اقتصاد۲۴- اول: دو سه روز قبل از رفتنش تلفنی باهم حرف زدیم. گفت سه شنبه نوبت دادگاه دارد، اما به او گفتهاند بهتر است قبل از دادگاهی شدن از کشور خارج شود. گفتم مگر میتوانی از کشور خارج شوی؟ گفت من هم همین را به آنها گفتم، اما به من گفتند تو برو مشکلی نیست!
به گمانم یک شنبه همان هفته رفت. به همین راحتی. هرچه فکر میکنم نمیفهمم رفتن او چه مشکلی را از امنیت کشور حل کرد؟ اگر قرار بود ننویسد که نوشت. بی پرواتر هم نوشت. پُر مخاطبتر هم شد. همین چند روز پیش که کوچک زاده در مجلس عربده کشید هر کانالی را که باز میکردی مطلب ابراهیم نبوی را میدیدی. مطلبی خواندنی درباره کوچک زاده. مطلبی قدیمی، اما هم چنان پُر مخاطب. نمیدانم چه اصراری دارند بعضیها که موافق را به منتقد و منتقد را به اپوزسیون و اپوزسیون را به دشمن و دشمن را به دشمن قسم خورده بدل کنند. چه نفعی در این کار میبینند؟ نبوی هیچ خطری برای کسی نداشت. تازه این اواخر که داشت برای روزنامه جام جم هم مینوشت. چریک که نبود. دلش میخواست زندگی کند. چه قدر دوست داشت کتاب منتشر کند. عشق میکرد با چاپ هر کتابی. مخاطبش در این جا بود. این را خودش بهتر از هرکس دیگری میفهمید. گاهی ادای سیاسی بازی در میآورد، اما آن قدرها هم سیاسی نبود. بارها پیغام داده بود میخواهم برگردم. میگفت حاضرم زندان هم بروم، اما برگردم. اما کسی صدایش را نشنید. همانهایی که به او گفته بودند برو، میتوانستند دست کم به او بگویند: بیا چندروزی این جا و کس و کارت را ببین و برگرد. با کدام معیار قانونی و عرفی و شرعی و انسانی میتوان یک نفر را به صرف مخالفت با حاکمیت سیاسی یک کشور از چنین حقی محروم کرد؟ چرا باید فلان روزنامه نگار پس از شانزده سال دوری از وطن، حتی نتواند در مراسم ختم مادرش شرکت کند؟ این حرفها را با گوش سیاست نشنوید. من با ابراهیم نبوی اختلاف نظر کم نداشتم، اما حالا دارم از یک حق انسانی سخن میگویم. حقی که هر حکومتی موظف به رعایت آن است، به ویژه آن که یک حکومت دعوی دین مداری و اخلاق هم داشته باشد.
دوم: ابراهیم از وقتی از ایران رفت کمتر توانست چیزی بنویسد در حد و اندازه چیزهایی که در ایران مینوشت. اصولا طنز به ویژه طنزی که مبتنی بر زبان است در فضای بومی بیشتر فضای رشد و نمو دارد. نه این که بخواهم از تنگ نظری و محدودیت دفاع کنم، اما نگاهی به تاریخ ادبیات این کشور بیندازید تا ببینید هرگاه زمره عبوس زهد بر شاعر و نویسنده راه را بستهاند آنها چگونه با مسخرگی پیشه کردن و مطربی آموختن، داد خود از کهتر و مهتر ستاندهاند. اگر حافظ هرچه دل تنگش میخواست بر زبان میآورد قطعا ما با ابیات درخشانی مثل:
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز
مست است و در حق او کس این گمان ندارد
مواجه نبودیم. ابراهیم نبوی هم برای گریز از گزمه و محتسب مجبور بود بعد از قتل سعید امامی خلاقیتش را به کار بگیرد و آن تیتر درخشان را بزند: آیا خودکشی کار «واجبی» است؟ نبوی بعد از هجرت اجباری به خارج از کشور آزاد بود بی پروای قاضی مرتضویها هرچه دلش میخواهد بنویسد و درست به همین دلیل دیگر نتوانست چنین شاهکارهایی خلق کند. روز به روز از بار رندی و ظرافتش کاسته شد و بر عصبانیتش افزون و متاسفانه او زیرکتر از آن بود که علت این سقوط را نفهمد. خیلی زود هم فهمید و به همین دلیل چندباری تصمیم گرفت خودش را خلاص کند و بالاخره بعد از بیست سال برای همیشه کلک خودش را کند.
بیشتر بخوانید: زیدآبادی: ابراهیم نبوی دوری از کشور و جامعه را تاب نیاورد
سوم: دو طایفه این طرفیها و آن طرفی ها، یعنی حافظان سرسخت وضع موجود و عاشقان بازگشت به وضع پیشین، تا توانستند به ابراهیم نبوی فحش دادند. تا یک بار دیگر من و شما بدانیم فرقی بین اهل افراط و تفریط نیست و این جماعت با همه اختلاف ظاهری شان بیش از هر کس دیگری به یک دیگر شبیهند. در روش و منش. بی رحم و منطق. بی انصاف و گذشت. نبوی هرچه بود و هرکه بود در طنزنویسی مطبوعات ایران تاثیر بسزایی داشت و نادیده گرفتن او و یا بد و بیراه گفتن به او مسئلهای را حل نمیکند. به قول نیما: آن که غربال به دست دارد از عقب کاروان میآید. به زودی غربال به دست فارغ از هر نفرت و محبتی به سراغ ابراهیم نبوی خواهد آمد و غث و سمین آثار او را از یکدیگر جدا خواهد کرد.
چهارم: ابراهیم نبوی مثل همه آنها که نسبتی با هنر دارند به شدت احساساتی بود و بگذارید صریحتر بگویم: جوگیر. این صفت برای هرکس بد باشد برای اهل هنر یک جور نیاز است و موتور محرکه آنها برای کار خلاقه کردن. امیدوارم روزی اهل سیاست این موضوع را درک کنند و با همان متر و معیاری که سیاستمداران را قضاوت میکنند نویسندگان و هنرمندان را قضاوت نکنند. من این را خوب میفهمم که وقتی حضرات میگویند ما در شرایط حساس کنونی به سر میبریم یعنی چه؟ مزاح نمیکنم، اما توقع دارم آنهایی که این گزینه را مدام مطرح میکنند کمی هم به این بیندیشند که این فقط آنها نیستند که در شرایط حساس کنونی به سر میبرند بلکه بقیه مردم هم در همین شرایط به سر میبرند و مهمتر از همه این را بفهمند که همان طور که آنها در شرایط حساس کنونی ممکن است افعال و اعمالی ویژه انجام دهند دیگران هم ممکن است در چنین شرایطی کارهای ویژهای انجام بدهند. بزرگان گفتهاند: برای مردم دوست بدارید آنچه برای خود دوست میدارید. اگر همین یک جمله سرلوحه حکمرانی قرار بگیرد بسیاری از مشکلات این سرزمین حل خواهد شد.