاز هم بیشتر میشود.
سالها قبل یکبار در افق شش آتشسوزی شد، گاز در سطح تونل جمع شده بود، واگن گیر کرد به کابل فشار قوی و جرقهای زد و بعد دود همه جا را گرفت. کارگران فرار کردند، هرچه آب ریختند آتش خاموش نمیشد: «الان بیشتر از هزارمتر رفتهاند پایین. سه تا بلوک دارند. بلوک «بی» سال ۷۵ راه افتاد، بعد از چندسال بلوک «آ» و سهسال پیش هم بلوک «سی» کارش را شروع کرد. اگر کارگاهها با هم ارتباط نداشتند، با انفجاری که در بلوک «سی» اتفاق افتاد ۲۰ نفر کشته میشدند؛ نه ۵۰ نفر. سه کیلومتر با هم فاصله دارند که موج انفجار آنها را میگیرد. مسئول ایمنی که سلیمان سلاجقه بود، خیلی حساس بود. الان مسئول نمیآید. عمر مفید خودنجات هم ۴۵ دقیقه است، ولی خودنجات احمد مختاری آنقدر قدیمی بود که پنجدقیقه هم کار نکرد.
معدنچیان میگویند احمد مختاری ۴۰ دقیقه داخل کارگاه بوده است؛ ساعت ۱۰ وارد بلوک «سی» شد و ساعت ۱۱:۱۵ جنازهاش را بیرون آوردهاند. «باید برای کارگر رسپراتور ببندند، نه اینکه یک خودنجات یک کیلویی ببندند که دودقیقه هم کار نکند. انتهای خودنجاتها پوسیده بود، یکسری فقط قاب این خودنجاتها را عوض کردند. گران است که نمیخرند. برای کارگر هیچ ارزشی قائل نیستند. بعد از بازنشستگی هم ریهها و اعصابها خراب، چیزی برای آدم نمیماند.» آقای «ق» بعد از انفجار و انتقال اجساد برای شناسایی یکی از کارگران فردوس، به غسالخانه میرود؛ ۲۹ جنازه روی هم، روی جنازهها یخ: «سردخانه طبس فقط ۱۱ کشو دارد.»
نیروهای تازهکار برای استخدام در معدن یک میلیون و ۵۰۰ هزارتومان هزینه آزمایش و طب کار میپردازند و بعد با حقوق ۵۰۰/۱۱ تا ۱۲ میلیون تومان استخدام میشوند: «این را بگو که کارگری که امروز استخدام میشود با کسی که ۱۵ سال پیش استخدام شده، به یک اندازه حقوق میگیرد. درد اینجاست.» نیروی کار معدنجو با ۲۳ سال سابقه، ۱۸ میلیون تومان حقوق میگیرد.
کنار باقی کارگرها، معدنچیان معدن دیگری ایستادهاند: «حرف که میزنیم، میگویند اخراج.» یک نفر از آنها میگوید،
صبح همان روز با کارفرما به اختلاف خورده و به او گفتهاند اگر نمیخواهی، میتوانی بروی، نامه اخراجت را مینویسیم.
«مسئول معدنجو کجاست؟ سهروز است یک پیام تسلیت به کارگر نداده.»
«به تمام دنیا بگویید، این چه وضعیتی است. ما که دم از حمایت کارگر میزنیم، این آقا ۱۰ سال است دیسک کمر دارد. در معدن این اتفاق برایش افتاده است. یکنفر دیگر قطع نخاع شده است، اصلاً نمیگویند چه کردهای؟ بگویید خصوصیسازی در ایران جواب نمیدهد. در آن کشوری جواب میدهد که خود مدیرعامل قبل از کارگر برود داخل.» این را مردی میگوید که در معدن زغالسنگ دیگری کار میکند
میان جمع ایستاده و بازنشسته ذوبآهن است. زمانی را بهیاد میآورد که برای گازسنجی، کارگران با خودشان کبوتری داخل تونل میبردند. اگر حال کبوتر بد میشد، یعنی گاز وجود داشت: «از همین آقایان مدیران معدنجو بپرسید، گازسنج شما کجاست؟ الان ۵۰۰ نفر آدم را آوردند، ولی هیچ ارزشی برایشان قائل نیستند. آنجا باید هشدار گازسنج داشته باشد. اگر داشتند که این اتفاق نمیافتاد. دستگاه تهویهشان کجاست؟ کارگر امنیت کاری و شغلی ندارد. همین آقایی که اینجا کشته شده، به نامردی کشته شده.»
