تاریخ انتشار: ۱۱:۰۹ - ۰۳ تير ۱۴۰۴
دختران مؤسسه «مهر طه» برای فرار از جنگ به گیلان پناه بردند

کوچ اجباری ۲۶ کودک به دامنه البرز

روز جمعه، ۲۳ خرداد، که حمله اسرائیل به ایران شروع شد، هیچ‌کس نمى‌دانست چه می‌شود؛ مانند روز یکشنبه اول تیرماه، ۱۰ روز بعد از شروع جنگی که حالا آمریکا هم به آن وارد شده و به تأسیسات اتمى فردو، اصفهان و نطنز حمله کرده است.

کوچ اجباری ۲۶ کودک به دامنه‌ البرز

اقتصاد۲۴- «لیلا» زودتر از باقى دختران مؤسسه «مهر طه» صداى جت‌ها را شنید. دستانش را به‌هم قفل کرد و گفت: «این صداى رعدو‌برق نیست. جنگ شده؟» صبح جمعه، ٢٣ خرداد، در بهت مربیان مرکز و ۲۶ دخترى شروع شد که آنها هم صداى جنگ را از پشت پنجره‌های خانه خیابان مطهرى شنیده بودند. شنبه، روز دوم که حملات اسرائیل شدت گرفت و صداى تهران زیر صداى پدافند و جت‌ها بی‌صدا شد، «زهره زارع»، رئیس مرکز مهر طه، روز یکشنبه با مسئولیت خود بچه‌ها را راهى گیلان کرد و این شروع سفرى سخت شد که هنوز از آینده‌اش خبر ندارند؛ مانند همه کسانی که حالا در شهرى غیر از تهران‌اند.

 اما براى زارع چاره‌ای نبود. او گریه مدام دخترانش را دیده بود که از ترس صداى پهپاد‌ها و جت‌ها به گوشه اتاق پناه برده بودند و یکى از آنها از ظهر جمعه کوله‌پشتى‌اش را آماده کرده و کفشش راکنار تختش گذاشته بود؛ براى دور شدن از جنگ، از صداى بمباران و آتش بی‌امان تهران.

روز جمعه، ۲۳ خرداد، که حمله اسرائیل به ایران شروع شد، هیچ‌کس نمى‌دانست چه می‌شود؛ مانند روز یکشنبه اول تیرماه، ۱۰ روز بعد از شروع جنگی که حالا آمریکا هم به آن وارد شده و به تأسیسات اتمى فردو، اصفهان و نطنز حمله کرده است.

حمله‌ای دیگر آغاز شد، درست یک‌هفته بعد از آن یکشنبه‌ای که زهره زارع تصمیم گرفت با مسئولیت شخصى‌اش ۲۶ دختر را از تهران به سیاهکل گیلان و خانه یکى از آشنایان خیرش ببرد. کوچکترین دختر مؤسسه مهر طه چهارساله و بزرگترین دختر مرکز ۱۷ساله است. آنها یکشنبه هفته قبل، ۲۵ خرداد، سفرى نامشخص را آغاز کردند. خوراکى و وسایل مورد نیاز را ریختند در یک وانت و بسیارى از بچه‌ها نتوانستند وسایلى راکه می‌خواهند را با خود ببرند. حالا یک هفته بعد از این سفر، آنها حالا نگران آینده و آذوقه روز‌های پیش رو هستند. باید براى خرید بروند. تعدادى از بچه‌ها با خود لباس نیاورده‌اند و زارع چند دست لباس به قیمت پنج میلیون تومان خریده است.

اما آنها همین‌که از هیمنه آتش به‌دورند و صدا‌ها آزار کمى می‌رسانند، خوشحالند. آن‌هم در شرایطى که خود او به‌تنهایى مسئول دختران مؤسسه است و تنها یک همراه دارد. «ما نمى‌توانستیم بمانیم. شهر دیگر جاى ماندن بچه‌ها نبود. گفتم مسئولیتش با خودم است. مربیان مرکز هم به خانواده‌های خود پیوستند. تعدادى از آنها راهى شهرهاى مختلف شدند و من تنها با یکى از همکارانم و ۲۶ دختر به گیلان آمدیم.»