کارگرانی که دور او ایستادهاند، همه یک روایت مشترک از کار در معدن دارند: «موقعی که کارفرماها پول ندارند، کارگر را تعلیق میکنند. بعد وقتی نفعشان به خطر میافتد و موقع فروش زغال است، میگویند برگردید. یکدفعه میبینی کارگر ششماه بیکار شده است.» گرد زغال چسبناک است، مثل چسب چوب، کارگر باید حتماً لبنیات بخورد: «اصلاً به آنها شیر نمیدهند. تجهیزات ایمنی درستی ندارند. یک مسئولی ندیدم که برود داخل تونل سربزند. خودشان میدانند خطرناک است.»
صدای کارگران در هم میپیچد. مرد دیگری میگوید، بعد از انفجار اول ۳۳ نفر را بدون هیچ امکاناتی فرستادند پایین، ولی حالا خودشان با تمام تجهیزاتی که از کل کشور آوردهاند، نمیروند پایین: «این همه آدم کشته شد، ولی عزای عمومی اعلام نکردند.» ۱۹ شهریورماه ۱۴۰۰، ابراهیم رئیسی، رئیسجمهوری پیشین از معدن معدنجو بازدید کرد و ۲۰ روز به پیمانکار فرصت داده بود تا مشکلات کارگران را برطرف کند.
طبسیها شش نفر بودند؛ احمد مختاری، علی نادریان، اصغر فاطمی، حسن توکلی، محمدجواد قاسمی و محمدجواد بهشتیزاده. کارگران بلوک «سی»، ولی از شهرهای دیگر بودند؛ مینودشت، سبزوار و قوچان. بین کارگران معدن آشنا و خانواده زیاد است؛ مثل خانواده بهشتیزاده که دو برادر و چند نفر دیگر در معدنجو کار میکنند؛ حالا عکسی از محمدجواد ۳۳ ساله روی یک پارچه سیاه، روی در خانه چسبیده است. پیکر او صبح سوم مهرماه به خاک سپرده شد؛ وقتی که هنوز پیکر ۱۱ کارگر دیگر در بلوک «سی» بود و عملیات امداد همچنان ادامه داشت.
گوشهوکنار حیاط کوچک و خانه، همه سیاهپوشاند. ساعتهای بعد از خاکسپاری است. از روز قبل تصویری از همین خانه دست بهدست چرخیده بود که در آن برادرش گفته بود: «برادرم سه روز است زیرخاک است. روز قبل کارگرها گفته بودند، آنجا گاز دارد، ولی باید به سرکار برمیگشتند.» زنی از اعضای خانوادهاش گفته بود: «تا کی باید منتظر باشیم که یک تکه از استخوان جوانمان را به ما بدهند و مادرش چشمانتظار برادرش باشد. هیچکس جواب تلفن ما را نمیدهد».
حالا دور اتاق خانه، مردان و زنان سیاهپوش نشستهاند و پدرش میگوید، انگار یک چیز سنگین در سرم است؛ نمیتوانم حرفی بزنم. کسی از این خانه دیگر نمیخواهد از انتظار طولانی برای گرفتن جنازه فرزندشان بگوید، فقط چند جمله کوتاه: «مسئولان شهرمان کوتاهی نکردند، اما تسلیتی از معدن هم نگرفتیم. یکماه دیگر شرایط بدون هیچ تغییری میماند و کارگرانش باید در همان شرایط کار کنند. هیچ فایدهای ندارد.»
بیشتر بخوانید:فیلم/ فوت همه کارگران محبوسی در معدن طبس تایید شد
محمدجواد بهشتیزاده نزدیک ۱۰ سال در این معدن کار کرده بود و از نیروهای خدماتی بلوک «سی» بود؛ شارژر باطری. نیروها هرجا لازم باشد، میروند؛ فرقی ندارد خدماتی باشند یا فنی. او هم نیروی پیمانی بود، هفته قبل افق کمکی ۱۳۵ بود و این هفته به بلوک «سی» منتقل شده بود: «هرجایی نیاز است استفاده میشوند. یک موتوری امروز در بلوک «آ» کار میکند، روز بعد در بلوک دیگر. با حقوق ۱۴-۱۳ میلیون تومان باید کار کنند، کارگرند. آنهایی هم که مسئول این کار بودند، کسی از آنها بازخواست نکرد. شرکت خصوصی است و برایشان مهم نیست، فقط میخواهند کارشان جلو برود.»
در همین خانه چند نفر دیگر هم در معدن معدنجو کار میکنند و حالا نگرانند که قراردادشان بعد از حرفهای روز گذشته، لغو شود. برای پیگیری حقوقی جان معدنچیان، هنوز خبری نیست و آنها نمیدانند از کجا باید کار را پیگیری کنند. به خانوادهها گفتهاند، کمپینی برای پیگیری موضوع زدهاند و پنج هزار امضاء جمع شده است.
از میان مصدومان حادثه که در بیمارستان امام خمینی طبس بستری شده بودند، پنج نفر بهدلیل شدت آسیب ناشی از تنفس گاز، به یزد اعزام شدند. قبل از آنها یک معدنچی دیگر هم به همین شهر اعزام شده بود که اگر مرگ مغزی او تایید شود، احتمالاً اعضایش اهدا میشود. فعلاً سهنفر در بخش داخلی بیمارستان و یکنفر هم در «آیسییو» بستریاند. گاز مونوکسیدکربن با سه تنفس، آسیب میزند و حالا معدنچیانی که ساعتها با آن درگیر بودند آسیب زیادی دیدهاند. پرستاران بخش داخلی بیمارستان میگویند، تعداد زیادی از معدنچیانی که جانشان را از دست دادهاند، برای نجات دوستانشان برگشته بودند.
«مهدی راوند» ۳۲ ساله، چوبرسان و اهل سبزوار است. شغلش خارج از تونل و کارگاه است، اما وقتی انفجار رخ داد خودش را برای نجات جان دوستانش به بلوک «بی» رساند و کمک کرد چندنفر نجات پیدا کنند. او بهسختی آن روز را بهیاد میآورد و دوباره فراموش میکند. مثل امید سلطانیان، معدنچی ماهدشتی که چیزی از آن روز بهیاد نمیآورد. روی دستش تتویی دارد که نوشته است: «عشق است معدن زغالسنگ طبس.» کامپیوتر خوانده، ولی پیکور کار است و با ابزار تخریب کار میکند.
اگر برایش تعریف کنند، او هم بهیاد میآورد آن روز چه اتفاقی رخ داد. یا مثل حجت عصمتی که فقط ششماه است در این معدن کار میکند. کمک موتوری است و آن روز در بلوک «بی» مشغول بود که بوی گاز را فهمید. بعد از انفجار و گازگرفتگی، برای کمک به یکی از همکارانش رفت. چند متری او را با خود کشاند، ولی دیگر نتوانست او را جابهجا کند و همانجا از هوش رفت: «حالا او رفته و من ماندهام.»
پایان عملیات امدادونجات معدن معدنجوی طبس، روز چهارم مهرماه اعلام میشود. بامداد همان روز پیکرهای باقیمانده هم از بلوک «سی» بیرون کشیده میشوند؛ همان جایی که خانوادههایی از قوچان، مینودشت و شهرهای دیگر منتظر خبری از پیکر برادر، پسر و همسرشان بودند. اکبری، معاون هلالاحمر خراسان جنوبی میگوید: «۴۹ پیکر از معدن بیرون آورده شد و درمجموع ۱۶ مصدوم از بلوک «بی» منتقل شده بودند که دو نفر از آنها جانشان را از دست دادند و درنهایت تعداد جانباختگان به ۵۱ نفر رسید.»
صدای اذان مغرب میآید. آفتاب طبس غروب کرده و کمکم جمعیت، گورستان دیهشک را خالی میکنند. دور مزار احمد مختاری چند شمع روشن مانده است و تا چندساعت پیکر معدنچیان معدنجوی طبس هم بیرون کشیده میشود. اینبار کسی مثل خانواده آن معدنچی شازندی، منتظر پیکر پدرش نمیماند.