بیشتر بخوانید:اظهارات نتانیاهو درباره برقراری آتش بس میان ایران و اسرائیل


سیاهکل آرام است. هرچند حمله رژیم صهیونیستی به رشت هم رسید و در روزهاى گذشته خبر‌هایی نادرست از تخلیه مرکز گیلان، تن و جان بسیارى را در این شهر لرزاند. اما حالا بچه‌ها در پناه البرز آرام گرفته‌اند؛ نقاشى می‌کنند، با گل مجسمه می‌سازند و بچه‌های بزرگتر مدام از جنگ می‌پرسند و می‌خواهند بدانند کى می‌توانند به «خانه» برگردند؛ به همان خانه آرام مهر طه در مرکز شهر. «صبح جمعه که صداى انفجار‌ها بالا گرفت، اضطراب بچه‌ها هم زیاد شد، همان صبح تصمیم گرفتیم بچه‌ها را به کوه ببریم. راهى نبود. باید سرشان را گرم کارى می‌کردیم. خودمان هم نمى‌فهمیدیم چه شده.»

 زارع در سال‌های قبل سختى‌های زیادى را در مؤسسه تجربه کرده، اما هیچ‌کدام مانند امروز نبوده است. او از فرسایش روحى و روانى خودش هم می‌ترسد. او تنهاست و رتق‌وفتق ۲۶ دختربچه، بدون همراه برایش دشوارتر از همیشه است. «آب در روستاهاى اینجا مدام قطع می‌شود. نان کم است. جمعیت زیادى آمده. دیروز به بهزیستى رفتم، به دهیاری رفتم و تقاضاى آب و کمک کردم. با تانکر آب آوردند. در روزهاى قبل که باران بارید، آب باران را جمع کردیم و استفاده کردیم. جمعیت ما زیاد است و نمى‌دانیم تا چه زمانى می‌توانیم این شرایط را تحمل کنیم.» در این میان اما، یک نقطه روشن وجود دارد: همدلی و همراهی مردم گیلان. کسانی که تلاش کردند در این روز‌های سخت در کنار دختران مهر طه باشند. زارع می‌گوید افراد بسیاری در روز‌های گذشته با احترام و مهربانی برای بچه‌ها دارو آوردند و اسباب‌بازی و کتاب هدیه دادند. «این همراهی برای من خیلی باارزش است، خیلی گرامی‌ست. تنها نبودن، در دل این روز‌های سخت، خودش یک پناه است.»

خانواده زارع در تهران‌اند و مدام نگران حال او و دختران. حال و روز دختران بهتر از روزهاى قبل است، اما تعدادى از آنها دلشان می‌خواهد برگردند و وسایلشان را بیاورند.

 تعدادى هنوز از دو روزى می‌گویند که صداى انفجار در شهر بلند بود. «ما بار‌ها با بچه‌ها به سفر آمده‌ایم. بار‌ها به گیلان آمدیم، اما این سفر فرق می‌کند. آنها هر لحظه می‌پرسند آیا به خانه برمی‌گردیم؟ آیا به تهران برمى‌گردیم؟» در میان صداى خسته و غمگین زارع، یکی از دختر‌ها نقاشى‌اش را می‌آورد، زارع به دختر مى‌گوید: «نسرین‌جان خیلى نقاشى قشنگى است.» بعد به دختر دیگر می‌گوید دیروقت است و بیرون نرود. صداى گریه بچه‌های کوچکتر مى‌آید، آنهایى که هنوز نمى‌دانند بعد از بی کسی، چطور آواره شده‌اند و هنوز نه معنى جنگ را می‌دانند و نه از جنگنده چیزی می‌فهمند.

«دختران بزرگتر، نگران‌ترند. بچه‌های ما باید کودکی می‌کردند. این حق هیچ‌کس نبود.» در روزهاى گذشته، دختران برون‌ریزى‌های بسیارى داشته‌اند و نقاشى و کارهاى سفالی شان نشانى از اضطراب جنگ دارد. جنگی که هیچ‌کس پایانى براى آن متصور نیست و زارع با صداى گرفته می‌گوید: «نمی‌دانم تا کى دوام می‌آورم. نمى‌دانم تا کى باید اینجا بمانیم. این بلاتکلیفى، نبود امکانات و تنهایی، کار را برایم طاقت‌فرسا کرده است. کاش صلح شود. کاش این کابوس تمام شود.»

منبع: روزنامه پیام ما
ارسال نظر
قوانین ارسال نظر
لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت، «اقتصاد24» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.
خواندنی‌ها
خودرو
فناوری
آخرین اخبار